kayhan.ir

کد خبر: ۷۸۳۱۳
تاریخ انتشار : ۰۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۸:۳۵
پیشینه و پیامدهای نزاع پیونگ‌یانگ- واشنگتن

شبه جزیره کره در حسرت عبور از بحران تحمیلی


سبحان محقق

اشاره
اکنون بیش از 65 سال از بحران کره می‌گذرد. این بحران در ابتدا بخشی از بحران آسیای شرقی بود که طی آن، کشورها یکی‌یکی به اردوگاه کمونیسم می‌پیوستند.این روند در شبه جزیره کره پس از یک جنگ خونین، به جدایی شمال و جنوب و شکل‌گیری دو کشور انجامید.از همان ابتدا رقابت تسلیحاتی میان شمال و جنوب وجود داشت و نهایتا به رقابت اتمی تغییر شکل پیدا کرد.در این مرحله، مذاکرات هسته‌ای میان کره شمالی و غرب با میانجیگری چین آغاز شد، ولی شکل ماراتنی به خود گرفت و نتیجه نداد. در حال حاضر نیز پیونگ‌یانگ نسبت به ادامه این مذاکرات، ابراز تمایل می‌کند. مقاله حاضر به پیشینه و ابعاد این بحران می‌پردازد.
سرویس خارجی
سال‌هاست که بحران اتمی کره و مسائل مرتبط با آن در رسانه‌های خبری شکل روتین و روزمره به خود گرفته است.
این بحران هرچند به خاطر تکرار زیادش در خبرها، دیگر توجه کسی را به خود جلب نمی‌کند، ولی از آنجا که پای سلاح‌های هسته‌ای در میان است، ممکن است که روزی منطقه آسیای شرقی و حتی همه جهان را متأثر سازد.
بنابراین، حاشیه‌ای شدن بحران کره، خود یک خطر است. البته صرف در اختیار داشتن سلاح هسته‌ای توسط پیونگ‌یانگ، بحران کره را حساس نمی‌کند، بلکه ویژگی‌های کره‌شمالی از یک طرف و پرونده سیاه آمریکا از طرف دیگر، این بحران را حساس می‌کند.
برای درک صحیح بحران شبه‌جزیره کره، ابعاد و پیامدهای آن، باید مؤلفه‌های زیر را در نظر داشته باشیم:
ماهیت بحران
بحران شبه‌جزیره کره در غایت خودش، به اصطکاک میان کره‌شمالی و آمریکا قابل برگردان است و از جمله بحران‌هایی است که از دهه 1950 تاکنون به حیات خود ادامه داده است.
در دهه‌های آغازین، بحران کره برای واشنگتن بحران بسیار حساسی بوده است. در آن زمان فرو غلطیدن کشورهای آسیای شرقی به دامن کمونیسم به بازی «دومینو» تشبیه شده بود و آمریکا از جانب بحران کره، خطرات سیاسی، ایدئولوژیکی و نظامی را به طور توأم حس می‌کرده است.
اما، اکنون که بیش از 65 سال از عمر این بحران می‌گذرد، عناصر تهدیدکننده آن یکی‌یکی محو شده‌اند و تنها تهدیدی که از این بحران برجا مانده، تهدید نظامی  (در قالب ضربه اول) است. لذا، ماهیت بحران جاری صرفا نظامی است؛ تمام ابعاد بحران کره خلاصه می‌شود به چند بمب اتم و موشک که پیونگ‌یانگ در اختیار دارد.
عوامل تصمیم‌گیری در پیونگ‌یانگ
از میان پنج عامل موثر در سیاست خارجی یعنی فرد، نظام سیاسی، گروه‌های ذی‌نفوذ، محیط داخلی و محیط بین‌المللی، در کره‌شمالی  به خاطر ساختار سیاسی خاص آن، فرد جایگاه ویژه‌ای دارد. این قضیه، بحران شبه جزیره کره را حساس می‌کند، چون پای روحیات و حالات «کیم‌جون اون» رهبر کره‌شمالی، به عنوان عامل تاثیرگذار بر تصمیم‌گیری در این ماجرا باز می‌شود. تصمیماتی که صرفا از ناحیه یک فرد اتخاذ می‌شوند، هرچند ممکن است دو عنصر فوریت و قاطعیت را داشته باشند، ولی این تصمیمات ممکن است که تحت تاثیر عواطف، احساسات، کینه‌ها و در یک کلام، تحت تاثیر ویژگی‌های روانشناختی فرد اتخاذ شوند و جامعه داخلی و بین‌المللی را با وضعیت‌های ناخواسته و هولناکی مواجه کنند. این خطر در شخص «کیم جون اون» نمایان‌تر از دیگر رهبران است؛ چون اولاً، برای چنین تصمیمات حساسی، او بسیار جوان و ناپخته است و ثانیاً، با قتل شوهر عمه خود در سال گذشته، نشان داد که ظرفیت رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی، خشن و غیرعادی را در خود دارد. در کل، این مسئله که میان پنج عامل ذکر شده، نقش فرد در تصمیم‌گیری سیاست خارجی کره شمالی برجسته است، این بحران را برای همه، حساس و آینده شبه‌جزیره را تا حدود زیادی غیرقابل پیش‌بینی می‌کند.
سلاح‌های هسته‌ای
می‌توان کشورها را بر اساس مالکیت انرژی و سلاح هسته‌ای و یا نداشتن آنها، به چهار گروه تقسیم کرد.
1) کشورهایی که انرژی هسته‌ای و سلاح هسته‌ای ندارند، مثل گامبیا و اوگاندا؛
2) کشورهایی که توانمندیهای هسته‌ای دارند، ولی سلاح هسته‌ای ندارند؛ مثل ژاپن، ایران و نروژ؛
3) کشورهایی که هم انرژی هسته‌ای و هم سلاح هسته‌ای دارند، ولی عضو پیمان «منع تکثیر سلاح‌های هسته‌ای» (ان.پی.تی) نیستند، مثل هند، پاکستان و رژیم جعلی صهیونیستی؛
4) کشورهایی که هم انرژی هسته‌ای و هم سلاح هسته‌ای دارند و عضو ان.پی.تی نیز هستند مثل پنج کشور فرانسه، انگلیس، روسیه، آمریکا و چین که اعضای دایمی شورای امنیت سازمان ملل را تشکیل می‌دهند.
از میان چهار گروه کشور مذکور، کره شمالی جزو کشورهای گروه سوم محسوب می‌شود.
البته، این طبقه‌بندی الزاماً سیاست‌های آمریکا و اروپا را نسبت به آنها نظم و نسق نمی‌دهد؛ یعنی، این‌گونه نیست که بگوییم واشنگتن  نسبت به هر طبقه از کشورها، سیاست‌های مشابهی را اعمال می‌کند. استثناها در این میان فراوانند و بهتر است که بگوییم این طبقه‌بندی در سیاست‌های غرب نسبت به پدیده انرژی هسته‌ای و سلاح هسته‌ای کشورها دخلی ندارد. آمریکا براساس معیارهایی که خودش دارد و آنها را مد نظر قرار می‌دهد، با رویکرد سایر کشورها نسبت به موضوع «اتم» برخورد می‌کند؛ با سلاح‌های هسته‌ای اسرائیل کاری ندارد و حتی آنها را بیشتر می‌کند، ولی نسبت به «توجه» ایران به انرژی هسته‌ای حساس است. در مورد کره شمالی هم باید شاخص‌های ذکر شده را در نظر داشت. آمریکا به هر دلیل و انگیزه‌ای که هست، با کره شمالی مرتبا سرشاخ می‌شود و به اصطلاح، تنور بحران شبه‌جزیره را گرم نگه می‌دارد.
تا اینجا متوجه شدیم که ماهیت بحران کره، صرفاً نظامی است، نقش فرد (در کره شمالی) پررنگ‌تر از عوامل دیگر برای تصمیم‌گیری است، و آمریکا نسبت به یک کره‌شمالی مسلح به سلاح هسته‌ای، حساسیت زیادی نشان می‌دهد.
اما قبل آنکه به یک جمع‌بندی از بحث برسیم، و گمانه‌ها و برآیندهای احتمالی خود را نسبت به آینده این بحران ارائه کنیم، به عوامل پایداری بحران می‌پردازیم.
علل اولیه، علل پایدار
دو پاره شدن شبه‌جزیره کره، از پیامدهای جنگ سرد بود و در کوران رقابت‌های جهانی و داخلی میان دو ایدئولوژی سرمایه‌داری و کمونیستی، کشور کره به دو کشور شمالی و جنوبی تقسیم شد.
در آن مقطع سئول و پیونگ‌یانگ تلاش می‌کردند تفکر و نظام سیاسی خاص خود را بر کل شبه‌جزیره تحمیل کنند و برای رسیدن به این هدف هم به هر ابزاری متوسل می‌شدند؛ آنها با ابرقدرت‌های رقیب هم‌پیمان شدند و با سلاح‌های ارسالی، به جان هم افتادند و حتی به شهرها و روستاهای یکدیگر حمله می‌کردند. اما اکنون همه چیز عوض شده است؛ اتحاد شوروی دیگر وجود خارجی ندارد، اندیشه کمونیستی تاحدود زیادی، جذابیت خود را از دست داده است و نسل‌ها نیز کاملا عوض شده‌اند و آمریکا نیز قدرت سابق را ندارد.
با این حال، دو کره هنوز مجزا هستند و جدا از هم، به حیات خود ادامه می‌دهند. تجربه کره در این خصوص، یک تجربه منحصر به فرد است، زیرا دیگر کشورها (یمن، ویتنام و آلمان) پس از پایان جنگ سرد و یا پیش از آن، وحدت خود را بازیافتند.
در مورد علل اولیه، تاکنون به بخش انسانی و فکری این جدایی اشاره شده است. متغیر دیگری که علل اولیه و ثانویه را به هم پیوند می‌زند، «جغرافیا»ی شبه‌جزیره کره است. کره در دوران جنگ سرد، چوب جغرافیای خود را هم خورده و این عامل ساختاری، شکاف و جدایی میان شمال و جنوب را آسان کرده است؛ اولا، سرزمین باریک و کوهستانی شبه‌جزیره کره، به راحتی این اجازه را داده است که خط مرزی درون سرزمینی در جای خود ترسیم شود؛ ثانیاً منطقه شمالی به خاطر هم مرز بودن با اتحاد جماهیر شوروی سابق، زمینه واردات سلاح و ایدئولوژی به این بخش را فراهم کرده و به همان نسبت، مناطق جنوبی به خاطر احاطه دریا و بنادر متعدد، دسترسی آمریکا را ممکن کرده است.
از لحاظ اقتصادی و اجتماعی هم تجارت وجه غالب معیشت در جنوب و کشاورزی نیز شغل اصلی شمالی‌ها بود. طبق یک سنت جا افتاده در آسیای شرقی، شورش و برابری‌طلبی فرهنگ جامعه کشاورزی است و جامعه تجاری هم به خاطر منافع خود، محافظه‌کار و حافظ وضع موجود است. این همه عوامل جداکننده وقتی با فقر در شمال و برخورداری در جنوب همراه شد، یکی را به سمت کمونیسم و دیگری را نیز به طرف سرمایه‌داری برد. البته چیزی که در دوران خونین نبرد میان دو بخش کره توازن ایجاد کرد و باعث شد هیچ یک از دو بخش نتوانند نوع رژیم مورد نظر خود را بر تمام سرزمین حاکم کنند، حمایت تسلیحاتی دو ابرقدرت وقت از بخش‌های شمالی و جنوبی بود. این حمایت‌ها به دو طرف قبولاند که به جز جدایی، هیچ راهی برای خروج از این وضعیت را ندارند. اما، در تمام طول شش دهه پس از تجزیه کره، دو کشور مسیرهای کاملا جداگانه‌ای را طی کرده‌اند. شمال تحت تحریم‌های شدید قرار گرفت و به خاطر یک اقتصاد بسته و خطرات امنیتی، نتوانست مسیر توسعه را به درستی طی کند و فروپاشی شوروی نیز بر اقتصاد این کشور تاثیر منفی گذاشت.
جنوب که خود رابه آمریکا فروخت، فرصت‌هایی برای توسعه پیدا کرد و تحت دولت‌های قدرتمند نظامی، که از زمان ژنرال «پارک» شروع شده بود، توانست رشد اقتصادی دو رقمی را هم تجربه کند. در شمال، بخش قابل توجهی از منابع بر حسب ضرورت، در بخش توسعه نظامی بلعیده می‌شود، اما در جنوب، انباشت به سمت توسعه تجارت صادرات و تقویت بازار سوق داده می‌شود.
این دو مسیر توسعه امروز وضعیت دوگانه‌ای را در شمال و جنوب ایجاد کرده است. جنوب امنیت خود را تحت هژمونی آمریکا تعریف می‌کند، ولی شمال مستقل است.
اما، چیزی که اکنون برای کره شمالی یک خطر محسوب می‌شود، نداشتن عقبه استراتژيک است؛ هیچ کشوری با پیونگ‌یانگ پیوند قوی ایدئولوژیک ندارد و کشورها بیشتر براساس منافع خود، با کره شمالی مناسبات دارند. نگاه چین به کره کاملا ویژه است و رنگ و بوی ایدئولوژیک ندارد. چین هم از پیامدهای تحرکات هستریک کره می‌ترسد و هم دوست دارد کره در نقش بلاگردان ظاهر شود و آمریکا را به خود مشغول کند. در مجموع، کشور چین که دنیا را از منظر منافع اقتصادی می‌نگرد، کره شمالی جذابیتی از این بابت ندارد.
روسیه هم مثل چین نگرانی‌هایی را در رابطه با پیونگ یانگ دارد و آن، حرکات تعریف نشده کره شمالی است که ممکن است وضعیت ناخواسته‌ای را در شرق دور بر روسیه تحمیل کند.
بازی خطرناک
با توجه به ویژگی‌هایی که در مورد بحران کره برشمردیم، متوجه می‌شویم که بگو مگوی میان واشنگتن و کره‌شمالی تا چه اندازه برای منطقه و جهان خطرناک است؛ آمریکا علی‌رغم اخطارهای مکرر پیونگ‌یانگ، با کره‌جنوبی و در آب‌های نزدیک مرزی به طور مکرر رزمایش مشترک برگزار می‌کند، و هرچه زمان می‌گذرد، تحریم‌ها علیه کره شمالی را نیز شدیدتر و هدفمندتر می‌کند.
اکنون که آمریکا با کره بازی می‌کند، همه چیز به روحیات و حالات روانشناختی «کیم‌جون اون» بستگی دارد. کاخ سفیدکه از این قضیه آگاه است، گویا قصد دارد، رهبر کره شمالی را در شرایط تصمیمات خطرناک قرار دهد. این بازی آمریکا بازی خطرناکی است.
مسلما از میان همه عوامل اولیه و ثانویه‌ای که برای ماجرای بحران کره برشمردیم، چیزی که موجب دوام و بقای این بحران شده است، منافع ژئوپلتیک، سیاسی و امنیتی آمریکا و منافع نظامی و امنیتی کره شمالی است؛ پیونگ‌یانگ رژیم دفاعی خود را بر اساس بازدارندگی هسته‌ای تعریف کرده است و ظاهرا قصد هم ندارد آن را تغییر دهد. آمریکا نیز کلا به دنبال یک آسیای شرقی متشنج و ناآرام است و این ناآرامی، منافعش را در شبه‌جزیره کره، ژاپن، چین و اطراف آن بهتر تامین می‌کند.
در هر حال، اکنون آمریکا با کره شمالی بازی می‌کند و باید از روزی ترسید که این بازی از قاعده خودش خارج شود.