kayhan.ir

کد خبر: ۷۷۱۵
تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۸:۱۱
گفت و گوی اختصاصی کیهان با دبیر سابق ستاد راهیان نور (قسمت پایانی)

دهه بعد از جنگ به غفلت گذشت


علیرضا آل یمین

شب عید که می‌رسد بازار تبلیغات تورهای مسافرتی و تفریحی و جهانگردی داغ می‌شود. آنتالیا و پاتایا و بانکوک و ... از  این قبیل اسم‌ها زیاد در صفحات تبلیغات روزنامه‌ها و حتی بر در و دیوار شهر می‌بینیم، اما اینجا در صفحه فرهنگ مقاومت خواستم برای آسمانی ترین خاک روی زمین تبلیغ کنم. جواد تاجیک وجب به وجب این خاک را می شناسد ...
ممکن نبود بعد از جنگ فضای مناطق جنگی دست نخورده بماند؟ این تغییرات در حس و حال حاکم بر آنجا تأثیری گذاشته ؟
یک دهه بعد از جنگ دهه غفلت بود. اولین باری که رفتم راهیان نور اسفند 76 بود، وقتی در جاده اهواز خرمشهر می‌رفتیم هنوز کنار جاده خاکریز بود، هنوز تانک ها و وسائل جنگی به صورت زیاد و انبوه کنار جاده وجود داشت. من نمی‌دانم برداشتن آن تانک‌ها و فروختن آهن قراضه آن چقدر به اقتصاد کشور کمک کرد و کجای آن را گرفت، نمی‌دانم این کار چقدر هنر می‌خواست، اما دوستان هنر خودشان را نشان دادند. یک دهه بعد از جنگ دهه غفلت نسبت به ارزش‌ها، نسبت به رزمنده‌ها و نسبت به شهدا بود. دقیقا از یک دهه بعد از پایان جنگ بود که این مباحث فرهنگی رشد کرد. اما دیگران موقعی آمدند ورود کردند که دیگر تانکی وجود نداشت و خیلی چیزها عوض شده بود. غیر از آن غفلت، واقعیت‌هایی هم اتفاق افتاد. از جمله اینکه در خوزستان مردم باید کشاورزی می‌کردند، کشت و زرع خودش این فضا را به هم زد. از طرف دیگر حوزه نفتی دشت آزادگان تقریبا ده سال است فعال شده این‌ها کلا یک تاثیر منفی در بافت معنوی و فرهنگی مناطق گذاشتند سال 83 وزارت نفت که می‌خواست جاده بکشد تانک‌هایی که در مسیر طلاییه بود و کمیته جست و جوی مفقودین آن ها را حفظ کرده بود همه این ها را برداشت. بعضی مناطق دست خورد. الان یادمان شرحانی در حوزه نفتی است. ابلاغ شده که این یادمان باید جابه جا شود. این‌ها واقعیت است، ما که نمی‌خواهیم خدای نکرده اقتصاد کشور ضربه بخورد. منطقه غرب در ارتفاع چغالوند که در آن چند تا عملیات شده است، این کوه گچی است و الان تبدیل شده است به معدن و دارد از بین می‌رود. با چند تا از رزمنده‌ها رفته بودیم آنجا می‌گفتند؛ حاضریم فراخوان بدهیم آنها که این‌جا جنگیدند پول بگذارند که این منطقه از بین نرود. اما در واقعیت چیزی نمی‌شود گفت. یک تانک در سوسنگرد مانده بود که نشانه تجاوز بعثی ها به سوسنگرد بود. آن تانک را هم با مصوبه شورای شهر برداشتند بردند. یکی از معلم‌های سوسنگرد می‌گفت من در کلاس‌های دبیرستان از بچه‌ها پرسیدم چند نفر می‌دانند شهر سوسنگرد اِشغال شده؟ بیش از نیمی از کلاس که پدر و مادرشان هم سوسنگردی  هستند نمی‌دانند سوسنگرد توسط دشمن  اِشغال شده بود. ما هنوز در سوسنگرد یک موزه، یک گل‌خانه نداریم که این گل‌های شهدا را درآنجا نشان دهیم. یک مرکز فرهنگی که وقتی این همه زائر راهیان می‌آید بفهمد این شهر اِشغال شده و شهید دادیم نداریم. شهید محمد رضا سبحانی که سرباز ژاندارمری بوده با یک ژسه جلوی بعثی ها می‌ایستد، تنهایی می‌جنگد این خیلی حرف است. سه چهار نفر بودند مجروح و شهید می‌شوند. این مرد تنها می‌جنگد، مجروح می‌شود، بعثی‌ها می‌آیند او را به ماشین می‌بندند و می‌کشند روی زمین، بعد می‌بندند به یک درخت نخل، بنزین می‌ریزند و آتشش می‌زنند. بعدها پیکرش را پیدا می‌کنند و در همان منطقه «خزعلیّه» دفن می‌کنند. شهر سوسنگرد که توسعه پیدا می‌کند قبر شهید سبحانی در حوزه شهری قرار می گیرد. یک پارک آنجا می‌سازند و دور قبر هم نرده می‌کشند به خاطر اینکه رسیدگی نمی‌شد پارک مخروبه‌ای می‌شود و وضعیت بدی ایجاد شده بود. ما که آمدیم در سوسنگرد گفتیم ظرفیت‌هایی را که رویشان خاک گرفته غبارروبی کنیم.  رفتیم بچه‌های همان محلی که آن پارک آنجا بود را جمع کردیم، خودشان آمدند پای کار، آنجا را درست کردند  خدمات به مردم دادند و موزه مقاومت سوسنگرد زده شد. الان هم یک یادمان آنجا زده‌اند. مردم سوسنگرد انتقاد داشتند می‌گفتند شما می‌آیید از سوسنگرد رد می‌شوید، خوب در سوسنگرد هم جنگ بوده اما الان این اتوبوس‌ها که می‌آیند در سوسنگرد مردم خوشحال می‌شوند. اصلا خود مردم می‌آیند روایتگری می‌کنند. این‌که‌ گفتم دهه غفلت بود یعنی رزمنده‌ها رها شدند. اولین فرمایشات رهبر معظم انقلاب بعد از دوران رهبری در دیدار با فرماندهان این بود که بسیجیانی را که در جنگ بودند از دست ندهید. خوب به هر حال جنگ تبعاتی در زندگی این‌ها داشته است. هنوز  یک نهاد متولی رزمنده‌ها نداریم، بنیاد شهید و امور ایثارگران  برای کسانی است که جانباز، اسیر یا شهید شدند، خوب آن رزمنده‌ای که رفته جنگیده یکی باید به این ها حداقل سر بزند. هنوز هم که هنوز است نداریم. رزمنده‌ها در کشورهای دیگر حرمت و شخصیت دارند.
چطور شد که نسل بعد از جنگ وارد جریان روایتگری شد ؟
ضرورت انتقال این مباحث به صورت نسل به نسل وجود دارد. یکی از اتفاقات خوبی که بعداز دهه غفلت افتاد خصوصا در بسیج دانشجویی این بود که چند تا از بچه رزمنده‌ها که مسئول بودند گفتند؛ رزمندگان جنگ که همیشه نیستند همیشه هم نمی‌توانند بیایند روایتگری کنند، خوب بیاییم این‌ها را تکثیر کنیم و مطالب جنگ تا وقتی رزمنده‌ها هستند سینه به سینه نقل شود نه اینکه نسل قبلی برود و نسل جدید بیاید از روی کتاب‌ها روایت کند. آمدند دوره‌هایی را گذاشتند و آموزش دادند و روایت‌گران جوان تربیت کردند.
برای شما سخت نیست که چیزی را که ندیده‌اید روایت کنید؟
برای ما که آمدیم سخت است چون به معنای واقعی بیان حوادث جنگ در حالی‌که شما آن شرایط حادثه را تجربه نکرده‌اید سخت است اما یک ضرورت هم هست. به هر حال این مطالب باید منتقل شود به نسل‌های بعد. ما صرفا جنگ را روایت نمی‌کنیم، از شهدا هم می‌گوییم. اگر بخواهیم روایتگری را فقط منحصر به کسانی کنیم که همه صحنه‌ها را دیده اند این حتی در بین رزمنده‌ها هم ممکن نیست. درآن صورت یک رزمنده که با چند نفر از  شهدا مأنوس بوده یا در یک عملیات شرکت کرده نباید درباره شهدای دیگر یا عملیات‌های دیگر اظهار نظر کند. پس اگر بخواهیم این محدودیت را قائل شویم خیلی از رزمنده‌ها که الان راوی هستند فقط دیده های خودشان را باید روایت کنند. که این معقول نیست.
مردم با روایت‌گری جوان‌ها ارتباط برقرار می‌کنند؟
مردم هم شاید قبلا باور نمی کردند یا ارتباط برقرار نمی کردند اما الان به خاطر گذشت زمان زیادی از جنگ و به خاطر اینکه یک سابقه‌ و پیشینه‌ای ایجاد شده و یک ذهنیتی در مردم بوجود آمده الان راحت‌تر می‌پذیرند.
اگر کسی الان به شما بگوید من می خواهم ایام عید بروم بازدید مناطق جنگی، چه کارهای پیشنهاد می کنید که قبل از رفتن انجام دهد؟
کارهایی برای آمادگی ؟
از هر جهت، چه اینکه بگویید مثلا برای آمادگی روحی نماز شب بخوان یا اینکه لیوان و ملحفه ببر. چه سفارشی می کنید ؟
از وقتی من راوی شدم خانواده ما پدر، مادر، خواهر، برادر، همسرم کاملا در فضای شهدا هستند هر خاطره‌ای که راجع به شهدا می‌شنوم یا می‌خوانم در خانه مطرح می‌کنم. دایی من شهید شده، پدرم نظامی بود و مدت‌ها در جنگ حضور داشت، خودمان هم  دوره جنگ در دزفول بودیم و کاملا شرایط جنگی را حس کردیم. اما از وقتی من راوی شدم خانواده‌ام بیشتر از قبل با این موضوعات در ارتباط بودند. نکته‌ای که من با همه وجود دوست دارم منتقل بکنم قبل از سفر و در حین روایتگری این است که خودتان را ببرید در فضای حال و هوای خانواده‌های شهدا و کسانی که در جنگ درگیر بودند. سخت است بگوییم خودتان را ببرید در حال و هوای رزمنده‌ها، چون من خودم آن فضا را درک نکرده‌ام اگر چه بعد از جنگ فضاهای مختلفی ایجاد شد. من با مرحوم حاج آقا ابوترابی پیاده‌ روی مشهد و قم و عرفه را می رفتم. اولین شخصی که باعث شد من با شهدا و جانبازان و آزاده‌ها ارتباط بگیرم همین آقای ابوترابی بود. می گویم خودتان را ببرید در حال و هوای خانواده‌های شهدا. شاید توصیه‌ای که من آخر سفر راهیان نور می‌کنم این است که بروید بچه‌های شهدا را ببینید، با آنها حرف بزنید، ببینید خانواده‌ها و بچه‌های شهدا و بچه‌های جانبازان، مخصوصا جانبازان اعصاب و روان چه کشیدند. دختر بزرگ شده مدام در خانه دعوا دیده. بابایی که سالم بوده، عاقل بوده، مهربان بوده یک دفعه موج می‌آید سراغش می زند شیشه را خرد می‌کند. همسرش را می‌زند. فرزندش را می‌زند. می‌گویم خودتان را ببرید در این حال و هوا. جنگ برای ما تمام شده اما برای آنها تمام نشده برای کسی که پدرش یا مادری که فرزندش مفقودالاثر است تمام نشده. برای آنها انگار هنوز سال 65 است. مادر هنوز منتظر پسرش است. هرچیزی یک راه ورودی دارد، به نظر من راه ورود به مبحث شهدا و ارتباط گرفتن با شهدا و راهیان نور و جبهه از طریق احساسات خانواده‌هایشان است. می‌گویم بروید در این حال و هوای همسران شهدا یا پدر و مادر شهدا ببینید در این سال‌ها چه کسی عصای دستشان بوده است. من و همسرم هر از گاهی به مادر شهید بروجردی سر می‌زدیم. همسرم با دوستانش دو هفته قبل از فوتش رفته بودند سر بزنند، ایشان گفته بودند یک روز غذا درست می‌کنم با آقا جواد بیایید منزل ما. مادر شهید چه نیازی به ما دارد. ما به او نیاز داریم اما غفلت می‌کنیم و آن حسرت ماند بر دل مان. حضرت آقا ‌می‌فرماید قضیه عاشورا سه بعد دارد؛ بعد عقلانی- منطقی بعد حماسی- رزمی و بعد احساسی و عاطفی چیزی که امام خمینی(ره) می‌گوید: محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است همین بعد احساس و عاطفه است. منبر امام حسین، هیئت، شور، اشک، سینه زنی  و روضه است که اسلام را نگه داشته. این‌که امام حسین(ع) می فرماید: انا قتیل العبرات یعنی اینکه این اشک و احساس و گریه مهم است. پس توصیه اول این‌که بروید ارتباط بگیرید با خانواده شهدا. توصیه دوم این است که آمادگی ذهنی و طهارت روحی برای خودتان ایجاد کنید. اگر کسی با نیت واقعا معنوی و زیارتی می‌رود، قبلش آدابی دارد شما آن آداب را رعایت کنید. طهارت باطنی مهم است و اثر می‌گذارد. سوم اینکه تیپ من وقتی می‌روم منطقه کاملا لباس خاکی و کفش کتانی است که ظاهرم به جبهه و راهیان نور بخورد.آنجا باید از قواره‌های‌مرسوم شهری در بیاییم، باید خودمان ببریم در قواره‌هایی که آنجا به کار می‌آید. یک لباسی باشد که اگر کمی هم خاکی شد برایمان اهمیت نداشته باشد یک لباس باشد که هم راحت باشیم هم مناسب شأن منطقه باشد. توصیه می‌کنم که حتما این تکرار سر زدن به شهدا و بازدید از خانواده های شهدا استمرار پیدا کند، یعنی این کار مقطعی نشود.این ما را در فضا نگه می‌دارد هر چیزی که ما را به شهدا نزدیک می‌کند کسی می‌آید آنجا مقداری خاک با خودش از شلمچه می‌آورد، بوی این خاک که آغشته به خون مطهر شهدا است و ما را در این فضا نگه می‌دارد. یا عکسی که در اتاق‌مان می‌زنیم. حضرت آقا می‌فرماید من در اتاق کارم عکسی از شهیدی دارم که خون آلود روی زمین افتاده است. این یک نماد و نشانه است که ارتباط ما را حفظ می کند. یعنی وجود یک عکس، رفتن به زیارت شهدا و این کاری که برای تدفین شهدای گمنام در مناطق مختلف انجام شد و جواب هم داد و از طرف رهبر انقلاب هم تایید شد. چون عاملی بود برای اینکه این ارتباط تداوم داشته باشد. ما که صرفا نمی خواهیم یک سفری برویم بعد حساب کتاب کنیم که آیا پولی که خرج کردیم می‌ارزید به خرجی که کردیم یا نه. سفر راهیان نور یک جرقه است برای اینکه ارتباط با شهدا برقرار باشد.