واقعیت کرامت انسان
خداوند در قرآن هر گاه یک یا چند نام خویش را مطرح میکند، در حقیقت تعلیل و تحلیل مفاد آن آیه و احکام و معارف آن به همان اسمای حسنای الهی ارتباط پیدا میکند. پس اگر در آیه اسمای حسنای غفور رحیم مطرح است؛ یعنی مفاد آن آیه به این دو اسم منوط است.
بر همین اساس، در تفسیر کرامت انسان باید به این نکته توجه یافت که چه اسمی را خداوند در آیه به کار برده است. خداوند در آغاز سوره علق میفرماید: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ؛ بخوان به نام پروردگارت که خلق کرد و انسان را از علق خلق کرد. سپس ادامه میدهد: اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛ بخوان سوگند به پروردگارت که اکرم است و اوست که به سبب قلم تعلیم داد. تعلیم داد انسان را به چیزی که نمیدانست.
از آنجا که خداوند اکرم تعلیم میدهد، باید چیزی را که تعلیم میدهد کرامت باشد. پس آموزههای الهی کرامت است.
همین خداوند میفرماید: لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ؛ تحقیقا ما بنی آدم را تکریم کردیم. (اسراء، آیه 70) این تکریم با انتخاب آدم به عنوان خلیفه الله و جعل او در این مقام است: إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَه؛ به راستی که ما در زمین خلیفه قرار دادیم.(بقره، آیه 30)
پس اگر خداوند کریم، انسان را آفرید و به او تعلیم کرامت داد، سپس او را خلیفه خود قرار داد، باید این انسان به عنوان خلیفه کریم، کرامت ورزد و خلیفه کریم باشد؛ نه خلیفه هواهای نفسانی خود باشد و آن را معبود و اله خود قرار دهد(فرقان، آیه 43؛ جاثیه، آیه 23) و یا شیطان و جنیان و حتی فرشتگان یا بتان را خدایگان خویش سازد و براساس اومانیسم و خودمحوری به جای خدامحوری عمل کند. اگر انسان، خدایی شده است، باید کرامت ورزد و مانند یک خلیفه عمل کند نه آنکه مستخلف عنه را کنار بگذارد و خود خدا شود یا آنکه بر خلاف خواسته مستخلف عنه عمل کند و عصیان ورزد و گناه کند که در این صورت از کرامت ساقط میشود و در مقام: أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنان همانند چارپایان بلکه گمراهتر و پستتر از آنها هستند (اعراف، آیه 179)؛ در میآید؛ چرا که امانتدار نیست بلکه غاصب است و خلاف امانتداری عمل کرده و ظلم به خود و خدا نموده است.