نکته همیشه مغفول
پژمان کریمی
وقتی واژه « نفوذ» و گزارههای مربوط بدان شنیده میشود، بطور معمول و مرسوم، چنین مطلب و نمایی در ذهن انسان شکل میگیرد و مینشیند:
«فردی یا مجموعهای از افراد داخلی و خارجی با انسجام و بر پایه ی نقشهای حساب شده، در حالت غفلت برخی یا نظامی سیاسی، با استفاده از موقعیت و مهارت خود، به درون کشور، تشکیلات، نهاد وگروهی وارد میشوند و مطامع نامشروع و غیرقانونی خود را تعقیب میکنند و ضربه میزنند.»
تداعی و تکرار این مطلب در ذهن ،حالت و فضای مرموز و رعب انگیزی را به پهنه اذهان سلامت، حاکم میکند و در امتداد آن،انسان به موضع هشیاری و تدافع مایل میشود! به تحرکات مشکوک میگردد و با احتیاط نسبت به حفظ اسرار و بستن مجاری نفوذ گام برمی دارد.
اما در این بین و در جامعه ی دینی ما، نکتهای مهم وجود دارد که اگر نگوییم همواره اما اغلب ،هدف غفلت قرار میگیرد و چنین است که بحران نفوذ تمام قد رخ مینماید!
گفتیم؛ تصور غالب این است؛ نفوذ بدست کسانی صورت میگیرد که در داخل یک «کل»، و بر پایه یک نقشه حساب شده عمل میکنند. اما آیا همیشه همین قاعده قابل تصور است؟یعنی همواره صاحبان و بانیان نفوذ منتسب به یک جریان و طیف وسازمان و دولت خاص هستند که با طراحی و هدف مند و با حمایت داخلی و بیرونی وارد عرصه ی تقابل و ضربه زدن میشوند؟
قطعا چنین نیست!
الزاما نفوذ از ماهیت تشکیلاتی برخوردار نیست وحتما معطوف به اهداف کلان جمعی معنا نمیشود.
یک مسئله ی ساده در میان است که شاید به دلیل سادگی و ابتذال نادیده گرفته میشود و از دیدگان پنهان میماند.
خیلی از انسانها بنا به میل منحوس فزون طلبی و خودخواهی، به رنگ و جلدهای گوناگون میروند. صورتی از نفاق مییابند و زیرکانه به درون نهادی نفوذ میکنند تا به تعبیر عوام؛ «بار خود ببندند»! چنین منافقانی که قطعا ماهیت پلید و شیطانی دارند هیچ وقت و در هیچ مکانی، منشا عمل صالح و معطوف به منافع عمومی نیستند.آنها «نفوذی» را رقم زدهاند که اگرچه انگیزه و هدف آن، محدود به منافع شخصی است اما نتایج آن به همان اندازه ی نفوذهای تشکیلاتی،سیاه و فاجعهآمیز محتمل وقلمداد میشود.
یک به اصطلاح شاعر که همه دغدغهاش رنگمایه نفسانی دارد، برای تحصیل مطلوبهای نفسانی، وارد حیطه تصمیم سازی «فرهنگی – ادبی» میشود. شاید برای حفظ موقعیت خود، چند تصمیم خوب هم بگیرد تا همچنان عنان مسئولیت به کف او بجا و وسعت بهره مندیهای مادی او برقرار ماند. اما قطعا مجموعه زیر سایه مدیریت و تصمیمسازیهای خود را به سمت و سویی هدایت میکند که به منافع نامشروع وی آسیب نزد و میدان عمل وی محدود نشود. مثلا اطرافش را از نیروهای دیندار خالی میکند تا زیر سایه ی نظارت متعهدانه قرار نگیرد. افراد سست عنصر و بیمایه را مسئولیت میدهد تا راحت مدیریت شان کند. بار تعهد کاری را زمین میگذارد چون انگیزه عمل به تعهد ندارد.کار ماندگار نمیکند زیرا مقطعی نگاه میکند و تصمیم میگیرد، تن پروراست. نسبت به بهره مندی دیگران از مواهب کار متعهدانه بخل میورزد. نسبت به آینده ی دیگران بیتفاوت است. تنها مصلحت خود را خط قرمز میپندارد! ناکارآمدی را به بخشی از حاکمیت دینی تحمیل میکند.
میبینید!... در جامعهای دینی، یک تصمیمساز نفس پرست میتواند منفردانه نفوذ میکند و ضربههایی وارد کند که مجموعهای سازمان یافته، با طرح و نقشه قبلی، در پی آن همان نتایج و ضربهها است!...غیر از این است؟!
شاعران و نویسندگانی هستند که به واقع هیچ نسبتی با دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی خارجی و این و آن دولت دور و نزدیک فرامرزی ندارند.در پی مبارزه با نظام دینی هم بر نیامدهاند اما نفوذ و گام گذاشتن آنها در صحنههای تصمیمسازی، زمینه گسترش ارزشهای الهی، راه تحقق سیاستهای کلان فرهنگی انقلاب و نظام اسلامی و بر کشیده شدن عناصر متدین را سد میکنندو مانع میشوند.
نگارنده بر آن است که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی و در مجموع همه ی کسانی که نگران منافع ملی و ارزشهای الهیاند باید به نفوذ در هر گونهاش، حساسیت به خرج دهند.
در این مسیر قطعا ملامت بسیار است.چه از طرف دوستان ناآگاه و چه از طرف دشمنانی که میدانند چه میکنند و نقطه غایی و مطلوبشان چیست و برخی شان نفوذیاند.
دوستان میگویند:
فلانی را میشناسند، تنها یک هنرمند است و اندیشه را نباید طرد کرد. فلانی با سیاست بیگانه است. فرهنگ و سیاست را نباید هدف کار اطلاعاتی و امنیتی قرار داد و... قس علی هذا!
این ملامتگران گاه چنان اسیر حجاب مهر و عاطفه و اعتماد به دوستان و همسلکان خود میشوند که بدیهیترین ملاحظات عقلانی را فراموش میکنند. این هم دردی است بزرگ و شگفت!
راستش وقتی مدتی پیش نامه ی نویسنده گرامی و برادرم جناب «احمد شاکری» را درباره خطر نفوذ سکولارها به یک دفتر ادبی خواندم، نگران شدم و در واقع خواستم تکملهای را بدان نامه در خور تامل، اضافه کنم.
بپذیریم که پدیده نفوذ بخصوص در میدان «فرهنگی» اتفاق دیروز و امروز نیست. از همان روزهای نخست شکل گیری نهضت انقلاب اسلامی، نفوذ تشکیلاتی و غیرتشکیلاتی دنبال شده است. از این رو نفوذ را محدود به یک قسم و یک ظرف زمانی مشخص و یک بعد خاص، محدود و خلاصه نپنداریم و در هر جا و هر موضع که هستیم «مانع» نفوذ شویم.
کارشناسان سیاسی برآنند که؛ «خطر نفوذ فرهنگی کمتر از نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی نیست. نفوذ از جنس فرهنگ است که روزنه و گستره نفوذ در عرصههای دیگر را موجب میشود.»