آیتالله واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک( قسمت اول)
تولد
آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی در بهمن ماه سال 1314ﻫش و در بحبوحه فرمان کشف حجاب رضاخانی، که مادر متدینهاش به علت شرایط سخت آن روزها، خانهنشین بود، در خانوادهای روحانی در شهر مشهد مقدس به دنیا آمد.
پدرش، حاج شیخ غلامرضا طبسی، که در سیزده سالگی به مشهد آمده بود، در حوزههای علمیه مشهد، قم و نجف اشرف تحصیل نمود. ایشان که از شاگردان آخوند ملاعلی همدانی نیز بود، از مفاخر وعاظ مشهد به شمار میرفت که در جریان مبارزات علماء و روحانیون در دوران رضاخان، نقش داشت.
آیتالله طبسی در اینباره میگوید: «ایشان در سن 21 سالگی، جزو نوابغ گویندگان کشور بود.»
آوازه سخنرانیهای پرشور و حرارت او، از محدوده خراسان بزرگ فراتر رفته و نه تنها در دیگر شهرهای ایران، که در کشورهایی چون سوریه و عربستان، طرفداران بسیاری داشت.
صاحب کتابِ وفیاتالعلماء درباره او مینویسد:
«ایشان بسیار مسلط بود بر امر خطابه و سخن گفتن و طریقه منبر ایشان امتیاز تامی داشت و ازدحام جمعیت میشد برای منبر ایشان.»
و مؤلف کتاب آثارالحجه نیز در این خصوص نوشته است:
«جناب حاج شیخ غلامرضا طبسی، از مفاخر خطبا و معاریف وعاظ و گویندگان قرن 14 هجری است که از حوزه علمیه قم برخاسته و صیت و صوتش جهان اسلام را فراگرفته است.»
به دلیل همین شهرت بود که آیتالله سید محمدعلی وزیری یزدی، که خود از منبریهای پرآوازه یزد و از مبارزین زندان رفته دوران رضاخان بود، وقتی در خردادماه سال 1343ﻫ ش به مشهد مقدس مشرف گردید، با دیدنِ آیتالله طبسی، خطاب به آیتالله قمی، از پدرِ سخنورِ او یاد نمود و گفت:
«آقای مرحوم طبسی، برای خود آقای عباس طبسی را یادگار گذاشت، شنیدهام بسیار منبر جالب توجهی دارند.»
آیتالله طبسی، کودکی یکساله بود که پدرش را، که تنها 38 بهار از زندگی خود سپری نموده بود، از دست داد و در آغوش مادری متقی و پاکدامن، که از خاندان مرحوم میرزا حسن ارباب، از تجار معروف یزد بود، پرورش یافت.
ایشان در اینباره میگوید:
«پدرم که به قصد ایراد چند سخنرانی برعلیه حکومت رضاخان، راهی تهران شده بود، در سبزوار به گونهای مشکوک دارفانی را وداع گفت. پیکر پدرم را درحالی به مشهد برگرداندند که در بین مردم شایع شده بود که آقا را چیزخور کردهاند.»
تحصیلات
آیتالله طبسی پس از رسیدن به سن تحصیل، که همزمان با سرنگونی خفتبار رضاخان و اشغال ایران توسط نیروهای بیگانه بود، پای به مدرسه گذاشت. آثار هوش و ذکاوت و فراگیری سریع از همان آغاز در او نمایان بود؛ به گونهای که پس از به پایان بردنِ سیکل اول دبیرستان، زمانی که تصمیم به ادامه تحصیل در حوزه علمیه مشهد گرفت، رئیس دبیرستان ابن یمین از او خواست که دبیرستان را رها نکند، تا پزشکی حاذق شود؛ ولی او با وجود این اصرار، تصمیم خود را گرفته بود و به خوبی میدانست که جامعه ایران، به طبیبِ حاذق روحانی بیشتر از طبیب جسمانی نیازمند است.
شانزده ساله بود که وارد مدرسه علمیه نواب شد و پس از طی مقدمات، از محضر نامآوران حوزه علمیه مشهد مقدس چون: حاج شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری، آیتالله میرزا احمد مدرس یزدی، آیتالله حاج شیخ مجتبی قزوینی، آیتالله حاج شیخ هاشم قزوینی، آیتالله سید محمدهادی میلانی و آیتالله میرزاحسین فقیه سبزواری بهره برد.
یکی از ویژگیهای بارز آیتالله طبسی در دوران تحصیل علوم حوزوی، تدریس همان دروس به موازاتِ آن بود که در ضمنِ تدریس، محیط کلاس را به یکی از پایگاههای ترویج تفکرات امام خمینی (ره) و تربیت یاران فداکار برای انقلاب اسلامی، تبدیل مینمود، که بخشی از اسناد آن در متن کتاب آمده است.
میزان تلاش آیتالله طبسی در فراگیری و به کار بستنِ یافتههای دینی به میزانی بود که در خلاصه سابقهای که درباره ایشان در ساواک تهیه گردید، نوشته شد:
«تحصیلات خود را نزد شیخ هاشم قزوینی مدرس طی و رشته فقه و اصول را تکمیل و در ادبیات تسلط و بهره کافی دارد. وی علاوه براینکه سواد عربی دارد، به اخبار و احادیث تسلط کامل دارد.»
آغاز مبارزات
هنوز در دبیرستان ابن یمین مشغول تحصیل بود، که مبارزات ضداستعماری مردم ایران در جریان نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی(ره) شکل گرفت. حضور شهید حجتالاسلام سیدمجتبی نواب صفوی در مشهد و سخنرانی پرشور او در مدرسه نواب، در روحیه مبارزاتی ایشان تأثیر بسزا داشت و از همان موقع، فعالیتهای خود را آغاز نمود:
«به خاطر آشنائی با شخصیتی برجسته، فصلی نو در زندگیام آغاز شد. این شخصیت برجسته، سید مجتبی میرلوحی معروف به نواب صفوی بود. نواب صفوی در سفری که به مشهد داشت، در جمع طلبههای جوان به ایراد سخن پرداخت. حرفهای او در فضای آن روز، حرفهایی نو بود. آن حرفها تصویر منبرهای پدرم را در خاطرم مجسم میکرد. از پشت حرفهایش میشد قدرت و شکوه و صلابتی را که تعالیم اسلامی به انسان میبخشد، تماشا کرد. روشنگریهای نواب صفوی افقی نو را در برابر دیدگانم گشود و شوری در دلم برانگیخت که تا سالها بعد روشنی بخشم بود. آن اتفاقی که باید در زندگیام رخ دهد، رخ داده بود.»
با کودتای ننگین آمریکایی انگلیسی 28 مرداد 1332 و شرایط سختی که برای مبارزین فراهم گشت، که منجر به دستگیری تعدادی از اعضای فدائیان اسلام و اعدام برخی از آنان، خصوصاً شهید نواب صفوی گردید، مبارزات نیز شکل پنهانی به خود گرفت. آیتالله طبسی در این خصوص میگوید:
«مبارزه علنی بنده و جمع دوستان تقریباً از سال 1335 شروع شد. در آن موقع برادرمان جناب آقای خامنهای (مقام معظم رهبری) در مشهد تشریف نداشتند و شهید هاشمی نژاد هم در قم بودند؛ بنابراین در آن زمان من تنها بودم و خیلی سخت میگذشت، به ویژه که در حوزه هم افکار خاص ضد مبارزه حاکم بود.»
در نهضت امام خمینی (ره)
آیتاللهالعظمی سیدحسین بروجردی(ره) در دهم فرودین ماه سال 1340 دیده از جهان فرو بست. تلگراف تسلیت محمدرضا پهلوی خطاب به آیتاللهالعظمی سیدمحسن حکیم (ره)، که در این موقع در نجف اشرف حضور داشت، نشان از اهدافی پشت پرده داشت تا مرجعیت موجود در ایران و حوزه علمیه قم، نادیده گرفته شود؛ و یک ماه پس از آن نیز، دولت جعفر شریف امامی بر اثر شرایطی که ناشی از اعتصاب فرهنگیان و کشته شدن دکتر خانعلی در میدان بهارستان تهران بود، کناره گرفت و علی امینی جایگزین او شد. بنا بر درخواستِ او، مجلسین شورای ملی و سنا تعطیل شد و دستگیریهای برخی از سران نظامی و سرمایهداران، که با انگلیس نیز سر و سرّی داشتند، آغاز گردید.
در این موقع و موقعیت که جبهه ملی با اشاره و رهنمود آمریکاییها در حال بازگشت به صحنه سیاسی کشور بود و نهضت آزادی نیز اعلام موجودیت نموده بود، سخنرانیهای افشاگرانه آیتالله طبسی، که در این موقع طلبهای 26 ساله و چند ماهی بود که ملبس به لباس روحانیت شده بود، در بیت آیتالله قمی، سرای محمدیه بازار بزرگ و مسجد بناهای شهر مشهد، به معضلی برای ساواک خراسان مبدّل شد تا با بهرهگیری از قدرتِ شهربانی، به جمعآوری و ارزیابی چگونگیِ اظهارات او در منبر
بپردازد.
شهربانی مشهد، که نسبت به چگونگیِ سخنرانیهای ایشان شناخت داشت و پیش از این نیز در این خصوص با او برخورد نموده بود، ضمن آنکه در پاسخ نوشت: «در منبر خود بسیار تندروی مینماید و در هر محل دیگری منبر برود، به همین نحو خواهد بود.»، از سخنرانی وی در مسجد بنّاها در شبهای بعد نیز خبر داد، تا رئیس ساواک دستور دهد:
«مأموری برای این کار اعزام، گزارش جامع مطالب وی را ارسال دارند.»
ساواک خراسان که قصد برخورد با آیتالله طبسی را داشت، همزمان با این اقدام، نامهای نیز برای لشکر 12 خراسان فرستاد تا نسبت به دستگیری وی اقدام نماید؛ ولی فرمانده لشکر 12 در پاسخ، ضمن اشاره به «ضابط قضائی» بودنِ ساواک، نوشت:
«دستور فرمائید در اجرای مادۀ 126 قانون دادرسی ارتش، اقدام قانونی معمول و مدارک مربوطه را در اجرای مادۀ 127 قانون مزبور به لشگر ارسال دارند.»
ساواک، همزمان با دریافتِ این پاسخ، در تاریخ چهاردهم تیرماه 1340ش، موضوع را در کمیسیون امنیت استان مطرح و جلوگیری از ادامه منبر او توسط شهربانی را به تصویب رساند و گزارش آن را به شرح زیر برای اداره کل سوم ساواک ارسال نمود:
«نامبرده از وعاظ مشهد و از اطرافیان آیتاله قمی میباشد که در گذشته پیشینه بدی نداشته، ولی در سال جاری که از تاریخ 2/3/40 الی 15/4/40 در منزل آیتاله قمی و سرای محمدیه منبر رفته است، در طی بیانات خود حمله به دستگاهها و سازمانهای دولتی و افسران ارتش و فرهنگیان و فرق غیرشیعه نموده و حتی در پرده کنایه و ایهام، نسبت به مقام شامخ سلطنت مطالبی ابراز داشته است.»
و از این موقع، رفتار، اعمال و ارتباطات ایشان، تحت مراقبت قرار گرفت و موضوع سخنرانیهای وی نیز در تاریخ 21/4/1340 برای بار دوم در «کمیته اطلاعاتی استان» طرح و بررسی شد و با این استدلال! که «اظهارات وی موجب تحریک و عصیان در مردم خواهد شد.»، بر ممنوعالمنبر بودن وی تأکید گردید.
ممنوعالمنبر شدنِ آیتالله طبسی، دارای بازتابهای گستردهای بود؛ از این رو بود که آیتالله شیخ مهدی نوغانی، برای مقابله با این حرکت ساواک، به سراغ آیتالله سیدمحمدهادی میلانی(ره) رفت و از او شنید که:
«من از هیچ چیز درباره طبسی مضایقه ندارم... و باید او منبر برود... و به همین زودیها منبر هم خواهد رفت.» و آیتاللهزاده قمی هم نامهای مستقل نوشت، که ذیل آن را آیتالله سیدمحمد بهبهانی (ره) نیز امضاء نمود و دیگر علمای مشهد نیز، طی تلگرافی از آیتالله سیدمحمد بهبهانی (ره) خواستند تا در این خصوص وساطت نماید.
باوجود این پیگیریها، ساواک خراسان که از منبر رفتن ایشان بیمناک بود، در توجیه این تصمیم نوشت:
«این سازمان با توجه به اینکه تاکنون چند نوبت تذکرات لازم را به نامبرده داده و تعهداتی اخذ کرده بود که گزارش آن طی شماره پیروی به عرض رسیده است و مصادف بودن با ایام اربعین و نزدیکی روز قیام ملی 28 مرداد، نمیتوانست با رفتن منبر وی موافقت نماید. با آقای استاندار و رئیس شهربانی خراسان مذاکره و موافقت به عمل آمد کماکان از رفتن منبر وی جلوگیری
شود.»
ولی در نهایت مجبور شد تا ضمن مطرح نمودن موضوع در کمیسیون امنیت استان به تاریخ 1/6/1340، و اخذ تعهد نسبت به اینکه «در بالای منبر، به جز مسائل دینی، به مطالب سیاسی اشاره ننماید»رفع ممنوعیت از منبر ایشان را تصویب نماید.
مراقبت از منبرهای ایشان به میزانی بود که حدود ده ماه بعد از این ماجرا، زمانی که هیئت حضرت موسی بن جعفر (ع) کاشان، او را برای سخنرانی در آن شهرستان در ایام محرم دعوت نمود، ساواک تهران به تحت تعقیب بودنِ ایشان اشاره کرد و پیگیر سوابق او شد.
در تاریخ بیست و ششم تیرماه سال 1341، علی امینی، پس از یک دوره نخست وزیری جنجالی، کنار گذاشته شد و دو روز بعد نیز، اسدالله علم جانشین او گردید.
در این موقع، سخنانِ آیتالله طبسی که در بیت آیتالله قمی به منبر میرفت، دوباره مورد حساسیت ساواک قرار گرفت.
ایشان در این موقع، مسافرت محمدرضا پهلوی به شمال و بازدید اسدالله علم از اردوی سازمان جوانان در کنار دریا را موضوع سخنرانی انتقادی خود قرار داد؛ همین مسئله بود که اعتراض استاندار خراسان را در پی داشت و موجب احضار و دستگیری او در روز دوم مردادماه سال 1341 و سپس آزادی وی گردید؛ که آزادی او نیز به وساطت استاندار ربط داده شد.
تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در پانزدهم مهرماه 1341 در هیئت دولت، بازتابهای فراوانی داشت. دو روز پس از آن، امام خمینی (ره) در تلگرافی به محمدرضا پهلوی نوشت:
«به طورى كه در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهاى ايالتى و ولايتى، «اسلام» را در رأى دهندگان و منتخبين شرط نكرده؛ و به زنها حق رأى داده است و اين امر، موجب نگرانى علماى اعلام و ساير طبقات مسلمين است. بر خاطر همايونى مكشوف است كه صلاح مملكت در حفظ احكام دين مبين اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر فرماييد مطالبى را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمى مملكت است از برنامههاى دولتى و حزبى حذف نمايند تا موجب دعاگويى ملت مسلمان
شود.»
در این موقع، آیتالله طبسی که در هنگام ورود به حوزه علمیه مشهد، با حضور شهید نواب صفوی و سخنرانی پرشور او مواجه شده و تحت تأثیر ادبیات انقلابیِ او، به صف مبارزان پیوسته بود، پس از شهادت او، گمشده خود را در وجود مبارک امام خمینی (ره) یافت:
«سال 1339 سال بزرگی در زندگی من محسوب میشود. من در این سال برای نخستین بار با امام خمینی (ره) و اندیشههای مترقی او آشنا شدم. حاج آقا روح الله همان گمشدهای بود که من در تمام زندگیام به دنبالش میگشتم. تفسیری روشن که او از اسلام ارائه میکرد، علمای برجسته سلف را تداعی مینمود. روحالله موسوی خمینی کوهی بود که وزش هیچ تندبادی از جا تکانش نمیداد. ساده و بیپیرایه زندگی میکرد و بینش عمیق و درک دقیق او از تعالیم اسلامی، موقعیتی ممتاز به او بخشیده بود. من پس از سالها جستجو، امام را پیدا کرده بودم و از آن پس زندگیام بر مدار دیگری ادامه یافت.»