گفت و گوی اختصاصی کیهان با جواد تاجیک معاون کمیته جستجوی مفقودین و دبیر سابق ستاد راهیان نور (قسمت اول)
مسئولین اهمیت راهیان نور را درک نکردهاند
علیرضا آل یمین
* اول از خود سفر بگویید. کسی که به عنوان زائر میخواهد برود چه اتفاقی برایش میافتد؟ چه چیزهایی را تجربه میکند؟
درباره راهیان نور که صحبت میشود خیلیها نمیدانند سفر راهیان یعنی چه. اگر چه برنامههای تلویزیونی زیادی پخش شده، اگر چه عمومیت پیدا کرده، دانش آموزان را در قالب طرح آمادگی دفاعی میبرند یا در فضای مجازی و فیلمهای مستند زیاد میبینیم، هر جور فکرش را بکنید دراین چند سال اخیر کار شده است. ولی با این حال باز هم آن کسی که نرفته نمیداند راهیان نور دقیقا یعنی چه. حتی هنوز بعضیها فکر میکنند اگر بیایند آنجا خطری آنها را تهدید میکند. من به خاطر اینکه شاید عمرم در این مسیر راهیان نور گذشته، در این 15 سال اخیر از زائر یعنی کسی که میرود بازدید میکند تا به عنوان یک خادم، تا به عنوان راوی که میآید در منطقه روایتگری میکند، تا به عنوان مسئول یک یادمان که در آنجا به مردم خدمات دادهایم، تا به عنوان مسئول راهیان نور در کشور، همه این ها را تجربه کردهام. اینکه میگویم زائر و خادم، هر کدام فضای خاص خودش را دارد. یعنی غیر از اینکه الان شما دارید راجع به موضوع راهیان صحبت میکنید که مردم را تشویق کنید بروند راهیان نور، این را باید بدانید که یک عدهای هستند که نگاه بازدیدی و زیارتی ندارند، بلکه آنجا را یک جور دیگر میبینند که توضیح خواهم داد.
اما اتفاقی که در این سفر برای زائر میافتد؛ اول اینکه شما یک نوع بازدید، تفریح، هیجان و گردش را در ذات هر سفری دارید. حالا سفر معنوی باشد، علمی باشد، یا تفریحی صرف باشد، ذات سفر یک نوع تفریح و گردش دارد که راهیان هم همین طور است. یعنی در ذات خودش ویژگیهای یک سفر را دارد.
دوم اینکه این سفر به خاطر اینکه جایی که ما میرویم تا ببینیم و در موردش صحبت کنیم و بشنویم، محورش شهدایی هستند که برای ما مقدسند، این سفر یک ویژگی زیارتی بودن هم دارد. به این معنا که هم خاکی که شما آن جا پا روی آن میگذارید به دلیل اینکه خون شهید روی آن ریخته شده مقدس است، هم به این دلیل که حدود هفت هزار شهید دیگر در مناطق عملیاتی مانده است. هرچند همه آنها در جنوب نیستند، در خاک ایران هم نیستند، اما آن خاک را مقدس کردهاند. در آن منطقه چند شهیدگمنام هم دفن شده است. یعنی یک فضای زیارتی هم این طوری ایجاد میشود.
سومین ویژگی سفر راهیان نور اینکه سفر معنوی است. یعنی معنویت آنقدر هست که میتوان مستقل از زیارتی بودن سفر، از آن صحبت کرد. معنویت آن طوری است که فقط شیعیان را در بر نمیگیرد، بلکه اهل تسنن هم میآیند. حتی فقط مسلمانها را هم در بر نمیگیرد. ما کسانی داشتیم که گردشگر خارجی بودند و از کشورهای مختلف شنیده بودند آنجا یک خبری هست، آمدند و تحت تاثیر قرار گرفتند. نمونههایی هم هست اما چون جایی ثبت نشده من نمیخواهم آمار غیر قابل استناد به شما بدهم. اما خانمی بود که میخواسته بیاید ایران برود شمال تفریح کند. دوست ایرانیش پیشنهاد سفر راهیان داده، آمدند اینجا، منطقه را به او نشان دادند، تحت تاثیر فضای معنوی قرار گرفته و مسلمان شده، شهادتین را در همان منطقه به زبان آورده است.
چهارم اینکه این سفر، سفر حماسی هم هست. اگر دنبال شور و هیجان و حادثه هستیم، به خاطر اینکه ذات مطالب مربوط به جنگ است حماسه هم در دل خود دارد. وقتی زائر میرود آنجا در مناطق جنگی، نوع اسکان، رزم شبی که در بعضی مناطق برای مردم برگزار میشود و امسال در خرمشهر اجرا خواهد شد، یک حس حماسی ایجاد میکند.
پنجم اینکه این سفر به معنای واقعی سفر سبک زندگی است. در ترکیه توری هست با عنوان تور زندگی اسلامی. تبلیغ میکنند از جاهای مختلف دنیا میآیند. فرقی هم نمیکند، مسلمان یا غیر مسلمان، آن تشکیلات گردشگری ترکیه سه روز برنامهریزی میکند، مَبلغی را از گردشگران میگیرد و مناطق اسلامی، مساجد و جاهای مقدسی که دارند را به عنوان تور زندگی اسلامی نشان گردشگران میدهند. آن هم در ترکیه که یک کشور لائیک است. هر چند در ایران به این شکل جا نیفتاده اما این سفر، سفر سبک زندگی شهدا هم هست.
* بر اساس چه مولفههایی میگویید سفر سبک زندگی ست؟ چه چیزی باعث میشود که سفر سبک زندگی به حساب بیاید؟
از نگاه رهبر معظم انقلاب خود سبک زندگی سه شاخصه دارد. یک فرهنگ فردی و خانواده، دو فرهنگ ملی و عمومی، سه فرهنگ اجتماعی و سیاسی. در اولی اینکه شخصیت خود فرد چطور باید باشد. چه آرمانی را باید در سر داشته باشد. تا جایی که میرسد به مسائل تشکیل زندگی و خانواده که آن جا این مطالب برای مردم بیان میشود. یعنی میگویند این شهید از کجا به کجا رسید، جهان بینیاش چه بود، به چه تفکری رسید، مثلا شهید آوینی را مصداق واقعی یک آدم برای نشان دادن تحول تفکرات میتوان نام برد. خودش میگوید همه نوشتههای قبل از انقلابم را در گونی ریختم و آتش زدم. تا آن وقت حدیث نفس نوشتم از آن به بعد میخواستم حدیث رب بنویسم. در موضوع فرهنگ فردی از خاطراتی که از زندگی شهدا در تشکیل خانواده و ازدواج و مسائل مختلف در آنجا گفته میشود میتوان استفاده کرد. بخش دوم فرهنگ ملی و عمومی است که در جبهه حاکم بود. از بحثهای اعتقادی تا مباحثی مثل معماری دفاع مقدس، فرهنگ اصطلاحات دفاع مقدس و حتی آشپزی، همه این ها بیان میشود. یعنی همین زندگی سنگری، مثلا نوع معماری در جبهه صرفنظر از مسائل نظامی، ویژگیهای خاص خودش را دارد. قبل از این به این شکل نداشتیم بعد از این هم معلوم نیست داشته باشیم، مختص دفاع مقدس است. بیانات حضرت آقا اینها را شامل میشوند، خط و زبان و معماری و آشپزی و ...
سوم فرهنگ اجتماعی و سیاسی یعنی نوع ارتباط شما با همسنگر، همرزم، فرمانده، نیرو، نحوه این روابط آنجا مطرح میشود. بهترین روابط را آن جا میتوانید ببینید، چطور فرماندهان نیروها را ارزش گذاری میکردند. چطور فرماندهان حرف نیروها را گوش میکردند و اینکه آیا قداستی در آن هست؟ اینها فرهنگ عمومی و ملی را هم شامل میشود. زائر میآید آنجا و میبیند که با زندگی آرام و راحت و سبک و ساده هم شدنی بوده و همان فرهنگ میتواند منتقل شود. در شهر به آدمها سخت دسترسی پیدا میکنید، اما آنجا از فرمانده و روحانی و حتی مراجعی که میآیند دسترسی راحت است .ارتباط برقرار کردن و سوال پرسیدن راحت است. اینها فرهنگ است، در حالی که این فرهنگ در شهر وجود ندارد. آنجا این خبرها نیست. خیلی راحت سؤال پرسیده میشود و ارتباط، ارتباط نزدیکی است.
*یعنی بیان خاطرات جنگ سبک زندگی آنجا را نشان میدهد یا اینکه زائر در روابط میان افراد آنجا هم این سبک زندگی را حس میکند؟ این روحیه همچنان جریان دارد؟
دو نوع است. یک نوع اینکه آنجا زائر خودش برداشت میکند و میفهمد که زمان جنگ سبک زندگی این طور بوده است. آنجا مستقیما گفته میشود یا در روایتها برداشت میکند، فیلمی میبیند، تصویری میبیند و برداشت میکند که سبک زندگی این طور بوده است. حالت دوم هم همین است که آنجا به معنای واقعی این موضوعات را تجربه میکند. آنجا فضای مجللی برای استراحت نیست. خیلی ساده است. غذا ساده و معمولی است. مدتی در آنجا با حداقلها زندگی میکند. ناراحت هم نمیشود. یک مسیری را پیاده میرود، خیلی راحت با خاک اُنس میگیرد و روی زمین مینشیند. خود راهیان نور هم چون ادامه دهنده راه شهداست و همان مسیر و فرهنگ شهداست اینها را هم در ذات خودش دارد. اگر چه مورد دوم مطلق نیست یعنی همه اتفاقاتی که آنجا میافتد را نمیشود گفت که میتوان درس گرفت. خیلیها هم یک جور دیگر میروند.
* موردی از انتقال این فرهنگ و سبک زندگی به خاطر دارید؟
دو سال پیش،20 نفر جوان از لبنان تقاضایی میکنند برای بازدید از ایران. ما در ستاد راهیان بودیم و این 20 نفر را به صورت ویژه پذیرایی کردیم. یک برنامه برای اینها نوشتیم یک روز طهران، مرقد امام، بعد کاخ سعد آباد و بعد جماران را ببینند تا شاهد تفاوت زندگی باشند. بعد سفر به قم، برای زیارت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و دیدار با علما. بعد از آن سه یا چهار روز راهیان نور بعد هم مشهد و از همانجا هم بروند بیروت. به هر حال آنها به لحاظ سبک زندگی با ما متفاوتند. یعنی سبک زندگی آنها به زندگی غربیها نزدیکتر است تا به سبک زندگی ایرانیها. ما گفتیم هرجور برای اینها برنامهریزی کنیم در بهترین هتل اسکانشان بدهیم، بهترین جای خواب و بهترین غذا را برایشان فراهم کنیم، اتفاقی برای اینها نمیافتد. چون در زندگی خودشان دارند اینها را تجربه میکنند و ما کار تازهای نکردهایم. چیزی که اینها به خاطرش آمدهاند و میخواهند برداشت کنند و بروند چیز دیگری ست. پس ما هم روی همان سرمایه گذاری کنیم. اینها را به خودشان هم اعلام کردیم که می خواهیم شما را مثل یک سفر دانشجویی که ایرانی ها میروند، مثل آنها شما را ببریم. خب اینها روز اول آمدند مرقد امام(ره) و اصلا در فضا نبودند. به جز دو، سه نفرشان بقیه اصلا ایران نیامده بودند. با فرهنگ ایرانی هم آشنا نبودند. این ها آمدند روز اول برنامه را دیدند. روز دوم رفتند قم. بعد آمدند راهیان نور. اینکه میگویم این سفر، سفر سبک زندگی است یعنی باید روز اول سفر لبنانیها را در ایران با روز آخرش یک قیاسی بکنیم. روز اولی که وارد منطقه شدند چند چیز برایشان عجیب آمد. یک، چرا بعضی از جوان ها اینجا پا برهنه میروند. میگفتند امکان آلودگی هست یا سنگ و شیشه برود پایشان را اذیت کند...
* این ها مسلمان شیعه بودند؟
بله. مسلمان شیعه و مومن.
*با وجود این،آن رفتارهای متواضعانه نسبت به یک محیط مقدس و معنوی برایشان عجیب بود ؟
بله کاملا این فضا برایشان فضای عجیبی بود. آنقدر قابل هضم نبود که به زبان آوردند. نکته دیگری که برایشان عجیب بود اینکه چرا این همه گریه میکنند. اصلا ایرانیها چرا آنقدر اهل گریه هستند. گریه انواع و اقسام دارد. گریه شوق، گریه ترس، گریه معنویت، گریه استغفار. این ها میگفتند حالا چرا اینجا گریه میکنند. نکته سوم که برایشان عجیب بود اینکه چرا اینجا این قدر همه چیز در عین سادگی است. یعنی هیچ تشریفاتی آنجا نیست .هر کسی با هر مسئولیتی بیاید میرود ماشین را پارک میکند در پارکینگ و با پای پیاده میآید. در منطقه این بدون تشریفات بودن هم برایشان نکتهای بود. هر جا میروی تشریفات هست؛ گِیت بازرسی، حساب و کتابی هست. حتی در خیلی از حرمهای زیارتی و عتبات این اتفاق میافتد. ما یک راوی را همراه اینها کردیم که یکی چون خودش بچه جنگ بود و یک رزمنده به معنای واقعی انگار که شما یکی از شهدا را از آن دنیا آوردی و جلوی اینها گذاشتی. یعنی وقتی برای اینها حرف میزد خود این آدم برای اینها موضوعیت داشت. صورتش جای ترکش بود و نوع رفتار و گفتارش برای اینها جذابیت داشت. این ها روز سوم رسیدند فکه، جایی به نام کانال کمیل و کانال حنظله که خوب تازه راه افتاده بود .سالیان سال بود در کنار جاده وجود داشت کانال نفر رو به عرض یک متر و به عمق یک متر و نیم که البته الان پر شده است . بچههای گردان حنظله در والفجر مقدماتی در آن کانال افتادند و محاصره شدند، مجروح و شهید شدند و تعداد کمی توانستند برگردند. خیلی جنازهها آنجا ماندند تا سالها بعد شهید علی محمودوند آنها را تفحص کرد. کانالی هم هست به نام کانال کمیل که 90 کیلومتر طولش است. بعثیها از شرحانی این کانال را ایجاد کردند تا چزابه. پنج متر عرض دارد و سه متر هم عمق دارد که البته الان عمقش کمتر شده به خاطر جابه جاییهای طبیعی و باران .در این سالها عراقیها خاک این را هم برده بودند. این کار مهندسی را هم غربیها برایشان انجام داده بودند. خودش یک سد دفاعی است شما میخواهید عملیات کنید و از این جا رد شوید حتما نردبان میخواسته ماشین زرهی میخواسته است. داخل کانال را هم بشکه فوگاز، سیم خاردار و مین کار گذاشته بودند که هر کس وارد کانال میشود گرفتار شود. بچههای لشکر 27 محمد رسول الله(ص) از جمله شهید محمود ثابت نیا و شهید ابراهیم هادی معروف در آن کانال به شهادت رسیدند. شهید ثابتنیا پیدا شد و شهید هادی هنوز مفقود است به این معنا که یا پیکرش در همان کانال نا پیداست و نتوانستهاند پیدا کنند یا اینکه به عنوان شهید گمنام برگشته و تشییع و تدفین شده. به هر حال آنجا قطعهی کوچکیست که کاروانها میآیند پیاده میشوند از قضا آن روز آقای نادر ادیبی که الان جای بنده آمده در ستاد و بازمانده گردان حنظله ست خود ایشان به عنوان راوی حضور داشتند و حوادثی که آن شب عملیات والفجرمقدماتی برای گردان حنظله اتفاق افتاده بود را روایت میکرد.گردانی که به فرماندهی حسین علی یاری نسب در گودال گرفتار شدند و فقط نادر ادیبی و چند نفر دیگر توانسته بودند برگردند. ایشان تعریف میکرد و مترجم با اشک و گریه ترجمه میکرد. اینهایی که روز اول میگفتند چرا اینها پا برهنه میروند و گریه میکنند. همانها هم هق هق گریهشان بلند شده بود. صحبت آقای ادیبی که تمام شد اینها پریدند در آغوش آقای ادیبی که انگار یکی از همان شهدا را دیدهاند میبوسیدند دست میکشیدند، بعد هم با پای برهنه روی همان خاکها راه افتادند رفتند سوار اتوبوس شدند. روز آخر از هتل محل اقامتشان که میخواستند بروند حرم امام رضا(ع) زیارت، با پای پیاده میرفتند بچه ها گفته بودند اینجا دیگه چرا پا برهنه میروید گفته بودند خاک جمهوری اسلامی ایران همه اش مقدس است. این تاثیر راهیان نور است اینها رفتند لبنان البته یکی از اینها ماند گفت من میخواهم بمانم یک ماه یا 40 روز ماند خادمی کرد و بعد به خاطر محدودیت ویزا برگشت اما میگفت من دلیلی برای رفتن به لبنان ندارم من بهشتم را این جا پیدا کردم الا اینکه بروم آنجا بگویم بیایید ببینید ایران چه خبر است. بعد از مدتی یکی از دوستان ما رفته بود لبنان آن بچهها را دیده بود. به من گفت خانوادههای اینها در تعجبند. پدر یکی از آنها هی میپرسد که آنجا چه اتفاقی برای شما افتاد، چه دیدی، چه گفتند، قضیه گردان حنظله را تعریف کرده بود و آن حوادث را گفته بود و آن دست نوشتهای که از یکی از شهدای گردان حنظله باقی مانده بود و علی محمودوند اینها را در تفحص پیدا کرد. نوشته بود "روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب را جیره بندی کردهایم نان را جیره بندی کردهایم عطش همه را هلاک کرده، همه را به جز شهدا که اکنون در انتهای کانال خوابیدهاند. فدای لب تشنهاتای پسر فاطمه" این را نوشته بود و با خودش برده بود آنجا برای پدرش خوانده بود .میگفت پدرم تا صبح نخوابیده بود و گریه میکرد، میگفت من را هم باید ببرید آنجا تا فضا را ببینم. این سبک زندگی که میگوییم فکر را هم شامل میشود. ما اعتقادمان این است، من به عنوان راوی و هر کس به تناسب خودش باید سعی کنیم که اول روی ذهن این ها اثر گذار باشیم. هیچ وقت ما به این بچهها نگفتیم اینجا باید کفشهایتان را در بیاورید. اصلا کسی کاری ندارد چه اتفاقی میافتد. اول این ذهنیت مورد هدف افکار شهدا و رزمندگان قرار میگیرد با همان حرفها و بیان اتفاقات این قلبها در تیررس قرار میگیرد. یعنی یک احساس وابستگی با عواطف و احساسات با دیدن آن همه صحنه به وجود میآید. این دو تا که درست میشود دیگر نیازی نیست به کسی بگوییم چادر سرت کن او خودش میفهمد چطور رفتار کند. این که میگویم سفر سبک زندگی است شاید این را در سفرهای زیارتی دیگر نداریم. مقایسه نمیکنم اما آنجا همه میگویند به قصد زیارت و گرفتن حاجت آمدهایم در حالیکه اینجا کسی برای حاجت نمیآید، ضمن اینکه ویژگی سفر زیارتی و حماسی را هم دارد.
* با توجه به این تاثیرات مختلفی که گفتید، اغلب زائران برای چه به این سفر میآیند؟
در وهله اول نیتها مختلف است. کسی که به عنوان گردشگر، مسافر، زائر یا با هر نیت دیگری میآید، اگر دفعات بعد بیاید حتما نیتش معنویتر و زیارتیتر و هدفمندتر خواهد بود. نظر سنجیهایی که در چند سال گذشته انجام دادیم در راهیان نور هر چقدر سئوال شده نیت شما از آمدن به این سفر چیست یکی گفته آمدهام برای تفریح یکی گفته بالاخره ایران است و جای تفریحی است بعضی ها با نیت تاریخی یا میراث فرهنگی میآیند، بعضی گفته بودند آمدیم با شهدا بیشتر آشنا بشویم بعضی گفته بودند آمدیم با تاریخ جنگ آشنا شویم .هرچقدر تعداد دفعات بازدید شخص بیشتر شده یعنی کسانی که بار چندمشان است میآیند راهیان نور، گفتهاند ما آن پیوند و ارتباط با شهدا و بهره گیری از شهدا را به عنوان گزینه اول انتخاب کرده ایم.
* از فعالان دیگر راهیان نور بگویید؟
در راهیان نور یک عده برای خادمی میروند. این هم یک موضوع جدید است که هر سال بیشتر هم میشود. هزاران نفر متقاضی آمدند به راهیان نور برای خادمی .باز هم با نیتها این ها کاری نداریم. یکی میگوید برای خود سازی یا خدمت به شهدا، نفس این اتفاق مبارک است که این همه جوان بیایند آنجا بخواهند دستشویی بشورند،در پارکینگ ماشین ها را هدایت کنند، سفرهها را تمیز کنند، آشغالها را جمع کنند ،صفهای نماز را مرتب کنند، بلندگو روی کولشان نگه دارند تا راوی صحبت کند، عشقشان این است که بیایند خدمت کنند. عدهی دیگری کارشان این است که در راهیان نور بروند روایت کنند. کار اینها هم خودجوش است، این طور نیست که الان نظام جمهوری اسلامی ایران آمده برنامهریزی و سرمایه گذاری کرده همه را به صف کرده، نه واقعا مردمی است. دولت و نیرهای مسلح دنبال مردم میدوند که کار مردم را راه بیندازند. یعنی مردم حرکت میکند میروند آنجا عدهای هم میآیند که کار خدماتی و پشتیبانی برای آنها انجام دهند. حضور راویها هم خودش یک مسئله است. یعنی اول آن زائر یا مسافر، دوم خادم وسوم راوی.
* افراد خاصی برای فعالیت میروند؟ شرایط خاصی دارد؟
نه. من اصلا جنگ نرفتم. من بعد از اینکه جنگ شروع شده به دنیا آمدم. میآیم آنجا از شهدا میگویم از جنگ میگویم. روحانی، فرمانده، رزمنده، طلبه، آزاده، جانباز اینها همه میروند آنجا. آیا حقوق میگیرند آیا ابلاغیه بهشان میدهند، دستور العملی دارند، تشویق میشوند، توبیخ میشوند، نه این طور نیست اینها با عشق میآیند و کار میکنند. اینها جزء عوامل راهیان نور هستند. نیروی انتظامی و یگانهای مختلف میآیند آن جا نمایشگاه میزنند، دستگاههای استانی به خط میشوند، میراث فرهنگی و هلال احمر میآیند که از مردم و این حرکت مردمی پشتیبانی کنند. تا اینجا شد چهار دسته از آدمها که حضور پیدا میکنند، خدمات ارائه میدهند و خدمات میگیرند و این تنور راهیان نور را داغ نگه داشته است. خود این مسافران و زائران و تنوع اینها به لحاظ سنی و تحصیلاتی و استانی از دورترین نقاط کشور آمدهاند. اگر از استان لرستان بروید راهیان جنوب سه یا چهار ساعت در راه هستید، از تهران بخواهید بروید 12تا 15 ساعت است اما اگر از مشهد بخواهید بروید 24 ساعت طول میکشد تا به اهواز برسد. این تنوع قومیتی از جاهای مختلف هم یکی از ویژگیهای راهیان نور است.
* ظاهرا چند سالی است که مردم با ماشین شخصی میآیند؟
راهیان نور ابتدا به صورت عمومی راه افتاد یعنی کاروانها عمومی بودند. یک مسجد، پایگاه، بسیج دانشگاه یا اداره ثبت نام میکردند و میرفتند. معمولا هم خانوادگی نمیتوانستند بروند. بعد فضا بازتر شد، عمومیتر شد، چند بار حضرت آقا تشریف بردند، مسئولین دولتی آمدند پای کار، نیروهای مسلح حضورشان فعالتر شد و عرصه بازتر شد. جادهها که بهتر شد مردم با ماشین خودشان هم میروند. یعنی اگر شما برنامه میریختی پول خرج میکردی که مردم بیایند باز اینقدر مردم استقبال نمیکردند. وضعیت امروز ما طوری ست که یک جاهایی به حدی جمعیت زیاد میشود که اعلام میکنند سال تحویل شما شلمچه نروید، خیلی شلوغ است، گنجایش ندارد. وضعیت طوری شده که وقتی بنزین سهمیه بندی شد پیش بینی میکردیم که مردم حضورشان با خودروهای شخصی کمتر شود اما همان رشد سالهای قبل ادامه پیدا کرد. سالی که بنزین سهمیه بندی شد آمار خودروهای شخصی 70 هزار دستگاه بود. در ستاد میگفتیم ما که کاری برای این ها نمیکنیم چون برای کاروانهای عمومی اسکان هماهنگ میکنیم، آشپزخانههای متمرکز و پادگانها و اردوگاهها خدمات میدهند ولی مردم با ماشین شخصی آنموقع پایشان باز نشده بود به آنجاها. با این چادرهای شخصی در پارک و حاشیه خیابان میخوابیدند و غذا هم خودشان تهیه میکردند. شرایط دارد طوری میشود که همه با هر تیپ و قیافهای با هر نگاهی با ماشین خودشان میآیند آنجا و این ارزشمند است. هنوز مسئولین ما ارزش این حرکتی که مردم شروع کردند و مردم ادامه میدهند نفهمیده اند. بزرگترین جشنواره فرهنگی کشور ما راهیان نور است. یعنی از کارهای ادبی، هنری، روایتگری، تبلیغ، مذهبی، دینی و ...زمینه همه اینها در راهیان نور فراهم است. نوآوری و ابتکارهای زیادی در راهیان نور بوجود میآید. این تئاترهای خیابانی و بیابانی، تئاتر تک نفره و چند نفره به صورت خود جوش شکل میگیرد. راوی راهیان نور خودش رفته عکس شهدا را به صورت لمینت A3 و A4 کرده یک بستهای درست کرده وقتی میآید در اتوبوس از شهید حسین قجهای بگوید که در جاده اهواز خرمشهر این حماسه را آفرید عکسش را هم نشان میدهد که این جوان، شهید حسین 22 ساله قهرمان کشتی جوانان کشور است، نیروی احمد متوسلیان در مریوان است ،اصفهانی است، پدر و مادر مسنی دارد که فقیر هستند، خواهرش بیماری لاعلاج دارد. در وصیت نامهاش هم نوشته تنها خواستهی من از سپاه این است که خواهرم را معالجه کند. پشت این لمینت هم قسمتی از وصیت نامه شهید را نوشته است. بعضی گروههای فرهنگی از شهرستانها خودشان اتوبوس اجاره میکنند، بیرونش را تزیین میکنند، صندلیهایش را بر میدارند، ال سی دی نصب میکنند، میروند برای مردم در خوزستان برنامه اجرا میکنند. به خاطر این میگویم بزرگترین جشنواره فرهنگی. ببینید چقدر صوت تولید شده از روایتگریهایی که باید زائرین گوش کنند. چقدر بروشور زده میشود ،ویژهنامه زده میشود، محصولات فرهنگی برای راهیان نور تولید میشود. این که میگویم بزرگترین جشنواره است به استناد این همه کار است که انجام میشود. همه فکرها، ذهنها، دلها، هنرها، قلمها، به کار میافتد که بیایند آنجا درباره شهدا صحبت کنند. یک عدهای از مردم، خادمان، راویان، مسئولین یک بار معنوی برای خودشان جمع میکنند و بر میگردند. به این عمقی که گفتم و به این طول وعرض هنوز مسئولین ما اهمیتش را درک نکردند.
* توقع دارید دولت در آنجا چه فعالیتی کند؟
بعضی موقعها یک چیزهایی با هم اشتباه میشود. ما میآییم پول خرج میکنیم در یکی از دستگاهها یک منطقهای را به نام منطقه گردشگری ایجاد و معرفی کنیم آیا بگیرد، نگیرد. در سفرهای استانی مصوبات را دیده اید که این منطقه به عنوان منطقه گردشگری رویش کار شود، زیر ساخت فراهم شود، تبلیغ شود. آن کار لازم است انجام شود. نمیخواهیم ضرورت آن را نفی کنیم. اما میخواهیم اثبات کنیم اگر شما نگاه جذب گردشگر را دارید چرا در این کاری که بالفعل وجود دارد، مردم حضور پیدا میکنند، از دولت هم توقعی ندارند و فقط زیر ساخت آن را باید فراهم بکنید و حمایت کنید، چرا نمیآیید سرمایه گذاری کنید؟ پیشرفتهایی که در زیر ساختهای استان خوزستان انجام میشود در آب و جاده و غیره مناسب با یک استان معمولی است که اینقدر زائر و گردشگر ندارد و چند صد هزار نفر حضور پیدا نمیکنند. انگار در این استان هیچ اتفاقی نمیافتد طبیعی است که برای شهر بستان یک مقدار بیشتر خرج کنید که در ایام راهیان نور که مردم با اتوبوس و سواری میآیند آنجا اذیت نشوند. هروقت ما به یکی از شهرهای استان وارد میشویم یکی از جاده ها مشکل دارد. دارند جاده را تعریض میکنند یا آسفالت میکنند یا یک جاده را بستند و مردم باید یک منطقه را دور بزنند و مسیر بیشتری را بروند تا به مقصد برسند. هنوز که هنوز است جادهی پر تردد بین بستان و سوسنگرد دو طرفه است، شانه هم ندارد.
یک مقدارکه اتوبوس برود لب خاکی چپ میشود واقعا چقدرکار سختی است که بنشینند، طراحی کنند که اینکار زودتر انجام شود. در غرب و شمال غرب هم این مشکلات هست. درصد رشد بودجه زیر ساختی برای استان خوزستان و راهیان نور متناسب با واقعیتهای موجود نیست. آن بودجهای که سال به سال رشد پیدا میکند حالت عادی خود را طی میکند. قطعا در آینده نفرات بیشتری از کشورهای دیگر و اقشار مختلف مردم در این منطقه حضور خواهند داشت. متناسب با این رشد و تقاضا و نیازی که آنجا وجود دارد سرمایه گذاری نشده است.