ما و فاختههای سیاسی
فاطمه جعفریان
فاخته، پرندهای که در لانه پرندگان دیگر تخم میگذارد، جوجه سر از تخم درآورده و در لانه دیگری بزرگ میشود آنقدر بزرگ که دیگر جایی برای جوجههای لانه میزبان نمیماند. رسیدن به هدف با زحمت دیگری. سیاست و به خصوص انقلابها بهترین عرصه برای تاخت و تاز فاختگان سیاسی است آنها که فکر میکنند میتوان در لانه دیگری و با زحمت دیگری بزرگ شد و بعد همان لانه را از آن خود کرد. وقتی که دیگران انقلاب کردند خون دادند، استبداد را برکندند فاختگان سیاسی از راه میرسند برای به بار نشاندن اندیشه خود بر خرمن تلاش دیگری و در تضاد با آرمانهای انقلاب.
خوب که دقت کنی در تاریخ انقلاب اسلامی نیز این جماعت را میتوانی تشخیص دهی لیبرال مسلکانی که در قلب انقلاب اسلامی نفوذ کردند و در بحبوحه انقلاب چنان رنگ عوض کردند که در همراهیشان شکی نماند. آنها که اگر در خانه و خاستگاه فکری خود میماندند با مردمانی که از سردمداران لیبرالیسم زخم خورده بودند و با اندیشهای که شاه را ماندنی میخواست هرگز نمیتوانستند بزرگ شوند که بخت خود را در این عرصه امتحان کرده بودند و انتهای راهشان شده بود باز کردن راه برای کودتای 28 مرداد و حضور آمریکا. اما حالا عرصهای دیگر گشوده شده بود انقلاب اسلامی. میشد بدون هزینه بر خرمن تلاش دیگری بزرگ شد و بزرگ شدند با هدف تسخیر خانهای که مهمانش شده بودند، ریاست درست در روزهای ابتدایی انقلاب هواییشان کرده بود که میشود صاحبخانه شد. شاید اگر نبود تسخیر لانه جاسوسی اگر نبود مدارکی که بر خیانتشان گواهی میداد و نبود خطاهای آشکاری که خودی نبودنشان را آشکار کرد میتوانستند با خواستههای خود هزینه بیشتری را بر نظام و مردم تحمیل کنند اما یادآوری تاریخ سی و چند سال پیش امروز چه سودی دارد؟ انتخابات نزدیک است و فاختههای سیاسی در انتظار، تاریخ میتواند تکرار شود اگر این جمله را باور داشته باشیم میدانیم که باید از تاریخ درس گرفت که تلخیهایش دیگر تکرار نشوند.
سی و چند سال از انقلاب گذشته اما هنوز مسئلهای بنیادین مثل همان روزهای اول مبنای کار فاختههای سیاسی امروزین قرار دارد. هنوز دست این جماعت از هویت و محتوای انقلاب جدا نشده، عقبههای فکری آنها هنوز در بنیان نظام نفس میکشند و منتظرند، منتظر فرصتی دیگر برای تسخیر حاصل تلاش دیگری. بُعد دیگر نفوذ شاید اینجا معنا شود، در فرصتطلبانی که فریاد حمایت از نظام و رهبری سر میدهند برای همرنگ شدن تا بتوانند با رانت نظام و جمهوریت آن بزرگ شوند، آن قدر بزرگ که بتوانند همه آن را از آن خود کنند. روزی که این جماعت به اندازه کافی بزرگ شوند دیگر ابایی نخواهند داشت که تضاد خویش را آشکار کرده و نظام را از درون خالی کنند. سی و چند سال گذشته اما هنوز سخن بر سر همان شعار اصلی انقلاب اسلامی است. همانی که هنوز هم باید مراقبش بود تا تهی نشود تا از درون خالی نشود و خالی شدنش انقلاب اسلامی را برای همیشه به یک خاطره فراموش شده در ورق پارههای تاریخ بدل نکند. استقلال آزادی جمهوری اسلامی.
استقلال از دخالت بیگانه، استقلال از استعمار، استقلال از بردگی و بندگی و ایستادن در برابر همه آنانی که ایران را دربند میخواستند. هویت انقلاب با این خواسته شکل گرفت و بالید و معنا شد و میتوان انتظار داشت که از همان روزهای ابتدایی انقلاب فاختگان سیاسی با هزار ترفند و سفسطه کمر به نابودیاش ببندند. اندیشهشان استقلال را بر نمیتابد که اسلافشان از فرق سر تا نوک پا فرنگی شدن را تجویز کردهاند و این راهی ندارد جز کرنش در برابر زورگویان، جز رساندن یک ملت به این نتیجه که دوران استقلالطلبی گذشته برای زنده ماندن ناچاریم در طلب تکه نانی بر در ارباب نوکری کنیم که اگر خلاف میلش بگوییم و ارباب را از خود آزرده کنیم جز عقب ماندگی چارهای نداریم.
و آزادی، آزادی نه از بندگی و بردگی نه حتی از استبداد که نوع لیبرال آن را خوب و اخلاقی هم تلقی میکنند! آزادی از دین، آزادی از ولایت الهی، آزادی از همه بندها بر نفس، آزادی یعنی هر که هر چه خواست بگوید، بنویسد یعنی بگذاریم فضولات فکری هرکسی تحت عنوان هنرمند، نویسنده، فرهنگ و اندیشه جامعهای را آلوده کند تا جامعه راحت از آن ما شود.
و جمهوری اسلامی، ادعای جمهوریت وجه مشترک همه فاختگان سیاسی در طول عمر نظام بوده، گویی که دو مفهوم متضاد در کنار یکدیگر نشستهاند که باید از یکی علیه دیگری دفاع کرد. نفس این سخن یعنی تهی کردن مفهوم جمهوری اسلامی از معنای اصلی و تحمیل مفهومی خود خواسته به آن که نه جمهوریت را میتوان از اسلام جدا کرد و نه اسلام را از جمهوریت.
آنچه در این مقال گفته شد تنها خلاصهای بود برای شناخت جماعتی فرصتطلب و در انتظار که برای شناختشان بیشتر از اینها میتوان گفت و شنید. وظیفهای که فرد فرد ما در حال حاضر اگر دلمان برای نظام و انقلابمان میتپد نباید از آن غافل شویم.