سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر-۷
تن بروس لی را در قبر نلرزانید!
سعید مستغاثی
وقتی عرصه سینمای یک ملت برخلاف سایر ملل صاحب سینما که به قول مارتین اسکورسیزی (فیلمساز معروف آمریکایی) بایستی عرصه بروز آمال، آرزوها، هویت و ریشههای آن ملت باشد، به دلقک بازیهای جماعتی خویشمحور و خود باخته و کم سواد محدود شود، آن وقت حاصل جمع، مشتی آثار سخیف و تکراری و تهوع آور میشود که فقط خود آن جماعت برایش دست میزنند و تشویق کرده، نوشابه برای یکدیگر باز میکنند و همدیگر را استاد و نابغه هم میخوانند!! تو خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی!!!
اگرچه در اکران عمومی، همان ملتی که از جیبش، آن خزعبلات ساخته شده، بازهم صبوری و متانت خود را مانند همیشه حفظ کرده و به جای تنبیه این دلقکان، فقط به دیدار آثارشان نرفته و آنان را در همان جهل مرکبشان رها میسازد!!
این جماعت بدون آنکه کوچکترین توانی در تحلیل سادهترین و پیش پاافتادهترین مسائل اجتماعی داشته باشد و از طرف دیگر با سوادی در حد یک آماتور سوپر هشتی، خود را به لقب «سینماگر اجتماعی» منصوب کرده و تمامی مسائل و معضلات اطراف خود را به کل جامعه تسری میدهد و در این توهم غرق است که گویا همه آنچه تا نوک دماغش میبیند، مربوط به تمام دنیاست! حکایت قصه ماهی سیاه کوچولوست که در برکه کوچک محل زندگی اش، یک ماهی پیر در اعتراض به تلاش او برای دیدن دنیا، میگفت «دنیا همین برکه است» و یا قضیه مورچهای که وقتی قطرهای باران بر سرش فرو افتاد فکر کرد که دنیا را آب برده است!
اینچنین است که وقتی این جماعت، چند طلاق یا خیانت و یا مهاجرت و بحرانهای خانوادگی را پیرامون خود مشاهده مینمایند، تصور میکنند که همه دنیا دچار چنین معضلاتی است، بدون آنکه لحظهای فکر کنند که از نوک دماغ هم میتوان جلوتر را دید!!
آاادت نمیکنیم
تکرار عادت به پلشت نمایی
در فیلمی به نام «عادت نمیکنیم» یک موضوع نخ نما شده برای Nامین بار در این سینما به روی پرده رفته است. فیلم با سردرد و قرص خوردن همسر یکی از دو زوج قصه آغاز شده و با دعوا و موضوع هزاربار تکرار شده شک و تردید یکی از همسران به دیگری در مورد احتمال خیانت وی و ارتباط نامشروعش، ادامه یافته و با بارداری و خودکشی دختری که طرف دیگر آن ارتباط نامشروع بوده و مشخص میگردد که از مرد زوج دیگر، باردار شده خاتمه مییابد!
فیلم مانند غلط نویسی عنوان خود در تیتراژ ( که کلمه «عادت نمیکنیم» را ظاهرا به عمد «آاادت نمیکنیم» نوشته) پر از غلطهای فیلمنامهای و تصویری و ساختاری است و سازنده در این توهم بوده که اگر به سبک و سیاق سایر همپالگیهایش، پرده این سینما را محل بروز نگاه مورچهای و تفکرات چرک و سیاه و دود گرفته خود قرار دهد، کار تمام است و دیگر نیازی به اصل سینما نیست!! غافل از اینکه ایشان و دوستانشان ممکن است به سینمای استاندارد و با هویت «آاادت نکنند»! اما مردم ایران، مردم هنر دوست و شریفی هستند و تنها به هنر و فیلمهای واقعی عادت دارند و به جز آن را برنمی تابند.
اژدها وارد میشود
احیای اموات و تیر خلاص به عناصر از رده خارج!
بالاخره در این شلوغ بازار برخی نشریات شبه روشنفکری برای ابراهیم گلستان (جاسوس فراری انگلیس که ادعای فیلمسازی و ادبیات داشت)، نوه گل ایشان نیز تاب و توان از کف داد و خواست که تمام قد در حمایت از پدربزرگ عزیزوار خویش، به اصطلاح فیلم بسازد. آن وقت به سیاق جماعت شبه روشنفکر و شخص پدربزرگ عزیزش، مقداری دروغ و خزعبلات تحت عنوان ماجرایی تاریخی و یک داستان واقعی سرهم بندی کرد و زمین و زمان را به هم دوخت، برخی چهرههای از رده خارج سیاسی هم که سالها مدعی تاریخ و واقعیت و تحلیلهای حقیقی بودند را به این شامورتی بازی وارد کرد (تا تیرخلاصی به تفکر در حال انقراض شان بزند؟) بعد مانند اسلاف خود به تحریف تاریخ دست زد، گروه نفوذی در ساواک درست کرد، قصه جن و پری راه انداخت و بخشی از شخصیتهای جعلی را وارد آن کرد، ذوق زده شد و به خیال خودش سورئالیسم را وارد رئالیسم کرد و خواست با یک داستان پیزوری از مثلا یک اژدهای باستانی همراه موسیقی گل درشتش، تماشاگر را روی صندلی میخکوب کند!! اما وقتی همه این پشتک و وارو زدنها در خدمت زنده ساختن یک میت به اصطلاح سینمایی و ادبیاتی قرار میگیرد، آن وقت همه آنچه میخواسته، ریسیده نشده، پنبه میشود!!
جهت اطلاع نوه عزیز ابراهیم گلستان باید عرض کرد که در طول تاریخ سینما به خصوص سینمای سالهای اخیر، از این نوع کارها بسیار صورت گرفته که شخصیتهای تاریخی را وارد فضایی غیرواقعی و سورئال کردهاند. مثلا دو فیلمی که درباره آبراهام لینکلن (شانزدهمین رئیس جمهوری آمریکا) ساخته شد و در یکی از آنها لینکلن با زامبیها میجنگید و در دیگری با خون آشام ها! یا فیلم «حرامزادههای لعنتی» کویینتین تارانتینو که در آن و در خلال جنگ جهانی دوم، هیتلر در یک ماجرای بمب گذاری کشته میشود! و یا فیلمی درخشان به نام «ترور رئیس جمهوری» که با ظاهری مستند و در سال 2005 درباره ترور جرج دبلیو بوش در آینده ساخته شد. در حالی که هنوز 3 سال از دوره دوم ریاست جمهوری بوش باقی مانده بود!!
اشکال نداشت اگر نوه ابراهیم گلستان، از همین مایه شخصیتهای مستند در فضایی سورئال و تاریخسازی، برای یک فیلم مثلا هراس یا اسطورهای و یا حتی پلیسی جنایی بهره میگرفت و واقعا فیلمی قابل دیدن ارائه میساخت. اما همچنان که وی در فیلم قبلی اش در این توهم بود که فیلم جادهای ساخته (با این تصور که گویا هر فیلمی در جاده ساخته شود را میتوان فیلم جادهای دانست!!) این بار هم احتمالا خیال کرده که نه تنها یک فیلم ساخته بلکه کاری کارستان انجام داده! و احتمالا گروهی از همان شیفتگان و دل باختگان ایشان هم برایشان کف زده و همان مصداق خود گویی و خود خندی میشود!!! اما واقعیت این است که «اژدها وارد میشود»، اثری مغشوش، آشفته (نه آن آشفتگی حساب شده فیلمهایی همچون «پالپ فیکشن»)، تئاتری با بازیهای به شدت آماتوری و ملغمه و آش درهم جوشی از مجموعه فیلمهایی است که جناب به اصطلاح فیلمساز را تحت تاثیر قرار داده همچون برخی آثار دیوید لینچ یا فیلمهای تارانتینو و بعضا هم لوییس بونوئل بدون هیچ ساختار سینمایی!
اما وقتی قرار است مصداق «من آنم که رستم بود پهلوان» (گرچه ابراهیم گلستان به قول خودش پهلوانی هم نبود!) نشان داده شود، آن وقت است که تنها صحنههای قابل تحمل فیلم، همان چند نمای «خشت و آیینه» و البته تصویر فیکس شده پرویز فنی زاده میشود و بس!
البته این فیلم در جشنواره برلین پذیرفته شده است و ما کی هستیم که بخواهیم روی حرف برلین نشینان حرف بزنیم! (اگرچه جشنوارهای مانند برلین بعضا داورانش در حد یک صندلی خالی بوده و به فیلمهای موبایلی خاله زنکی جوایز مهم خود را میدهد و خود منتقدان غربی نیز معتقدند که در سالهای اخیر این جشنواره سینمایی به محفلی برای تخلیه عقدههای سیاسی تبدیل شده است!!) همه آنچه گفته شد فقط از باب این بود که شاید به فروش فیلم در گیشه کمک شود! خود سازنده براین باور است که حرفهای امثال بنده باعث و بانی فروش فیلم هایش میشود!! ( البته نوه گلستان گویی از فروش فیلم هم تصویر درستی در ذهن ندارد و فکر میکند که مثلا 40000 تماشاچی برای یک فیلم، یعنی فروش بالا!!)
نکته آخر، همان اخلاق و وجدان شبه روشنفکری هم حکم میکند که نوه گلستان لااقل حرمت مرحوم بروس لی را نگه دارد. چراکه نام یکی از فیلمهای آن بنده خدا را بدون تعارف برداشته و بر یک اثر پریشان احوال بیسر و ته قرار داده است. به هر حال فیلم بروس لی علاوه بر میلیاردها دلار فروش در سراسر دنیا، هنوز هم در برخی شبکههای تلویزیونی و کانونهای فیلم، نمایش داده میشود و مخاطب فراوانی دارد. برای خاطر بروس لی هم که شده و برای اینکه تن او در قبر نلرزد، عنوان فیلم را عوض کنید!