kayhan.ir

کد خبر: ۶۶۱۵۶
تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۲
نفوذ در کانون نویسندگان

مأموریتی که فرح پهلوی به نراقی واگذار کرد(پاورقی)


پس از زمزمه‌هایی که در سال 1346ش، در رابطه با برگزاریِ «کنگره‌ای از نویسندگان سراسر کشور در حضور شهبانو» به گوش رسید و برنامه‌ریزی‌‌های آن آغاز شد، جلال آل احمد، وارد عمل شد و با همفکری برخی دیگر از نویسندگان، نه تنها به تحریمِ آن کنگره اقدام نمود که مقدمات تشکلی به نام «کانون نویسندگان ایران» را نیز فراهم آورد.220 تحریمِ کنگره‌ نویسندگان و شاعران درباری، برگزاریِ آن را دچار کاستی‌‌های فراوانی نمود که نارضایتی فرح دیبا را به دنبال داشت. در این موقع، احسان نراقی، که هم با فرح پهلوی نسبت فامیلی داشت و هم رابطه‌ای تنگاتنگ، مأمور ارتباط با کانون نویسندگانِ جلال آل احمد شد.
در اولین انتخاب هیئت مدیره کانون، سیمین دانشور، همسر جلال آل احمد، به عنوان عضو اصلی و غلامحسین ساعدی، به عنوان یکی از اعضای علی‌البدل انتخاب شدند.221
مدت کوتاهی از این انتخاب سپری شده بود که احسان نراقی با هماهنگی‌هایی که با پرویز ثابتی داشت، طرحِ دورِ نمودنِ جلال آل‌احمد از محیط را کلید زد:
«دکتر احسان نراقی، رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، ضمن مذاکراتی با دکتر سیمین دانشور، همسر جلال آل احمد، درباره برنامه تابستان او سؤال کرده و بعد پیشنهاد کرده که، اگر نامبرده برنامه‌ای ندارد، به اتفاق به مدت یک ماه برای مطالعاتی در قسمت فرهنگ افغانستان، به آن کشور مسافرت نمایند و کتابی در این باره بنویسند. خانم سیمین دانشور، ضمن تأیید نظر دکتر نراقی، به او قول داده که آل احمد را حتماً برای این سفر حاضر خواهد کرد.»222 ترکیب اعضایِ کانون که برای انجام امور صنفی تشکیل شده بود و اختلاف نظری که بین آنان وجود داشت، به گونه‌ای بود که اجازه‌ هر نوع فعالیت سیاسی و تشکیلاتی را از آنان سلب نموده بود؛ تا جایی که پس از گذشتِ یک سال از اعلام تشکیلِ آن، ساواک که با برخی از اعضای آن نیز مرتبط بود، نوشت: «تا این تاریخ، خبری حاکی از فعالیت سیاسی تشکیلاتی در بین اعضاء مؤسس کانون مزبور، واصل نشده.»223 احسان نراقی، برایِ حضور تأثیرگذار در کانون، در خردادماه سال 1348ش، با سیمین دانشور و غلامحسین ساعدی که از سال‌ها پیش در مؤسسه مطالعات، کتاب‌‌های او را چاپ کرده و در جلسات نخست‌وزیری با او روبرو شده بود، جلسه‌ای برقرار کرد.224
از مفاد این گفتگو و حرف‌هایی که رد و بدل شد، اطلاعی در دست نیست، ولی با مرگِ ناگهانی جلال آل احمد، در شهریورماه سال 1348ش، فعالیت‌های مختصری هم که در کانون صورت می‌گرفت، رو به افول نهاد و پس از آن نیز، دستگیری یکی دو تن از نویسندگان، از جمله: فریدون تنکابنی و منوچهر هزارخانی، یکی دو اعلامیه اعتراض آمیز و برگزاری یک شبِ شعر دانشجویی را به دنبال داشت و پس از آن، فعالیت‌‌های آنان، به خاموشی کامل منجر شد.
در این دوران، یکی از کسانی که با برخی از اعضای کانون نویسندگان ارتباط داشت، خواهرزاده‌ احسان نراقی، به نام نسرین فقیه بود. او، در این جریان، حضور داشت و در این رابطه، با پرویز ثابتی هم ملاقات کرد، ولی مقام امنیتیِ ساواک، از حرکات او رضایت نداشت و در تماسِ تلفنی، به او گفت:
«من با دوستی که با دکتر نراقی دارم، توصیه می‌کنم شلوغ نکنید... من، فقط به خاطرِ شخصِ دایی شما نگذاشتم در این جریان بازداشت شوید.»225
پس از این جریانات، دیگر نه از کانون نویسندگان ایران! خبری بود و نه از کانونیان؛ و این درحالی بود که نه تنها برخی از این نویسندگان، در بین دانشجویان مذهبی جایگاه نداشتند که رفتار آنان، مورد اعتراض نیز قرار داشت: « به طوری که این روزها در دانشگاه تهران شایع است، گروهی‌ از طرفداران اسلامی‌ که دانشجو بوده و عده زیادی‌ از آنها دختر می‌باشند، عملاً مشاهده می‌کنند که رویه دو زن در دانشگاه، ضمن اینکه ادعای‌ روشنفکری‌ و مبارزه می‌کنند، برخلاف اسلام است و عملاً جوانان را از اسلام دور می‌کنند. لذا حدود 30 نفر از دانشجویان دختر، وابسته به انجمن اسلامی‌ به کلاس درس هما ناطق رفته و شروع به انتقاد از او می‌کنند و می‌گویند: شما که خود را مبارز و ترقی‌خواه می‌دانید و می‌خواهید جامعه اصلاح شود و با پلیدی‌ مبارزه می‌کنید، خود رسماً در حضور همه سیگار می‌کشید و شب‌ها به کاباره و کافه می‌روید و مشروب می‌خورید و علناً به مقدسات مذهبی‌ توهین می‌کنید. سپس همین وضع را با سیمین دانشور در می‌آورند و حتی‌ به او اعتراض می‌کنند که شما از نام شوهرخود، مرحوم جلال آل احمد، سوءاستفاده می‌کنید ولی‌ حرفهایتان و زندگی شما، مایه ننگ است و مغایر اسلام... عده‌ای از همین دختران متعصب، در چند جلسه، حرفهای‌ خلاف اسلام و خلاف انسانی‌ سیمین دانشور و هما ناطق را در سر کلاس درس، ضبط کرده بودند؛ نزد رئیس دانشکده برده و موضوع را به ایشان اطلاع می‌دهند، که دو نفر فوق‌الذکر، حتی‌ سرکلاس درس رسمی،‌ درس بی‌ایمانی‌ و مغایر اسلام می‌دهند.»226با شروعِ حرکت‌‌های مردمی در انقلاب اسلامی، کانون نویسندگان ایران نیز در خردادماه سال 1356ش، در نامه‌ سرگشاده‌ای به نخست‌وزیر، ضمنِ اشاره به تضییقاتی که وجود دارد، درخواستِ به رسمیت شناخته شدنِ کانون را مطرح کرد و پس از آن نیز، سالمرگ جلال آل‌احمد را که هشت سال از آن گذشته بود و در این مدت، هیچ حرفی از او در میان نبود، بهانه قرار داد و اعلامیه کوتاهی نیز درباره‌ او صادر نمود.