احسان نراقی-۱۶
نراقی بازوی تحقیقاتی دستگاه امنیتی پهلوی(پاورقی)
Research@kayhan.ir
براساس این گزارش، لیست مسافرین خروجی فرودگاه مهرآباد بررسی گردید و معلوم شد فردی به نام «احسانالله منادی» در روز سوم مردادماه، ایران را به قصد لندن، ترک نموده است.140
در ابتدا، تصور این بود که احسان نراقی که از حمایتهای پنهانی بهرهمند است، با نامی دیگر از کشور خارج گردیده است، ولی چند روز بعد، ساواک سقز طی تلگرافی گزارش نمود که وی، در روز ششم مرداد، به همراه همسرِ سفیرکبیر ایتالیا و همسر خود و خواهرزنش، از همدان به سنندج آمده و در منزلِ عبدالحمید سنندجی، معروف به سالار سعید که در این موقع نماینده مجلس شورای ملی بود، اقامت نموده و روز هشتم مرداد به سقز آمده و روز بعد نیز با همراهان، راهی تبریز گردیده است.141
احسان نراقی پس از بازگشت از این سفر، در روز 29/5/1336 به ساواک احضار شد و مورد بازجویی قرار گرفت. وی در این بازجویی، خود را «کارشناس امور اجتماعی یونسکو» معرفی کرد و ضمنِ اعتراف به «سمپاتی به حزب توده و حزب ایران» در گذشته، درحال حاضر، «تنفر از هر دو» را اعلام و علت تنفرِ خویش را، «سیاست غیرملی حزب توده و مطالعات خود در ممالک خارجی» بیان نمود.
و زمانی که موردِ پرسشِ مجدد درباره این مسئله واقع گردید، به تجربیات شخصی خویش در زمان حضور در اروپا اشاره کرد و گفت:
«من شخصاً با یک خانواده مربوط بودم که اهل مجارستان بوده و عدهای از افراد این خانواده، در ابتدا حتی متمایل به کمونیسم بودند، ولی بعد، اکثراً در اثر مظالم کمونیستها فرار کرده و داستانهای مطول از رفتار کمونیستها داشتند.»
در این بازجویی بود که در رابطه با چگونگیِ شرکت خویش در فستیوال بوداپست در سال 1949م و برلن شرقی در سال 1951م، گفت:
«روی سمپاتی[که]در آن موقع به مرام کمونیستی داشتم و مضافاً اینکه علاقه به دیدن کشورهای مختلف جهان و توجه به رژیمهای مختلفه و مطالعه روی آنها داشتم، ثبت نام و شرکت کردم.»
احسان نراقی، در همین بازجویی، از ارتباط خود با ایرج اسکندری و اینکه، میتوان به ظاهر چپی بود و در باطن، افکار دیگری داشت، نیز سخن گفت که:
«ایرج اسکندری، همیشه در موقع پاسخگویی به انتقادات ما نسبت به حزب توده، اغلب با ما همصدا بود و تنفر زیاد از دستگاه رهبری حزب داشت و به عقیده اینجانب، هیچ وقت اسکندری کمونیست مؤمن نبوده و خیال نمیکنم مورد اعتماد محافل واقعی... بوده باشد.»142
منظورِ نراقی از «محافلِ واقعی» در این بازجویی موردِ سؤال قرار نگرفت که به نظر میرسد علت آن، روشن بودنِ سیاستِ ایجاد تشکیلات غیرواقعی، برای فعالیت در جهت اهداف پنهانی و ارتباط آنان با سازمان است؛ همان تودهایهایی که سپهبد حسین فردوست، در جریان توضیحِ شبکه «تودهایهای انگلیسی» درباره آنان مینویسد:
«مسلّماً چنین شبکهای از مأمورین اینتلیجنس سرویس انگلستان در حزب توده وجود داشته.»143
و نحوه ارتباط احسان نراقی با ایرج اسکندری، صرف نظر از تفاوتِ سنی او با ایرج، که 19 سال میباشد و چگونگیِ حضور او در اطریش، در حالی که دانشجویِ دانشگاه ژنو بود نیز، قابل توجه و تأمل است:
«در جریان جنبشِ مصدق و سیام تیر 1331، در مردادماه همان سال، ایرج را در یکی از کوهستانهای اطریش دیدم. چند روزی با هم بودیم. کارِ ما در آن چند روز، بازی شطرنج و بحث سیاسی بود.»۱۴۴
و جالبتر اینکه، ایرج اسکندری در سال 1328ش، به طور غیابی محکوم به اعدام شده و در سال 1330ش، از فرانسه اخراج شده بود؛ همان اتهامی که متوجه احسان نراقی نیز بود:
«در سال 1329 به علت فعالیتهای سیاسی ( احتمالاً چپی) از فرانسه اخراج شده.»145
بازجویی احسان نراقی در مردادماه سال 1336، توسط سرتیپ عمید که در آن زمان درجه سرگردی داشت، صورت گرفت و نتیجه آن، توسط سرهنگ دوم خدیوزاد، به شرح زیر به سلسله مراتب عملیاتی گزارش شد:
«نامبرده، پس از طی دوره کامل متوسطه و یک سال خدمت در دانشکده حقوق، به سوئیس عزیمت و در ژنو مشغول تحصیل گردید و یک سال و نیم قبل، به درجه دکترای جامعهشناسی رسیده و از طرف یونسکو، مأمور رسیدگی به امور عشایری خاورمیانه شد، که چندی قبل از طریق خط سیر مصر، لبنان، سوریه و عراق، با انجام مکالمات به ایران آمده و در ایران، برای رسیدگی به وضع عشایر، به شمال و جنوب مسافرت کرد و روی ایلات شاهسون، بویراحمدی و غیره مطالعاتی نمود و گزارشاتی تهیه نموده است. از مدت مأموریت او در ایران، یک ماه باقی مانده، لیکن وزارت کشور مشغول اقداماتی است که مأموریت او را برای مدت یک سال در ایران تمدید کند، که از وجود او بهره برداری شود... مشارالیه مدعی است که تقریباً سه سال است... تغییر رویه و مرام داده است... ضمناً استجازه مینماید که مدت بیش از یک ساعت، وقت داده شود که شرفیاب شود. مؤکول به اوامر عالی است.»146
همانگونه که در متن و گزارش این بازجویی مشخص است، نه سرگرد عمید هیچگونه پرسشی درباره فعالیتهای وی در زمان حضور در ایران و قرار گرفتن در کنار آیتالله کاشانی(ره) در دوران حکومت دکتر مصدق مطرح نمود و نه احسان نراقی پیرامون این مسئله، حرفی به میان آورد و این درحالی است که در اولین گزارشی که در سال 1333ش منجر به تشکیل سابقه برای او گردید، علتِ برکناری و دستورِ دستگیری او، «داشتن افکار چپی و تحریکات علیه دولت» عنوان گردید.
به هر حال، اجازهی ملاقاتی که احسان نراقی خواستارِ آن شده بود، به وی داده شد. ملاقاتی که بنابر ادعایِ احسان، با حسن پاکروان صورت گرفت147 و میان آن دو، حرفهایی رد و بدل شد که موجب گردید تا او، در ایران ماندگار شود و به عنوانِ بازویِ تحقیقاتی، در اختیارِ دستگاه امنیتی قرار گیرد.148
پس از گذشت سه سال از این ماجرا، اداره دومِ ستاد ارتش، در گزارشی، حضور اعضایِ حزب توده در دستگاههای مختلف دولتی را مورد توجه قرار داد و درباره آن نوشت:
«مدتی است که افراد مؤثر حزب سابق توده، هر یک، به رنگ و لباس جدیدی درآمده و در کلیه دستگاهها نفوذ نموده و اغلب آنها را نیز دستگاههای انتظامی شناخته و از تقویت آنان نیز خودداری نکرده و در بسیاری از مشاغل حساس، نفوذ نمودهاند. از جمله: ... دکتر احسان نراقی، رئیس سابق کمیته حزب توده محصلین در اروپا، فعلاً گل سرسبد دانشگاه شده و سالی چند مرتبه به اروپا اعزام شده و کسانی که در اروپا وی را میشناسند، به تشکیلات مملکتی میخندند.»149
ظاهراً به علت این که احسان نراقی، «گل سر سبد دانشگاه» بود، به این گزارش، اهمیتی داده نشد، ولی در اردیبهشت ماه سال 1340ش، زمانی که دانشسرایعالی صلاحیتِ او را جهت ادامه تدریس مورد پرسش قرار داد، علت این مسئله روشن شد. در این موقع، در گزارشی که پیرامون پاسخ به این سؤال تهیه گردید، ضمن اشاره به سوابق فعالیتهای کمونیستی او در ژنو، نوشته شد:
«وی، در سال 1947 عازم سوئیس و در سال 1953 ( 26- 1331 ) مراجعت مینماید و در بازگشت خود به کشور، معلوم نیست به چه علتی برای مدت شش ماه، دولت فرانسه وی را به عنوان یک محصل، برای انستیتوی علوم نفوس میپذیرد و از آن پس، مشارالیه تا 55- 1957 ( 34- 36 ) در اختیار یونسکو، به عنوان تحقیقات به خاورمیانه گسیل میشود. در این مدت، برای انجامِ منویاتِ انجمن یونسکو، به کشورهای لبنان، سوریه، عراق عزیمت و سپس به ایران باز میگردد. در 25/4/37 هنگامی که به اروپای غربی مسافرت نموده بود، طبق اطلاع واصله، به نظر میرسد در ژنو، با مظفر فیروز و رادمنش تماس داشته است. در 26/2/38 تقاضای مجله علوم اجتماعی مینماید، که نتیجتاً، قائم مقام ساواک با صدور امتیاز مجله موافقت و مرقوم داشتهاند که: صحیح است سوابقی داشته، ولی بعداً به کلی از حزب کنارهگیری کرده است.» 150
و در سال 1347ش نیز، در گزارشی که پیرامونِ بررسی صلاحیت او، در رابطه با انتشارِ «مجله علوم»، نشریه اختصاصی دانشگاه تهران تهیه شد، به این نکته اشاره گردید که:
«بعد از فراغت از تحصیل و مراجعت به ایران و مطالعاتی که در مورد کمونیزم و تئوریهای آن نموده و بعد با واقعیات عینی تطبیق داده، به کلی از این عقیده منصرف و طی ده سال اقامت در ایران و اشتغال به سمت استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران و مدیریت مؤسسه تحقیقات و علوم اجتماعی، قدمهای مؤثری در رد فلسفه کمونیزم برداشته است... دکتر نراقی، از جمله کسانی است که مزه تلخ مرام کمونیزم را چشیده و از آن برگشته و در خلاف جهت این فلسفه فعالیتهایی نموده است. 151
و این درحالی است که با وجود تمامیِ وابستگیهای واقعی و غیرواقعی که در جریانِ تفکرات کمونیستی و ارتباط با حزب توده داشت، در سال 2001م در پاریس، در گفتگو با «هرموز کی» میگوید:
«من دورادور در جریان مسائل حزب توده بودهام.»152