بحثی بنیادین در ریشههای انگیزش فعالیتهای مدیریت اسلامی- بخش نخست
نقد نظریه انگیزشی مدیریت دوران معاصر
نقش مدیریت در رشد و تعالی مستمر و شکوفایی استعدادهای درونی جوامع بشری بسیار برجسته و سرنوشتساز است. نوشتار حاضر از علامه محمد تقی جعفری درباره مدیریت اسلامی است که در پایگاه اطلاع رسانی ایشان انتشار یافته و به مناسبت فرا رسیدن ۲۵ آبان ماه سالروز رحلت آن عالم ربانی و جلیل القدر تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
نخست باید این اصل ضروری را در نظر بگیریم. همه کارهای انسانی، اعم از گفتار، کردار، اندیشه و حتی خودداری از کار، با وجود زمینه برای انجام دادن آن کار، همواره با انگیزههای مناسب خود به وجود میآید. این اصلي ضروری و بدیهی، در عبارتی مختصر این گونه است:
هر کاری که آگاهانه از یک انسان صادر شود، نیازمند اشتیاق جدّی برای وصول به هدفی است که برای انسان دارای انگیزش میباشد.
توضیح هر یک از مجموع اجزای اصل مزبور چنین است:
1- سالم بودن عناصر روانی، غرایز طبیعی و همچنین اعتدال و هماهنگی مقتضیات و شرایط برون ذاتی که اولین عامل به وجود آمدن زمینه برای انگیزش صحیح بوده، در فعالیت و خصوصاً در کارهای مدیریت، تأثیر کاملاً اساسی برجای میگذارد. از همین جاست که میتوان گفت اشخاصی که فاقد این شرط هستند نمیتوانند فعالیت صحیح در مدیریت داشته باشند.
۲- کاری که آگاهانه و آزادانه صادر میشود (کاراختیاری)، نیاز به درک هدف وقبول انگیزش آن دارد تا در نتیجه، آن اراده و تصمیم جدّی برای وصول به هدف به جریان بیفتد. این نکته را باید در نظر بگیریم که هر اندازه اجزای مجموعهای که مورد مدیریت قرار میگیرد، انسانی و انسانیتر باشد، آگاهی و آزادی، در شخصیت مدیر بیشتر مورد نیاز خواهد بود. هر اندازه این آگاهی و آزادی تقلیل پیدا کند، یا از انگیزش هدف کاسته شود، بدون تردید کار مانند باری سنگین و ناهموار، موجب افسردگی، رکود انبساط و نشاط مدیر شده، نه تنها نیروی فعالیت وی رو به کاهش خواهد رفت، بلکه او به هنگام عمل با نوعی اکراه درونی مواجه میشود. در این صورت است که مدیریت به اختلال قطعی منتهی خواهد شد.
۳- مراتب شدّت و ضعف اراده و تصمیم برای وصول به هدف، تابع شدت و ضعف انگیزش آن هدف است.
4 - پس از مرحله درک و دریافت هدف و انگیزش آن و به وجود آمدن اراده و تصمیم جدی برای وصول به هدف، اقدام به کار (رفتار) شروع میشود، خواه فکری و خواه عضلانی؛ رفتاری که با انجام آن، شخص به هدف نزدیک میشود و به تدریج هدف منظور، قابل وصول میگردد.
۵ - نهایت کار، نتیجه وصول انسان به هدف است، یعنی: با تحقق وجودي هدف، نتیجه به وجود میآید.
ضروریترین تکلیف مقامهای رهبریکننده در جوامع اسلامی
ضروریترین تکلیفی که در ایجاد انگیزش برای مدیریتهای جوامع اسلامی بر عهده مقام رهبری است، چه امری میتواند باشد؟ به نظر میرسد، ضروریترین تکلیفی که بر عهده مقامهای رهبریکننده در جوامع اسلامی در ایجاد انگیزش برای مدیریتها مقرر است، این باشد: برای تأمین سعادت مردم جامعه، آنان را از هدف اصلي حیات - بطور کلی – و انگیزش اصلی و انگیزشهای ثانوی و فرعي آن، آگاه ساخته و این موضوعها را برای مردم چنان تعلیم دهند و قابل پذیرش بسازند که مردم فعالیتهای خود را در جامعه، در هر موقعیتی که باشند، «آگاهانه» و از روی آزادی انتخاب نمایند.
هدف اصلي حیات انسانها در زندگی عبارت است از: قرار گرفتن در جاذبه کمال اعلا که مسیر آن «تکاپویی آگاهانه در حیات» میباشد. هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری میشود، با نظر به عظمت انگیزش هدف، نسبت به اشتیاق حرکت به مرحله بعدی میافزاید. ادارهکننده این تکاپو، شخصیت انسانی است؛ شخصیتی که ازلیّت سرچشمه آن و وصول به جاذبه کمال الهی در ابدیت، هدف اعلایش میباشد. جاذبه کمالی که نسیمی از کمال و جلالش، واقعیت هستی بزرگ را به تموّج درآورده، چراغی فرا راه پرفراز و نشیب ماده و معنا میافزود؛ مادهای که با صیقل یافتن از طرف شخصیت انسانی، معنا را نشان میدهد؛ معنایی که تصرّف در ماده را مانند تصرّف انسان در اعضای خود جلوه گر مینماید.
با اهمیتترین مختص زندگی هدفدار که سعادت انسانی را تأمین میکند، این است که آدمی در هر موقعیت زندگی که قرار بگیرد، اگر از وی پرسیده شود: با نظر به همه استعدادها و امکاناتی که دارا هستی و با نظر به گذشته و حال، در چه موقعیتی قرار گرفته و از کدامین موقعیتها عبور نمودهای، پاسخ وی این باشد: من با نظر به همه استعدادهای جسمانی و مغزی و روانی و با نظر به عقل و وجدان نابی که دارم، اینک خودم را در بهترین موقعیت درمییابم و اگر مرگ درهمین هنگام فرا برسد، با اعتقاد به اینکه ابدیتی وجود دارد که انسانها از بابت گفتارها و کردارها و حتی نیتهای خود موردسؤال قرار خواهند گرفت، با کمال رضایت از این مرگ استقبال میکنم.
در حقیقت، قطب نمای شخصیت انسان سعادتمند، مطلوبیت قرار گرفتن او را در هر نقطه از اقیانوس هستی برای او نشان داده است. مدیریت در اسلام دارای دو شرط اساسی است.
پیش از بیان اجمالی دو شرط، توجه به عظمت و ارزش مدیریت در اسلام ضرورت قطعی دارد. برای درک این ضرورت، باید بدانیم که یک مدیر شایسته باید همه استعدادها، آرمانها و امکانات گوناگون را در افراد و گروههای مورد مدیریت خود درک و دریافت نموده، همه آنها را برای وصول به یک یا چند هدف مشترک هماهنگ سازد و به جریان بیندازد؛ همانگونه که یک انسان خردمند و با وجدان میخواهد همه استعدادها، آرمانها و امکانات خود را برای وصول به هدف مورد نظر خود هماهنگ و توجیه نماید.
شرایط بنیادین مدیریت
شرط یکم ـ توجیه و اداره اعضای خود به بهترین وجه
با نظر همه جانبه به منابع اسلامی و با شناخت انسان «آن چنان که باید» به این نتیجه میرسیم که شخص مدیر یا مقام مدیریت که اداره مجموعهای از انسانها را براساس آن به عهده گرفته، در حقیقت مانند شخصیت یک انسان سالم و رشد یافته است که اعضای خود را به بهترین وجه توجیه و اداره مینماید. رابطه موجود میان مدیریت و اعضای متشکل انسانهایی که تحت سیطره و توجیه آن فعالیت مینمایند، شایستهترین و منطقیترین رابطهای است که میان اداره کنندگان و اداره شوندگان جامعه بشری قابل تصور است. با چنین رابطهای است که اداره شوندگان، خود را با وجدان آزاد در اختیار مدیریت قرار میدهند.
تسلیم و پذیرش افراد مجموعه از مدیریت در این فرض، مانند تسلیم و پذیرش اعضای وجود آدمی از شخصیت میباشد و هر هدفی که با انگیزش خود، مقام مدیریت را وادار به اتخاذ تصمیم در کارهای مدیریت نماید، برای خود اعضای مجموعه نیز هدف انگیزنده تلقی میشود. تنها با این رابطه است که میتوان انسانها را از بیماري جانسوز زندگی ماشینی - که تاریخ جوامع امروزی را به تاریخ دندانههای ماشین ناآگاه مبدل ساخته است - نجات داد.
میتوان گفت: از دیدگاه اسلام، هر مدیریتی که با رابطهای غیراز رابطه یادشده، اعضای خود را اداره و توجیه مینماید، ارزش انگیزگي اهداف آن مدیریت، منحصر به نمودهایی است که در طبیعت انسان بیهدف و شئون زندگی او منعکس میشود، همانند مدیریت زنبورداران عسل در جامعه کندوها.
بالاتر از این، باید بدانیم که هر یک از اعضای یک انسان، به تنهایی دارای شخصیتی مستقل نیست. در صورتی که وقتی شخصی مدیریت مجموعهای را به عهده میگیرد، هر یک از اعضای مجموعه تحت مدیریت او دارای شخصیتی است که در عین عضویت و وابستگی به مجموعه و مدیریت، هویتی مستقل نیز دارد که پرورش آن باید از حیاتیترین وظایف مدیریت تلقی شود.
با مراعات حقیقي این شرط است که اگر خود شخص مدیر یا هیئت تشکیلدهنده مدیریت باکمال آگاهی از منطق واقعي اداره جمعي انسانها، به جای عضو یا اعضایی از مجموعه تحت مدیریت قرار بگیرد، با کمال رضایت و سرور آن را پذیرفته و حیات خود را سعادتمندانه تلقی میکند.
شرط دوم - آگاهی و تحصیل اطلاعات روزافزون درباره مدیریت
اهمیت این شرط با پیشرفت پیوستگیهای جوامع و اقوام و ملل به یکدیگر، بیشتر و حیاتیتر میشود، زیرا پیوستگیهای مستمرّی که جوامع را به همدیگر وصل میکند، هر یک از مجموعههای مسائل و اصول مدیریت را در نظام (سیستم) باز قرار میدهد. از طرف دیگر، اگر هم فرض کنیم زندگی جوامع بشری نظم ماشینی بر خود گرفته و مدیریتها را در سیستم بسته قرار داد. با این حال از لحاظ عوامل محیط طبیعی و حوادث محاسبه نشده که همواره جوامع را در بر میگیرد و محاسبات آنان را در نظامهای بسته به هم میزند، لازم است مدیریت خود را همواره در موقعیت نظام(سیستم) باز ببیند، نه نظام(سیستم)بسته.
تأثیر و تأثر مزبور در همه حوزهها و میدانهای فعالیت مدیریت منعکس میشود.
حوزههای فعالیت مدیریت
معمولاً میدانها یا حوزههای فعالیتهای مدیریت در پنج میدان یا حوزه منحصر میشود:
۱- برنامهریزی.۲-سازماندهی.۳- کنترل و نظارت. ۴- ایجاد یا تقویت انگیزه و تصعید آن از تأثر از انگیزههای پست به انگیزههای عالی. ۵- ارزشیابی عملکرد درباره امور چهارگانه یادشده.