قیام امام حسین(ع) عاقلانه یا عاشقانه؟
*عبدالحسین خسروپناه
نهضت حضرت سیدالشهدا(ع) از ابعاد مختلف قابل تحلیل و بررسی است، یکی از آن ابعاد، بُعد عقلانی این نهضت است که تجلی آن، از گامهای آغازین این حرکت به چشم میخورد و تا آخرین گامهای به ثمر نشستن آن ادامه مییابد. خداوند متعال در قرآن مجید بارها مردم را به تعقل و اندیشیدن دعوت کرده است. کافران در جهنم در پاسخ نگهبانان دوزخ میگویند اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقل میکردیم جزء دوزخیان نبودیم. همچنین اهمیت و جایگاه عقل به وفور در احادیث و سیره معصومان وجود دارد. آن بزرگواران در منش و روش خود مردم را به بهرهگیری از عقل سفارش کردهاند. در حدیثی آمده است «از امام صادق(ع) درباره عقل سؤال كردم، حضرت فرمود: عقل آن چيزى است كه به وسيله آن خداى رحمان عبادت شود و بهشت به دست آيد. راوى مى گويد گفتم پس آنچه در معاويه بود چيست؟ حضرت فرمود: آن نيرنگ است، آن شيطنت است. آن شبيه عقل است ولى عقل نيست». (میزان الحکمه، باب عقل). همچنین در حدیث دیگری آمده است: «عدهاى از مردى نزد رسول خدا(ص) تعريف مىكردند، حضرت فرمود: خرد اين مرد چگونه است؟ عرض كردند؛ اى رسول خدا ما از كوشش او در عبادت و كارهاى خوب [او] به عرض شما مىرسانيم و شما درباره خرد او از ما مىپرسيد؟ حضرت فرمود: همانا آدم نابخرد، با بىخردى خود كارهايى بدتر از زشتكارى فرد نابكار مرتكب مىشود. فرداى قيامت بندگان به اندازه عقل خود به درجات دست مىيابند و به مقام قرب پروردگارشان مىرسند».(همان). با توجه به جایگاه عقل در فرهنگ اصیل اسلامی و مکتب اهل بیت(ع) و همچنین شبههپراکنیهایی مبنی بر اینکه عملکرد ائمه(ع) پس از امام حسین(ع) عقلانی شد، تبیین این بُعد اساسی از نهضت عاشورا بسیار ضروری است. از این رو بخشهایی از مصاحبه حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه، استاد و پژوهشگر فلسفه دین و رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران با خبرگزاری رسا تقدیم میشود.
***
عدم تعارض عشق و عقل
این شبهه یک پیشفرض دارد و آن این است که گویا حرکت حضرت اباعبدالله(ع) و نهضت او و کاروان او هیچ پشتوانه عقلانی نداشته و صرفاً زاییده احساسات و عواطف بوده و یا اگر بخواهیم نگاه عرفانی به آن بدهیم مثلاً حرکت عاشقانهای بوده، نه عاقلانه. چون بین عشق و عقل در عرفان تعارض است و اینها باهم ناسازگاری دارند، اباعبدالله(ع) عشق را بر عقل ترجیح داد و بعد از عاشورا و اربعین دیگر ائمه حرکت عاشقانه را کنار گذاشتند و حرکت عاقلانه را انتخاب کردند.این پیشفرض، پیشفرض نادرستی است برای اینکه اگر نسبت به حرکت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دقت کنیم، متوجه خواهیم شد که قدم به قدم آن حضرت از عقلانیت استفاده کرده است، اینکه حضرت نماند، اگر میماند یا باید بیعت میکرد یا باید بدون اثرگذاری کشته میشد و هر دو بینتیجه بود، لذا حضرت به سمت مکه حرکت کرد. اینکه مکه اعمال حج را ناتمام میگذارد و یا تمتع را به عمره تبدیل میکند و میآید بهطرف کوفه، باز هم همینطور، اگر حضرت در مکه میماند کشته میشد و حریم کعبه و مکه مخدوش میشد و کشتن حضرت اثری هم نداشت.
نکته بعدی اینکه حرکت ائمه بعد از عاشورا و اربعین هم در کنار عقلانیت، عاشقانه و عارفانه بود. اینکه میبینید امام سجاد(ع) غذا جلویش میگذاشتند گریه میکرد، در بازار که میدید گوسفندی را ذبح کردهاند، گریه میکرد و میفرمود آیا به این حیوان آب دادید یا نه؟ بعد میفرمود پدرم را با لب تشنه به شهادت رساندند، یا اینکه اینهمه دعا از امام سجاد(ع) به دست ما رسیده، این عشق است و اینها در واقع ابعاد ملکوتی و عاشقانه و عارفانه حرکت اباعبدالله را نشان میدهد.
عشق و عقل دو بال رشد سالک
پس اولاً حرکت اباعبدالله، عشق منهای عقل نبود. حرکت ائمه بعد از امام حسین(ع) هم عقل بیعشق نبود و سر این مطلب این است که اصلاً عشق و عقل در فرهنگ اهلبیت باهم تعارض ندارند و من معتقدم در عرفان اصیل هم تعارض ندارد. اینهایی که میگویند عشق و عقل در عرفان با هم تعارض دارد، عرفان را متوجه نشدهاند. البته بله در صوفیه بین عقل و عشق تعارض هست، ولی در عرفان اصیل اسلامی عشق و عقل دو بال رشد و صعود سالک و عارف برای طی کردن طریق حقیقت است.
کسانی که حرکت امام حسین(ع) را عقلانی نمیدانند، اینها عقل را در پیش فرض خودشان دارند معنا میکنند، پیش فرض عقلانیت ماکس وبری، عقلانیت سکولار، عقلانیت معطوف به یک هدف معین که صرفاً این جهانی است. اما اگر مقصودشان از عقلانیت، عقلانیت برنامهریز بود، هیچ تعارضی نمیدیدند. چون نبی مکرم اسلام هم میفرمایند العقل عقلان، عقل معاد و عقل معاش. عقل معاش یعنی عقل برنامهریز و معیشت انگار را با عقل معاد و آخرتگرا با هم جمع میکند.
قیام حسینی زاییده عقلانیت اسلامی
اگر کسی عقلانیتش، فقط عقلانیت معیشتی باشد نه معادی، این جهانی باشد یعنی بگوید من با عقلم برنامهریزی کنم، سود بیشتر، نفع بیشتر، قدرت بیشتر، شهوت بیشتر، این عقلانیت قطعاً با عقلانیت عاشورا نمیسازد و با عقلانیت بعد عاشورا هم در تعارض است. عقلانیت بنتام، عقلانیت جان اسوارت میل، عقلانیت ماکس وبر، عقلانیت هابرماس، این عقلانیتهای سکولار دنبال همین نفع بیشترند و علم را هم برای قدرت بیشتر میخواهند. مگر فرانسیس بیکن نمیگفت معرفت قدرت است، دنبال قدرت و سود و نفع بیشتر هستند.
تعارض حرکت امام حسین با عقلانیت سکولار
پس این عقلانیتی که فرد شبههکننده مطرح میکند، عقلانیت سکولار است و قطعاً حرکت امام حسین(ع) با عقلانیت سکولار در تعارض است، ما هم این را قبول داریم و ما به دنبال عقلانیت معیشت انگار آخرتگرا هستیم. لذا میبینید امام حسین(ع) قدم به قدم، وقتی حرکت میکرد، هدایتگری، ارشاد و نصیحت میکرد و تذکر میداد و این کارها را میکرد که مردم هدایت شوند. این یک عقلانیت خاص است و اهلبیت(ع) همه به دنبال عقلانیت اسلامیاند و در یک جمله قیام حسینی، زاییده عقلانیت اسلامی است، درنتیجه قیام امام حسین(ع) عقلانیت اسلامی بود نه عقلانیت سکولار.
شبههکننده تعبیری دارد که فرهنگ عاشورا را زمانی فرهنگ تسلی بخش تفسیر میکردند که به هرحال انسان اگر با مصیبتی روبرو شد، به یاد مصائب امام حسین(ع) بیفتد و آرامش پیدا بکند و خلاصه یک جوری آن رنج و مشکلاتی که میبیند کاهش پیدا بکند. ولی بعد توسط شخصیتهایی مثل آیتالله مطهری و دکتر شریعتی، این قرائت از فرهنگ عاشورا تغییر کرد و شد فرهنگ مهاجم و فرهنگ مبارزه و این در این دوره اخیر اتفاق افتاد. البته اشارهای هم به مطالب آقای صالح نجفآبادی دارد که مثلاً یک مدل عقلانیت محاسبهگر و حسابگر به امام حسین(ع) نسبت میداد که البته من دیدگاه آقای صالح نجفآبادی را هم قبول ندارم چون امام عقلانیتش از صنف عقلانیت حسابگر این جهانی فقط نبود، عقل معاش و معاد بود که توضیح دادم.
فرهنگ عاشورا؛ فرهنگ مبارزه همراه با صبر
اما این نکته که این عقلانیت فرهنگ عاشورا قبلاً فرهنگ مثلا تسلی بخش بود، بعد شد فرهنگ مهاجم و در انقلاب مثلا ما با این فرهنگ پیش میرویم و گویا شبههکننده میخواهد تلویحا این را بگوید که فرهنگ عاشورا قرائتهای مختلف دارد، پس چرا ما سراغ فرهنگ تسلی بخش نرویم؟ چرا حتما فرهنگ مهاجم و مبارز را بپذیریم؟ این جا من در جواب عرض میکنم که بله در مقاطعی از تاریخ، فرهنگ عاشورا را یک تفسیر فقط تسلی بخش میدادند، ولی فرهنگ عاشورا یک فرهنگ مبارزه هست اما مبارزه همراه با صبر.
دقت کنید اصلا مفاهیم اسلامی مثل صبر، توکل، شجاعت و مبارزه با ظلم و ستم، اینها را باید در یک مجموعه دید، نه یکی را گرفت و یکی دیگرش را رها کرد. یعنی اینطور نیست که مثلا ما اهل مبارزه باشیم، اما اهل صبر و تسلی نباشیم. نه اینها باید با هم جمع شود که یک انسان مومن باید مجموعه اینها را با هم لحاظ بکند و در نظر بگیرد.
حالا اگر در مقطعی، عدهای فرهنگ عاشورا را فقط تسلی بخش منهای مبارزه تفسیر کردهاند، این معنایش این نیست که فرهنگ عاشورا قرائتهای مختلف دارد، بلکه این برداشت غلطی بوده که از فرهنگ عاشورا داشتهاند. که در واقع فرهنگ عاشورا یک نوع افیون میشد و مثلا اینکه آدم دربرابر مصائب صبر کند و بگوید حالاخدا خواسته پس هر بلایی میخواهد سرمان بیاید و بشود تفسیری که بعضا مسیحیها دارند و دین را افیون خودشان قرار دادهاند که هر چه در مقابل ظلم آسیب دیدند، تحمل کنند و در برابر ظلم مقابله نکنند و نایستند. ممکن است عدهای از طرفداران فرهنگ عاشورایی هم همینجور تفسیر غلطی داشته باشند ولی ما نباید بگوییم این یک قرائت است و ما معیاری برای سنجش نداریم و این یک قرائت است و آن هم قرائتی دیگر و حالا چه اصراریست که ما قرائت مبارز را بگیریم تا تسلی بخش.
نه، تمام شیعیان و مسلمانان از فرهنگ امام حسین(ع) و عاشورایی قیام مبارزه توام با صبر را فهمیدهاند، قیامهایی که شعارشان یالثارات الحسین بود. لذا این دیدگاه، دیدگاه غلطی است و نسبت ناروایی است که به فرهنگ عاشورایی داده شده است.
این تفسیری که از حرکت امام خمینی دارد، مثل تفسیری که از قیام اباعبدالله(ع) داشتند، تفسیر نادرستی است که محتوای این دو حرکت را درقالب ذهنی غلط خودشان قرار میدهند. اول یک قالب غلط درست کرده و بعد محتوا را در این قالب میچیند. من اینها را که میبینم، یاد قصه مولوی در مثنوی دفتر پنجم میافتم که به نجاری گفتند تختی بسازد و او هم شروع کرد به ساختن کرد. گفتند اول اندازه بگیر بعد تخت را بساز، گفت نیازی به اندازه گرفتن نیست، اول تخت را میسازیم، اگر تخت کوتاه بود، پای طرف را میبریم و اگربلند بود، آن قدر پای طرف را میکشیم تا بلند شود. یعنی معیار تخت است نه آدمی که میخواهد روی تخت بخوابد. حالا معیار این آدمها قالبهای ذهنی خودشان است نه واقعیتی که در بیرون وجود دارد.
این بیان بیان کاملا نادرست و غلطی است و شواهد تاریخی این را رد میکند، همان طور که درباره قیام ابا عبدالله، تفسیر شبههکننده را من ابطال کردم و در واقع عقلانیتی که در ذهن وی هست، عقلانیت سکولار است و بعد میگویند امام قبل از انقلاب عاشقانه حرکت میکرد نه با عقلانیت. خوب بله امام با عقلانیت سکولار حرکت نمیکرد بلکه با عقلانیت اسلامی حرکت میکرد.
امام اگر میخواست فقط یک حرکت عاشقانه داشته باشد و نه عقلانی، پس چرا درس ولایت فقیه را گفت؟ چرا نیرو تربیت کرد و چرا مرتب به انقلابیون ایران پیام میداد؟ بعد از انقلاب، امام نگاهش به انقلاب اینگونه بود که انقلاب را نور الهی معرفی میکند، این نگرش عاشقانه است. خرمشهر آزاد شد و امام فرمود خرمشهر را خدا آزاد کرد. خوب این نگاه عاشقانه است اما نگاه عاشقانهای که با عقلانیت جمع میشود چون عقلانیت اسلامی یک عقلانیت توام با تدبیر و عشق است.
ولایت یعنی زمام داری محبت آمیز بین ولی و مولی علیهم. یعنی محبت، عقلانیت و تدبیر ارکان ولایت هستند و فرد شبههکننده نمیتواند از این پیش فرض ذهن خودش بیاید بیرون و آنچه را که حقیقت دین است بفهمد. سپس میگوید حرکت امام حسین(ع) عاشقانه بود و حرکت ائمه عاقلانه. یا میگوید امام خمینی قبل از انقلاب عاشقانه عمل کرد، بعد از انقلاب عاقلانه! نمیفهمد آن عشق هم توام با عقل است و این عقل هم توام با عشق است و از هم جدا نیستند. چون نمیتواند تصویر درستی از عقلانیت اسلامی داشته باشد.
در اینجا دو انگیزه یا یک علت درونی و یک علت بیرونی است. علت درونی اش این است که به هرحال وقتی اینها با علوم انسانی سکولار مانوساند، و ذهنشان جامعه شناسی وبر و هابرماس را قبول دارد، با این جامعه شناسی دارد پدیدهها را تفسیر میکنند مثل این است که یک عینک قرمز روی چشمش گذاشته و همه پدیدهها را قرمز میبیند. حالا شما هی از او بپرسید چرا همه چیز را قرمز میبیند؟ چون عینک قرمز روی چشمش است.
اینها میخواهند با جامعه شناسی وبر امام حسین(ع) را معرفی کنند و فرهنگ عاشورا را تفسیر و قیام امام خمینی(ره) را تبیین کنند و همین نتیجه هم میگیرند. در گذشته همین بوده، الان هم همین است و در آینده هم همین خواهد بود و تا زمانی که اینها زندهاند همینطور تفسیر میکنند. مثلا کسروی را هم ببینید که درباره عزاداری امام حسین(ع) چه تفسیری دارد. راز این در همان نگرش است. چنین نگرشی اینها را به این سمت سوق میدهد، این یک عامل درونی بود.
طرح شبهه، راهکار مقابله با انقلاب اسلامی
عامل بیرونی هم این است که اینها به هر حال میدانند این انقلاب اسلامی ایران، زاییده قیام حسین بن علی(ع) است. مثل همه انقلابها و نهضتهای اسلامی که در طول تاریخ بوده است. این نگرش که قیام امام حسین یک قیام مبارزه علیه ظلم و ستم بوده است، این انقلاب به ثمر رسید و عشق به امام حسین(ع) باعث شد که ملت ایران هشت سال جنگ تحمیلی را تحمل کردند و یک وجب از خاک کشور را از دست نداد و جوانان زیادی هم تقدیم انقلاب کردند.
پس برای اینکه بتوانند با این رشد و استکبارستیزی و بالندگی انقلاب مقابله کنند، راهش این است که آب را از سرچشمه ببندند و سرچشمه این انقلاب هم که قیام حسین بن علی(ع) است. پس باید یک تفسیری از این قیام ارائه بدهند که این انقلاب به مقصد خودش نرسد و توقف پیدا کند، آنها به دنبال این هستند که بتوانند یک جریان اجتماعی و حکومتی دیگری را شکل بدهند و برای اینکه به این هدف برسند، باید اعتقادات مردم را از فرهنگ عاشورا عوض کنند. درنتیجه میگویند فرهنگ عاشورای تسلی بخش، نه فرهنگ عاشورای مبارزه. بنظرم این دو عامل درونی و بیرونی میتواند نقش موثری در چنین گفتارها و نوشتارهایی داشته باشد.
بهتر است بگوییم یک پازلی درست کردهاند برای اینکه این انقلاب را از مسیرش برانند و نگذارند این انقلاب به هدف برسد. این پازل مهرههای مختلفی دارد، یک مهرهاش صحبتهایی است که شبههکننده طرح کرده، یک مهرهاش مسئله مخالفت با امربه معروف و نهی از منکر است و یک مهره دیگرش، استفاده سیاسی از اسیدپاشی است و دهها مهره دیگر که همهاش در راستای یک هدف است و آن هم اینکه این قطار انقلاب متوقف شود.
همانطور که در بحثهای قبلی اشاره کردم، هیچ مبنای علمی و تاریخی ندارد و نه با اعتقادات دینی ما میسازد و نه با شواهد تاریخی.
شبههکننده اصلا صاحب نظر در حوزه الهیات نیست و ممکن است خود او هم بگوید من نخواستهام یک نظریه الهیاتی بدهم و بگوید من میخواستم یک نظریه جامعه شناختی بدهم. یعنی شبیه سبک دکتر شریعتی نسبت به حسین وارث آدم.
ما جواب میدهیم که اصلا نگاه جامعه شناختی غلطی هم دارد. من جوابی هم که دادم بیشتر با نگاه جامعه شناختی بود، چون ایشان در آن چارچوب جامعهشناختی سکولار امثال ماکس وبر و هابرماس میاندیشد، در واقع تفسیرش از فرهنگ عاشورا یک تفسیر خلاف واقعی است. یعنی دیدگاه ایشان به لحاظ جامعهشناختی هم دیدگاه نادرستی است.
راهکار مقابله با شبهات
اولا باید کار ایجابی کرد، یعنی ما باید فرهنگ عاشورایی را برای مردم درست تبیین کنیم و از شواهد تاریخی و مباحث علمی استفاده کنیم و مردم واقعا بینش درست حسینی و زینبی پیداکنند تا وقتی در مقابل این شبهات قرار میگیرند، خودشان راحت بتوانند جواب بدهند.
دوم اینکه حوزه باید همیشه در صحنه باشد و هر موقع شبههای مطرح میشود، با منطق جواب بدهد. البته من مخالفم که افرادی با روشهای غیراخلاقی و غیرمنطقی بخواهند این شبهات را جواب بدهند، چون نتیجه عکس میدهد. هرچه ما در نقد مخالفان از منطق و اخلاق استفاده کنیم، اثرش برای مخاطب بیشتر خواهد بود و اسلام هم همین توصیه را به ما کرده است. لذا حوزویان باید با رعایت اخلاق و منطق به این شبهات عالمانه و منطقی جواب بدهند.