kayhan.ir

کد خبر: ۵۷۳۷۸
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۲
واقعیت غیرقابل انکار در رفتارهای سرمربی تیم ملی فوتبال

دفاع از اصول جایش را به خودکامگی داده است!

تنبیه و برخورد انضباطی هم حدی دارد. از حدش که بگذرد، کارکرد تربیتی خود را از دست می‌دهد. اگر مربی و بزرگتر که نقش پدر آن تیم و مجموعه را دارد، به موقع ترمز تنبیه را نکشد و رو به نوازش نیاورد، دیگر مربی نیست، فردی لجباز و متکبر است که برای ارضای خودکامگی خود، بیرحمانه به تنبیه و کم‌محلی ادامه می‌دهد.
سرویس ورزشی -

ورزش علاوه بر میدان رقابت و برد و باخت و هیجان ناشی از آن برای خود کلاس درس و یاد دادن و آموختن هم هست. اصولا هر چیز سالم که سالم بودن آن با کارکرد و فلسفه وجودیش ثابت می‌شود، در بهتر شدن و تکامل آدمی در راه طولانی و تمام نشدنی «آدم شدن» نقش و تاثیر دارد. همه چیز این عالم در کار آن است تا این موجود دو پا که ظاهر انسانی دارد، از لحاظ هویت و شخصیت هم «آدم» باشد. از مدرسه و دانشگاه و مکتب گرفته تا هنر و موسیقی و نقاشی و تئاتر و سینما و... از سیاست و اقتصاد گرفته تا ورزش و ورزشگاه و اینها را وقتی می‌توان به درستی عملکردشان رای داد که در خدمت مردم، اصلاح جامعه و حرمت دادن فرد و اجتماع در مسیر تکامل باشند، و الا معضل هستند و ارزش حقیقی ندارند.
ورزش هدف نیست، یعنی چه؟!
در این میان گفتیم که ورزش هم جا و سهم خود را دارد. کارکردهای ورزش فراوان و متنوع است، مثل کارکرد سایر حوزه‌ها،‌ مثلا هنر، سینما و... آنها هم کارکردهایی چندگانه دارند، اما یکی از کارکردهای مهم و غیرقابل انکار همان است که بالاتر تاکید کردیم، کارکرد تربیتی، آموزشی و... ارتقاء سطح آگاهی مخاطب و... است. ورزش هم هر چه باشد،‌ هر کارکردی داشته باشد، یکی از وظایف یا کارکردهای مهم آن، کار تعلیم و تربیت است. هدف اصلی از این بساطی که پهن شده، مسابقات مختلفی که در سطح و رده‌های مختلف، از جهانی تا محلی، از نونهالان تا بزرگسالان... این است که آدمی درگیر و دار آن گامی به جلو بردارد و در مسیر تکامل پیشروی کند. این که می‌گویند مثلا هنر برای هنر غلط است یا ورزش، هدف نیست... «ترجمان همین حرف و سخن است بنابراین در ورزش آن عمل و حرکتی قابل قبول است که فراتر از پیروزی‌های زودگذر و قهرمانی‌های ناپایدار و برد و باخت‌های روزمره... که البته در جای خود مهم و باارزش هم هست - دنبال تحقق آن هدف اصلی و انجام آن کارکرد مهمتر باشد. برنامه و اقدامی که ورزش را در جهت اهداف انحرافی، منافع شخصی، تصفیه حساب فردی، ارضای خودخواهی‌ها و در خدمت خودکامگی و... این طور حرف‌ها باشد، شاید (و آن هم شاید.) همراه با پیروزی‌ها و  توفیق‌هایی در بعد نتیجه‌گیری باشد. اما اولا آن پیروزی خود تا مدتی موجب انحراف اذهان می‌شود و ثانیا بدون تردید تداوم نخواهد داشت، چون  برپایه کار غیر اصولی، چهره بسته است.
اصل بدیهی
این مقدمات را گفتیم تا برای بار چندم مثل خیلی از اهالی فوتبال این سوال را مطرح کنیم که دلیل کنار گذاشتن بازیکنانی مطرح که امروز هم جزو برترین‌های لیگ فوتبال هستند، مثل سیدمهدی رحمتی، هادی عقیلی، خلعتبری و... از طرف سرمربی تیم ملی ایران که اصلا لیگ ما را قبول ندارد یا خودش و یا به تازگی دستیارانش اگر منت بگذارند برای انجام یکی از وظایف خود که تماشای از نزدیک و مستقیم لیگ است، به ورزشگاه قدم بگذارند، با حالت خواب‌آلودگی و چشمان نیمه باز، اکثر دقایق بازی را «چرت» می‌زنند، چیست و چراست؟ ما هم قبول داریم بازیکن نباید برای بازی در تیمش به‌ویژه که آن تیم تیم ملی باشد، بازی درآورد و شرط تعیین کند و منت بگذارد. این امری کاملا بدیهی است که باید با چنین بازیکنی برخورد کرده و با به کار بستن مقررات انضباطی به او تفهیم کرد که در اندازه جایگاهش حرف بزند و در چارچوب وظایفش گام بردارد. البته این امر خیلی بدیهی، خیلی وقت‌ها در فوتبال ما رعایت نمی‌شود، چون جریانات آنارشیسم و هرج و مرج‌طلب، که منافع خود را در حاکمیت و تداوم چنین وضعی - وضع هر کی به هر کی! - می‌بینند، در برابر این امور بدیهی، اما سازنده و تربیتی سخت مقاومت می‌کنند.
معنی «عزت نفس»
در تحلیل‌های عوضی!
نمونه اخیر آن اظهارنظر یکی از کسانی است که در ارائه تحلیل‌های غیرعلمی، انحرافی و سفارشی، «استاد» است، او در جایی گفته است، «حرکت محرم نویدکیا نشانه عزت نفس است، آن هم در فوتبالی که عزت نفس وجود ندارد (یا کم شده) و... خلاصه چیزی به این مضمون، در ارزش‌های محرم نویدکیا کسی شک ندارد، اما ما سخت معتقدیم نویدکیا با کوچک‌تر و بزرگ‌تر از او، مسی،‌ رونالدو و... «بازیکن» هستند و باید به اندازه‌ای که یک بازیکن حق صحبت و اظهارنظر دارد، حرف بزند و به قدری که وظایفش به او اجازه می‌دهد و چارچوبی که برای او تعیین شده،‌ اظهارنظر کند. محرم و نظیر او هر چقدر بزرگ باشد و مربی او هر نام و رسمی که داشته باشد، بازیکن باید مطیع برنامه‌های باشگاه و تصمیمات مربی‌اش باشد. حالا وقتی آقای فرکی در این ماجرا آن طور رفتار می‌کند که باید و نویدکیا آن طور عمل می‌کند که نباید! یک بابایی که تکرار می‌کنیم استاد تحلیل‌های عوضی و انحرافی است، در یک تحلیل عوضی دیگر عمل محرم را نشانه «عزت نفس» اعلام می‌کند تا دانسته و ندانسته، سفارشی و یا غیر سفارشی نقش خود را برای خوشایند جریان‌های آنارشیسم و منفعت‌پرست در ورزش و به‌ویژه فوتبال بازی کند و... همان‌طور که قبلا واژه‌هایی مثل لمپنیسم ادبیات، حرفه‌ای گری، فوتبال علمی و... را یا از روی بی‌سوادی یا از روی غرض عوضی تعریف می‌کرد و از طریق رسانه ملی!! به خورد بینندگان عزیز و ارجمند می‌داد، حالا سراغ اصل بخت برگشته «عزت نفس» رفته است...
برخورد انضباطی هم حدی دارد
این نمونه را آوردیم تا به بحث خود برگردیم. کسی در برخورد با بازیکن خاطی و زیاده‌خواه، شک و تردیدی ندارد. این موضوعی روشن و حق مسلم یک مربی است، چنان‌که برای آن نمونه‌‌های فراوان در تاریخ فوتبال و ورزش می‌توان یافت. معروف‌ترین آن طی سال‌های اخیر برخورد امه ژاکه سرمربی تیم ملی فرانسه در جام جهانی 1998 با بازیکنان زیاده‌خواهی چون دیوید ژینولا و اریک کانتوناست. باز می‌توان به برخورد فیزیکی الکس فرگوسن سرمربی وقت باشگاه پرآوازه و جهانی منچستریونایتد با دیوید بکهام فوق ستاره اسبق منچستر و فوتبال انگلیس و جهان، اشاره کرد و سرمربی تیم ملی هم وقتی با بازیکن یا بازیکنانی که حد و اندازه خود را نمی‌شناسند، در درجه اول برای ایجاد نظم و قانون و مرحله بعدی برای موفقیت تیم و حرکت تیمی و بالاخره مهم‌تر از همه برای تربیت و مجرب کردن آن بازیکن که بدون تردید از سر ناآگاهی و بی‌تجربگی آن کار را کرده و فلان حرف را زده...، باید در چارچوب وظایفش، نقش مربیگری خود را که باز تاکید می‌کنیم «تربیت»، عمده‌ترین آن است، انجام دهد. فراموش نکنیم «مربی» و «تربیت» از یک خانواده‌اند و از ریشه «رب» ساخته و معنی می‌شوند. اما حرف این است که تنبیه و برخورد انضباطی هم «حد»ی دارد. از حدش که بگذرد،‌ کارکرد تربیتی خود را از دست می‌دهد. اگر مربی و بزرگتر که نقش «پدر» آن تیم و مجموعه را دارد، به موقع ترمز تنبیه را نکشد و رو به نوازش نیاورد، دیگر مربی نیست، فردی لجباز و متکبر است که برای ارضای خودکامگی خود، بیرحمانه به تنبیه و کم محلی خود  ادامه می‌دهد و... نظر ما درباره بازیکنان ذکر شده مشخص است. به گمان ما آنها به اندازه کافی تنبیه شده‌اند، اما نظر آقای کی‌روش را نمی‌دانیم و امیدواریم تداوم رفتار ایشان با بازیکنانی که بدون تردید جزو بهترین‌های لیگ ما هستند، از سرانجام وظیفه و رعایت اصول باشد، و این برخورد را از «حد» نگذراند. که... متاسفانه آن وقت امتیازات منفی ایشان - که اخیرا به خاطر برخی حرکات و رفتارها، دارد زیاد می‌شود، زیادتر هم می‌شود. اگر ایشان به خیلی از کارشناسان و استخوان خردکرده‌های فوتبال خود را فردی «فراقانون» معرفی کرده - نمونه آن به همراه بردن فردی هتاک و گستاخ و توهین‌کننده با تیم ملی به کشور هند، در حالی که آن فرد از طرف قانون و کمیته اخلاق محکوم شده بود و... به عنوان فردی خودکامه و لجباز که نه دنبال ارائه نقش پدرانه، بلکه دنبال ارضا کینه‌های شخصی است، نیر معرفی، و «خودکامگی» و «لجبازی» هم به سیاهه صفات منفی وی اضافه خواهد شد!
حرمت، اخلاق... بای‌،بای!
این سوال وقتی جدیتر مطرح می‌شود و نگرانی، وقتی بیشتر می‌شود که می‌بینیم، بازیکنی (اتفاقا دروازه‌بانی) که در تیم باشگاهی برخلاف نظر سرمربی، نیمکت‌نشینی را تحمل نکرده و رو به تمرد و سرکشی آورده و... از سوی کی‌روش به تیم ملی دعوت می‌شود!! و آن وقت شنیده‌ایم که آن بازیکن خاطی بعد از دعوت شدن از سوی مربی اصولگرای!! تیم ملی برای سرمربی باشگاهی اش «پیامک» داده است با این مضمون که» «دیدی مرا دعوت کردند... بای‌بای!! «امیدواریم آقای سرمربی حرفه‌ای که به حکم حرفه‌ای‌گری باید قانونمدار و نه قانون‌شکن باشد، و باید متعهد به قرارداد باشد نه اینکه با لطائف‌الحیل زیرش بزند و مسئولین! مرعوب و واداده فوتبال هم جرات بازخواست از وی را نداشته باشند، و باید در اجرا و رعایت «اصول» خود پیشتاز باشد و کسانی را که اصول را نقض می‌کنند و حرمت تیم و مربی را حفظ نمی‌کنند، نه حمایت، بلکه بایکوت کند و همکاران خود را در باشگاه‌ها حمایت کند و... نه اینکه حامی پایمال‌کنندگان اصول باشد و در این راه پیشتازی نماید!! و...
درباره این عمل خود، دعوت از بازیکنی که حرمت تیم و مربیش را حفظ نکرده، به صراحت و روشنی پاسخگو باشد، ایشان روشن کند فقط وقتی پای «خودش» وسط می‌آید، طرفدار اصول می‌شود؟ (که اسم این می‌شود همان لجبازی و خودکامگی و...) یا این که به عنوان سرمربی تیم ملی همه جا و همه وقت و درباره همه افراد، پایبند به اصول است و قدم و ذره‌ای از آن کوتاه نمی‌آید؟! (و اسم این می‌شود اصولگرایی) امیدواریم وی حتما به این سوال و نظایر آن پاسخگو باشد تا خصلت «پاسخگو نبودن» و «قلدری» که از قانون‌شکنی و خودکامگی‌ ناشی می‌شود، به لیست صفات منفی و قبلی او اضافه نشود!