دانشجوی شهید رحیم عسگری(دانشگاه در جبهه - ۱۲۳)
شهيد رحيم عسگري مهرآبادی در سال 1341 در اراك چشم به جهان گشود و بعد از گذراندن تحصيلات ابتدايي و راهنمايي در حاليكه هميشه جزء شاگردان ممتاز بود در خردادماه 1359 در دبيرستان دكتر علي شريعتي موفق به اخذ ديپلم رياضي فيزيك شد.
روزهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با فعاليتهاي فرهنگي تبليغي فعاليت خود را در مسجد محل شروع كرد و پس از شروع جنگ تحميلي با حضور در پايگاه مقاومت مسجد امام رضا(ع) به مبارزه با كفر جهاني و ايادي دستنشاندهاش پرداخت.
شهيد عسگری براي اولين بار در سال 1360 در منطقه عملياتي شياكو حضور يافت سپس براي گذراندن خدمت مقدس سربازي به پادگان بيرجند رفت سپس با وجود اصرار مسئولان مبني بر ماندن او در عقيدتي - سياسي بيرجند به تيپ 27 زرهي شيراز پيوست و در عمليات بيت المقدس به سختي زخمي شد.
از ديگر عملياتهايي كه در آن حضور داشت عمليات والفجر مقدماتي و والفجر يك بود كه باز هم در عمليات والفجر يك زخمي شد پس از به پايان رساندن خدمت، باز در ادامه عمليات خيبر با بسيج همكاري نمود مدتي سرپرستي بخش فرهنگي بنياد امور مهاجرين جنگ را عهدهدار شد و بعد از مفقود شدن برادر كوچكش در عمليات والفجر 8، بيتابانه سعي در شركت در جبههها داشت و سرانجام در تابستان 65 به همراه جهاد عازم جبهههاي غرب شد، ولي با اين حال سنگر علم را نيز ترك نكرد و با شركت در كنكور در رشته آبياري دانشگاه تهران پذيرفته شد ولي باز هم نتوانست كشور را بدون سنگر بگذارد .
اولين فرصت همراه سپاهيان محمد(ص) به مريوان و سپس به جبهه جنوب رفت و بالاخره در عمليات چهار و پنج در حاليكه به صورت نيروي تبليغي عازم شده بود به عنوان بيسيمچي مشغول فعاليت شده كه در نیمه شب بيستم دي ماه 65 در حال آماده سازي جاده تداركاتي سپاهيان اسلام به خيل شهيدان سنگرساز بيسنگر پيوست.
در بندهایی از وصیت نامه شهید دانشجو «رحیم عسگری مهرآبادی» میخوانیم:
اي امام امت با تو پيمان مي بندم كه تا جان در بدن دارم، لحظهاي آرام ننشينم تا حق بر باطل پيروز شود.
خدايا! آرزو دارم اگر مورد رحمت و رضاي خدا قرار گرفتم و شهيد شدم بر سر قبرم آرمي از سپاه بزنند تا علاقه ام به خدا و سپاه كه خود خانه خدا و خانه عاشق خداست و راه حسيني(ع) است را دريابند. بعد از اينكه مدتها در اين دانشگاه فكري و عملي درس خواندن متوجه شدم هميشه دو سلاح را با خود حمل ميكردم يكي سلاح فكريم بود و قلم خونينم و ديگري سلاح مرگبار براي انسانهايي كه نميخواهند تحت فرمان الهي بروند .
وصيتم اينست كه هر دو سلاحم را با هم و توام با هم برداريد و نگذاريد بر روي زمين افتد. خدايا! پروردگارا! تو كه زندگي ما را بر مبناي سعادت قرار دادي آخرت ما را بر شهادت در راهت قرار ده اميدوارم هنگام مرگ چشمانم را باز كني تا دشمنان بدانند كه با چشم باز بسوي معشوق رفتم.