معرفی کتاب «تبسّمهای جبهه»
خاطراتِ با حالِ بچههایِ جنگ(کتابستان)
خودش بر مقدمۀ کوتاهی که بر کتابش نوشته، آورده: «به پیشنهاد یکی از دوستان، این کتاب رو از دل همۀ خاطراتم در آوردم تا تبسمهای شیرین و شادیهای کودکانهمان را در جنگ یک جا بذارم تویِ قابِ نگاهتون. حالا خود دانید. اگه خوشتون اومد دعاشو به جون رفیقم بکنید! اگه هم نه که خب چیکار کنم تا راضی بشین؟!» مطالعۀ «تبسمهای جبهه» اما ظاهرا حکایت از آن دارد که باید دعا را به جان رفیقِ داوودآبادی کرد و از او تشکر کرد که آقای نویسنده را راضی کرده به انتشار چنین کتابی!
جنگ با اینکه زیر سایۀ توپ و تانک و گلوله بود و سایۀ وحشت بر سرِ انسانها میگسترند با این حال خاطرات بامزه و نمکین هم کم نداشت. اتفاقاتی که هر کدام از آنها میتوانند مایۀ خلق آثارِ متعدد هنری شوند و «تبسمهای جبهه» یکی از همینهاست. حمید داوودآبادی که در سالهای جوانی به عنوان رزمنده در جبهه حضور داشته و این سالها هم در حوزۀ خاطرهنگاریِ جنگ برای خودش اسم و رسمی بر هم زده، مجموعهای از خاطرات و اتفاقاتِ بامزۀ دوران جنگ را گردآوری و در قالب کتاب «تبسمهای جبهه» منتشر کرده است. کتاب، شامل خاطرات متعددی از دوران جنگ است و در ابتدای هر خاطره هم تصویری مرتبط با آن آورده شده است. هرچند خوانندۀ تیزبین و دفاع مقدسیخوانهای حرفهای، احتمالا برخی از این خاطرات را قبلا لابلای دیگر آثار داوودآبادی خواندهاند.
در یکی از خاطرات این کتاب آمده است: «در عالم رویا سِیر میکردم و داشتم چرت میزدم که ناگهان احساس کردم بویِ سیر میآید. چشمانم را باز کردم. همه داشتند چرت میزدند. خوب بو کردم؛ بوی سیر بود! وحشت وجودم را فرا گرفت. یک آن ذهنم را مرور کردم. و به این نتیجۀ تلخ رسیدم که بوی سیر یعنی گاز! هنوز در حال و هوایِ خودم بود که یکی از بچهها فریاد زد: گاز... گاز! همه از خواب پریدند. ماسکها را به صورت زدیم و برای آنکه خفه نشویم به دهانۀ پل هجوم بردیم. ازدحام جمعیت در دهانۀ کوچک پل، هراس از خفه شدن را بیشتر میکرد. هنوز از زیر پل خارج نشده بودیم که چند تایی از بچههای جهاد سازندگی گیلان زدند زیر خنده. یکیشان با لهجۀ گیلکی گفت: نترسید... گاز نِییه! ما داریم کالباس میخوریم! بویِ سیر مال کالباسه!»
اگر میخواهید در این روزهای تکراری، برای لحظاتی لبخند مهمانِ چهرهتان شود، این کتاب را از دست ندهید. کتاب «تبسمهای جبهه» را مؤسسه شهید کاظمی در 320 صفحه رنگی و با قیمت 8000 تومان منتشر کرده است.
جنگ با اینکه زیر سایۀ توپ و تانک و گلوله بود و سایۀ وحشت بر سرِ انسانها میگسترند با این حال خاطرات بامزه و نمکین هم کم نداشت. اتفاقاتی که هر کدام از آنها میتوانند مایۀ خلق آثارِ متعدد هنری شوند و «تبسمهای جبهه» یکی از همینهاست. حمید داوودآبادی که در سالهای جوانی به عنوان رزمنده در جبهه حضور داشته و این سالها هم در حوزۀ خاطرهنگاریِ جنگ برای خودش اسم و رسمی بر هم زده، مجموعهای از خاطرات و اتفاقاتِ بامزۀ دوران جنگ را گردآوری و در قالب کتاب «تبسمهای جبهه» منتشر کرده است. کتاب، شامل خاطرات متعددی از دوران جنگ است و در ابتدای هر خاطره هم تصویری مرتبط با آن آورده شده است. هرچند خوانندۀ تیزبین و دفاع مقدسیخوانهای حرفهای، احتمالا برخی از این خاطرات را قبلا لابلای دیگر آثار داوودآبادی خواندهاند.
در یکی از خاطرات این کتاب آمده است: «در عالم رویا سِیر میکردم و داشتم چرت میزدم که ناگهان احساس کردم بویِ سیر میآید. چشمانم را باز کردم. همه داشتند چرت میزدند. خوب بو کردم؛ بوی سیر بود! وحشت وجودم را فرا گرفت. یک آن ذهنم را مرور کردم. و به این نتیجۀ تلخ رسیدم که بوی سیر یعنی گاز! هنوز در حال و هوایِ خودم بود که یکی از بچهها فریاد زد: گاز... گاز! همه از خواب پریدند. ماسکها را به صورت زدیم و برای آنکه خفه نشویم به دهانۀ پل هجوم بردیم. ازدحام جمعیت در دهانۀ کوچک پل، هراس از خفه شدن را بیشتر میکرد. هنوز از زیر پل خارج نشده بودیم که چند تایی از بچههای جهاد سازندگی گیلان زدند زیر خنده. یکیشان با لهجۀ گیلکی گفت: نترسید... گاز نِییه! ما داریم کالباس میخوریم! بویِ سیر مال کالباسه!»
اگر میخواهید در این روزهای تکراری، برای لحظاتی لبخند مهمانِ چهرهتان شود، این کتاب را از دست ندهید. کتاب «تبسمهای جبهه» را مؤسسه شهید کاظمی در 320 صفحه رنگی و با قیمت 8000 تومان منتشر کرده است.