معرفی رمان «دشتهای سوزان»
مارماهیِ انگلیسی در خاکِ خوزستان(کتابستان)
محمد صادق علیزاده
کشتی در خرمشهر لنگر انداخته بود. مسافران در حالِ پیاده شدن بودند. ویلسون به بدرقۀ مستر جونز آمده بود. در کنار بندر هم ثامِر و مسعد در انتظار سیدمحمد بودند. ویلسون، سیدمحمد را که دید به جونز گفت: «بیا تا با یک آدم جالب آشنا شوی!». به سمت سید رفت: «سلام بر سیدمحمد!» ثامر مراقب بود که ویلسون بیش از حد به او نزدیک نشود. سید جواب داد: « سلام علیکم مستر ویلسون!» ویلسون، جونز را معرفی کرد: «با مستر جونز، نمایندۀ رسمیِ مستر دارسی آشنا شوید!» سید به ویلسون گفت: «تا الان خیال میکردم شما نمایندۀ تامالاختیارِ بریتانیا هستید!» ویلسون گفت: «من نمایندۀ نظامیِ بریتانیایِ کبیر هستم!»
سید از جونز پرسید: «و شما حتما نمایندۀ سیاسی؟!» ویلسون گفت: «ایشان فارسی بلد نیستند!» سید نیشخند زد: «از عجایب است؛ بالاخره یک انگلیسی دیدم که فارسی نمیداند!» ویلسون برای جونز ترجمه کرد. سید گفت: «همین تعداد از شما که فارسی بلدند برای همۀ ایران بلکه همۀ بلاد اسلام کفایت میکند!» ویلسون جا خورد! جونز متوجه فضایِ سنگینِ جمع شد و منتظر واکنش ویلسون ماند. ویلسون مکثی کرد و گفت: «کاش میدانستم چطور میتوانم دل شما را به دست بیاورم. اهمیت دوستی با شما برای من به اندازۀ اهمیت اکتشاف نفت در ایران است!»
بو کشیدنِ خاک خوزستان برای نفت
رمان «دشتهایِ سوزانِ» صادقِ کرمیار، دستِ مخاطب را میگیرد و او را به خوزستانِ اواخر قاجار میبرد و شیخ خزعل و برادرش مزعل. بعدش هم جنگ جهانی اول و آبهای گلآلودی که به جویِ مردم این دیار رفته و انگلیسیهایی که پیِ ماهیِ خود بودند. انگلیسیهایی که افتاده بودند به جانِ خاکِ خوزستان برای اکتشاف نفت. دستگاههایِ حفاریشان مثل کِرمِ خاکی افتاده بودند به جانِ هویزه و خرمشهر و مسجد سلیمان. روی همین حساب میتوان «دشتهای سوزان» را ادایِ دِینِ کرمیار دانست به بخشی از تاریخِ پُر درد مردمِ این دیار و رنجی که از دشنۀ استعمار بر گُردهشان نشسته.
رمان از اواخرِ دورانِ سلطنت ناصرالدین شاه شروع میشود و درگذشت شیخ جابر، بزرگ و شیخالمشایخِ عربستانِ عجم(خوزستان). از جابر سه پسر بر جای میماند: محمد و خزعل و مزعل. مزعل ردایِ شیخ المشایخیِ خوزستان را بر تن میکند. خط اصلی داستان تقریبا از همین نقطه آغاز میشود. اختلاف بین دو برادر از یک سو و روابط خزعل با انگلیسیها و موشهایی که بریتانیاییهای برای منافع خود میدوانند از سوی دیگر و عدم همراهیِ برخی از طوایفِ خوزستان از سویِ سوم، اضلاع مثلثی را میسازند که داستانِ دشتهای سوزان در آن پیش میرود.
رمان دارای ریتم و سرعت خوبی است. چندان هم درگیرِ قید و بندهای فرآیندهای ذهنی میان شخصیتها نیست و قصۀ خود را پیش میبرد. نویسنده با شناخت خوبی که از فرهنگ و مردم خوزستان کسب کرده، آرام آرام داستان خود را پیش میبرد و شخصیتها را به خطِ اصلیِ رمان، وارد یا از آن خارج میکند. کرمیار تلاش کرده تا ضمن پایبند بودن به قصهگویی، نگاهی هم به استنادات تاریخی داشته باشد تا روایت داستانی او از حقیقت فاصله نگیرد. چاپ اول «دشتهای سوزانِ»، چهار سال قبل در 362 صفحه و قیمت 8500 تومان به همت نشرِ نیستان راهی بازارِ کتاب شده است.
کشتی در خرمشهر لنگر انداخته بود. مسافران در حالِ پیاده شدن بودند. ویلسون به بدرقۀ مستر جونز آمده بود. در کنار بندر هم ثامِر و مسعد در انتظار سیدمحمد بودند. ویلسون، سیدمحمد را که دید به جونز گفت: «بیا تا با یک آدم جالب آشنا شوی!». به سمت سید رفت: «سلام بر سیدمحمد!» ثامر مراقب بود که ویلسون بیش از حد به او نزدیک نشود. سید جواب داد: « سلام علیکم مستر ویلسون!» ویلسون، جونز را معرفی کرد: «با مستر جونز، نمایندۀ رسمیِ مستر دارسی آشنا شوید!» سید به ویلسون گفت: «تا الان خیال میکردم شما نمایندۀ تامالاختیارِ بریتانیا هستید!» ویلسون گفت: «من نمایندۀ نظامیِ بریتانیایِ کبیر هستم!»
سید از جونز پرسید: «و شما حتما نمایندۀ سیاسی؟!» ویلسون گفت: «ایشان فارسی بلد نیستند!» سید نیشخند زد: «از عجایب است؛ بالاخره یک انگلیسی دیدم که فارسی نمیداند!» ویلسون برای جونز ترجمه کرد. سید گفت: «همین تعداد از شما که فارسی بلدند برای همۀ ایران بلکه همۀ بلاد اسلام کفایت میکند!» ویلسون جا خورد! جونز متوجه فضایِ سنگینِ جمع شد و منتظر واکنش ویلسون ماند. ویلسون مکثی کرد و گفت: «کاش میدانستم چطور میتوانم دل شما را به دست بیاورم. اهمیت دوستی با شما برای من به اندازۀ اهمیت اکتشاف نفت در ایران است!»
بو کشیدنِ خاک خوزستان برای نفت
رمان «دشتهایِ سوزانِ» صادقِ کرمیار، دستِ مخاطب را میگیرد و او را به خوزستانِ اواخر قاجار میبرد و شیخ خزعل و برادرش مزعل. بعدش هم جنگ جهانی اول و آبهای گلآلودی که به جویِ مردم این دیار رفته و انگلیسیهایی که پیِ ماهیِ خود بودند. انگلیسیهایی که افتاده بودند به جانِ خاکِ خوزستان برای اکتشاف نفت. دستگاههایِ حفاریشان مثل کِرمِ خاکی افتاده بودند به جانِ هویزه و خرمشهر و مسجد سلیمان. روی همین حساب میتوان «دشتهای سوزان» را ادایِ دِینِ کرمیار دانست به بخشی از تاریخِ پُر درد مردمِ این دیار و رنجی که از دشنۀ استعمار بر گُردهشان نشسته.
رمان از اواخرِ دورانِ سلطنت ناصرالدین شاه شروع میشود و درگذشت شیخ جابر، بزرگ و شیخالمشایخِ عربستانِ عجم(خوزستان). از جابر سه پسر بر جای میماند: محمد و خزعل و مزعل. مزعل ردایِ شیخ المشایخیِ خوزستان را بر تن میکند. خط اصلی داستان تقریبا از همین نقطه آغاز میشود. اختلاف بین دو برادر از یک سو و روابط خزعل با انگلیسیها و موشهایی که بریتانیاییهای برای منافع خود میدوانند از سوی دیگر و عدم همراهیِ برخی از طوایفِ خوزستان از سویِ سوم، اضلاع مثلثی را میسازند که داستانِ دشتهای سوزان در آن پیش میرود.
رمان دارای ریتم و سرعت خوبی است. چندان هم درگیرِ قید و بندهای فرآیندهای ذهنی میان شخصیتها نیست و قصۀ خود را پیش میبرد. نویسنده با شناخت خوبی که از فرهنگ و مردم خوزستان کسب کرده، آرام آرام داستان خود را پیش میبرد و شخصیتها را به خطِ اصلیِ رمان، وارد یا از آن خارج میکند. کرمیار تلاش کرده تا ضمن پایبند بودن به قصهگویی، نگاهی هم به استنادات تاریخی داشته باشد تا روایت داستانی او از حقیقت فاصله نگیرد. چاپ اول «دشتهای سوزانِ»، چهار سال قبل در 362 صفحه و قیمت 8500 تومان به همت نشرِ نیستان راهی بازارِ کتاب شده است.