kayhan.ir

کد خبر: ۵۴۹۹۵
تاریخ انتشار : ۱۸ شهريور ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۰
انقلاب اسلامی؛ یک استثناء در جهان (2)

تفاوت ماهوی انقلاب ایران با سایر انقلاب‌ها(زلال بصیرت)

با  توجه به اينکه جوان‌ها امروز مسائل زندگي‌شان آنقدر زياد است که کمتر فرصت دارند به تاريخ انقلاب‌ها و مسائل این‌چنینی بينديشند و مطالعه کنند، مگر اینکه رشته تحصیلی آنها اقتضاء کند، اين پرسش را مطرح می‌سازم که آیا انقلاب ایران واقعا با انقلاب‌هاي ديگر که در هر جایی اتفاق افتاده است، اختلاف ماهوي دارد يا خیر؟ اگر به یاد داشته باشید، در برخی از کشورهاي آمريکاي مرکزي، مانند گواتمالا، انقلابي رخ داد که در رأس آن کشيش‌ها بودند؛ در جاهای دیگر نیز عناصر مذهبي در بروز انقلاب‌ها موثر بودند و پيشرفت‌هايي هم کردند. پرسش این است که آيا در ايران نیز انقلابي شبيه انقلاب گواتمالا رخ داد و يک روحاني، به نام امام خميني، بلاتشبيه مثل کشيش آنجا، به قدرت رسيد و البته با توجه به ويژگي‌هاي خاص کشور، از جهت شرايط اقليمي، نوع فرهنگ و مذهب مردم، شکل خاص خودش را داشت؛ ولی انقلابي مانند سایر انقلاب‌ها بود که عليه قدرت‌ها و به انگيزه نفع رساندن به مردم و تأمين مصالحشان رخ داد؟ آيا واقعا اين‌گونه است، يا اينکه اين انقلاب ماهيتاً با انقلاب‌هاي ديگر فرق مي‌کند؟
نمي‌دانم چه جوابي در ذهن شما شکل ‌گرفته است؛ ولی همه ما مي‌دانيم این انقلاب شباهت‌هايي با انقلاب‌هاي ديگر دارد؛ مانند اعتصاب‌ها و زدوخوردها و زندان‌ها، تا در نهایت به سقوط یک رژیم می‌انجامد و البته تفاوت‌هایی نیز وجود دارد؛ چه بسا برخی بگویند عده‌ای آخوند سر کار آمدند و مسائلي مانند نمايندگي ولي‌فقيه را مطرح کردند. اما آيا اين‌ امور عرضی است و به خاطر شرايط خاص فرهنگي و اقليمي اين انقلاب است، يا اين انقلاب با انقلاب‌هاي ديگر تفاوت ماهوی و اختلاف‌های بنيادي و ريشه‌اي دارد؟ احتمالا اکثريت روشنفکران دانشگاهي ما تصور کنند که اينها خيلي با هم فرقي ندارند؛ اين انقلاب مانند انقلاب‌هاي ديگر، يک حرکت اجتماعي و اعتراض قشري علیه قشر ديگر بود که قدرت را در دست داشتند و ضعف‌هایی نيز داشتند؛ در نتیجه مردم خسته شدند و خواستند آنها را بيرون کنند و عده‌ای ديگر جايشان بيايند. اختلافي که با انقلاب گواتمالا در این حالت فرض می‌شود این است که آنجا چون مسيحي بودند، بيشتر به کليسا می‌رفتند و اینجا چون مسلمان و شيعه‌اند، به مسجد و حسينيه می‌روند؛ یعنی اینها ويژگي‌هاي موردي است، وگرنه از نظر ماهیت یکی هستند!
به نظر می‌آید اینجا یک مسئله اساسی مطرح است و بسياري از مشکلاتي که بعد از انقلاب داريم، و اختلاف‌هایی که بين احزاب و گروه‌ها و جناح‌ها و دولت‌هاي مختلف چپ و راست و ميانه وجود دارد به این مسئله مربوط می‌شود که آيا انقلاب‌ ما ويژگي و ماهيت خاصي دارد که باید آن را دنبال کنیم یا اين نیز مانند انقلاب‌هاي دیگر است و اختلاف احزاب هم مثل احزاب در جاهاي ديگر است که رأي‌گيري و تظاهرات مي‌کنند و در نهایت یک حزب یا گروه مي‌برد و دیگری مي‌بازد و این چيز تازه‌اي نيست! هر کسي هم بايد بکوشد کلاه خودش را نگه دارد! عضو هر حزبي هم، چون منفعتش ایجاب مي‌کند، به آنجا می‌رود و عضو می‌شود و از آن دفاع می‌کند تا به منافع خودش برسد؛ همان‌طور که همه دنيا این‌گونه‌اند! آيا مسئله اين است، يا اين انقلابي که در اينجا واقع شد، با انقلاب‌های ديگر خيلي تفاوت دارد. برخی چنین القا می‌کنند که اين انقلاب نیز مانند دیگر انقلاب‌هاست و اندکی تفاوت‌هاي ظاهري و شکلي دارد؛ و‌گرنه همه دنبال لحاف ملانصرالدين هستند!  اين حزب يا آن حزب، تفاوتی نمی‌کند؛ همه دنبال اين هستند که به ریاست و قدرتي برسند و خودشان و قوم ‌و خويششان به نان و نوايي برسند یا براي نسل‌‌هاي آينده‌شان فکري کنند و کارخانه‌ها و سرمايه‌هايي بیندوزند؛ منتها شعارهايي مي‌دهند که افراد را بيشتر جلب کنند و بيشتر به اينها رأي دهند تا اينها قدرت بيشتري داشته باشند.
مشابهت‌های عرَضی و اختلاف‌‌های ذاتی
بسياري از روشنفکران این‌گونه فکر مي‌کنند که اينها نیز مثل هم هستند: کلٌّ يَطلُب صَيْدا اِنما الاختلاف في الشَّبکات؛ هر دو دنبال يک صيد و طعمه مي‌گردند؛ فقط دام‌های آنها با یکدیگر فرق می‌کنند. آيا اين‌طور است يا اين حرکت با حرکت‌هاي ديگر فرق دارد؟
مشابهت‌هایی که این انقلاب با انقلاب‌های دیگر دارد، از نوع عرضی است؛ مانند اينکه دو خط مايل گاهي در يک نقطه به هم نزدیک مي‌شوند؛ اين نزديک شدنشان به هم، عرضي است؛ وگرنه مبدأ و منتهای آنها از هم جداست؛ فقط در مسير، گاهي به هم نزدیک مي‌شوند؛ یعنی برخی حرکت‌ها در برخی موارد قريب‌الافق مي‌شوند؛ اما اين قرب، ذاتي‌ نيست؛ مسئله ذاتي‌، آن اختلاف‌هايي است که در مبدأ و منتها با هم دارند؛ اصل این است که از کجا آغاز می‌شود و به کجا می‌رسد؛ بنابراین نزدیک شدن آنها در بين راه عرضي است؛ يعني شباهت‌هاي بين انقلاب اسلامي با انقلاب‌هاي مارکسيستي، سوسياليستي و ليبراليستي موجود در عالم، عرضي است؛ اما از نظر ماهیت، به‌طور کامل با هم فرق دارند.
تفاوت اساسی انقلاب اسلامی با دیگر انقلاب‌ها
حال پرسشی را مطرح می‌کنم که جا دارد درباره آن فکر کنید؛ يک فرض اين است که اينها با هم فرق اساسي دارند. اگر کسي چنين ادعايي کرد، سؤال مي‌شود که چه فرقي دارند. مردم می‌گویند برخی‌ها از سودهاي کلان بانکي، رانت‌ها و بيت‌المال سوءاستفاده مي‌کنند؛ دیگران نیز همین کارها را می‌کردند؛ پس چه فرقی بین اینهاست؟! در اينجا به طبقه کارگر زور مي‌گويند، در آنجا نیز همين است؛ اسلام مي‌گويد به طبقه کارگر زور نگوئيد، سوسياليست‌ها و مارکسيست‌ها نیز همين‌ را مي‌گفتند؛ پس تفاوت اصلي‌اي میان آنها نیست! فقط در اسلام یک یا علي، یا امام حسين عليهما‌السلام نیز مي‌گويند؛ اين اختلاف‌ها  موردي است؛ وگرنه اصل همان‌هاست و همه دنبال رفاه و خوشي خودشان هستند؛ وقتي عده‌اي خيلي زور مي‌گويند، عليه آنها شورش مي‌کنند و انقلاب به وجود می‌آید؛ در کشور ما نیز اینچنین بوده است!  شواهدي هم مي‌آورند که برای مثال، کارگران در فلان جا چه شعار‌هایی دادند و این نشان می‌دهد که آنها نیز دنبال همين‌ها مي‌گشتند. من اين گرايش را به اکثريت روشنفکران نسبت می‌دهم که این‌چنين فرض مي‌‌کنند و لحن کلامشان نیز همين‌هاست؛ این افراد بیشتر بر رونق اقتصادي، رفع تحريم‌ها، بهداشت عمومي و ارائه خدمات به محرومان تأکید می‌کنند و اين‌ امور با ساير انقلاب‌ها مشترک است و از نظر ماهیتی با هم تفاوتی ندارند.
آيا واقعا این‌گونه است یا اینکه اصل چيز ديگري است و گاهي از اين عوامل به ‌منزلة ابزار استفاده مي‌شود؛ وگرنه هدف اصلي، تنها مسائل مادي نيست. شواهد فراوانی برای این مسئله وجود دارد. برای مثال، در کشور ديگري که هیچ مرز مشترکی نیز با ما ندارد، جواني قوي که زندگي خوب و مرفهي دارد، همسر و فرزند دارد، اما براي حمايت از حرم حضرت زينب‌(س)مي‌ايستد تا شهيد شود و بعد هم جنازه‌اش که پيدا نمي‌شود، خانمش مي‌گويد دولت حق ندارد براي تحویل جنازة شوهر من يک ريال از بيت‌المال خرج کند! چون اين پول مردم است و بايد صرف مردم شود؛ شوهر من شهيد شد و هر جا قسمتش باشد، آنجا دفنش می‌کنند! شما حق نداريد از بيت‌المال صرف کنيد تا جنازه شوهر من را تحویل بگيريد؛ اين يک مسئله شخصي است، اما آن يک ريال براي همه مردم است! آیا اين یک حرکت مارکسيستي است؟! آیا اينها از گرسنگي به تنگ آمده بودند که برای جنگیدن به سوريه رفتند؟! آن نوجوان سيزده ساله‌اي که امام گفت رهبر ماست، به خاطر گرسنگي به جنگ رفته بود؟! يا يک انگيزه یا روح ديگري است؟! یکی می‌کوشد يک سيلي کمتر بخورد و دیگری آرزوی شهادت دارد!
در دوران عملیات فتح‌المبین، جوانی از اقوام ما شب‌هاي جمعه به جمکران می‌آمد و تا صبح احيا مي‌گرفت و بعد به تهران می‌رفت. مادربزرگش از او پرسیده بود وقتی جمکران می‌روی چه کار مي‌کني؟ براي من دعا مي‌کني؟ گفته بود بله، براي شما دعا مي‌کنم. پرسیده بود چه دعايي مي‌کني؟ گفته بود دعا مي‌کنم خدا صبرت دهد! نگفته بود دعا مي‌کنم بيماري‌ات بهتر یا زندگي‌ات خوب شود؛ يعني مي‌دانم شهيد مي‌شوم و تو غصه‌دار مي‌شوي! از حالا دعا مي‌کنم که خدا به تو صبر دهد. آیا اين انقلاب سوسياليستي است؟ اين براي رونق اقتصادي و رفع تحريم‌هاست؟ يا اينکه این روحيه موجب اين شد که دشمنان چاره‌اي جز تحريم نداشته باشند. آنها متوجه شدند که به هيچ قيمتي نمی‌توان با اين مردم جنگيد. اگر اين‌طور است، اين چه نوع انقلاب و چه نوع حرکتي است؟
بیانات آيت‌الله مصباح يزدي (دام عزه) در دیدار با جمعي از پاسداران به مناسبت سالروز تشکيل بسيج سازندگي؛ قم؛   16 /2/94
زلال بصیرت روزهای  پنج‌شنبه منتشر می‌شود.