کد خبر: ۵۰۴۷
تاریخ انتشار : ۱۸ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۰:۵۳
امام خمینی(ره) یگانه زمانه (بخش چهارم)

اثبات برتری عقلانیت تشیع در اداره جامعه

مطلب دوم اینکه چون رهبری درگیری با کفار به دست زعیم شیعه است و پرچمداری این حرکت را جامعه شیعی در دست دارد، به گسترش تشیع سیاسی ختم می‌شود؛ گسترش تشیع سیاسی در سایه این مبارزات و عدالت‌خواهی پدید می‌آید.

 استاد سید محمد مهدی میرباقری
مطلب دوم اینکه چون رهبری درگیری با کفار به دست زعیم شیعه است و پرچمداری این حرکت را جامعه شیعی در دست دارد، به گسترش تشیع سیاسی ختم می‌شود؛ گسترش تشیع سیاسی در سایه این مبارزات و عدالت‌خواهی پدید می‌آید.  کما اینکه کمونیسم سیاسی در کشورهای اسلامی در دوره مبارزات کمونیستی رشد می‌کرد. خیلی از مبارزان آن زمان، کمونیست اعتقادی نبودند اما کمونیست سیاسی بوده و از بلوک شرق در مقابل سرمایه‌داری دفاع کرده، خود را عضو آن جبهه می‌دانستند.
اکنون تشیع سیاسی در حال رشد است و بعد از آن، فضای گفتمان اعتقادی و کلامی تشیع نیز باز می‌شود؛ یعنی تشیع فرهنگی هم بستر رشد پیدا می‌کند. چون تنها مکتبی که در میان مکاتب اسلامی، ظرفیت کامل درگیری با دستگاه کفر را دارد، مکتب سیاسی شیعه است. به صورت طبیعی این عقلانیت در موازنه جهانی در مقابل عقلانیت‌های مکاتب دیگر رشد می‌کند؛ برای مثال شما در مقابل نظام جهانی، چه نظام‌های سوسیالیستی شرقی و چه نظام‌های دموکراتیک که مبتنی بر لیبرال دموکراسی هستند، باید یک مدل سیاسی در حقوق کلان ارائه دهید. این باید در قانون اساسی تجلی پیدا کند. در کشورهای منطقه که انقلاب کردند، نمی‌توان مدل حکومتی ولایت فقیه را ارائه داد؛ حداکثر می‌توان مدل قانون اساسی دوره مشروطه را ارائه کرد. اما این مدل قانون اساسی ظرفیت ندارد.
قانون اساسی دوره مشروطه چیزی نیست که بتواند در مقابل لیبرال دموکراسی مقاومت کند؛ الگوی جهانی نیست. تنها عقلانیت شیعی است که می‌تواند در مقابل دیگر نظام‌های جهانی، مدلی در حقوق اساسی به نام ولایت فقیه ارائه کند. بنده زمانی فکر می‌کردم که ما برای قانون اساسی کشورهایی که انقلاب در آنها رخ داده است و قانون اساسی‌شان در حال تجدید است چه پیشنهادی ارائه دهیم. هرچه تامل کردم دیدم که مدل ولایت را نمی‌توان ارائه داد؛ یعنی نمی‌توان دین را در مقیاس ولایت در قانون اساسی آنها جاری کرد. ظرفیت مکاتبشان این نیست؛ در مکاتب اهل سنت حداکثر در حد فقه و آن هم فقه خرد می‌توان قانون را مقید کرد. قانون اساسی مقید به فقه را بیاورید تا قوانین عادی نیز به اسلام مقید شوند. اما اینکه ولایت، رهبری و حادثه‌سازی به دست حاکم دینی افتاده و فقاهت دینی اتفاق افتد، آوردن چنین اصل مهمی در قانون اساسی آنها ممکن نیست.
بنابراین در این موازنه جهانی، مکتبی از مکاتب اسلامی می‌تواند یک نظام معقول بدهد که رقیب قدرتمند نظام لیبرال دموکراسی باشد. به تعبیر مقام معظم رهبری (مدظله)، مردم‌سالاری دینی ایجاد شود تا ولایت، ولایت دین شود نه اینکه فقط قوانین مقید شوند؛ آن هم فقط مخالفت قطعی با شرع نداشته باشند که این مربوط به قانون اساسی مشروطه است.
ولایت فقیه یعنی اینکه رهبری حوادث به دست دین باشد. در قانون اساسی مشروطه، دیگران رهبری و حادثه‌سازی می‌کنند. در موضع‌گیری نسبت به حوادث نیز حداکثر این است که حوادث نباید مخالفت قطعی با شرع داشته باشند. حداکثر ظرفیت فقهی که در فقه اهل سنت هم وجود دارد همین است. اما فقه قانون اساسی مشروطه در مقابل لیبرال دموکراسی توان پاسخگویی ندارد. آنچه هم‌اکنون رقیب لیبرال دموکراسی است، نظام ولایت فقیه در جهان است. پس این انقلاب اسلامی به این معنا به پیشبرد تشیع کمک کرده است. هم گفتمان اعتقادی شیعه را بسط داده و هم تشیع سیاسی را گسترده کرده و هم برتری عقلانیت شیعه در اداره کلان جامعه را به اثبات رسانده است که این، مبدأ تحول در دنیای اسلام خواهد شد. نباید شک کرد که این امر موازنه قدرت را در جهان اسلام به نفع تشیع تغییر می‌دهد که البته تغییر هم داده است.
انقلاب اسلامی مطالبات عمومی دنیای اسلام را به درگیری با نظام استکبار کشانده است؛ یعنی نشان داده است که بی‌عدالتی در مقیاس جهانی، ناشی از تسلط نظام استکبار جهانی است. انقلاب اسلامی ایران معنویت اسلامی را زنده کرده، بصیرت‌زایی نموده و درگیری با کفر را گسترش داده است.
تلقی صحیح این است که انقلاب اسلامی بعد از بیداری اسلامی، دیر یا زود به جوشش فطرت‌ها می‌رسد و فطرت‌ها را علیه نظام سلطه حتی در جغرافیای خودشان می‌شوراند؛ چون این نظام سلطه مردم خودش را هم تحقیر کرده است. تبعیت آنها از حکومت‌هایشان، تبعیت همراه با کرامت نیست؛ آنها تحقیر شده‌اند و هویت آنها تا مرتبه شهوات تنزل پیدا کرده است؛ یعنی انسانیت آنها را در حد غرایز تنزل داده‌اند؛ البته این غرایز را مدیریت می‌کنند؛ آنها این غرایز را علیه فطرت می‌شورانند که البته این کار هم دوره و حدی دارد؛ کار دستگاه ابلیس این است؛ زمانش که تمام شد، بیداری به صورت حرکت‌های عمومی علیه نظام‌های غربی ظهور پیدا خواهد کرد. ممکن است علت ظهور اولیه آنها بی‌عدالتی اقتصادی باشد، ولی در عمق آن چیز دیگری می‌گذرد و آن بیداری فطرت‌هاست که از این مجاری ظهور پیدا می‌کند. بنابراین، گام سوم انقلاب اسلامی، ایجاد یک انفجار عمومی جهانی در دل نظام استکبار جهانی است؛ این انفجار هم یک انفجار معنوی است نه به معنای معنویت‌های نوظهور که همه مادی هستند؛ بلکه معنویت حقیقی که مربوط به ادیان توحیدی است. این انفجار معنوی در جهان اتفاق می‌افتد.
ادامه دارد