امپراطوری جدید و تغییر استراتژی
عبدالعزیز از یاران قدیمی روی برمی گرداند(پاورقی)
اخوان كه اين كشتهها را جزو مشركان ميدانستند، از اين پيروزي چندان راضي نشدند؛ چرا كه در مقايسه با حملاتي كه پيش از تصرف مكه به اطراف داشتند، رقم ناچيزي بود. آنها در طائف در عرض چند ساعت توانسته بودند، گروه كثيري از مسلمانان را بكشند.
Research@kayhan.ir
در مقابل عبدالعزيز ميدانست كه رفتار اخوان به زودي ترس و نارضايتي تجار و سرزنش ساير مسلمانها را به همراه خواهد داشت. بنابراين تصميم گرفت كه دست رهبران اخوان را در امور مربوط به تبليغات و پاكسازي ديني كاملا كوتاه و آن را منحصر به علماي وهابي كند. او نه تنها اين امور را براي اخوان ممنوع كرد، بلكه كنترل اين ممنوعيت را نيز به دست خانوادههاي تجاري كه نفوذ بسياري داشتند و اين شهر را براي قرنها اداره ميكردند، سپرد. او حتي با تجار شهر مدينه نيز روابطي سري برقرار كرد تا دست فيصل الدوويش، سلطان ابن بيجاد و ابن هيثلان سه رهبر اصلي اخوان از قبايل مطير، عتيبه و عجمان را از مقبرهها و گنبدهاي مقدس دور نگه دارد. او همچنين براي راضي نگه داشتن مردم، شبيخون به باديهنشينان حجاز را هم ممنوع كرد.
چه اتفاقي افتاده بود؟ آيا عبدالعزيز آن قدر نگران سازش با شهروندان جديدش در حجاز و نگران مشاورين خارجياش در جده بود كه حاضر شده بود، از آرمانهاي اخوان صرفنظر كند؟
واقعيت همان بود كه الدوويش در نامهاش نوشته بود. اخوان براي ساليان طولاني به جنگيدن و شبيخون زدن عادت كرده بودند. اصلا از همين راه زندگي را ميگذراندند. اكنون كه سال 1929 بود و عبدالعزيز حكمران نجد شده بود، دوستي با او يعني ملالت و محروم شدن مردان اخوان از ثروت و فرصتهايي كه با شبيخون زدن بر قبايل به دست ميآمد.
نامه الدوويش اعتراض آشكاري بود به زندگي شهرنشيني و نظم و قانوني كه عبدالعزيز به مردم قولش را داده بود.
اخوان قبيلهنشيناني نبودند كه مانند ساير باديهنشينها زندگي به روال عادي داشته باشند. در واقع آنها سازماني شبهنظامي بودند كه به قول رابرت ليسي «آمالي تجاوزكارانه» داشتند. براي سالهاي طولاني آنها به عنوان ابزار خاموش كردن آتش كينهتوزيها و خونريزيهاي قبيلهاي و اسكان بيابانگردها و تربيت سپاهيان جديد خدمت كرده بودند و اكنون كه زمان فراغت و آرامش بود، آنها ديگر از اين جهت به كار سلطان نميآمدند. نامهاي كه فيصل الدوويش در سال 1929 به عبدالعزيز نوشت، شرح همين روحيه اخوان است.
زماني كه اخوان در همه مسايل دستشان كوتاه شد، نااميد از
به دست آوردن پيروزي كه احساس غرورشان را راضي كند، با غنائمي اندك به سرزمينشان در نجد بازگشتند. عقايد افراطي آنها در حجاز كه قرار بود با سياستي دوگانه متفاوت از نجد، توسط سلطان نجد و حجاز؛ عبدالعزيز اداره شود، خريداري نداشت. عبدالعزيز سرزمين پهناوري را از شمال و منطقه هيل، نجد و حجاز در اختيار گرفته بود. اكنون كه مكه را به دست آورده بود، ديگر نميتوانست حسابي براي اخوان كه كارشان را با خونريزي به انجام ميرساندند، به خاطر برانگيخته شدن خشم و اتحاد احتمالي مسلمانان جهان، بازكند. بنابراين امپراطوري ساخته شده به دست اخوان ناگزير از تغيير استراتژي بود. اخوان به سرزمينهايشان بازگشتند و با تمام خشمي كه از نااميدي نصيبشان شده بود، شروع به شبيخون به قبايل و باديهنشينان و چوپانها كردند و به خصوص به طرف شمال شرق كه سرزمين قربانيان سنتي وهابيگري يعني مسلمانان شيعه عراق بود، هجوم بردند.
حملههاي اخوان با آنچه باديهنشينان سنتي با آن آشنا بودند، بسيار متفاوت بود. آنها بدون ترحم مردها و پسران را در هر سني كه بودند، به قتل ميرساندند. گاه حتي از ريختن خون زنان نيز صرفنظر نميكردند. نخستين پايگاه اخوان؛ يعني الارطوريه، مركز فرماندهي اين نوع ماجراها بود. آنها حتي از حمله به كاروان حجاج هم ابايي نداشتند. به طور معمول مسافراني كه از عراق به سرزمين حجاز ميرسيدند، قبل يا پس از شروع اعمال حج، براي شكايت نزد قاضي ميرفتند و از قبايلي ميگفتند كه مال و اموالشان را به غارت برده بودند.
طبيعي بود كه بريتانيا نميتوانست اين اعمال را ناديده بگيرد
– بهخصوص اين كه در برخي مناطق نفت نيز كشف شده بود – بنابراين براي محافظت از حكومتهاي تحتالحمايهاش در عراق، قلعهها و پايگاههاي محافظتي ايجاد كرد و دست به تعقيب مهاجمان به وسيله نيروهاي هوايي سلطنتي زد و آنها را تا نجد به عقب راند. اما اخوان عقبننشست و با حمله به يكي از اين پايگاهها و كشتن افراد آن قدرتش را به رخ بريتانيا كشيد.