علمـداری از کربلای هـویزه
کامران پورعباس
حماسه 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در تهران، یکی از مهمترین و بزرگترین روزهای تاریخ انقلاب اسلامی است که تاکنون مورد مناقشه و شبهه و خدشۀ بسیار زیادی هم قرار گرفته و حتی چند نفر از تسخیرکنندگان سفارت بعدها جزو پشیمانشدگان قرار گرفتند.
اما در برابر این هجمهها و سیاهنماییها و بیبصیرتیها، امامین انقلاب و امت حزبالله از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا حمایت قاطع و پشتیبانیِ تمام عیاری انجام دادهاند و رسوایی آمریکاییها در ماجرای 13 آبان را فریاد زدهاند.
امام خمینی از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا با تعبیری که از آن «انقلاب دوم» استنباط میشود یاد کردند و امام خامنهای نیز بارها از این حماسه بزرگ با تعابیر عظیمی یاد کردهاند.
امسال، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار دانشآموزان و دانشجویان به مناسبت 13 آبان، روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را روز «افتخار» و «پیروزی برای ملت» دانسته و فرمودند:
«سیزدهم آبان روزی است که دانشجوهای ما رفتند سفارت آمریکا را تسخیر کردند؛ یکی از روزهایی است که در تاریخ ما، در حافظۀ ملّی ما باید بماند؛ باید فراموش نشود، باید مردم ما همه از آن مطّلع باشند.»12/08/1404
رهبر انقلاب، روشنتر کردنِ هویّت حقیقی دولت ایالات متّحدۀ آمریکا و اثباتِ مرکز توطئه و نقشهپردازی و نقشهکشی برای به هم زدن انقلاب بودن را دستاوردهای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا برشمرده و به یک شبهه مهم و رایج در مورد تسخیر سفارت هم پاسخ فرمودند:
«اینکه حالا ما بگوییم که «سفارت را چرا گرفتند؟ مشکل ما با آمریکا از اینجا به وجود آمد»، این به نظر من حرف دقیقی نیست. اوّلاً مشکل ما با آمریکا از قضیّۀ سیزدهم آبان به وجود نیامد، از بیستوهشتم مرداد به وجود آمد؛ مخالفت ملّت ایران با آمریکا مال آن وقت است؛ ثانیاً سیزدهم آبان، در واقع، کشف یک توطئه و یک خطر بزرگ برای انقلاب بود که دانشجوها این کار را کردند؛ دستشان درد نکند! با زحمت زیاد توانستند اسناد را جمع کنند و این اسناد را که داخل ماشین خردکن ریخته بودند، کنار هم بگذارند تا بفهمند که در سفارت چه میگذرد.» 12/08/1404
مقام معظم رهبری بر یک نکته بنیادین و راهبردی و سرنوشتساز تأکید کردند که عبارت است: از اختلافِ غیرتاکتیکی و ذاتیِ ایران با آمریکای جنایتکار و جهانخوار.
رهبر انقلاب فرمودند:
«دشمنی آمریکا با ایران، فقط دشمنی زبانی نبود، صرفاً تحریم هم نبود؛ دشمنیِ عملی بود. آمریکاییها تا توانستند، تا آن جایی که دستشان میرسید، علیه جمهوری اسلامی توطئه کردند؛ هر چه توانستند به دشمنان ذاتی جمهوری اسلامی کمک کنند، کمک کردند؛ هر چه توانستند به منافع ملّت ایران ضربه بزنند، ضربه زدند. ذات استکباری آمریکا با ذات استقلالطلبی انقلاب با همدیگر سازگار نبود. من این را میخواهم بگویم: اختلاف جمهوری اسلامی و آمریکا یک اختلاف تاکتیکی نیست، یک اختلاف موردی نیست، یک اختلاف ذاتی است.»12/08/1404
این عبارت:
«اختلاف جمهوری اسلامی و آمریکا یک اختلاف تاکتیکی نیست، یک اختلاف ذاتی است.» تا چند روز تیتر یک سایتِ KHAMENEI.IR بود و بیانات ضداستکباری و ضدآمریکاییِ رهبر انقلاب بازتاب گستردهای در رسانههای داخلی و خارجی داشت.
یکی از شهیدانی که نقش محوری در جریانات دانشجوییِ دانشگاهها پس از انقلاب اسلامی و همچنین تسخیر لانه جاسوسی داشت و در عین حال از یاران شهید سید محمد حسین علمالهدی در حادثه معروفِ کربلای هویزه بوده و آرمیده در یادمان شهدای هویزه هم هست، اما با همۀ این افتخارات بزرگ و کمنظیر، کمتر شناخته شده، شهید جمال دهشور است.
در این گزارش نگاهی میاندازیم به زندگینامه و مبارزات انقلابی و عروج شهید جمال دهشور در کربلای هویزه.
شهیدی استثنایی از میان دانشجویان پیرو خط امام
۱۳ آبان ۱۴۰۱، میلاد کریمی دبیر ستاد فرهنگی یادمان شهدای هویزه در گفتوگو با ایکنا از خوزستان درباره رویداد تسخیر لانه جاسوسی و نقشآفرینی تعدادی از شهدای حماسه هویزه در این واقعه گفت:
۴۳ سال از وقوع انقلاب دوم یا همان تسخیر لانه جاسوسی میگذرد. واقعهای که در نخستین سال پیروزی انقلاب، خطمشی آینده نظام را تعیین کرد. حرکتی که توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) شکل گرفت و به مرور زمان، شاخصی جهت شناسایی انقلاب و انقلابیون اصیل شد.
وی با اشاره به پژوهشهایی که در یک سال گذشته توسط ستاد کنگره شهدای دانشجوی کشور و مجموعه پژوهشی یادمان شهدای هویزه صورت گرفت و تغییر در آمار شهدای دانشجوی شرکتکننده در تسخیر لانه جاسوسی افزود: از مجموع ۳۵۰ تا ۴۰۰ دانشجوی شرکتکننده در جریان تسخیر لانه جاسوسی، بیش از ۵۰ شهید دانشجو تاکنون شناسایی
شدهاند.
کریمی گفت: نکته جالب این است که تعدادی از شهدای دانشجو اهل خوزستان و نقشآفرین در این جریان هستند که در هویزه شهید نشده، اما خوزستانی هستند که شهید محسن اولیپور (تولد: اهواز، شهادت: شلمچه)، شهید میرزاعلی محمدپور (تولد: روستای گمار دزفول، شهادت: شلمچه)، شهید کمیل میرزاده (تولد: آبادان، شهادت: جاده بوکان مهاباد) از جمله این افراد هستند.
این پژوهشگر دفاع مقدس اظهار کرد: چهار دانشجوی سربلند و شهید در این رویداد تاریخساز، شهدای مظلوم کربلای هویزه را نمایندگی میکردند: دانشجویان شهید: علی حاتمی (دانشجوی دامپزشکی)، محمد فاضل (دانشجوی رشته مهندسی صنایع)، فرخزاد سلحشور (دانشجوی شیمی) و جمال دهشور (دانشجوی شیمی) که از پدیدآورندگان این انقلاب هستند و یک سال بعد در حماسه هویزه به درجه رفیع شهادت نائل آمدهاند.
کریمی ادامه داد: سردار شهید سیدمحمدحسین علمالهدی نیز بعد از تسخیر لانه جاسوسی با معرفی یکی از شاگردان اهوازی خود به دوستان دانشجوی مستقر در آن مکان، اسناد مهمی از خیانت دریادار احمد مدنی استاندار وقت خوزستان که کاندیدای اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود بهدست آوردند و باعث شدند این مهره آمریکایی به ریاست جمهوری ایران اسلامی نرسد.
دبیر ستاد فرهنگی یادمان شهدای هویزه با بیان اینکه شهید جمال دهشور، یکی از شهدای حماسه هویزه در پژوهشهای اخیر در بین فاتحان لانه جاسوسی شناسایی شده است، افزود: شهید والامقام جمال دهشور اهل اهواز و متولد سال ۱۳۳۸ است. در سالهای ۱۳۵۵ و ۱۳۵۶ در کلاسهای حمید کاشانی که در کتابخانه مسجد جزایری برگزار میشد و در برنامهها و اردوهای فرهنگی مسجد حضوری فعال داشت؛ تا اینکه در مهر سال ۱۳۵۶ در رشته شیمی دانشگاه تهران پذیرفته شد و برای ادامه تحصیل به تهران رفت.
این پژوهشگر دفاع مقدس ادامه داد: با شروع انقلاب اسلامی، با شرکت در تظاهرات و توزیع اعلامیههای امام خمینی(ره)، فعالیت انقلابی خود را آغاز کرد و در ادامه با گروههای «منصورون» و «موحدین» همکاری داشت. برادر مداح میگوید که جمال دهشور در فضای آن موقع دانشگاه که گروههای چپ مانند مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز و جریانهای مختلف فکری و گروههای التقاطی فعال بودند، هیچگاه دچار ابهام نبود. شفاف و روشن بهعنوان یک آدم ولایی مطرح بود. خیلی از دانشجویان مذهبی سال قبل از پیروزی انقلاب، گرفتار افکار التقاطی شدند، اما اعتقاد به نقش امام(ره) و جریان روحانیت انقلابی در رهبری انقلاب از خصوصیات جمال بود. بعد از پیروزی انقلاب هم این مسائل بیشتر نمود یافت. جمال در دانشکده علوم دانشگاه تهران هسته مرکزی انجمن اسلامی را تشکیل داد و جدیت و ثبات قدم در آن فضای فکری، حکایت از قوی بودن پایههای فکری و اعتقادی و خودسازی قبلی او داشت. او به هیچ وجه مذبذب (در تردید افتاده) و بلاتکلیف نبود.
کریمی تصریح کرد: منافقین میگفتند جمال دهشور، راست و مرتجع است، اما این برچسبها و جوسازیها هیچگاه جمال را متزلزل نکرد و موضع خود را با صراحت اعلام میکرد. جمال با شروع جنگ تحمیلی، برنامههای جاریاش را رها کرد و از تهران به اهواز و از آنجا به خرمشهر رفت و در شرایط بسیار دشوار قبل از سقوط خرمشهر در آنجا جنگید. او جزو آخرین نفراتی بود که به همراه سعید درفشان، حسین بهرامی و عبدالکریم لر (شهیدی) به سختی از روی لولهها و آهنهای زیر پل به سمت شرق خرمشهر رفت.
وی گفت: جمال دهشور سرانجام در عملیات هویزه همراه با شهید سیدحسین علمالهدی و دانشجویان پیرو خط امام(ره) به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
اهل قرآن و مناجات
شهید جمال دهشور، ازهمان کودکی به همراه خانواده در نمازهای جماعت و مراسمهای دعا و قرآن حضور فعال داشت.
صدای قرآنش که بلند میشد، حال و هوای خانه تغییر میکرد. عادت هر صبحش بود. جمال هم خوب این عادت بابا را بلد شده بود. پنج سالش بود که بابا دستش را میگرفت و میبرد مسجد. چند وقت بعد در مسابقات قرآن بچههای مسجد، اول شد. هیچ چیز این قدر بابا را راضی نمیکرد که ببیند پسرش در خط خدا و قرآن و نماز است.
آقا جمال بیشتر شبها در رختخوابش نبود. میرفت اتاق پایین، توی تاریکی زار میزد و راز و نیاز میکرد.
شهید جمال دهشور از زبان خواهر گرامیاش
خانم حمیده دهشور، خواهر گرامی شهید جمال دهشور، خود از پرستاران جبهه و جنگ است که در دوران دفاع مقدس در شهرهای مختلف در پرستاری و انتقال مجروحان مشارکت داشته است. خانم دهشور یک شهید زنده است که چندین بار در دوران دفاع مقدس تا پای شهادت رفته است و به طرز شگفتانگیز و معجزهآسایی زنده مانده است و شاید یکی از راز و رمزهای حیات مجددش آن باشد که مانده است تا راوی خاطرات و مجاهدتهای برادر عزیزِ شهیدش باشد.
خانم حمیده دهشور مطالبی اختصاصی و حیرتانگیز در مورد خانواده انقلابی و برادر شهیدش جمال دهشور و همچنین عملکرد خود در دوران دفاع مقدس برای روزنامه کیهان فرستاده است که نقل مینماییم:
- اینجانب حمیده دهشور هستم. خودم در زمان جنگ پرستار بودم و در کنار مجروحین. متولد 1/3/1334 هستم.
- در مورد جمال برادرم، از دوستان برادرم شنیدم که حضرت عباس برای امام حسین چهها کرده، جمال هم با حسین علمالهدی همین بوده.
- جمال در اسفند ماه 1338 متولد شد و در سن 5 سالگی در خواندن قرآن اول شده بود و جایزه گرفته بود. دوان دوان از مسجد تا خانه دویده بود و جایزه را نشان میداد.
- به خاطر اینکه شاگرد زرنگی بود، پدر، او را در مدرسه ملی نوشته بود. جمال اولین گروهی بود که از کلاس 5 دبستان به راهنمایی رفت.
- در دوران تحصیل، تمرین چریک را داشت، با اینکه سن کمی داشت.
- قرآن و نهجالبلاغه در مسجد جزایری درس میداد و دوره اسلحه دیده بود.
- جمال درسال 56 فعالیت انقلابیاش راشروع کرد و مسجد جزایری در اهواز کانون فعالیتش بود.
- یادم میآید وقتی خبر دادند که امام خمینی میخواهد بیاید ایران، جمال یک هفته به خانه نیامده بود. همه نگران که نکند بازداشت شده و ساواک او را دستگیرکرده. روز ورود امام، او را در سقف ماشین امام جزو مستقبلین دیدیم.
- درکنکور با رتبه دو رقمی در رشته شیمی قبول شد. الان آمفی تئاتر دانشکده علوم، به نامش هست. جمال جزو دانشجویان پیرو خط امام فعالیت داشت.
- در دانشگاه علاوه بر این که درس میخواند، فعالیت سیاسی هم میکرد. روزی که لانه جاسوسی آمریکا را گرفته بودند، جمال به همراهی دوستانش از فعالان تسخیر لانه جاسوسی بود که مدارکی را که ریش ریش کرده بودند، باورشان نمیشد بتوانند درست کنند. اما انجام دادند. ما همه اینها را پس از شهادتش فهمیدیم؛ چون خودش هیچ چی بروز نمیداد.
- جمال سال 2 رشته شیمی بود که یکی از دوستانش در دانشگاه میخواست ازدواج کند. جمال زنگ زد به پدر و گفت: اجازه میدهید قالی را به دوستم بدهم و او در جوابش گفته بود: مبارکه، مال خودت هست. هر طور که دوست داری.
- در انقلاب فرهنگی در سال 58، ایشان از رشته شیمی تغییر رشته داده بود به داروسازی.
- روز 31 شهریورماه 59، مهمات یا زاغه را در اهواز بمباران کردند و قرار بود عراق بیاید خوزستان را بگیرد. همه وحشتزده بودیم. ما در خانه مشغول جمعآوری شیشه خالی برای تهیه کوکتل مولوتف بودیم که برادران با پسرعموها و دوستانشان ببرند تا نزدیک سوسنگرد.
- فقط باروت بود که سرهمه میریخت. حتی کولرهای پنجرهای از جا کنده میشدند.
- بالاخره آتش زاغه مهمات را مهارکردند و چقدر اسلحهها و مهمات را توانستند خارج کنند و ساختمان همهاش ویران شد. با وسایل بهدست آمده،تانکهای عراقی به عقب فرستاده شدند و بعضیتانکها به اسارت اهواز درآمدند و یک وجب از خاک اهواز به دست عراقیها نیفتاد، شکرخدا.
- جمال، تهران بود و خانه عمو موشک خورد و خراب شد و آمدند منزل ما. فردا خانه ما موشک خورد.
- یادم میآید یک روز بعد از 36 ساعت کار و فعالیت از بیمارستان به خانه آمدم. من بر اثر خستگی سرم را روی پای مادر گذاشته بودم و دراز کشیدم. مادر دعای توسل میخواند که خانه ما توپ خورد و سقف اتاق آمد پایین. ترکش بزرگی روی ملافه افتاده بود که من آن را با دست گرفتم و پرت کردم در حیاط. شاید باورتان نشود، سقف خانه فرو ریخت و حدود 10 و12 نفر بودیم. شکرخدا، هیچ کس طوری نشد ولی خانه خیلی خراب شد.
- در دوران دفاع مقدس، از تهران زنگ میزد و اخبار جنگ را میگرفت. بعدها بدون اطلاع به اهواز آمد و با آقای خلخالی درآبادان فعالیت داشت.
- همهاش درفعالیت بود، چه در تهران و چه در اهواز.
- جمال از تهران زنگ میزد که کسب خبر کند. شهین خواهرم گفت: تو توی تهران بمان، چون انبار مهمات آتش گرفته و همه جا باروت هست و نمیدانم کی زنده میماند. همه مردها برای دفاع رفتهاند. وضع اصلاً خوب نیست.
- جمال نمیدانم با چه وسیلهای خودش را به اهواز رساند.
- جمال وارد جبهه آبادان شد به همراهی برادرانش محمود و کمال و هر دو شوهر خواهرم، با پسرخالهها. جمال جزو گارد خلخالی شد در آبادان.
- خانه ما، مهر سال 59 توپ خورد و ما مجبور شدیم برویم تهران و قرار شد جمال بیاد و اثاث را به تهران بیاورد. مهر 59، جمال را ازجبهه کشیدیم بیرون که اثاث را با ماشین و راننده به تهران ببرد. همه به جمال گفتیم مادر شما را ببیند. قبول کرد و اثاث را برد که آخرین دیدارش با پدر و مادر بود. ما بعد از 6 ماه جمال را دیدیم. وقتی با مادر وداع کرد، مادرگفت: میسپارمت به خدا.
- فاطمه خواهرم بافتنی کیوار درست میکرد که برادران ببرند دشمن را نابود کنند.
- من وخواهرم فاطمه توسط جمال و برادرانم کمال و محمود، با هم در مسجد جزایری فعالیت داشتیم که ما را فرستادند جهاد استان. ما 6 نفر بودیم که دکتر رازی و دکتر نمازی کمکهای اولیه به ما درس دادند.
- در دی ماه 59، ما رفتیم و ستاد مجروحین تشکیل دادیم. در فرودگاه و بیمارستان امام، ما در رفت و آمد بودیم.
- ما مجروح با هواپیما به تهران یا شهرهای دیگر میبردیم. یادم میآید به سوسنگرد رفته بودیم، در اتاق عمل بیمارستان بودیم که اتاق عمل توپ خورد و ما مجبورشدیم بیمار را به اهواز بیاوریم که ماشین را موشک زدند و راننده شهید شد. دوستم راننده را کنار گذاشت و خودش به جای راننده نشست و هر 3 نفرمان به اهواز آمدیم و مجروح را به بیمارستان گلستان رساندیم. فردای همان روز، ما را با هواپیما به مشهد بردند و جای همه سبز، بعد از تخلیه مجروحین، ما را به زیارت بردند با لباس خونی که من یادم میآید گفتم: یا امام رضا، کمک مجروحها بکن.
- در نبرد هویزه، ترکشی به پای جمال خورد و شهید علمالهدی چفیه را از دور گردنش درآورد و به پای جمال بست و به راهشان ادامه دادند و همچنان جنگیدند.
- بعد از شهادت در کربلای هویزه، پیکر جمال از لباساش و چکمهای که پایش بود و داخلش اسمش بود، شناسایی شد.
- شهیدان سید محمد حسین علمالهدی، جمال دهشور، فرخ سلحشور و محمد فاضل کیلومترها در جبهه پیشروی داشتن و پیکرهایشان در 5 کیلومتری جبهه هویزه کشف گردید.
- مزار مطهر شهید جمال دهشور در ردیف اول از قبور شهدا در یادمان شهدای هویزه واقع گردیده است.
وصیتنامۀ الهی و اخلاصمحور و اهلبیتی
شهید جمال دهشور وصیتنامهای شدیداً الهی و اخلاصمحور و اهلبیتی دارد که متن کامل آن چنین است:
اینک که این نوشته را میخوانید، خود در میان شما نبوده و فقط یادی از من خواهد بود. پس بگویم که عصر روزگار سخت و غریبی را میگذرانید. راه پرپیچ و خم و طولانی و توشه اندک، باید رفت و از این زندان خلاصی یافت. مسلمان زندگی کردن در این دنیا و عصر مغشوش و پر از فتنهها، پایمردی میخواهد، هدایت از طرف خدا و صبر و استقامت میخواهد. امیدوارم خدا که این توفیق را نصیب ما بگرداند که هدایت شده و به سوی او راه گیریم و از این ظلمتکده به منبع نور و صداقت و پاکی رسیده و از این سرچشمههای الهی سیراب شویم.
خداوندا، بار الها، در این دنیا که نتوانستم آن طور که تو میخواهی زندگی کنم؛ پس مرگم را آن چنان قرار ده که لااقل بدین گونه کفاره گناهان کبیره و صغیره را ادا کرده باشم و خدایا تو میدانی که برای همین عازم جبهههای جنگ کفر و ایمان و اسلام و شرک و حق و باطل شدم. عازم شدم شاید بتوانم قدمی در راه رضای تو بردارم و پاک شوم و اذن دخول کسب کنم. تا شاید از روی لطف و کرمت مرا از عباد خود قرار دهی.
از تمام دوستان و آشنایان و برادران ایمانی و همکلاسیها و هرکه با او رابطه داشتهام امید و انتظار عاجزانه دارم تا اعمال ناشایست، بدخلقی و... مرا بر من ببخشایند تا راه آمرزش گناهان هموار باشد.
یکی از بزرگترین دلایل ضربهخوردنهای خط امام، تفرق و عدم تشکل اسلامی آنها بوده است، این هم شاید ناشی از ضعف ایمان قلبی (در عمل) باشد. سعی شما در قبال سازماندهی و تشکل امت اسلامی نزد خدا مشکور باد، خدا به شما جزای خیر دهد و در کنف حمایت خود قرارتان دهد.
این را بدانید که میدانید عمل اگر خالص باشد، نتیجه آن پرثمر خواهد بود؛ پس برای تمام موضعگیریها، خدا را به یاد آورید و بدانید که اگر ذره حتی به اندازه خردلی انحراف نیت داشته باشید (که انشاءالله ندارید و نخواهید داشت) در روز قیامت جوابی برای خدا نخواهید داشت.
اگر در این مدت که با هم کار کردهایم اشتباهی، انحرافی خطایی سرزده یا... مرا ببخشید و برایم از خدا حتماً طلب مغفرت کنید؛ مخصوصاً از نماینده امام بخواهید که برایم از خدا مغفرت بخواهد و بخواهد که حضرت محمد(ص) و علی(ع) و امام حسین(ع) مرا در روز قیامت شفاعت کنند و او نیز نمازم را هم بخواند (میت). دعا کند که امام زمان(عج)، من حقیر را از سربازان خود به حساب آورد. به امام امت و قائدمان خمینی عزیزتر از جان بگویید که جمال برای ادای دین به جبهه رفت و از او بخواهید که دعا کند که خدا این را قبول کند.
مادر مهربانم، تو بسیار برایمان زحمت کشیدی. ما تو را بسیار رنج دادیم. خدا اجر جزیل و صبر جمیل به تو عطا فرماید. از فراق من ناراحت نباش. اگر میخواستیگریه کنی، برای امام حسین و علیاکبر و علیاصغر و عباس(ع) گریه کن. خوشحال باش و از خدا بخواه این هدیه را از تو قبول کند. امام حسین(ع)، خانوادهاش را برای حفظ اسلام فدا کرد، تو هم خوشحال باش و بخواه که فرزندت در راه دین اسلام جان خود را به حق تعالی تسلیم کند و هدیه دهد.
ای خواهران و برادرانم، سعی کنید برای خدا خود را خالص گردانید. به فکر آخرت باشید و بدانید که خدا در روز قیامت از اعمال ما سؤال خواهد کرد؛ پس این زندگی پست فانی را به دنیای پر از نعمت الهی و صفا و پاکی او بفروشید. شاید حق برادری را ادا نکرده باشم، پس مرا ببخشید. سعی کنید اسلام را هرچه بیشتر بشناسید و به آن عمل کنید و به همایون و پروین بگویید که خدا برای انسانها هیچ وقت سختی نمیخواهد، پس دستورات اسلام را بشناسید و به آن عمل کنید. به سکینه خواهرم بگویید که فقط برای امام حسین(ع) و خانواده اطهرشگریه کند. بگو که با ذکر خدا قلب او مطمئن باشد و از بچههایش که دوستشان دارم به خوبی مواظبت و تربیت کند. خدیجه نیز همینطور.
ای پدر عزیزم، تو نیز در حق ما پدری کردی. خدا اجرت دهد. مرا ببخش و طلب مغفرت میکنم.
محمود جان تو خوب برادری بودی. خدا با سربازان صدر اسلام محشورت کند و از سربازان امام زمان باشی.
از دولت چشمداشتی نداشته باشید، چرا که امثال من بسیارند.
موتور و پولها و وسایلم آن طور که رضای خداست به استفاده برسد. مقداری از پولها را به مستمندان بدهید و مقدار دیگری برای کمک به جنگزدهها. اگر غیبت کسی را کردهام امید عاجزانه دارم که مرا ببخشد.
از بچههای مسجد جزایری میخواهم که در دعاهایشان در شبهای جمعه برایم طلب مغفرت کنند.