نگاهي به تلفات گونههاي نادر حيوانات و سهلانگاري مسئولان
وقتي زيستگاه حيوانات ناامن ميشود...(گزارش روز)
گروه گزارش
شايد حتي تصورش هم مشكل باشد،گونهاي كه ميگويند و ميدانيم درست در همان خط قرمز حفاظت قرار دارد ظرف دو ماه به طرز فجيعي قتلعام مي شوند.
كشته شدن 6 قلاده پلنگ كمتر از 40 روز! فرقي نمي كند دلايلش چه باشد .هر چه كه هست نشان از غفلت دارد. غفلت همه چيز از قانون گرفته تا حفاظت و حتي آگاهي عموم مردم .
پلنگ ايراني جزو حيوانات در خطر انقراض است و آنقدر اين خطر جدي شده است كه آمارها مي گويند تاكنون در خوش بينانه ترين حالت ممكن فقط 550 تا 850 قلاده پلنگ در جنگلها و كوه هاي ايران باقي مانده است .شايد پلنگ بهانه نگارش اين گزارش باشد اما وضعيت ساير گونههاي در خطر هم بهتر از اين نيست.
ماجراي كشتار خرس سياه آسيايي و خرس قهوه اي، قاچاق سنجاب هاي كردستان و سمندر لرستاني و حتي مرجان هاي خليج فارس همچنان ادامه دارند.
وضعيتي كه با بحران هاي مختلف اقليمي و محيط زيستي روز به روز بيشتر از قبل گريبان محيط زيست را مي گيرند.
هر چند در ظاهر كمي درد كشته شدن 6 قلاده پلنگ در طول چند هفته كمي آرام شده اما هنوز هم فقط ياد كردن از آن فاجعه و مرور آن حوادث تلخ هم به تنهايي براي پي بردن به فاجعه اي كه در يك قدمي ما در حال پا گرفتن است كافي است. ضمن اينكه با توجه به آغاز فصل تابستان و افزايش مسافرتها خطر كشته شدن اين حيوانات در جاده هاي جنگلي چند برابر بيشتر مي شود .
در اين گزارش نگاهي انداختيم به تراژدي غمانگيز مرگ اين پلنگها و گفت و گو با كارشناساني كه اين حوادث تلخ را تشريح ميكنند و دلايل سهلانگاري مسئولان مربوط در برخورد با اين پديده.
چرخه كشتار تكراري
وقتي گفتند از اول سال تا اواسط ارديبهشت به ازاي هر 5 روز يك پلنگ ايراني در گوشه و كنار اين خاك جان داده است، نا خودآگاه سال 92 در ذهن تداعي ميشود. سالي كه در آن 16 پلنگ ديگر ايراني كشته شدند. روايت مرگ 6 قلاده پلنگ ايراني در اين مدت به راستي تكاندهنده است.
روزهاي اول سال جديد بود كه خبر كشته شدن اولين پلنگ ايراني رسانه اي شد. در روز پنجم فروردين ماه يکي از همياران محيط زيست طي تماس تلفني با اداره محيط زيست شهرستان بردسير اعلام ميکند که يک پلنگ توسط دامداران در منطقه آزاد دشت اله آباد کشته شده است.پس از گذشت تنها چهار روز از کشتار يک پلنگ ايراني در بردسير کرمان، متاسفانه پلنگي ديگر اين بار بر اثر برخورد با خودروهاي عبوري در استان فارس تلف مي شود.اين پلنگ در منطقه سه راهي راهدار کازرون از کوه قبله پايين آمده و به نظر ميرسد براي خوردن آب به طرف رودخانه شاپور در سمت ديگر جاده ميرفته که با يک خودروي سواري برخورد کرده است.
در کمال ناباوري و در حالي که تنها ?? روز از آغاز سال جديد ميگذشت لاشه سومين پلنگ ايراني نيز در کوهستانهاي مابين استان فارس و کهگيلويه و بويراحمد مشاهده شد.
بر اساس گزارش همياران محيط زيست مبني بر مرگ يک پلنگ در ارتفاعات روستاي پشت کوه جليل در مرز استان فارس و استان کهگيلويه و بويراحمد نيروهاي يگان محيط زيست شهرستان بويراحمد عازم ارتفاعات مذکور شدند.
بعد ازآن پلنگ ديگري اين بار در استان ايلام و به شکل ناراحت کنندهاي کشته مي شود.اين پلنگ از چند روز قبل در شهرستان ايوان، ارتفاعات «شره زول» و در منطقهاي به نام «پلنگ کنا» از پاي درمي آيد. اين پلنگ توسط دامداران منطقه كشته شد. متاسفانه سريال تلخ کشتار پلنگهاي ايراني در سال ???? ادامه دارد و تنها به فاصله چند روز، پلنگ ديگري اين بار در خراسان رضوي و در شهرستان تربت جام از پاي درآمد.نتايج بررسيهاي اوليه نشان ميداد که اين پلنگ بر اثر استفاده از لاشه آغشته به سم مسموم شده و پس از طي مسافتي هنگام بالا رفتن از يک دره توان خود را از دست داده و تلف شده است.
نوشدارو بعد از فاجعه
همان طور كه گفته شد يا بهتر است بگوييم شمرده شد ،تعداد اين پلنگ هاي كشته شده در همان چند هفتهاي كه از آغاز سال جديد مي گذرد آنقدر بالا است كه حتي گفتن و شمردنش هم شايد در حوصله خيليها نگنجد.ماجراي باور نكردني، عجيب و تلخ اين پلنگها فقط كشتن آنها نيست بلكه جريمه اين كشتار و شكار است. طبق قوانين وضع شده در سازمان حفاظت محيط زيست جريمه شكار هر قلاده پلنگ ايراني فقط و فقط 16ميليون تومان است. 16 ميليون جريمه براي حيواني كه حتي هيچ كس به خوبي نميداند چه تعداد از آن هنوز در طبيعت باقي است .
دكتر پيمان فراهاني، دامپزشك و از فعالان محيط زيست است. او كه پژوهش هاي زيادي در خصوص گونههاي پستانداران در خطر انقراض انجام داده است در گفت و گو با گزارشگر كيهان مي گويد: «شايد بهتر باشد بيش از اينكه به تشريح اين موضوع يعني اين فاجعههاي زيست محيطي بپردازيم به اين نكته اشاره كنم كه بيشك تمام اين گونه هاي ارزشمند قرباني خود خواهي ما انسانها ميشوند. فرقي نمي كند، تير شكارچي يا چرخ هاي ماشين راننده ها. هرچه هست متهم اصلي آدمهايي هستند كه پاي آنها به خانه طبيعت باز شده است.خانه اي كه در واقع متعلق به ما نيست و ما فقط حافظ و نگهدار آن هستيم اما به راستي در اين مسئوليت يعني نگهداري از آن كوتاهي كردهايم. شايد جالب باشد كه بدانيم امروز در بسياري از مفاهيم توسعه، نحوه ارتباط شهروندان و افراد جامعه با محيط زيست و گونه هاي مختلف طبيعي و حتي حفاظت از آنها نيز لحاظ شده است.يعني اگر بخواهيم ميزان توسعه يافتگي يك جامعه را بسنجيم علاوه بر ساير تعاريف متعارف مثل سطح دسترسي به رفاه اجتماعي، امكانات آموزشي و فرهنگي و بهداشت و آموزش و پرورش و ... بايد ميزان تعامل انسانها با محيط طبيعي و محيط زيست را هم ارزيابي كنيم.اما متاسفانه ما در اين جايگاه واقعا ضعيف عمل كردهايم .»
او درادامه مي افزايد : « متاسفانه با وجود همه تدابير انجام شده، مثل آموزش، وضع جريمه هاي سنگين ،اطلاع رساني به مردم بومي و محلي و نصب تابلوهاي راهنما و كنترل سرعت براي جاده هايي كه از نزديك زيستگاه اين حيوانات عبور مي كنند، هنوز هم شاهد تلفات و بيدقتيهاي زيادي در اين زمينه هستيم. اين گونه به قدري ارزشمند است كه فقط اشاره به ويژگيهاي آن هم كافي است تا بفهميم چقدر وضعيت نگران كننده اي دارند آن هم در شرايطي كه ظرف چند هفته 6 قلاده از آنها تلف ميشوند. پلنگ ايراني يكي از گونه هاي با ارزش پستانداران است كه فقط در ايران، قفقاز و آسياي ميانه زيست مي كنند وبه جز همين مناطق محدود در هيچ نقطه ديگري از دنيا وجود ندارد.پلنگ ايراني بزرگترين يا يکي از بزرگترين زيرگونههاي پلنگ است که بومي غرب آسيا است و در فهرست جانوران «در معرض خطر انقراض» آييوسيان قرار دارد. اما متاسفانه فقط در همين چند سال گذشته به شدت از تعداد اين گونه باارزش كاسته شده است.هر چند ما در حال حاضر آمار دقيقي از تعداد آن نداريم اما طبق اعلام هاي مختلف فقط زير 700 قلاده از آنها در چرخه حيات طبيعي هستند كه اين آمار با توجه به تعداد چند سال قبل آنها واقعا نگران كننده است.»
جاده در زيستگاه يا زيستگاه در جاده ؟
اگر بخواهيم اصل انصاف را رعايت كنيم نبايد ازاين موضوع غافل شويم كه علاوه بر بي توجهي برخي رانندهها يا حتي افراد بومي و محلي كه از ترس حمله اين حيوانات به ناچار به آنها حمله مي كنند وآنها را از پا در مي آورند، نقشه هاي راهداري و احداث زير ساخت هاي توسعه اي همچون پل، جاده و بزرگراه در زيستگاه هاي حيات وحش هم تاثيرات مخرب زيادي براي قرباني شدن جانداران در خطر انقراض دارد.
دكتر جاويد طهماسبي، دامپزشك و عضو كمپين حمايت از گربه سانان ايراني است .او با اشاره به وضعيت نگران كننده اين گونه با ارزش در گفت و گو با گزارشگر كيهان مي گويد : «انسان بهطور مستقيم يا غيرمستقيم بيشترين تاثير را بر تخريب زيستگاه پلنگ ايراني داشته است.يعني حتي اگر خود عامل كشتار انسان نباشد به دلايلي مثل شكار طعمه هاي پلنگ، مقصر است. دلايل مشابه زيادي وجود دارد مثل شكار اين طعمهها توسط انسانها، ساخت و سازهاي زير بنايي بيوقفه، انواع مزاحمتهاي انساني و از بين بردن زيستگاه پلنگ ،تخريب گياهان و خاك ،ساخت معدن ،جاده سازي،جنگل زدايي،آتش سوزي و چراي دام و ... تمام اينها در مجموع عواملي است كه منجر به نابودي تدريجي زيستگاه حيوان شده و در نهايت باعث مي شود حيوان براي تامين غذاي خود از منطقه زيستگاهي خارج شده و به روستاها و جاده هاي شهري اطراف نزديك شود و حاصل آن هم رعب و وحشت افراد محلي و حمله و كشتن اين حيوانات مي شود.»
وي ميگويد: «بررسي هاي صورت گرفته در بيشتر زيستگاه هاي پلنگ نشان مي دهد كه در محدوده محل زندگي پلنگ جمعيت انواع بز کوهي، گوسفند وحشي، مرال، شوکا که طعمههاي اصلي پلنگ هستند، به شدت کاهش پيدا كرده و اين امر تأثير منفي جدي بر جمعيت اين حيوان داشته است. گراز تنها شکار پلنگ است که جمعيت آن در سالهاي اخير کاهش چنداني نداشتهاست و دليل آن هم بي رغبتي شكارچيان براي شكار آن است. اما جداي از بحثهاي طبيعي كه خطرات زيادي براي اين حيوان ايجاد كرده، يكي ازمهمترين دليل براي فاجعههاي زيست محيطي اخير بي تفاوتي خود مسئولان محيط زيست است.اين بي تفاوتي دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد.مثلا اينكه هيچ تلاش و برنامهريزي براي حفظ گونههاي درخطرانقراض صورت نمي گيرد.اول بايد هزينه و برنامهريزي صورت بگيرد و تا آنجا كه ممكن است از انقراض اين گونهها جلوگيري شود و بعد در مرحله آخر به فكر احياء بود اما دراين سالها اتفاقاتي مثل پرونده يوز آسيايي ماجراي ببرهاي سيبري يا حتي شير ايراني، حاكي از آن است كه برنامه ريزان و مسئولان آن تلاشي كه در ابتدا بايد براي حفظ گونه هاي در خطر انجام دهند نميدهند اما بعد از آنكه گونهها بهطور كامل نابود شدند، تازه براي احياء آنها صدها طرح و برنامه و پروژه ميدهند! براي بعضي از اين گونهها مثل همان ببرهاي سيبري آنقدر هزينه و برنامهريزي و آماده كردن زيستگاه صورت گرفت كه در نهايت هم هيچ كدامشان زنده نماندند.آنوقت نه هيچ برنامه و نه هيچ هزينه اي براي گونه هاي در خطر خودمان انجام نمي شود. اگر هم كاري باشد سطحي است هيچ برنامه بلند مدت و عميقي صورت نمي گيرد. خب همه اينها دست به دست هم به شكارچي كمك مي كند و گونه را به خطر مي اندازد و زماني كه نه زيستگاهي وجود دارد و نه حفاظتي، گونه جايگاه با ارزشش را از دست ميدهد. الآن در مسير با ارزش ترين زيستگاههاي حيوانات در معرض انقراض يا جاده مي سازند و يا راه و بزرگراه و بندر و فروشگاه و ... هر چيزي كه جان اين گونهها را تهديد ميكند. اينها فقط كار شكارچي نيست بلکه بيتدبيري مسئولان مربوطه جنگل را نابود كرده و خيلي از گونهها را بي خانمان كرده و به حاشيه كشانده است.»
او درادامه با اشاره به اينكه چنين حوادثي مشابه آنچه كه از ابتداي سال تاكنون شاهد آن بوديم و نابودي اين تعداد گونه با ارزش و در خطر انقراض ،ظرف مدت كوتاه اتفاق چندان عجيبي نيست، مي گويد: «اگر به خاطر داشته باشيد در سال 92 هم يك بار ديگر شاهد چنين اتفاق تلخي بوديم، به طوري كه هنوز هم به اعتقاد فعالان محيط زيست يكي از بدترين سالهاي پلنگ ايراني سال 92 بود چرا كه در طول 9 ماه 9 قلاده پلنگ به دلايل مختلفي از بين رفتند. بنابراين بايد گفت اتفاقاتي از اين دست هميشه ميافتاده منتها تا پيش از اين اطلاع رسانيها و دسترسي به شبكههاي اجتماعي براي همه ممكن نبوده است در مورد همين پلنگهايي كه از ابتداي سال تاكنون كشته شدهاند هم به جز آن موردي كه در شيراز جراحي شده بود و به دليل مشكل فني در بيهوش كردن از بين رفت بقيه پلنگها به دلايل مشابهي كشته شدند.مثلا تصادف خودروهاي عبوري با اين حيوانات، شكار توسط شكارچيهاي حرفه اي، حمله روستاييان و ... همه اينها نشاندهنده يك مشكل اساسي در اين موضوع است وگرنه حيوانات وحشي اصلا چنين عادت هاي رفتاري ندارند كه از زيستگاه و حريم خود خارج شوند،و اگر اين اتفاق مي افتد و از منطقه خود خارج مي شوند حتما يك دليل انساني دارد، معمولا اين اتفاقها بر اثر گرسنگي و تشنگي و راه سازي و جاده كشي و ورود بيرويه انسان به زيستگاه هاي اين حيوانات اتفاق مي افتد. يعني وقتي پناهگاه اين حيوانات ديگر امن نيست يا به دليل شكار بيرويه ديگر حيوانات مثل گوزن و مرال ديگر هيچ غذايي براي تغذيه ندارند به ناچار مجبورند از پناهگاه هاي حفاظت شده خارج شوند و به محيط هاي ناامن پا بگذارند وگرنه در هيچ كجاي دنيا پلنگ از منطقه حفاظت شده خود خارج نمي شود تمام اين مشكلات بايد به صورت ريشهاي بررسي شود و گرنه نمي شود براي هميشه از كنار اين اتفاقات به اسم حادثه به راحتي گذشت.»
جاده اي به مقصد انقراض
پاي پلنگ هاي ايراني خواسته يا ناخواسته به جادههايي كه احتياط در آن بي معنا است باز شده است.جادههايي كه براي رفاه حال مسافران شايد هم وعده هاي انتخاباتي روزبه روز كوتاهتر و ميانبرتر مي شود و حالا اينكه اين ميانبر از وسط مسير زندگي گونه هاي حفاظت شده است يا نه آنقدر هم مهم نيست.
ايمان معماريان، دامپزشک حيات وحش درباره واكاوي مرگ اين پلنگها چندي پيش به خبرگزاريها گفته بود كه بررسي عوامل مرگ 6 قلاده پلنگ طي يک ماه گذشته به خوبي نشان از سهل انگاري عده زيادي دارد. ماده پلنگ جوان پارک ملي به واقع در استان فارس که در مرحله اول قرباني تصادف و در مرحله دوم قرباني سهلانگاري و بيمسئوليتي دانشکده دامپزشکي شيراز و سازمان حفاظت محيط زيست شد هرچند تجربهاي بسيار تلخ بود، ميتوانست درصورت توجه مسئولين، از تکرار حوادث ناگوار مشابه جلوگيري کند. اما متاسفانه اين تجربه هم مورد بيتوجهي قرار گرفت. تصادفات جادهاي از عوامل اصلي اتلاف گونههاي باارزش جانوري در جادهها هستند.در محدوده پارکهاي ملي و همچنين داخل آنها نبايد جادهاي عبور کند و اگر به بنا به دلايلي اين جادهسازي صورت گرفته بايد مانند کشورهاي اروپايي و آمريکايي در اين جادهها نکات ايمني از قبيل محدوديت سرعت شديد و ممنوعيت پياده شدن از اتومبيل اعمال شود. فنس کشي جاده، احداث زيرگذر و روگذر با ظاهري شبيه بافت منطقه براي عبور حيوانات الزاميست.
اين دامپزشک همچنين تاكيد كرده بود كه با توجه به وضعيت بحراني تصادفات جادهاي حتي نياز است در جادههاي مناطق آزادي که احتمال عبور حيوانات ميرود، محدوديت سرعت اعمال شده و تابلوي هشدار نصب گردد.
شايد حتي تصورش هم مشكل باشد،گونهاي كه ميگويند و ميدانيم درست در همان خط قرمز حفاظت قرار دارد ظرف دو ماه به طرز فجيعي قتلعام مي شوند.
كشته شدن 6 قلاده پلنگ كمتر از 40 روز! فرقي نمي كند دلايلش چه باشد .هر چه كه هست نشان از غفلت دارد. غفلت همه چيز از قانون گرفته تا حفاظت و حتي آگاهي عموم مردم .
پلنگ ايراني جزو حيوانات در خطر انقراض است و آنقدر اين خطر جدي شده است كه آمارها مي گويند تاكنون در خوش بينانه ترين حالت ممكن فقط 550 تا 850 قلاده پلنگ در جنگلها و كوه هاي ايران باقي مانده است .شايد پلنگ بهانه نگارش اين گزارش باشد اما وضعيت ساير گونههاي در خطر هم بهتر از اين نيست.
ماجراي كشتار خرس سياه آسيايي و خرس قهوه اي، قاچاق سنجاب هاي كردستان و سمندر لرستاني و حتي مرجان هاي خليج فارس همچنان ادامه دارند.
وضعيتي كه با بحران هاي مختلف اقليمي و محيط زيستي روز به روز بيشتر از قبل گريبان محيط زيست را مي گيرند.
هر چند در ظاهر كمي درد كشته شدن 6 قلاده پلنگ در طول چند هفته كمي آرام شده اما هنوز هم فقط ياد كردن از آن فاجعه و مرور آن حوادث تلخ هم به تنهايي براي پي بردن به فاجعه اي كه در يك قدمي ما در حال پا گرفتن است كافي است. ضمن اينكه با توجه به آغاز فصل تابستان و افزايش مسافرتها خطر كشته شدن اين حيوانات در جاده هاي جنگلي چند برابر بيشتر مي شود .
در اين گزارش نگاهي انداختيم به تراژدي غمانگيز مرگ اين پلنگها و گفت و گو با كارشناساني كه اين حوادث تلخ را تشريح ميكنند و دلايل سهلانگاري مسئولان مربوط در برخورد با اين پديده.
چرخه كشتار تكراري
وقتي گفتند از اول سال تا اواسط ارديبهشت به ازاي هر 5 روز يك پلنگ ايراني در گوشه و كنار اين خاك جان داده است، نا خودآگاه سال 92 در ذهن تداعي ميشود. سالي كه در آن 16 پلنگ ديگر ايراني كشته شدند. روايت مرگ 6 قلاده پلنگ ايراني در اين مدت به راستي تكاندهنده است.
روزهاي اول سال جديد بود كه خبر كشته شدن اولين پلنگ ايراني رسانه اي شد. در روز پنجم فروردين ماه يکي از همياران محيط زيست طي تماس تلفني با اداره محيط زيست شهرستان بردسير اعلام ميکند که يک پلنگ توسط دامداران در منطقه آزاد دشت اله آباد کشته شده است.پس از گذشت تنها چهار روز از کشتار يک پلنگ ايراني در بردسير کرمان، متاسفانه پلنگي ديگر اين بار بر اثر برخورد با خودروهاي عبوري در استان فارس تلف مي شود.اين پلنگ در منطقه سه راهي راهدار کازرون از کوه قبله پايين آمده و به نظر ميرسد براي خوردن آب به طرف رودخانه شاپور در سمت ديگر جاده ميرفته که با يک خودروي سواري برخورد کرده است.
در کمال ناباوري و در حالي که تنها ?? روز از آغاز سال جديد ميگذشت لاشه سومين پلنگ ايراني نيز در کوهستانهاي مابين استان فارس و کهگيلويه و بويراحمد مشاهده شد.
بر اساس گزارش همياران محيط زيست مبني بر مرگ يک پلنگ در ارتفاعات روستاي پشت کوه جليل در مرز استان فارس و استان کهگيلويه و بويراحمد نيروهاي يگان محيط زيست شهرستان بويراحمد عازم ارتفاعات مذکور شدند.
بعد ازآن پلنگ ديگري اين بار در استان ايلام و به شکل ناراحت کنندهاي کشته مي شود.اين پلنگ از چند روز قبل در شهرستان ايوان، ارتفاعات «شره زول» و در منطقهاي به نام «پلنگ کنا» از پاي درمي آيد. اين پلنگ توسط دامداران منطقه كشته شد. متاسفانه سريال تلخ کشتار پلنگهاي ايراني در سال ???? ادامه دارد و تنها به فاصله چند روز، پلنگ ديگري اين بار در خراسان رضوي و در شهرستان تربت جام از پاي درآمد.نتايج بررسيهاي اوليه نشان ميداد که اين پلنگ بر اثر استفاده از لاشه آغشته به سم مسموم شده و پس از طي مسافتي هنگام بالا رفتن از يک دره توان خود را از دست داده و تلف شده است.
نوشدارو بعد از فاجعه
همان طور كه گفته شد يا بهتر است بگوييم شمرده شد ،تعداد اين پلنگ هاي كشته شده در همان چند هفتهاي كه از آغاز سال جديد مي گذرد آنقدر بالا است كه حتي گفتن و شمردنش هم شايد در حوصله خيليها نگنجد.ماجراي باور نكردني، عجيب و تلخ اين پلنگها فقط كشتن آنها نيست بلكه جريمه اين كشتار و شكار است. طبق قوانين وضع شده در سازمان حفاظت محيط زيست جريمه شكار هر قلاده پلنگ ايراني فقط و فقط 16ميليون تومان است. 16 ميليون جريمه براي حيواني كه حتي هيچ كس به خوبي نميداند چه تعداد از آن هنوز در طبيعت باقي است .
دكتر پيمان فراهاني، دامپزشك و از فعالان محيط زيست است. او كه پژوهش هاي زيادي در خصوص گونههاي پستانداران در خطر انقراض انجام داده است در گفت و گو با گزارشگر كيهان مي گويد: «شايد بهتر باشد بيش از اينكه به تشريح اين موضوع يعني اين فاجعههاي زيست محيطي بپردازيم به اين نكته اشاره كنم كه بيشك تمام اين گونه هاي ارزشمند قرباني خود خواهي ما انسانها ميشوند. فرقي نمي كند، تير شكارچي يا چرخ هاي ماشين راننده ها. هرچه هست متهم اصلي آدمهايي هستند كه پاي آنها به خانه طبيعت باز شده است.خانه اي كه در واقع متعلق به ما نيست و ما فقط حافظ و نگهدار آن هستيم اما به راستي در اين مسئوليت يعني نگهداري از آن كوتاهي كردهايم. شايد جالب باشد كه بدانيم امروز در بسياري از مفاهيم توسعه، نحوه ارتباط شهروندان و افراد جامعه با محيط زيست و گونه هاي مختلف طبيعي و حتي حفاظت از آنها نيز لحاظ شده است.يعني اگر بخواهيم ميزان توسعه يافتگي يك جامعه را بسنجيم علاوه بر ساير تعاريف متعارف مثل سطح دسترسي به رفاه اجتماعي، امكانات آموزشي و فرهنگي و بهداشت و آموزش و پرورش و ... بايد ميزان تعامل انسانها با محيط طبيعي و محيط زيست را هم ارزيابي كنيم.اما متاسفانه ما در اين جايگاه واقعا ضعيف عمل كردهايم .»
او درادامه مي افزايد : « متاسفانه با وجود همه تدابير انجام شده، مثل آموزش، وضع جريمه هاي سنگين ،اطلاع رساني به مردم بومي و محلي و نصب تابلوهاي راهنما و كنترل سرعت براي جاده هايي كه از نزديك زيستگاه اين حيوانات عبور مي كنند، هنوز هم شاهد تلفات و بيدقتيهاي زيادي در اين زمينه هستيم. اين گونه به قدري ارزشمند است كه فقط اشاره به ويژگيهاي آن هم كافي است تا بفهميم چقدر وضعيت نگران كننده اي دارند آن هم در شرايطي كه ظرف چند هفته 6 قلاده از آنها تلف ميشوند. پلنگ ايراني يكي از گونه هاي با ارزش پستانداران است كه فقط در ايران، قفقاز و آسياي ميانه زيست مي كنند وبه جز همين مناطق محدود در هيچ نقطه ديگري از دنيا وجود ندارد.پلنگ ايراني بزرگترين يا يکي از بزرگترين زيرگونههاي پلنگ است که بومي غرب آسيا است و در فهرست جانوران «در معرض خطر انقراض» آييوسيان قرار دارد. اما متاسفانه فقط در همين چند سال گذشته به شدت از تعداد اين گونه باارزش كاسته شده است.هر چند ما در حال حاضر آمار دقيقي از تعداد آن نداريم اما طبق اعلام هاي مختلف فقط زير 700 قلاده از آنها در چرخه حيات طبيعي هستند كه اين آمار با توجه به تعداد چند سال قبل آنها واقعا نگران كننده است.»
جاده در زيستگاه يا زيستگاه در جاده ؟
اگر بخواهيم اصل انصاف را رعايت كنيم نبايد ازاين موضوع غافل شويم كه علاوه بر بي توجهي برخي رانندهها يا حتي افراد بومي و محلي كه از ترس حمله اين حيوانات به ناچار به آنها حمله مي كنند وآنها را از پا در مي آورند، نقشه هاي راهداري و احداث زير ساخت هاي توسعه اي همچون پل، جاده و بزرگراه در زيستگاه هاي حيات وحش هم تاثيرات مخرب زيادي براي قرباني شدن جانداران در خطر انقراض دارد.
دكتر جاويد طهماسبي، دامپزشك و عضو كمپين حمايت از گربه سانان ايراني است .او با اشاره به وضعيت نگران كننده اين گونه با ارزش در گفت و گو با گزارشگر كيهان مي گويد : «انسان بهطور مستقيم يا غيرمستقيم بيشترين تاثير را بر تخريب زيستگاه پلنگ ايراني داشته است.يعني حتي اگر خود عامل كشتار انسان نباشد به دلايلي مثل شكار طعمه هاي پلنگ، مقصر است. دلايل مشابه زيادي وجود دارد مثل شكار اين طعمهها توسط انسانها، ساخت و سازهاي زير بنايي بيوقفه، انواع مزاحمتهاي انساني و از بين بردن زيستگاه پلنگ ،تخريب گياهان و خاك ،ساخت معدن ،جاده سازي،جنگل زدايي،آتش سوزي و چراي دام و ... تمام اينها در مجموع عواملي است كه منجر به نابودي تدريجي زيستگاه حيوان شده و در نهايت باعث مي شود حيوان براي تامين غذاي خود از منطقه زيستگاهي خارج شده و به روستاها و جاده هاي شهري اطراف نزديك شود و حاصل آن هم رعب و وحشت افراد محلي و حمله و كشتن اين حيوانات مي شود.»
وي ميگويد: «بررسي هاي صورت گرفته در بيشتر زيستگاه هاي پلنگ نشان مي دهد كه در محدوده محل زندگي پلنگ جمعيت انواع بز کوهي، گوسفند وحشي، مرال، شوکا که طعمههاي اصلي پلنگ هستند، به شدت کاهش پيدا كرده و اين امر تأثير منفي جدي بر جمعيت اين حيوان داشته است. گراز تنها شکار پلنگ است که جمعيت آن در سالهاي اخير کاهش چنداني نداشتهاست و دليل آن هم بي رغبتي شكارچيان براي شكار آن است. اما جداي از بحثهاي طبيعي كه خطرات زيادي براي اين حيوان ايجاد كرده، يكي ازمهمترين دليل براي فاجعههاي زيست محيطي اخير بي تفاوتي خود مسئولان محيط زيست است.اين بي تفاوتي دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد.مثلا اينكه هيچ تلاش و برنامهريزي براي حفظ گونههاي درخطرانقراض صورت نمي گيرد.اول بايد هزينه و برنامهريزي صورت بگيرد و تا آنجا كه ممكن است از انقراض اين گونهها جلوگيري شود و بعد در مرحله آخر به فكر احياء بود اما دراين سالها اتفاقاتي مثل پرونده يوز آسيايي ماجراي ببرهاي سيبري يا حتي شير ايراني، حاكي از آن است كه برنامه ريزان و مسئولان آن تلاشي كه در ابتدا بايد براي حفظ گونه هاي در خطر انجام دهند نميدهند اما بعد از آنكه گونهها بهطور كامل نابود شدند، تازه براي احياء آنها صدها طرح و برنامه و پروژه ميدهند! براي بعضي از اين گونهها مثل همان ببرهاي سيبري آنقدر هزينه و برنامهريزي و آماده كردن زيستگاه صورت گرفت كه در نهايت هم هيچ كدامشان زنده نماندند.آنوقت نه هيچ برنامه و نه هيچ هزينه اي براي گونه هاي در خطر خودمان انجام نمي شود. اگر هم كاري باشد سطحي است هيچ برنامه بلند مدت و عميقي صورت نمي گيرد. خب همه اينها دست به دست هم به شكارچي كمك مي كند و گونه را به خطر مي اندازد و زماني كه نه زيستگاهي وجود دارد و نه حفاظتي، گونه جايگاه با ارزشش را از دست ميدهد. الآن در مسير با ارزش ترين زيستگاههاي حيوانات در معرض انقراض يا جاده مي سازند و يا راه و بزرگراه و بندر و فروشگاه و ... هر چيزي كه جان اين گونهها را تهديد ميكند. اينها فقط كار شكارچي نيست بلکه بيتدبيري مسئولان مربوطه جنگل را نابود كرده و خيلي از گونهها را بي خانمان كرده و به حاشيه كشانده است.»
او درادامه با اشاره به اينكه چنين حوادثي مشابه آنچه كه از ابتداي سال تاكنون شاهد آن بوديم و نابودي اين تعداد گونه با ارزش و در خطر انقراض ،ظرف مدت كوتاه اتفاق چندان عجيبي نيست، مي گويد: «اگر به خاطر داشته باشيد در سال 92 هم يك بار ديگر شاهد چنين اتفاق تلخي بوديم، به طوري كه هنوز هم به اعتقاد فعالان محيط زيست يكي از بدترين سالهاي پلنگ ايراني سال 92 بود چرا كه در طول 9 ماه 9 قلاده پلنگ به دلايل مختلفي از بين رفتند. بنابراين بايد گفت اتفاقاتي از اين دست هميشه ميافتاده منتها تا پيش از اين اطلاع رسانيها و دسترسي به شبكههاي اجتماعي براي همه ممكن نبوده است در مورد همين پلنگهايي كه از ابتداي سال تاكنون كشته شدهاند هم به جز آن موردي كه در شيراز جراحي شده بود و به دليل مشكل فني در بيهوش كردن از بين رفت بقيه پلنگها به دلايل مشابهي كشته شدند.مثلا تصادف خودروهاي عبوري با اين حيوانات، شكار توسط شكارچيهاي حرفه اي، حمله روستاييان و ... همه اينها نشاندهنده يك مشكل اساسي در اين موضوع است وگرنه حيوانات وحشي اصلا چنين عادت هاي رفتاري ندارند كه از زيستگاه و حريم خود خارج شوند،و اگر اين اتفاق مي افتد و از منطقه خود خارج مي شوند حتما يك دليل انساني دارد، معمولا اين اتفاقها بر اثر گرسنگي و تشنگي و راه سازي و جاده كشي و ورود بيرويه انسان به زيستگاه هاي اين حيوانات اتفاق مي افتد. يعني وقتي پناهگاه اين حيوانات ديگر امن نيست يا به دليل شكار بيرويه ديگر حيوانات مثل گوزن و مرال ديگر هيچ غذايي براي تغذيه ندارند به ناچار مجبورند از پناهگاه هاي حفاظت شده خارج شوند و به محيط هاي ناامن پا بگذارند وگرنه در هيچ كجاي دنيا پلنگ از منطقه حفاظت شده خود خارج نمي شود تمام اين مشكلات بايد به صورت ريشهاي بررسي شود و گرنه نمي شود براي هميشه از كنار اين اتفاقات به اسم حادثه به راحتي گذشت.»
جاده اي به مقصد انقراض
پاي پلنگ هاي ايراني خواسته يا ناخواسته به جادههايي كه احتياط در آن بي معنا است باز شده است.جادههايي كه براي رفاه حال مسافران شايد هم وعده هاي انتخاباتي روزبه روز كوتاهتر و ميانبرتر مي شود و حالا اينكه اين ميانبر از وسط مسير زندگي گونه هاي حفاظت شده است يا نه آنقدر هم مهم نيست.
ايمان معماريان، دامپزشک حيات وحش درباره واكاوي مرگ اين پلنگها چندي پيش به خبرگزاريها گفته بود كه بررسي عوامل مرگ 6 قلاده پلنگ طي يک ماه گذشته به خوبي نشان از سهل انگاري عده زيادي دارد. ماده پلنگ جوان پارک ملي به واقع در استان فارس که در مرحله اول قرباني تصادف و در مرحله دوم قرباني سهلانگاري و بيمسئوليتي دانشکده دامپزشکي شيراز و سازمان حفاظت محيط زيست شد هرچند تجربهاي بسيار تلخ بود، ميتوانست درصورت توجه مسئولين، از تکرار حوادث ناگوار مشابه جلوگيري کند. اما متاسفانه اين تجربه هم مورد بيتوجهي قرار گرفت. تصادفات جادهاي از عوامل اصلي اتلاف گونههاي باارزش جانوري در جادهها هستند.در محدوده پارکهاي ملي و همچنين داخل آنها نبايد جادهاي عبور کند و اگر به بنا به دلايلي اين جادهسازي صورت گرفته بايد مانند کشورهاي اروپايي و آمريکايي در اين جادهها نکات ايمني از قبيل محدوديت سرعت شديد و ممنوعيت پياده شدن از اتومبيل اعمال شود. فنس کشي جاده، احداث زيرگذر و روگذر با ظاهري شبيه بافت منطقه براي عبور حيوانات الزاميست.
اين دامپزشک همچنين تاكيد كرده بود كه با توجه به وضعيت بحراني تصادفات جادهاي حتي نياز است در جادههاي مناطق آزادي که احتمال عبور حيوانات ميرود، محدوديت سرعت اعمال شده و تابلوي هشدار نصب گردد.