قیل و قال (شعر)
سعید ساجدی رشوانلویی
داد از غریو و نعره از قیل و قالتان
ای وای بر شما و به روز و به حالتان
در بزم کینهورزی زاغان نشستهاید
وز سوگ مرغ عشق نباشد ملالتان
در لاک خود اسیر شدید و نمیرسد
پرواز تا به اوج به عمق خیالتان
در هم تنیدهاید گناه و ثواب را
در هم شکسته مرز حرام و حلالتان
دارید سلطنت به دل و مغزهای پوچ
لعنت به تاج شاهی و جاه و جلالتان
بر آسمانتان نظری کردم و نبود
دیگر نشان بخت که دیدم به فالتان:
خاموش شد به یُمن سحر اختر سعود
یعنی رسیده است زمان زوالتان
داد از غریو و نعره از قیل و قالتان
ای وای بر شما و به روز و به حالتان
در بزم کینهورزی زاغان نشستهاید
وز سوگ مرغ عشق نباشد ملالتان
در لاک خود اسیر شدید و نمیرسد
پرواز تا به اوج به عمق خیالتان
در هم تنیدهاید گناه و ثواب را
در هم شکسته مرز حرام و حلالتان
دارید سلطنت به دل و مغزهای پوچ
لعنت به تاج شاهی و جاه و جلالتان
بر آسمانتان نظری کردم و نبود
دیگر نشان بخت که دیدم به فالتان:
خاموش شد به یُمن سحر اختر سعود
یعنی رسیده است زمان زوالتان