kayhan.ir

کد خبر: ۴۹۱۹۰
تاریخ انتشار : ۱۴ تير ۱۳۹۴ - ۱۹:۱۶
ريزش خواص در حکومت علوي

سه آزمونی که امت اسلامی پس از وفات پیامبر از آن سربلند بیرون نیامد(پاورقی)

حجت‌الاسلام دکتر جواد سليماني‌امیری
بخش دوم: سوابق، لغزش‌ها و سقوط خواص در حكومت علوي
با توجّه به مطالب گذشته معلوم گرديد لغزش خواص و نخبگان يکي از مهم‌ترين عوامل انحراف جامعه مسلمانان صدر اسلام بوده است؛ لکن اکنون جاي اين پرسش است که علت لغزش خواص صدر اسلام چه بوده است؟ علل ريزش خواص بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) چه بود؟ در پاسخ اين پرسش به دو صورت مي‌توان برخورد کرد؛ يکي اينکه تحولات عمده و کلاني را که در انحراف خواص به‌طور کلي و عام مؤثر بوده اند را بررسي کنيم، ديگر اينکه علل و زمينه‌هاي هريک از چهره‌هاي متنفذ و نامدار بررسي نماييم؛ ما در کتاب «آزمون خواص در حکومت اسلامي» با استناد به شواهد تاريخي عوامل کلي انحراف خواص را بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) بيان کرده‌ايم از اين رو از تکرار تفصيلي آن مباحث در اين کتاب خودداري مي‌کنيم و در اين‌ نوشتار به معرفي چهره‌هاي دوران حکومت علي(عليه السلام) و لغزشهاي‌شان پرداخته و ريشه‌هاي خاص لغزش هر فرد را در حدّ ممکن بررسي مي‌نماييم تا از اين رهگذر درس عبرتي براي همگنانشان در امروز و فردا باشد.
 بر اساس آن‌چه در کتاب « آزمون خواص» بيان گرديد امت پيامبر
(صلي الله عليه و آله) بعد از رحلت آن حضرت به سه آزمون بزرگ مبتلا گرديدند که اين سه آزمايش مهم زمينه ريزش خواص صدر اسلام را مهيا نمود؛ آن‌ها عبارتند از:
۱- آزمون پذيرش ولایت علی‌بن ابی‌طالب (ع)
۲- آزمون توسعه جامعه اسلامي
۳- آزمون توزيع عادلانه ثروت‌هاي بيت المال
در آزمايش نخست امت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و بخصوص خواص موظف شده بودند که بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله)‌ ولايت و حکومت علي(عليه السلام) را به عنوان خليفه و امام منتخب خدا و رسولش بپذيرند ولي ابتدا اکثر خواص و سپس توده هاي مسلمانان از پذيرش ولايت حضرت سرباز زدند. و خود را از رهنمود و مديريت و رهبري امام معصوم و حکيم و عالم و توانا و مدبر محروم ساختند و همين امر موجب بروز انحرافات فزاينده و فراوان بعدي گرديد.
آزمون دوم يعني آزمون توسعه جهان اسلام که در خلال فتوحات اسلامي محقق شد امت پيامبر(صلي الله عليه و آله) در رأس آن‌ها خواص از سيره رسول خدا(صلي الله عليه و آله) در فتوحات فاصله گرفتند، رسول خدا
(صلي الله عليه و آله) مواظب بود اهداف فاتحان به جاي جهاد براي گسترش اسلام به جنگ براي جمع مال مبدل نشود و به مردم ملل مفتوحه ظلم و ستم نشود و غنائم جنگي از مسلمانان دلربايي نکرده مجاهدان آخرت گرا را به آزمندان دنياگرا مبدل نسازد؛ ولي بعد از آن حضرت فرماندهان نالايقي براي فتوحات انتخاب شدند که فرهنگ اسلامي فتوحات و استفاده از غنائم به درستي به فاتحان تعليم داده نشد، از اين رو اندک اندک فاتحاني که براي دعوت مردمان ساير شهرها و کشورها به دين اسلام رفته بودند خود از حقيقت دين که همان آخرت گرايي است دور مانده و به دنياگرايي مبتلا شدند و زر و سيم و درهم و دينار ملل مفتوحه دل شان را ربود، به طوري که ميل به شهادت و حال جهاد در آن‌ها فروکاهيد و وضع در برخي مناطق جنگي به قدري وخيم گرديد که فردي مثل عثمان احساس خطر کرده و در سال سي و دوم هجري هنگام جنگ مسلمانان با تُرک و خزر در ماوراء‌النهر به عبدالرحمان بن ربيعه فرمانده سپاه اسلام نوشت:
« ‌إنّ الرَّعِيَّةَ قَد أََبطَرَهَا البِطنَةُ فلاتَقتَحِم بِالمُسلِمِينَ فَإِنِّي أََخشَي أََن يُقتَلُوا(68)؛ شکم بارگي، مردم را سرمست کرده به اعتماد مسلمانان دست به حمله نزن، مي ترسم کشته شوند.»
در آزمون سوم دست اندرکاران حکومت موظف بودند بعد از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه و آله) مانند دوران حيات مبارکش بيت المال و درآمدهايش را به‌طور مساوي بين مسلمانان تقسيم کنند ولي آن‌ها در آمد فتوحات (جزيه، خراج، خمس غنائم) را به طور نامساوي و بر اساس اموري چون سبقت در ايمان، هجرت از مکه به مدينه، عضويت در ميان انصار و امتيازات قبيلگي و ساير امور تقسيم کردند از اين رو بسياري از خواص صدر اسلام به دليل برخورداري از امتيازات بيشتر صاحب ثروت هاي کلاني شدند. به علاوه در زمان خليفه سوم حاتم بخشي هاي خاصي نسبت به بعضي از سران اصحاب مي‌شد که اين امر موجب ايجاد فاصله طبقاتي و پيدايش ثروت‌هاي باد آورده شد، کساني که در زمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) با پنجاه درهم زندگي به‌دور از فقري را رقم مي‌زدند اکنون صاحب هزاران درهم و دينار پول نقد، املاک و احشام شدند و به دليل بيگانه شدن از فرهنگ اسلامي برخورد با مال و منال، به جاي اينکه مانند زمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن‌را در مسير انفاق و توليد بگذارند در مسير تکاثر و تجمل و تفاخر قرار دادند. بدين رو اندک اندک روحيه امر به معروف و نهي از منکر در آن‌ها از بين رفت و غيرت ديني و جهاد و شهادت جاي خود را به رفاه طلبي و برتري‌جويي داد و رزمندگان دردمند و  مجروحان جنگي بدر و احد و مهاجران غربت کشيده را به مرفهان بي درد و بيگانه از جبهه و جنگ تبديل کرد به طوري که ابن عساکر در کتاب «تاريخِ دمشق» ماجراي عبرت‌انگيزي را در اين مورد نقل کرده مي نويسد: روزي يکي از رزمندگان جبهه‌هاي جنگِ با روميان از شام به مدينه رفت. ‌وقتي خانه مجلّل عبدالرّحمن بن عوف (يکي از اصحاب مشهور و بنام رسول خدا
(صلي الله عليه و آله) را مشاهده کرد) شگفت زده شد و از عبدالرحمن پرسيد: چه اتفاقي افتاده، ما در دنيا زهد به خرج مى دهيم در حالى كه شما به دنيا رغبت نشان مى دهيد؟!  ما، در رفتن به جهاد شتاب مى كنيم؛ ولى شما سستى مي ورزيد و در جهاد شركت نمى كنيد. در حالى كه شما جزء پيشکسوتان و برگزيدگان ما و اصحاب پيامبر هستيد؟
عبدالرحمن در پاسخِ مرد شامى، حقيقت را بى پرده افشا كرده گفت: «اين طور نيست که چيزى [از رسول خدا ] به ما رسيده باشد كه به شما نرسيده باشد و اين طور هم نيست كه ما چيزى [از اسلام بدانيم] كه شما ندانيد [كه بدان جهت اين طور زندگي مي کنيم.] سپس اين جمله را گفت: « بُلِينَا بِالضَّرَّاءِ فَصَبَرنَا وَ لَکِن بُلِينَا بِالسَّرَّاءِ فَلَم نَصبِر؛[ ما، در زمان رسول خدا] به سختى آزمايش شديم و صبر كرديم؛ اما [امروز] به راحتى و آسايش آزموده شديم  صبر از کفمان رفت.[خود را باختيم و به دنيا روى آورديم.](69)
اغلب مؤمنان گمان مي کنند تنها فقر و تهيدستي و ورشکستگي و مريضي، تحمل و بردباري مي طلبد. از اين رو آن‌را حالت اضطرار مي شمارند و مي گويند: « خوشا به حال کسي که اين گرفتاري ها گريبانگيرش نشده است.» به رغم آنچه در نظر ابتدایی تصور مي شود تنها بلاها و ناملايمات صبر نمي‌خواهد بلکه خوشيها و ملايمات نيز بردباري مي‌طلبد. با اين تفاوت که صبر در مقابل خوشي ها دشوارتر از شکيبايي در برابر سختيها است؛ زيرا در هنگام فزوني نعمت، مؤمن بايد شکرگزاري کند و شکرگزاري هر نعمتي متناسب با نوع آن نعمت است. زيرا طبق تعاليم اسلام شکر نعمت در گرو استفاده صحيح آن و مصرف در راهي است که خداوند معين فرموده است. مثلاً شکر نعمت مال به مصرف آن در مسير حلال و پرهيز از انباشت و تکاثر و انفاق در راه خداست و شکر نعمت علم، پرداخت زکات آن از طريق آموختنش به انسانهاي شايسته و شکر نعمت مقام به گره‌گشايي از گرفتاريهاي مردم است. ولي وقتي انسان غرق نعمت مي‌شود سکر رفاه موجب غفلت از انجام وظيفه مي‌شود از اين رو رسول خدا(صلي الله عليه و آله) به اصحابش فرمود:
« لَأَنا مِن فِتنَةِ السَّرَّاءِ أَخوَفُ عَلَيکُم مِن فِتنَةِ الضَّرَّاءِ ، إِنَّکُم أُبتُلِيتُم بِفِتنَةِ الضَّرَّاءِ فَصَبَرتُم وَ إِنَّ الدُّنيا حُلوَة خُضرَة؛ (70) من درباره شما از آزمايشِ گشايش بيش از آزمايشِ تنگدستي بيم دارم. شما به فتنه تنگدستي مبتلا شديد و صبر کرديد حقا که دنيا شيرين و دلفريب است.»
به هر حال اندک اندک دنياگرايي از طبقات بالاي جامعه به طبقات زيرين سرايت کرد به طوري که توده‌هاي متوسط جامعه نيز به زندگي دنيا چسبيدند و از جهاد و شهادت و تلاش براي احياي دين در جامعه خودداري مي‌کردند به طوري که حضرت به آنان فرمود:
« يا عبادالله ما بالكم إذا أمرتكم أن تنفروا في سبيل الله إثّّاقلتم إلي ألارض؟ أرضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة بدلاً؟ (71)؛ اي بندگان خدا چه خيال مي‌كنيد وقتي كه به شما دستور مي‌دهم در راه خدا كوچ كنيد، به زمين مي‌چسبيد؟ آيا به زندگي دنيا به جاي آخرت دل خوش كرده‌ايد؟»
ولي اين نصايح در آنان اثر نكرد و بیشتر آنها به جاي حركت به سوي جنگ با معاويه، آن حضرت را از جنگ بر حذر داشتند و معدود افرادي چون مالك اشتر و عدي بن‌حاتم طائي، شريح‌بن‌هاني و هاني ‌بن‌عروة بودند كه به خاطر ايمان و تقوي و معرفتشان، از مرگ نهراسيده در کنار حضرت تا پاي جان ايستادند.
در دوران حکومت امام علی(عليه السلام) ترجیح دنیا بر آخرت چنان رواج یافت که حضرت به مردم زمانه خود فرمود:
« مالکم تفرحون باليسير من الدّنيا تُدرکونَه و لاتحزنون الکثير من الآخره تُحرَمونَه ! و یقلقکم الیسیر من الدنیا یفوتکم، حتّی یتبیّن ذلک فی وجوهکم؛(72) شما را چه شده ؟! که با به‌دست آوردن مقدار اندکی از دنیا فرحناک و با نشاط می شوید، درحالی که از دست رفتن و محرومیّت فراوان آخرت، شما را محزون نمی کند؟! هرگاه متاع ناچیزی از دنیا را از دست بدهید شما را مضطرب و پریشان می کند تا آنجا که آثارآن در چهره‌هایتان آشکار می شود.»
سپس حضرت به تغییر ذائقه مردم از آخرت گرایی به دنیا گرایی اشاره کرده، می فرماید:
 « و مایمنع أحدکم أن یستقبل أخاه بما یخاف من عیبه، إلا مخافه أن یستقبله بمثله. قد تصافیتم علی رفض الآجِلِ و حُبِّ العاجل (73)؛ آن چنان این مطلب آشکار است که همه عیب یکدیگر را می دانید و اگر برزبان نمی‌آورید، به خاطر آن است که می‌ترسید همان عیب را درباره شما بازگو کنند، (گویا) دست به دست یکدیگر داده‌اید تا آخرت را ترک گویید و نسبت به دنیا عشق ورزید. »
سپس می فرماید: «‌ صار دین أحدکم لُعقَه علی لسانه، صنیعَ مَن قدفرغ مِن عمله ، و أحرز رضی سیِّده؛ (74)
 دینتان لقمه اندکی است که بر زبانش قرار گرفته است، [لقلقه زبان شده است ] عمل تان مانند کسی است که از کارش فراغت یافته و رضایت مولای خویش را فراهم آورده است.»
 منابع در دفتر روزنامه موجود است