دمای هوا که خیلی بالاست قیمت بنزین را نمی دانم!(طنز دانشجویی)
از قضای روزگار هوا خیلی گرم است چون تابستان شروع شده و کمی هم خشکسالی شامل حال ما شده است. شاید علتش را جویا شوید، باید گفت علتهای متعددی دارد ولی یکی از علتهایش آن است که خوب طبیعتاً در تابستان بارش باران خیلی کم است و دیگر خبری هم از بادی که هر از گاهی میآمد و نوازشی بر ما میکرد نیست. بنابراین دمای هوا هم مانند بعضی چیزهای دیگر بالا و بالاتر میرود ولی دمای هوا تا آنجا که میدانیم بالارفتنش طبیعی است ولی چیزهای دیگر خیلی هم طبیعی به نظر نمیرسد البته شاید من نمیفهمم چون تحریمیم!
هوا که گرم میشود و رو به داغی میگذارد مخصوصاً اگر در ماه رمضان هم باشد که فیوضات زیادی نازل میشود و صد البته نباید از آنها غافل شد شرایط خاصی به وجود میآورد ولی همین گرما معمولاً مشکلات فراوانی را ایجاد میکند که گاهی از صبر آدم پیشی میگیرد.
یکی از این مشکلات وقتی بروز میکند که مثلا شما به عنوان بنده نوعی قرار باشد سر ظهر در خیابانی و یا در اعماق شهر کاری داشته باشید و نیازمند گرفتن تاکسی عاجزانه و ناتوان زیر آفتاب سوزان خرماپزان تهران در کناری ایستادهاید تا یک راننده محترم با توجه به سنجش میزان استهلاک خودروی محترمش برای شما متوقف شود.
اگر احتمالاً بعد از مدتها موفق شدید که تاکسی سوار شوید و سقفی بالای سرتان برود یکی دیگر از مکافاتالاعمال شما خودش را نشان میدهد و آن هنگام است که شما وارد مکعبی داغ و فولادی میشوید که نه دیگر راهی به بیرون دارد و نه هوایی در آن است و نه حتی باد خنکی از جانب خوارزم وزان!
وقتی چنین حالتی بر شما رفت از صاحب آن دُرّ گرانمایه تقاضا میکنید که اگر صلاح میداند و ممکن است بر شما منتی بگذارد و کولر خود را روشن کند تا از نسیم شفابخشش جانی بگیرید و از نشستن و تنفس بیهوازی خلاصی پیدا کنید ولی هزاران افسوس که اگر آن راننده عزیز هم اراده بر این امر کند نمیتواند چراکه دلیلی دارد که اگر شما از باب فلسفه و ریاضیات محض و علوم ماورایی همتراز با ارسطو و سقراط و یا حتی همین نیوتن خودمان باشید هم جوابی در رد آن نخواهید یافت و آن این یک جمله است و دیگر هیچ: «آقا بنزین گران است مگر من چقدر کرایه از شما میگیریم که حالا شما کولر هم میخواهی؟!» - البته این دلیل بنابر رعایت اخلاق کمی هم توسط نویسنده سانسور شده است - این همان برهانی است که حتی از قانونهای اول تا سوم نیوتن و حتی قضیه تالس در هندسه محکمتر است و خلاف آن را هرگز نمیتوان ثابت کرد.
لکن اگر دیدید که در این شرایط تاب و تحمل شما از حد گذشته است و دیگر عقل و متعلّقاتش جوابگوی شما نیست و ممکن است تا رسیدن به مقصد دیگر در قید حیات نباشید(!) میتوانید از چند راه حل استفاده نمایید که ماحصل کارگروههای تخصصی ماست:
اول اینکه اگر واقعاً امیدی به ادامه حیات در خود نمیبینید و این تاکسی برای شما آخر خط است، فوراً موبایل خود را که احتمالاً از نوع تاچ است از کیف و یا جیب خود خارج کنید از منو - بخوانید فهرست(!) - مربوط به دفتر تلفن شماره خانواده خود و یا نزدیکترین عزیزان خود را که میتواند همسر یا برادر و یا خواهر شما باشد، انتخاب کنید و حتما ایشان را در جریان تصمیم جدیدی که گرفتهاید قرار دهید چون این حق مسلم آنهاست که خود را برای مراسمهایی که پیش روی دارند آماده کنند از قبیل سوم، هفتم، چهلم یا سالگرد!
دومین راه حل پیشنهادی این است که اگر انسان پرانگیزهای هستید و هنوز قصد ادامه تحصیل دارید و همه خویشاوندان و فامیل از کودکی تاکنون شما را به عنوان فردی بااستعداد و زیرک و حتماً موجودی آیندهدار میشناسند و از همه مهمتر افزایش روزافزون قیمت بنزین - یا حاملهای انرژی - هم نمیتواند شما را از پای دربیاورد میتوانید پیشانی سفید راننده عزیز و زحمتکش را به آرامی ببوسید طوری که به رانندگی او هم آسیبی نرساند و کرایه خود را به صورت دوبرابر معمول تسلیم وی کنید و با همان دید زیبایی که به افق زندگی دوختهاید از تاکسی رویاها پیاده شوید و طی طریق نمایید!
در اکثر جوامع بشری که هم اکنون نیز در قید حیات هستند دیده شده است که حتما یکی از این دو راه حل در نود و پنج درصد از موارد پاسخگوی نیاز مسافران شهری و حومه بوده و پنج درصد الباقی هم در نتایج مورد بررسی دچار سرنوشت نامعلومی هستند که علیرغم جستوجوهای فراوان در مورد این افراد - اعم از اطلاعات خانوار و میزان درآمدها - فعلاً اطلاعات خاصی از این عزیزان در دسترس نیست!
* مسعود بنی قاسم / دانشجوی فنی