تفاوت ادبیات مخرب با ادبیات ورزش(نکته ورزشی)
چندی قبل در بحث مربوط به «ادبیات» سخیفی که البته سعی میشود در پوشش کلمات امروزی و مودبانه بیان شود و بدترین توهینها و وقیحانهترین تعبیرات به شکلی اتوکشیده و حق به جانب نثار اهالی فوتبال به ویژه چهرههای محبوب و دوست داشتنی آن شود، اشارهای داشتیم. ادبیاتی که اگر تحلیل محتوا شود متوجه خواهیم شد که افراد لایق، زحمتکش و کاربلد به ویژه کسانی که به خاطر دارا بودن این خصوصیات به طریق اولی از هنر «شاد کردن دل مردم» هم در فوتبال برخوردارند، هدف اصلی و آماج تیرهای سمی و گزنده آن هستند.
سرویس ورزشی-
ادبیات بیماری که ده، دوازده سالی است با حمایت رسانهای به ویژه «سیما» ورزش را مورد حمله خود قرار داده و سعی در بیاعتبار کردن چهرههای محبوب و دوست داشتنی ورزش و در عوض حمایت از آدمهای مجهولالهویه داخلی و مربیان دسته چندم و وارداتی خارجی، دارند. صاحبان این ادبیات با این سیاست و روش خود، توفیقاتی زیاد کسب کردهاند و خودشان و افراد تابع و زیر نفوذ خود را- چه داخلی و چه خارجی- به نان و نوایی رساندهاند، کسانی که در تیمهای بزرگ و پرطرفدار از تیم ملی تا تیمهای مردمی مثل استقلال و پرسپولیس طمع کرده و سعی میکنند به شکل و شیوههای مختلف به ویژه از طریق مرعوب ساختن مدیران- به بحث بالاتر در فراز قبلی این مطلب مراجعه شود- افراد و آدمهای خود را در جایگاههای حساس این تیمها به ویژه نیمکت مربیگری و آرایش و ترکیب اصلی تیم و... بنشانند و در واقع به این تیمها تحمیل کنند و همان طور که ملاحظه میکنید، اگر کسی، فردی، مدیری، مربی و... مقاومت کرد، به انواع و اقسام انگ و تهمتها متهم میشود، از طریق قلم و سخن خود و شخصیت و خانوادهاش به توپ بسته میشود تا طرف را از میدان بدر کنند و بالاخره مهره خود را به تیم مورد نظر تحمیل کنند.
بلایی که بر سر استقلال آوردند
نمونههای تازه: ببینید چه بلایی سر استقلال امسال و این سالها دارند در میآورند. مشکلشان این است که نیمکت مربیگری این تیم دست یک ایرانی است. ایرانی که حاضر نیست باج بدهد، پورسانتهای آقایان را ماه به ماه به حساب واریز کند! و... مسلم است که این افراد مودب! دارای ادبیات امروزی، یک خارجی باج بده را- البته تحت شعار فوتبال علمی و...!!- برای استقلال میپسندند و...
مشکل پرسپولیس مربی است؟!
به پرسپولیس نگاه کنید، همه کارشناسان و اهل فن، پیشکسوتان این تیم و... بارها و بارها اعلام کردهاند که مشکل این تیم «مربیگری» نیستَ، اما مدیران این تیم با اشاره این دلالهای ادیب! مربی میآورند، مربی میبرند، مربی عزل میکنند، مربی استخدام میکنند و... الخ تا اگر تغییری در وضع و حال پرسپولیس و خیل هوادارانش ایجاد نمیشود، لااقل در حساب بانکی و جیب این آقایان دارای ادبیات فاخر! تغییرات ملموسی اتفاق بیفتد، آنها بتوانند چاله و چولههای زندگی را پر کنند!! و... هفته پیش نوشتیم، اینجا هم تکرار میکنیم و در آینده هم اگر عمری باشد تاکید خواهم کرد، بسیاری از مشکلات ورزش پرطرفداری مثل فوتبال را که آن را در پشت کردن جمعیت از ورزشگاهها، تنها ماندن تیمهای پرطرفدار و... بالاخره جایگاه تیم ملی و فوتبال ایران میشود دید باید در تاخت و تاز این افراد و جریانات و در یک کلام «ادبیات حاکم» بر آن دید. البته این مشکلات خود ریشه در مدیریت منفعل و واداده دارد که بالاتر به اندازه کافی به آن پرداختهایم.
ادبیاتی که از فوتبال رخت بر بسته
فوتبال ما روزگاری که ورزشگاههای پر از جمعیت داشت، کیفیت لیگ آن بالا بود، تیم ملیاش در قاره کهن برترین بود. از ادبیاتی برخلاف ادبیاتی که این آدمهای از مرحله پرت و یا کارشناسان سفارشی! از آن دم میزنند، برخوردار بود. اتفاقا «آن ادبیات» و صاحبان مظاهر عینی آن مورد تهاجم طرفداران ادبیات مخرب کنونی است. آن ادبیاتی است که حسن حبیبی، شادروان دهداری، بهمن صالحنیا، و... این اواخر علی پروین در کار مربیگری از آن برخوردار بودند و تیمهای دیدنی روانه میدان میکردند. این ادبیات تقریبا مشابه همان ادبیاتی است که فرگوسن در اوج از آن برخوردار بود و به ضرب آن فوق ستاره فوتبال جهان، دیوید بکام را که بزرگتر از دهنش حرف زد و پا را از گلیم خود به عنوان یک بازیکن درازتر کرده بود، با لنگه کفش و لگد از رختکن بیرون میاندازد! این ادبیات تقریبا مشابه همان ادبیاتی است که همین کیروش- که این جماعت به خاطر اسمش و خارجی بودن و رنگی بودن چشمش و در واقع ایرانی نبودن او! زیر علمش سینه میزنند- موقعی که بازی اوج میگیرد، از آن استفاده میکند، کفش را در میآورد و آستینها را بالا میزند با چشمان سرخ شده و چهره برافروخته و با همه وجود کنار زمین ورجه وورجه میکند و بسیاری از هواداران فوتبال ایران- برخلاف صاحبان آن ادبیات؟!- درست به این خاطر و این حرکات و ادبیات کیروش را دوست دارند، این ادبیات همانی است که فیروز کریمی به ضرب آن تیم ته جدول ملوان را نجات میدهد و ورزشگاه پیر انزلی را که این اواخر سکوهای خالی آن بدجوری توی ذوق میزد، مملو از تماشاگر میسازد...! این ادبیات مدتهاست در فوتبال ما رخت بربسته، به همین خاطر آفاتی چون بازیکنسالاری و... به جانش افتاده. بازیکنسالاریای که به بازیکنسوزی ولو زودهنگام استعدادهای فوتبال منجر میشود. در این باره مثال فراوان است. آخرین آن جوان مستعدی که در پرسپولیس همه میشناسیم و در حال تمام شدن است و از هیچ کس هم کاری ساخته نیست، این ادبیات که هر چیزی از جمله بازیکن را سر جای خود مینشاند در فوتبال ما از بین رفته برای اینکه به قول آقای پروین حالا هر بازیکنی 5 نفر خبرنگار (بخوانید کسانی که از قلم و میکروفون علیه اصول و ادبیات بایسته در فوتبال قداره ساختهاند) دارد و... این بحث را بعدا مفصلتر ادامه میدهیم. برگردیم به بحث خودمان.
ادبیات خالهزنکی و نامردی!
صاحبان آن ادبیات مسخره و خاله زنکی و مخرب و تحقیرکننده، وقتی گیر میافتند، البته ادبیاتی را که از آن به نیکویی و با تکیه بر واقعیات و شواهد، نام بردیم، «بد»! و «لمپنی»! میداند... بدانند، آنها هرچه را که به نفع خودشان- و نه فوتبال- باشد، به زبان میرانند. مهم قضاوت مردم است، مهم واقعیاتی است که به روشنی آفتاب هرگز نمیتوان آنها را انکار کرد. حرف آخر: فوتبال ورزش «مردها» است با ادبیات خاص خودش بعضی با ادبیات «نامردی» و خاله زنکی سالهاست با سردمداری بعضی از برنامههای ورزشی «سیما» به جانش افتاده، و از لحاظ اخلاقی و رفتاری و هم از نظر فنی به این روزش انداخته که میبینید و میبینیم، در این باره باز هم حرفهایی هست؛ تا بعد.