یأسآفرینی یا چارهاندیشی؟ (نگاه)
دکتر زهرا طباخی
این روزها به هر طرف که سر میچرخانیم عدهای آماده پیادهروی با کفشهای یخنوردی روی اعصاب و روان ملت هستند. حقیقتا درگیری حزبی و گروهی که چیز جدیدی نیست، اتفاقا وقتی افراد با انگیزه مبارزه با فساد جملگی پاشنه عدالت را ور میکشند و در میدان حاضر میشوند اولین گزینه اجتماعی که به اذهان خطور میکند عنقریب بودن ایجاد ارادهای ملی برای ریشهکنی انواع و اقسام معضلات سیاسی و اقتصادی است. منظور این که کسی از انتشار اخبار کشف فساد اقتصادی این حزب و آن حزب به صورت طبیعی دچار «یاس فلسفی» نباید بشود اما...
اصل ماجرای افشاگریها یک طرف است و نحوه بررسی و طرح آن در جامعه طرف مهمتر قضیه! یک راه رسیدگی به بحران ناشی از طرح مفاسد و مشکلات و معضلات در اجتماع این است که جهت حرکت جامعه به سمت علتیابی و ارائه راهکار پیش رود. مدیران عاقل، فارغ از گرایشهای سیاسی و دینی و اجتماعی چنین میکنند و به اصطلاح از تهدیدات ناشی از آشکار شدن معضلی جدید یا قدیمی «فرصتی» برای حرکت به سمت رشد و تعالی جامعه میسازند. هر جا نقصی در قوانین وجود دارد به سرعت اصلاح مقررات را در دستور کار قرار میدهند و آن جا که تخلفات در اندازه فرار از قانون بوده متخلف را به دادگاه میسپارند.
در جامعه ما حتی علیرغم عمل به همین نسخه شفابخش مدیریتی در برخورد با مفاسد، آنچه به مردم عرضه میشود ورژن تخریبی است که به نظر میرسد فرمان هدایت افکار عمومی را به تدریج از دست دولت و نظام خارج کرده است.
مناظرات تلویزیونی به جنگ گلادیاتورها برای زنده ماندن بیشتر شبیه است تا «نظرخواهی» از متخصصین و صاحبنظرانی که درد را شناخته و به دنبال درمان هستند. از طرفی نسخههایی که بعضا برای درمان درد ارائه میشود به بیانیه سیاسی حزبی شبیه است که کلیاتی چکشکاری نشده را با البداهه به خورد مخاطب میدهد. طبیعتا درگیرودار نمایش چنین شوهای جهان سومی مدیریت نشدهای است که مخاطب به جز «ناامیدی» و «تضییع وقت نازنین» هیچ کاسب نمیشود. عصرهای جمعه ما مدتهاست با تماشای این بینظمیهای اعصاب خرد کن، رنگ و بوی «خشونت» به خود گرفته است. حال آن که از این ورژن مناظره یا به زعم برخی مخاطبین با تجربه «سر و کله زدنهای جمعی» تاکنون یک راهکار موقتی هم به بالادست سیستم صعود نکرده است.
مشکل مدیریتی بعدی جامعه ایرانی رها کردن نظم عمومی به سمت تحلیل رسانههایی است که سربزنگاههای زمانی، به ناگاه موج «مطالبات عمومی» مردم از یک دستگاه یا بخشی از بدنه سیستم را به شدت بالا برده و سپس به واسطه عدم حرفهایگری مدیران رسانهای اجتماعی سیستم، جامعه را تا سر حد جنون تحریک میکنند. از زلزله آذربایجان تا تصادفات رانندگی اخیر! هیچ فرقی در نوع حادثه و طبیعی بودن یا غیرمترقبه بودن آن وجود ندارد. تیمی واحد از رسانههای داخلی و خارجی به صورت همزمان فتیله مطالبهگری در اجتماع را به صورت دلخواه بالا و پایین میکنند و در این میان آنچه از دست میرود «امنیت روانی» یک جامعه است که ظاهرا متولی دلسوزی ندارد!
اخبار زورگیری و قتل و تجاوز به اندازهای پررنگ و سوار بر موجی هیجانی از جانب دستانی نامرئی همهگیر میشود که سطح «احساس امنیت اجتماعی» در جامعه ما علیرغم ارزیابی بسیار خوب شاخصههای اجتماعی امنیت تضعیف جدی شده است. مشکل زمانی حاد میشود که بدانیم «احساس ناامنی اجتماعی» را با ارتقاء کیفیت زندگی و حتی با فرض صفر شدن وقوع جرم و جنایت در جامعه نیز نمیتوان به سرعت درمان کرد.
با مثالی سعی در تعمیق بحث میکنیم... تعدادی از متخصصین علوم پزشکی در جامعه ما برخلاف قانون، به اخذ وجهی اضافی از بیمار مشهور به «زیرمیزی» اهتمام ورزیدهاند. این یک بیماری صنفی است که راهکارهای مبارزه با آن نه پیچیده است و نه به سختی ریشهکنی سرطان است! به طور مثال وزارت بهداشت راسا میتواند با ورود قاطعانه به موضوع و پیگیری اقدامات ایجابی در برخورد با تعدادی از بزرگترین و مشهورترین متخصصین متخلف در این پرونده، به طور معروف قاعده بازی را در دست بگیرد. این یک راهکار مقطعی است که دست کم چندین ماه زمان برای ایجاد تغییرات بنیادین در سیستم درمان کشور را در اختیار قانونگذار و مدیران ارشد برای دستیابی به راهکاری بلندمدت و حتی دائمی میگذارد.
در مقابل میتوان ساعتها وقت و اعصاب مردم را با عنوان کردن این مطلع ناشایست و غیر دردمندانه که «مملکت بخور بخور است!» تضییع کرد. آنچه حاصل چنین رویه خطرناکی است بیاعتمادی کلیه اعضای یک جامعه به صنف متخصصین و پزشکان در کشور است که میزان هزینهسازی آن برای اجتماع از جمع کل زیرمیزیهای اخذ شده چندین برابر بیشتر است! این اقدام نابخردانه مصداق این مثل است که «آمدیم ابرویش را درست کنیم چشمش را هم کور کردیم!»
کدام عاقلی میپذیرد حاصل جلسه کارگشایی میان یک نماینده مجلس که پیش از این خود وزیر بهداشت و درمان کشور نیز بوده و مدیری دیگر در وزارت بهداشت، القای این موضوع به مخاطب باشد که «سیستم خراب است! کار چندانی نمیشود کرد! مردم منتظر بهبود اوضاع نباشند!»
خواسته یا ناخواسته عدهای از سر کمسوادی در مباحث مدیریت اذهان عمومی، تن به بازی کثیف مجموعهای آشنا به پیچیدهترین تکنیکهای «امنیتزداییاجتماعی»، «مطالبهگری ناامیدانه» و اذعان آشکار مسئولین به تضییع عمدی حقوق مردم در دادگاهی علنی دادهاند.
در صورت ادامه همین روند تخریبی هوشمندانه، هیچ بعید نیست در صورت رخ دادن یک حادثه آتشسوزی دیگر در خیابان جمهوری به طور مثال، حرکت اعتراضی شکل گرفته بر مبنای تمرینات قبلی ناشی از ایجاد جنبش مطالبات مردمی بیپاسخ مانده، به سمت درخواست استعفای شخص رئیسجمهور کشیده شود! منظور این که اجرای عملیات روانی در حوزه بازیهای شیرینی حزبی شاید در ابتدا منافعی حداقلی برای گروهی مشخص در پی داشته باشد اما مدیریت این جریان به راحتی از دست آن چند نفری که خود را علامه دهر بازیهای کثیف امنیتی با روح و روان مردم میدانند، میتواند خارج شود. کما این که در 18 تیر 1378 چیزی نمانده بود یک مطالبه رسانهای بیمقدار دولت اصلاحات را دچار مرگ سیاسی کند.
حال چه کنیم که اوضاع بدتر از این نشود؟ مدیرانی که با اصول اولیه تعامل با جامعه بیگانه هستند حقیقتا یا باید به فکر تحویل کرسی خود به افراد کاربلد باشند یا دست کم یک دوره فشرده «روابط عمومی» را در دستور کار خود قرار دهند تا در تعامل با جامعه بر سر یک حادثه آتشسوزی با دو قربانی، دم از مشیت الهی و طبیعی بودن ماجرا نزنند!
آنها که از سرمایه امید جامعه چکهای بیمحل پی در پی میکشند تا ضعف محسوس خود در عرصه مدیریت و برنامهریزی اقتصادی و سیاسی را توجیه کنند هم باید بدانند همین تکنیک ساده میتواند پس از گذشت مدت زمانی کوتاه طومار قدرتشان را درهم بپیچد. رمز موفقیت و پیروزی انقلاب اسلامی ایران «وحدت کلمه» بود و اتحاد مردم در برخورد با مشکلات و سختیهایی که حقیقتا گاه طاقتفرسا میشد. زمانی بود که منافقین صاحبان دکانهای خواربارفروشی را به جرم ظاهر مذهبی داشتن به تیغ ترور میسپردند اما سایرین حاضر نشدند به بهانه دادخواهی از فقدان امنیت اجتماعی محسوس و حقیقی، جو روانی یک جامعه را دچار ناامنی ماندگار سازند. حال چگونه شده که امنیت و رفاه و معیشت مردم تبدیل به بازیچه کودکان بازیگوش مشتاق قدرت و قبیلهگرایی شده است؟ بالاخره مردم در این تخریبگری خطرناک که میان کارگر و کارفرما، بازاری و صنعتگر، پزشک و بیمار، مردم و نظام، دولت و ملت؛ بینگرانی، تفرقه میآفریند کیست؟
یأسآفرینی در جامعه به بهانه تکرار مکرر مشکلات و معضلات برای مردم بدون ارائه یک خط راهحل یعنی تلاش برای سوراخ کردن کشتی که همگی سوار بر آن در مسیر زندگی طی طریق میکنیم. اگر صدا و سیما، دولت، مجلس و رسانهها دلسوزانه و از سر دردمندی به بسط مشکلات همزمان با هماندیشی درون گفتمانی به منظور دستیابی به راهکارهایی کارآمد و به دور از خیالات و اوهام بپردازند حقیقتا خیری عظیم در چنین نقشه راهی برای جامعه ایرانی نهفته است. غیر از این باشد به دست خود «نقشه فروپاشی از درون» آمریکا را به نام «روشنفکرنمایی» و «فهم معضلات» از سر اظهار فضلی، اجرایی خواهیم ساخت. انتخاب با مدیران جامعه است!