نگرش معرفت شناسانه به « تحويل سال» (خوان حکمت)
چون در آستانه تحويل سال هستیم،اين نكته را به سایر آقاياني كه از شما درباره تحويل حال و سال میپرسند بفرمائيد كه ما ديني داريم كه ما را به تحويل سال و تحوّل وادار كرده؛ و اين كار، كار خوبي است. ما آنچه الآن در فروردين به عهده ماست يا بر ما تحميل شده است يا داريم، همين است كه چون زمين يك بار به دور آفتاب ميگردد، اين دورش تمام شده است، ميشود عيد. زمين هر شبانه روز يك بار به دور خود ميگردد كه شب و روز توليد میشود، در طي اين 365 روز هر روزي يك درجه به دور اين مدار شمس میگردد و سال پيدا ميشود. وقتي ما اين معناي تحويل سال را بررسي میكنيم، ميبينيم زمين به دور آفتاب گشت، رسالت خودش را به پايان رساند، يك دور را كامل كرد؛ آنوقت ما داريم عيد میگيريم .
ضرورت گردش انسان به دور شمس ولايت و امامت
ما وقتي مجازيم كه عيد بگيريم كه ما هم به دورِ شمس حقيقي بگرديم و گرنه ما اينجا آرام بنشينيم، آن زمين میگردد؛ آنوقت براي ما میشود عيد ؟! اگر از كسي پرسیدند چرا پنجاه ساله اي؛ اين به كار غير ارجاع میدهد، میگويد: پنجاه بار زمين به دور آفتاب گشت. اما تو چند قدم برداشتي ؟ زمين شده پنجاه ساله، آخر تو چه كارهاي؟ عمرِ انسان محصول حركت خود اوست. عدّهاي واقعاً شيخ مُتصبّياند، يعني يك كودك 80 ساله و 90 سالهاند، رشدي نكردند! حالا زمين به دور آفتاب گشته، به من و تو چه!! اگربه ما هم حقيقتي را گفتند، به دور آن حقيقت بگرديم؛ يك دور به دور او بگرديم، بله ما هم عمرمان زياد میشود .
عمر ما محصول حركت ماست، هيچ وقت نمي شود وصف به حال متعلّق موصوف را در بازار ارزيابي ارائه كرد. بعد زمين دورش تمام میشود، كمال به مقصد میرسد، كمال خودش را طي میكند؛ آنوقت ما كه اهل زمينيم، ما عيد بگيريم؛ اين قابل قبول نيست براي كسي كه معناي عمر را میداند و به ما گفتند كه حركت كنيد:اِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيه (1). و میتوانيد حركت كنيد و به دور حق هم حركت كنيد. اگر وجود مبارك حضرت امير (ع) مَعَ الحَقّ بود، يَدُورُ مَعَهُ حِيثُ مَا دار(2) بود؛ بالأخره ما هم حقمحور باشيم. اگر ما علم محور، حقمحور، عدل محور، عقل محور بوديم؛ ما حركت ميكنيم.
معناي حقيقي عمر شايسته براي انسان
آنوقت عمر پيدا میكنيم، عمر ما مورد قسم خدا قرار میگيرد. خداي سبحان به عمر پيغمبر (ص) قسم ياد كرد، فرمود: لَعَمْرُكَ اِنَّهُمْ لَفِي سَكرَتِهِمْ يَعمَهُون (3)، قسم به جان تو .كدام جان شايسته است ؟ (این عَمْرُكَ همان عُمر است؛ منتها چون در قسم اين كلمه زياد تكرار میشود و ضمّه ثَقيل است، تبديل به فتحه شده؛ وگرنه اين عمر همان (عُمر) است).علماء كه وارثان انبيايند، بالأخره بايد جاني پيدا كنند كه شايسته سوگند باشد. اگر انسان جاني پيدا كرد كه حق مدار و حق محور بود، او میتواند كاملاً بگويد: ای خدائي كه زمان و زمين را تغيير میدهي و تحويل میدهي، حال ما را هم تغيير بده: يا مُحَوِّلَ الحُولِ وَ الاَحوال. حُول زمان و زمين را، آسمان و شمس و قمر را تو بر میگرداني، يك. احوال ديگران را هم بر میگرداني، دو. حالت ما را هم تغيير بده، سه. چنين كسي میتواند سالي را پشت سر بگذارد، بگويد: من عمرم كامل شده است.
عذاب مجرمان در روز قيامت
... اِنَّهُ مَنْ يَأتِ رَبَّهُ مُجرِماً فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي(4). (اِجرام) كه فرمود: اِنّا مِنَ المُجرِمينَ مُنتَقِمُون (5)، مصداق كامل جُرم همان كفر است كه شامل كافران ميشود. شامل افراد ديگر هم میشود، منتها آنها عذابشان منقطعُ الآخِر است، آن كافر عَنود عذابش با خُلود همراه است، فَاِنَّ لَهُ جَِهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي.
در مسئله (لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي)، معنايش اين نيست كه نه مردهاند نه زنده؛ چون بين موت و حيات فاصلهاي نيست. اين منفصله مانِعَهُ الخُلُوّ است كه ارتفاع ممكن نيست، نظير لا فارِضٌ وَ لا بِكرٌ نيست كه بينشان فاصله است. نه گاو نوسال است، نه گاو كهنسال؛ بين گاو نوسال و گاو كهنسال، گاو ميانسال فاصله است. فرمود: لا فارِضٌ وَ لا بِكرٌ، بلكه عَوانٌ بِينَ ذلِك (6). امّا اين از آن قبيل نيست، لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي؛ يعني این طور نیست که يك حالت وسطي باشد نه زنده، نه مرده! بلكه اينها واقعاً زندهاند و معذّبند؛ پس لا يَحيي فِيهَا حَياهً طَيِّبَهً وَ لا يَمُوتُ فِيهَا كه با مرگ از عذاب برهند. حقيقتاً زندهاند، منتها در درد و عذابند؛ بين اينها فاصله نيست.
پاداش مؤمنان در روز قيامت
وَ مَنْ يَأتِهِ مُؤمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَاُولئِكَ، با اينكه ممكن بود بفرمايد: (فَلَهُ). در جريان آيه قبلي فرمود: فَاِنَّ لَهُ، امّا اينجا نفرمود فَاِنَّ لَهُ، فرمود: فَاُولئِكَ؛ براي اينكه منزلت عاليه اينها را ترسيم بكند، با اشاره به دور تعبير كرده است. فَاُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ العُلي(7). اين تعبير (اُولئِكَ) اشاره به رفعت منزلت آنهاست، كه: يَرفَعِ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ اُوتُوا العِلمَ دَرَجات.
اين درجات را به اين صورت بيان كرده: جَنّاتُ عَدنٍ تَجرِي مِنْ تَحتِهَا الاَنهارُ خالِدينَ فِيهَا. در آيه 15 سوره مباركه اي كه به نام پيغمبر(ص) است،آنجا اَنهار بهشتي را مشخص فرمود: مَثَلُ الجَنَّهِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونْ فِيهَا اَنهارٌ مِنْ مآءٍ غِيرِ آسِن، آبي نيست كه نظير آب دنيا اگر يك چند روزي در يك جائي بماند، بُو بگیرد! آسِن بشود، متغيّر بشود؛ اينچنين نيست. وَ اَنهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعمُه؛ نهرهائي از شير جاري است كه هرگز طعم و مزه آن عوض شدني نيست، عوض نميشود؛ ساليان متمادي ميماند. وَ اَنهارٌ مِنْ خَمرٍ لَذَّهٍ لِلْشّارِبين؛ در اینجا خمر نه آن خمری است كه انسان را به حيوانيّت برساند! آن خمري كه انسان را به فرشتگي نزديك میكند، لَذَّهٍ لِلْشّارِبين. وَ اَنهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي؛ و نهرهائی از عسل كه ديگر از كندو و زنبور برنخاسته، از نماز و روزه برخاسته! اگر عسلي محصول نماز و روزه بود، ساليان متمادي بماند آسيب نميبيند! گذشته از اين، وَ لَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرات.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام عزه) در جلسه درس تفسير سوره طه در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم ـ ۲۶/۱۲/۱۳۸۸؛ ۱۷/۱/۱۳۸۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) انشقاق/ 6 (2) بحار الأنوار/ 28/ 368
(3) حجر/ 72 (4) طه/ 74
(5) سجده/ 22 (6) بقره/ 68
(7) طه/ 75
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.
ضرورت گردش انسان به دور شمس ولايت و امامت
ما وقتي مجازيم كه عيد بگيريم كه ما هم به دورِ شمس حقيقي بگرديم و گرنه ما اينجا آرام بنشينيم، آن زمين میگردد؛ آنوقت براي ما میشود عيد ؟! اگر از كسي پرسیدند چرا پنجاه ساله اي؛ اين به كار غير ارجاع میدهد، میگويد: پنجاه بار زمين به دور آفتاب گشت. اما تو چند قدم برداشتي ؟ زمين شده پنجاه ساله، آخر تو چه كارهاي؟ عمرِ انسان محصول حركت خود اوست. عدّهاي واقعاً شيخ مُتصبّياند، يعني يك كودك 80 ساله و 90 سالهاند، رشدي نكردند! حالا زمين به دور آفتاب گشته، به من و تو چه!! اگربه ما هم حقيقتي را گفتند، به دور آن حقيقت بگرديم؛ يك دور به دور او بگرديم، بله ما هم عمرمان زياد میشود .
عمر ما محصول حركت ماست، هيچ وقت نمي شود وصف به حال متعلّق موصوف را در بازار ارزيابي ارائه كرد. بعد زمين دورش تمام میشود، كمال به مقصد میرسد، كمال خودش را طي میكند؛ آنوقت ما كه اهل زمينيم، ما عيد بگيريم؛ اين قابل قبول نيست براي كسي كه معناي عمر را میداند و به ما گفتند كه حركت كنيد:اِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيه (1). و میتوانيد حركت كنيد و به دور حق هم حركت كنيد. اگر وجود مبارك حضرت امير (ع) مَعَ الحَقّ بود، يَدُورُ مَعَهُ حِيثُ مَا دار(2) بود؛ بالأخره ما هم حقمحور باشيم. اگر ما علم محور، حقمحور، عدل محور، عقل محور بوديم؛ ما حركت ميكنيم.
معناي حقيقي عمر شايسته براي انسان
آنوقت عمر پيدا میكنيم، عمر ما مورد قسم خدا قرار میگيرد. خداي سبحان به عمر پيغمبر (ص) قسم ياد كرد، فرمود: لَعَمْرُكَ اِنَّهُمْ لَفِي سَكرَتِهِمْ يَعمَهُون (3)، قسم به جان تو .كدام جان شايسته است ؟ (این عَمْرُكَ همان عُمر است؛ منتها چون در قسم اين كلمه زياد تكرار میشود و ضمّه ثَقيل است، تبديل به فتحه شده؛ وگرنه اين عمر همان (عُمر) است).علماء كه وارثان انبيايند، بالأخره بايد جاني پيدا كنند كه شايسته سوگند باشد. اگر انسان جاني پيدا كرد كه حق مدار و حق محور بود، او میتواند كاملاً بگويد: ای خدائي كه زمان و زمين را تغيير میدهي و تحويل میدهي، حال ما را هم تغيير بده: يا مُحَوِّلَ الحُولِ وَ الاَحوال. حُول زمان و زمين را، آسمان و شمس و قمر را تو بر میگرداني، يك. احوال ديگران را هم بر میگرداني، دو. حالت ما را هم تغيير بده، سه. چنين كسي میتواند سالي را پشت سر بگذارد، بگويد: من عمرم كامل شده است.
عذاب مجرمان در روز قيامت
... اِنَّهُ مَنْ يَأتِ رَبَّهُ مُجرِماً فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي(4). (اِجرام) كه فرمود: اِنّا مِنَ المُجرِمينَ مُنتَقِمُون (5)، مصداق كامل جُرم همان كفر است كه شامل كافران ميشود. شامل افراد ديگر هم میشود، منتها آنها عذابشان منقطعُ الآخِر است، آن كافر عَنود عذابش با خُلود همراه است، فَاِنَّ لَهُ جَِهَنَّمَ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي.
در مسئله (لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي)، معنايش اين نيست كه نه مردهاند نه زنده؛ چون بين موت و حيات فاصلهاي نيست. اين منفصله مانِعَهُ الخُلُوّ است كه ارتفاع ممكن نيست، نظير لا فارِضٌ وَ لا بِكرٌ نيست كه بينشان فاصله است. نه گاو نوسال است، نه گاو كهنسال؛ بين گاو نوسال و گاو كهنسال، گاو ميانسال فاصله است. فرمود: لا فارِضٌ وَ لا بِكرٌ، بلكه عَوانٌ بِينَ ذلِك (6). امّا اين از آن قبيل نيست، لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيي؛ يعني این طور نیست که يك حالت وسطي باشد نه زنده، نه مرده! بلكه اينها واقعاً زندهاند و معذّبند؛ پس لا يَحيي فِيهَا حَياهً طَيِّبَهً وَ لا يَمُوتُ فِيهَا كه با مرگ از عذاب برهند. حقيقتاً زندهاند، منتها در درد و عذابند؛ بين اينها فاصله نيست.
پاداش مؤمنان در روز قيامت
وَ مَنْ يَأتِهِ مُؤمِناً قَدْ عَمِلَ الصّالِحاتِ فَاُولئِكَ، با اينكه ممكن بود بفرمايد: (فَلَهُ). در جريان آيه قبلي فرمود: فَاِنَّ لَهُ، امّا اينجا نفرمود فَاِنَّ لَهُ، فرمود: فَاُولئِكَ؛ براي اينكه منزلت عاليه اينها را ترسيم بكند، با اشاره به دور تعبير كرده است. فَاُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ العُلي(7). اين تعبير (اُولئِكَ) اشاره به رفعت منزلت آنهاست، كه: يَرفَعِ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَ الَّذِينَ اُوتُوا العِلمَ دَرَجات.
اين درجات را به اين صورت بيان كرده: جَنّاتُ عَدنٍ تَجرِي مِنْ تَحتِهَا الاَنهارُ خالِدينَ فِيهَا. در آيه 15 سوره مباركه اي كه به نام پيغمبر(ص) است،آنجا اَنهار بهشتي را مشخص فرمود: مَثَلُ الجَنَّهِ الَّتِي وُعِدَ المُتَّقُونْ فِيهَا اَنهارٌ مِنْ مآءٍ غِيرِ آسِن، آبي نيست كه نظير آب دنيا اگر يك چند روزي در يك جائي بماند، بُو بگیرد! آسِن بشود، متغيّر بشود؛ اينچنين نيست. وَ اَنهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعمُه؛ نهرهائي از شير جاري است كه هرگز طعم و مزه آن عوض شدني نيست، عوض نميشود؛ ساليان متمادي ميماند. وَ اَنهارٌ مِنْ خَمرٍ لَذَّهٍ لِلْشّارِبين؛ در اینجا خمر نه آن خمری است كه انسان را به حيوانيّت برساند! آن خمري كه انسان را به فرشتگي نزديك میكند، لَذَّهٍ لِلْشّارِبين. وَ اَنهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي؛ و نهرهائی از عسل كه ديگر از كندو و زنبور برنخاسته، از نماز و روزه برخاسته! اگر عسلي محصول نماز و روزه بود، ساليان متمادي بماند آسيب نميبيند! گذشته از اين، وَ لَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرات.
بيانات حضرت آيتالله جوادي آملي (دام عزه) در جلسه درس تفسير سوره طه در جمع طلاب و فضلاي حوزه علميه قم ـ ۲۶/۱۲/۱۳۸۸؛ ۱۷/۱/۱۳۸۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) انشقاق/ 6 (2) بحار الأنوار/ 28/ 368
(3) حجر/ 72 (4) طه/ 74
(5) سجده/ 22 (6) بقره/ 68
(7) طه/ 75
خوان حکمت روزهای یکشنبه منتشر میشود.