الگوی سازمانی القاعده و داعش
گروههای تکفیری- جهادی که عمدتا در حوزه تروریسم فعالیت میکنند، به دلیل شرایط خاص امنیتی، الگوهای متفاوتی از سازماندهی نیروها و شاخههای تروریستی را در دستور کار خود قرار میدهند تا علاوه بر مصونیت از تهدیدهای دیگران، از منظر گفتمانی و کارکردی، حرکتی رو به جلو داشته باشند. البته نمیتوان این سازماندهی را به دور از عواملی همچون جغرافیا و اهداف، مورد تحلیل قرار داد.
سازمانهای تروریستی عمدتا براساس مؤلفههایی چون نحوه صدور فرمان و فرمانپذیری، سیستمهای کنترل و نظارت، تخصص افراد و گروهها، زمان عملیات و ساختار، تقسیمبندی میشوند. آنچه در ادامه میآید بررسی دو الگوی سازمانی القاعده و داعش است؛
الگوی منظومهای القاعده
در این نوع از سازمانها یک سطح خیلی پایین از فرمان و کنترل در عملیاتها دیده میشود. آزادی عمل بسیار بیشتر است. رفتارهای مستقل در این نوع سازمان اجازه فعالیت دارند. حلقهها یا زیرشبکهها در مدار یک واحد فرماندهی حرکت میکنند، لذا پیوندها برقرار است، اما به صورت ضعیف عمل میکنند تا جایی که سیستم کنترلی و فرماندهی بسیار ضعیف میباشد.
الگوی سازمانی القاعده بهصورت منظومهای است. اگرچه سازمان، شخصمحوری (قطب) دارد اما پیوند میان حلقه مرکزی و سایر حلقهها ضعیف است. فرایندهای کنترلی تا حدی ضعیف میباشد که در شرایط کنونی و با برجسته شدن داعش، واگرایی در سازمان القاعده رخ داده و برخی از زیرشبکههای آن به داعش پیوستهاند. آزادی عمل در این سازمان بسیار زیاد است و حلقهها که براساس عامل جغرافیا تقسیمبندی شدهاند، میتوانند استراتژیهای محلی متفاوتی اتخاذ کنند، اگرچه در هدف نهایی، به هم نزدیک هستند. این آزادی عمل حتی در برخی موارد موجب شده تا دستورات رهبر القاعده که در شرایط کنونی ایمن الظواهری است، مورد بیتوجهی قرار بگیرد. کشتار غیرنظامیان یکی از این موارد است. ایمن الظواهری به کشتار وسیع مردم غیرنظامی اعتقادی ندارد. این مسئله حداقل دوبار طی سالهای اخیر علنی شده است؛ 9 سال قبل، زمانی که ابومصعب الزرقاوی، القاعده عراق را تشکیل داد (به عبارت بهتر، گروهی را تشکیل داد که مقدمه شکلگیری القاعده عراق فراهم شد)، راهبردش ایجاد جنگ داخلی تمامعیار بین گروههای شیعی و اعراب سنی بود. او میخواست با این جنگ، روند سیاسی رو به پیشرفت عراق که در آن شیعیان به قدرت میرسند را متوقف کرده و جنگ مذهبی را به تمام منطقه تسری دهد. تاکتیک زرقاوی نیز بمبگذاری و عملیاتهای انتحاری در میان جمعهای شیعی بود تا غیرنظامیان شیعه را کشته و نظامیان شیعه را وادار به واکنش کند. اما یک سال پس از تشکیل القاعده عراق، ایمن الظواهری که آن روزها، پس از اسامه بن لادن، نفر دوم القاعده محسوب میشد، زرقاوی را از این کار بر حذر داشت. ظواهری در ژوئیه 2005 طی نامهای، استراتژی و تاکتیک زرقاوی را با این استدلال که اعمال خشونت در مقابل غیرنظامیان شیعی، نهادهای مذهبی و کشتار مردم میتواند حمایت مردم عراق از القاعده و به صورت وسیعتر حمایت مردمی از گروههای مبارز سنی را تضعیف کند، زیر سوال برد. اگرچه زرقاوی به هشدار ظواهری عمل نکرد، اما چندی بعد، آنچه مرد شماره دو القاعده آن روزها و مرد شماره یک این روزها، گفته بود محقق شد. اقدامات سختگیرانه زرقاوی در مناطق سنینشین و کشتار غیرنظامیان، موجب اختلاف میان گروههای سنی و القاعده شد. زرقاوی اگرچه توانست با زیرکی مانع از گسترش این اختلافات شود، اما نکتهبینی ظواهری در این ماجرا آشکار بود.
اما حالا و پس از گذشت سالها از آن پیام، ایمن الظواهری طی پیامی در مهرماه 92، از اعضای القاعده خواسته تا از قتل شیعیان، مسیحیان، هندوها و صوفیها پرهیز کرده و فعالیتهای خود را برای ضربه زدن به آمریکا متمرکز کنند. این پیام اگرچه با برداشتهای کلی که از القاعده در رسانهها مطرح شده و تاکنون نیز به صورت عملی از سوی این گروه پیاده شده، متفاوت است اما به معنای یک تغییر در استراتژی محسوب نمیشود، بلکه صرفا یک تغییر تاکتیک است. همین مسئله که ظواهری، نام شیعیان را در کنار هندوها و مسیحیان میآورد و اساسا آنها را از دایره اسلام خارج میداند، یک دلیل برای این مدعا است. اما باز هم این خواسته از سوی جبهه النصره (شاخه القاعده در سوریه) و حتی کتائب عبدالله عزام که خود را شاخه لبنانی القاعده معرفی میکند، عملی نشده است.
در هر صورت، شبکه القاعده یک تشکیلات چندملیتی است که هویت خود را مدیون اعضایش،که متشکل از گروههای اسلامی کشورهای مختلفاند، میداند. رمز تداوم کاری القاعده در انجام عملیات گوناگون، داشتن ارتباط غیرمتمرکز با گروههای سلفی- جهادی کشورهای مختلف است. در سال 1998 که القاعده بیانیه تشکیل جبهه جهانی اسلامی جهاد بر علیه یهودیان و مسیحیان را صادر کرد، امضاکنندگان آن را افرادی از جماعت اسلامی مصر، جماعت اسلامی پاکستان، سازمان الجهاد مصر، گروههای اسلامی کشمیر و ... تشکیل میدادند. کادر رهبری القاعده، حلقههای پراکنده این گروه را براساس عامل جغرافیا، به شش حوزه مستقل تقسیم کرده است. این حوزهها برای انجام عملیاتها و تامین مالی، بطور مستقل و در چارچوب سیاستهای کلی کادر رهبری عمل میکنند. این شش حوزه به شرح زیر است (اسامی زیر، متحدان القاعده بوده و یا هستند. تغییرات گستردهای که طی دو سال اخیر در آرایش گروههای تروریستی رخ داده، این یادآوری را ضروری میسازد):
1. حوزه شبه قاره هند؛ سپاه محمد، جنبش مبارزین کشمیری، جماعت اسلامی کشمیر و لشکر طیبه از جمله متحدان کلیدی القاعده در این منطقه هستند.
2. حوزه آسیای مرکزی؛ القاعده از طریق چهار شبکه محلی جنبش اسلامی ازبکستان، سازمان مجاهدین عرب چچن، شبکه التوحید و الجهاد در گرجستان و جنبش اسلامی اویغورها در چین، فعالیتهای خود را در این حوزه پیگیری میکند.
3. حوزه جنوب شرق آسیا؛ جماعت اسلامی اندونزی، گروه سرباز جهادی اندوزی، گروه جماعت اسلامی اندونزی و جنبش ابوسیاف از اصلیترین متحدان القاعده در این حوزه هستند.
4. حوزه آفریقا؛ جماعت سلفیه دعوت و کشتار (GSPC) الجزایر، جماعت اسلامی توحید و جهاد مغرب، سازمان صراطالمستقیم و جماعت هجرت و تکفیر در مراکش، جماعت اسلامی جنگجویان لیبی، بوکوحرام نیجریه، جماعت اسلامی جنگجویان تونس، سازمان سنت و الجماعة تونس و ... از گروههای متحد القاعده در آفریقا محسوب میشوند.
5. حوزه اروپا و آمریکا؛ القاعده هیچگاه یک گروه یا جماعت سازمان یافته در این مناطق تشکیل نداده، اما همواره سعی کرده است مجموعهای از عملیاتهای تروریستی را از بیرون این مناطق مثل پاکستان و افغانستان هدایت کند. (البته القاعده با توجه به سابقه اجرای عملیات در این حوزه، اگرچه نتوانسته یک حلقه مرتبط با خود در آنجا ایجاد کند یا بیابد، اما با افراد همسو ارتباط برقرار کرده است.)
6. حوزه خاورمیانه؛ انصار القاعده در یمن، جماعت التوحید و الجهاد در عراق که بعدها ذیل دولت اسلامی عراق فعالیت کرده و در شرایط کنونی با گسترش حوزه عملیاتی به داعش تغییر نام داده، گروه انصار القاعده فی جزیرة العرب در عربستان، جبهه النصرة در سوریه .
الگوی ویروسی داعش
در این الگو، یک واحد مرکزی وجود دارد که با نشان دادن برتریهای گفتمانی و کارکردی، بدون هرگونه ارتباط ارگانیک، گروههای پیرو پیدا میکند. این گروهها، حلقههای به هم پیوسته محسوب نمیشوند. گروههای هوادار یا وجود دارند و یا مانند ویروس و بدون ارتباط با مرکز ایجاد شده و رشد میکنند. این تکثیر سلولی، سازمانی ایجاد میکند که عملا با تعاریف مرسوم از تشکیلات فاصله دارد. آزادی عمل و انعطافپذیری در این سازمان تقریبا به صورت کامل برقرار است.
الگوی سازمانی داعش مبتنی بر الگوی تکثیر ویروسی میباشد. در این الگو اساسا رابطه سازمانی، چه متمرکز (همچون الگوی هرمی) و چه غیرمتمرکز (همچون الگوی زنجیرهای)، شکل نمیگیرد. برخی گروههای تروریستی با رهبر داعش که خود را خلیفه مسلمین خوانده، بیعت میکنند اما این بیعت به معنای خطگیری دقیق و منطبق کردن برنامههای محلی با استراتژی داعش، صورت نمیگیرد. فارغ از اینکه در آینده چه تحولی در این حوزه رخ میدهد، آنچه تاکنون توسط گروههای بیعتکننده با داعش صورت گرفته، نوعی اعلام هواداری از ابوبکر البغدادی، رهبر داعش است. حتی اگر تقلیدی نیز از استراتژی داعش صورت میگیرد، تا کنون ظاهری و بدون دستاوردهای عملی است. به عنوان مثال انصار بیتالمقدس که پس از یک تائید و تکذیب، نهایتا بیعت خود را با داعش اعلام کرد، صحرای سینا را به عنوان ولایت سینا که به نوعی تداعیکننده گستردگی خلافت البغدادی بر این ولایت است، اعلام کرد اما عملا این گروه در صحرای سینای مصر، قدرت کنترلکنندگی ندارد که بخواهد به نمایندگی از خلیفه (رهبر داعش) حکومت کند. نشانههای معناداری مبنی بر اینکه انصار بیتالمقدس در پی توسعه نفوذ داعش در مصر باشد نیز دیده نمیشود. به نظر میرسد توسعه سازمانی داعش مبتنی بر الگوی تکثیر ویروسی، شکلی گسترده و غیرمنظم از آن ایجاد کرده است که عملا امکان راهبری گروههای تحت بیعت را نیز در آن، دشوار مینماید. گروههای تحت بیعت، خودمختارانه و مانند سابق در حوزههای محلی خود فعالیت میکنند و اساسا جز هوادار نامیدن آنها، شاید نتوان تعبیر دیگری بهکار برد. اینکه چرا داعش اینگونه طرفدار پیدا کرده تا جایی که الگوی تکثیر ویروسی در میان سازمانهای تروریستی را ایجاد کرده، دلایل مختلفی دارد. ادعای برقراری خلافت اسلامی و پیاده کردن آن در یک جغرافیای مشخص، قطعا جذابیتهایی دارد که میتواند گروههای فکری- تروریستی را به خود جلب کند. اما آیا جز این الگوبرداری، میتوان نشانههای دیگری مبنی بر ارتباط بیعتکنندگان با بیعتشونده یافت؟ حداقل چنین پیوندی جز در حوزه نیروگیری داعش، تاکنون رسانهای نشده است. این جذب نیرو نیز اساسا به معنای توسعه سازمانی نیست، بلکه توسعه مرکز سازمان را نشان میدهد.
گروههای بیعتکننده با داعش
برخی از گروههایی که تاکنون خبر بیعت آنها با داعش در رسانهها منتشر شده عبارتاند از؛
گروههای تروریستی عراقی به نامهای نقشبندیه، جیش المجاهدین، ثورة العشرین، الجیش الاسلامی، قاعدة الجهاد، الطائفة المنصورة، انصار التوحید، انصار السنة، الغرباء، الاهوال، انصار الاسلام، المختار، گردان شهداء معان در اردن، طالبان پاکستان، انصار بیتالمقدس در مصر، جندالخلافة در الجزایر، بخشی از افراد جدا شده از گروه امارت اسلامی در قفقاز، گروه خراسان و .... در ادامه، به معرفی مختصری از سه گروه از میان جنبشهای فوقالذکر میپردازیم؛
جند الخلافه
گروهی از عناصر متعلق به سازمان القاعده در کشور الجزایر با اعلام تاسیس جنبش مسلحانة جدیدی به نام جندالخلافه، این جنبش را شاخهای متصل به داعش خواندند و از بیعت خود با خلیفه داعشی خبر دادند. براساس بیانیه رسمی این جنبش، تاسیس جند الخلافه در الجزایر پس از نشست مجلس شورای گروههای مسلح حامی القاعده در الجزایر صورت یافت و این جنبش به رهبری خالد ابوسلیمان رسماً اعلام کرد که از سازمان القاعده و همچنین القاعده در کشورهای مغرب، که شاخهای از سازمان اصلی القاعده است، جدا شده است و با اعلام برائت از سازمان القاعده، تفکرات و مسیر این سازمان، از بیعت خود با ابوبکر البغدادی، سرکردة داعش خبر داد. براساس برخی از گزارشهای امنیتی که از جانب وزارت دفاع الجزایر صادر شده است، جنبشهای مسلحانة موجود در الجزایر، همچنان مشغول جذب نیرو از میان جوانان این کشور هستند. هرچند که طی سالهای گذشته تعداد آنان رو به کاهش بوده است و از 27هزار نفر در سال 1996میلادی، اکنون به 700 نفر کاهش یافتهاند.
گروه انصار بیتالمقدس
انصار بیتالمقدس جریانی سلفی است که منطقه «سینا» مصر را به عنوان امارت تحت سیطره خود اعلام کرده و با مرکزیت سینا در کشور مصر به جهاد و مبارزه با رژیم صهیونیستی میپردازد. فعالیتهای این جنبش علیه رژیم صهیونیستی پس از انقلاب ۲۵ ژانویه و در دوران حکومت اخوان، رونق گرفت. اما با برکناری محمد مرسی و به حاشیه راندن اخوان توسط جبهه سکولار و نظامیان مصر، افراطیونی که پیش از این نیز اعتقادی به مبارزات سیاسی نداشتند، این اتفاق را تأییدی بر مدعای خویش دانسته و به مبارزه با حکومت کودتا پرداختند تا از راه جهاد، حکومت اسلامی را در مصر برقرار سازند. با گسترش دامنه فعالیتهای گروه داعش و اعلام دولت اسلامی از جانب این گروه به خلافت ابوبکر البغدادی، یکی از جنبشهای جهادی که با این خلیفه خودخوانده اعلام بیعت کرده و تحت پرچم این دولت قرار گرفت، جنبش انصار بیتالمقدس در مصر بود که با استقبال داعش و سرکردهاش مواجه شد. انصار بیتالمقدس که پس از بیعت با داعش، نام ولایت سینا را برای خود انتخاب کرده، فعالیتهای خود را در مسیر توسعه نفوذ داعش در مصر پی گرفته است.
بوکوحرام
گروه تروریستی بوکوحرام در کشور نیجریه تأسیس شده و در این کشور فعالیت میکند. این گروه، طی دهه اخیر، به سبب عملیات متعدد در شهرهای مختلف نیجریه، هراس و بحران را برای ساکنین این کشور به وجود آورده و صدها نفر از مردم این کشور را، به بهانه اسلامگرایی و مبارزه با فرهنگ غربی، قربانی اقدامات تروریستی خویش کرده است. بوکوحرام در زبان «هاوسا» ـکه زبان رایج در شمال نیجریه استـ به معنای «حرام بودن تحصیلات غربی» است. نام رسمی این گروه به عربی «جماعة أهل السنة للدعوة والجهاد» است. بوکوحرام گروهی مسلح و تندرو در کشور نیجریه است که خواستار تعطیلی تمامی مدارس نوین و تحمیل قانون خودساخته شریعت بر تمامی ۳۶ ایالت نیجریه است. شیکاو، رهبر این گروه، در پیامی ویدئویی از همه مسلمانان جهان دعوت کرد تا به این گروه تروریستی بپیوندند و در جهاد علیه ارتش نیجریه او را یاری کنند. او در اوت 2013 مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اما از آن جان سالم به در برد. رهبران گروه بوکوحرام همواره به پیوند و همراهی خود با سازمان القاعده اذعان داشتهاند. طی ماههای اخیر، رهبر این جریان طی سخنانی، گروه داعش را تأیید و حمایت خود را از این گروه اعلام کرده است.
نتیجهگیری
مقایسه القاعده و داعش میتواند متناسب با درنظر گرفتن گستردگی آنها متفاوت باشد. اگر داعش صرفا آنچه که در عراق و سوریه وجود دارد، تلقی شود، قطعا انسجام سازمانی آن نسبت به گروه القاعده که در هیچ منطقه جغرافیایی در قدرت مستقر نشده، بیشتر خواهد بود. فارغ از شیوه رسیدن به قدرت و قوت و ضعف حکومت داری، داعش اکنون بر مناطقی از عراق و سوریه تسلط دارد و همین امر موجب میشود تا از لحاظ سازمانی منسجم، تا حدی منظم و البته جامعتر باشد، چراکه ناچار است به مسائل اقتصادی، فرهنگی، سیاست داخلی و حتی سیاست خارجی بیاندیشید و عمل کند. اگر داعش اینگونه حداقلی و محدود تلقی شود، برخورد با آن به دلیل استقرار در یک منطقه مشخص، کار آسانتری است تا برخورد با القاعدهای که اساسا ساختارش را برای امنیت بیشتر، به صورت شبکهای و منظومهای تنظیم کرده است. اما اگر گروههای بیعتکننده با داعش نیز جزئی از ساختار کلان این گروه تلقی شوند و همه این گروهها تحت عنوان داعش شناخته شوند، سازمان داعش متفاوت خواهد بود. به نظر میرسد در این تلقی، انسجام رفتاری القاعده با همه روابط غیرمتمرکزی که در آن وجود دارد، بیشتر از داعش خواهد بود. نکته تمایز دیگر در این تلقی، الگوی فرماندهی و فرمانپذیری است. در داعش چنین امری تاکنون دیده نشده یا به عبارت دیگر، نشانهای از صدور فرمان از سوی ابولکر البغدادی به گروههای بیعتکننده با او همچون انصار بیتالمقدس در دسترس نیست. به صورت کلی به نظر میرسد که رفتارهای گروهها در سازمان کلان داعش، بسیار مستقلتر از سازمان القاعده است و سیستمهای کنترلی البغدادی بر گروههای بیعتکننده با او اساسا وجود ندارد یا نشانهای از آن در دسترس نیست تا بشود آن را محک زد. به نظر میرسد با وجود همه ضعفها و فرمانگریزیهایی که در گروههای فعال در سازمان القاعده وجود دارد، القاعده در این حوزه منسجمتر از داعش است.
منبع: تبیین
سازمانهای تروریستی عمدتا براساس مؤلفههایی چون نحوه صدور فرمان و فرمانپذیری، سیستمهای کنترل و نظارت، تخصص افراد و گروهها، زمان عملیات و ساختار، تقسیمبندی میشوند. آنچه در ادامه میآید بررسی دو الگوی سازمانی القاعده و داعش است؛
الگوی منظومهای القاعده
در این نوع از سازمانها یک سطح خیلی پایین از فرمان و کنترل در عملیاتها دیده میشود. آزادی عمل بسیار بیشتر است. رفتارهای مستقل در این نوع سازمان اجازه فعالیت دارند. حلقهها یا زیرشبکهها در مدار یک واحد فرماندهی حرکت میکنند، لذا پیوندها برقرار است، اما به صورت ضعیف عمل میکنند تا جایی که سیستم کنترلی و فرماندهی بسیار ضعیف میباشد.
الگوی سازمانی القاعده بهصورت منظومهای است. اگرچه سازمان، شخصمحوری (قطب) دارد اما پیوند میان حلقه مرکزی و سایر حلقهها ضعیف است. فرایندهای کنترلی تا حدی ضعیف میباشد که در شرایط کنونی و با برجسته شدن داعش، واگرایی در سازمان القاعده رخ داده و برخی از زیرشبکههای آن به داعش پیوستهاند. آزادی عمل در این سازمان بسیار زیاد است و حلقهها که براساس عامل جغرافیا تقسیمبندی شدهاند، میتوانند استراتژیهای محلی متفاوتی اتخاذ کنند، اگرچه در هدف نهایی، به هم نزدیک هستند. این آزادی عمل حتی در برخی موارد موجب شده تا دستورات رهبر القاعده که در شرایط کنونی ایمن الظواهری است، مورد بیتوجهی قرار بگیرد. کشتار غیرنظامیان یکی از این موارد است. ایمن الظواهری به کشتار وسیع مردم غیرنظامی اعتقادی ندارد. این مسئله حداقل دوبار طی سالهای اخیر علنی شده است؛ 9 سال قبل، زمانی که ابومصعب الزرقاوی، القاعده عراق را تشکیل داد (به عبارت بهتر، گروهی را تشکیل داد که مقدمه شکلگیری القاعده عراق فراهم شد)، راهبردش ایجاد جنگ داخلی تمامعیار بین گروههای شیعی و اعراب سنی بود. او میخواست با این جنگ، روند سیاسی رو به پیشرفت عراق که در آن شیعیان به قدرت میرسند را متوقف کرده و جنگ مذهبی را به تمام منطقه تسری دهد. تاکتیک زرقاوی نیز بمبگذاری و عملیاتهای انتحاری در میان جمعهای شیعی بود تا غیرنظامیان شیعه را کشته و نظامیان شیعه را وادار به واکنش کند. اما یک سال پس از تشکیل القاعده عراق، ایمن الظواهری که آن روزها، پس از اسامه بن لادن، نفر دوم القاعده محسوب میشد، زرقاوی را از این کار بر حذر داشت. ظواهری در ژوئیه 2005 طی نامهای، استراتژی و تاکتیک زرقاوی را با این استدلال که اعمال خشونت در مقابل غیرنظامیان شیعی، نهادهای مذهبی و کشتار مردم میتواند حمایت مردم عراق از القاعده و به صورت وسیعتر حمایت مردمی از گروههای مبارز سنی را تضعیف کند، زیر سوال برد. اگرچه زرقاوی به هشدار ظواهری عمل نکرد، اما چندی بعد، آنچه مرد شماره دو القاعده آن روزها و مرد شماره یک این روزها، گفته بود محقق شد. اقدامات سختگیرانه زرقاوی در مناطق سنینشین و کشتار غیرنظامیان، موجب اختلاف میان گروههای سنی و القاعده شد. زرقاوی اگرچه توانست با زیرکی مانع از گسترش این اختلافات شود، اما نکتهبینی ظواهری در این ماجرا آشکار بود.
اما حالا و پس از گذشت سالها از آن پیام، ایمن الظواهری طی پیامی در مهرماه 92، از اعضای القاعده خواسته تا از قتل شیعیان، مسیحیان، هندوها و صوفیها پرهیز کرده و فعالیتهای خود را برای ضربه زدن به آمریکا متمرکز کنند. این پیام اگرچه با برداشتهای کلی که از القاعده در رسانهها مطرح شده و تاکنون نیز به صورت عملی از سوی این گروه پیاده شده، متفاوت است اما به معنای یک تغییر در استراتژی محسوب نمیشود، بلکه صرفا یک تغییر تاکتیک است. همین مسئله که ظواهری، نام شیعیان را در کنار هندوها و مسیحیان میآورد و اساسا آنها را از دایره اسلام خارج میداند، یک دلیل برای این مدعا است. اما باز هم این خواسته از سوی جبهه النصره (شاخه القاعده در سوریه) و حتی کتائب عبدالله عزام که خود را شاخه لبنانی القاعده معرفی میکند، عملی نشده است.
در هر صورت، شبکه القاعده یک تشکیلات چندملیتی است که هویت خود را مدیون اعضایش،که متشکل از گروههای اسلامی کشورهای مختلفاند، میداند. رمز تداوم کاری القاعده در انجام عملیات گوناگون، داشتن ارتباط غیرمتمرکز با گروههای سلفی- جهادی کشورهای مختلف است. در سال 1998 که القاعده بیانیه تشکیل جبهه جهانی اسلامی جهاد بر علیه یهودیان و مسیحیان را صادر کرد، امضاکنندگان آن را افرادی از جماعت اسلامی مصر، جماعت اسلامی پاکستان، سازمان الجهاد مصر، گروههای اسلامی کشمیر و ... تشکیل میدادند. کادر رهبری القاعده، حلقههای پراکنده این گروه را براساس عامل جغرافیا، به شش حوزه مستقل تقسیم کرده است. این حوزهها برای انجام عملیاتها و تامین مالی، بطور مستقل و در چارچوب سیاستهای کلی کادر رهبری عمل میکنند. این شش حوزه به شرح زیر است (اسامی زیر، متحدان القاعده بوده و یا هستند. تغییرات گستردهای که طی دو سال اخیر در آرایش گروههای تروریستی رخ داده، این یادآوری را ضروری میسازد):
1. حوزه شبه قاره هند؛ سپاه محمد، جنبش مبارزین کشمیری، جماعت اسلامی کشمیر و لشکر طیبه از جمله متحدان کلیدی القاعده در این منطقه هستند.
2. حوزه آسیای مرکزی؛ القاعده از طریق چهار شبکه محلی جنبش اسلامی ازبکستان، سازمان مجاهدین عرب چچن، شبکه التوحید و الجهاد در گرجستان و جنبش اسلامی اویغورها در چین، فعالیتهای خود را در این حوزه پیگیری میکند.
3. حوزه جنوب شرق آسیا؛ جماعت اسلامی اندونزی، گروه سرباز جهادی اندوزی، گروه جماعت اسلامی اندونزی و جنبش ابوسیاف از اصلیترین متحدان القاعده در این حوزه هستند.
4. حوزه آفریقا؛ جماعت سلفیه دعوت و کشتار (GSPC) الجزایر، جماعت اسلامی توحید و جهاد مغرب، سازمان صراطالمستقیم و جماعت هجرت و تکفیر در مراکش، جماعت اسلامی جنگجویان لیبی، بوکوحرام نیجریه، جماعت اسلامی جنگجویان تونس، سازمان سنت و الجماعة تونس و ... از گروههای متحد القاعده در آفریقا محسوب میشوند.
5. حوزه اروپا و آمریکا؛ القاعده هیچگاه یک گروه یا جماعت سازمان یافته در این مناطق تشکیل نداده، اما همواره سعی کرده است مجموعهای از عملیاتهای تروریستی را از بیرون این مناطق مثل پاکستان و افغانستان هدایت کند. (البته القاعده با توجه به سابقه اجرای عملیات در این حوزه، اگرچه نتوانسته یک حلقه مرتبط با خود در آنجا ایجاد کند یا بیابد، اما با افراد همسو ارتباط برقرار کرده است.)
6. حوزه خاورمیانه؛ انصار القاعده در یمن، جماعت التوحید و الجهاد در عراق که بعدها ذیل دولت اسلامی عراق فعالیت کرده و در شرایط کنونی با گسترش حوزه عملیاتی به داعش تغییر نام داده، گروه انصار القاعده فی جزیرة العرب در عربستان، جبهه النصرة در سوریه .
الگوی ویروسی داعش
در این الگو، یک واحد مرکزی وجود دارد که با نشان دادن برتریهای گفتمانی و کارکردی، بدون هرگونه ارتباط ارگانیک، گروههای پیرو پیدا میکند. این گروهها، حلقههای به هم پیوسته محسوب نمیشوند. گروههای هوادار یا وجود دارند و یا مانند ویروس و بدون ارتباط با مرکز ایجاد شده و رشد میکنند. این تکثیر سلولی، سازمانی ایجاد میکند که عملا با تعاریف مرسوم از تشکیلات فاصله دارد. آزادی عمل و انعطافپذیری در این سازمان تقریبا به صورت کامل برقرار است.
الگوی سازمانی داعش مبتنی بر الگوی تکثیر ویروسی میباشد. در این الگو اساسا رابطه سازمانی، چه متمرکز (همچون الگوی هرمی) و چه غیرمتمرکز (همچون الگوی زنجیرهای)، شکل نمیگیرد. برخی گروههای تروریستی با رهبر داعش که خود را خلیفه مسلمین خوانده، بیعت میکنند اما این بیعت به معنای خطگیری دقیق و منطبق کردن برنامههای محلی با استراتژی داعش، صورت نمیگیرد. فارغ از اینکه در آینده چه تحولی در این حوزه رخ میدهد، آنچه تاکنون توسط گروههای بیعتکننده با داعش صورت گرفته، نوعی اعلام هواداری از ابوبکر البغدادی، رهبر داعش است. حتی اگر تقلیدی نیز از استراتژی داعش صورت میگیرد، تا کنون ظاهری و بدون دستاوردهای عملی است. به عنوان مثال انصار بیتالمقدس که پس از یک تائید و تکذیب، نهایتا بیعت خود را با داعش اعلام کرد، صحرای سینا را به عنوان ولایت سینا که به نوعی تداعیکننده گستردگی خلافت البغدادی بر این ولایت است، اعلام کرد اما عملا این گروه در صحرای سینای مصر، قدرت کنترلکنندگی ندارد که بخواهد به نمایندگی از خلیفه (رهبر داعش) حکومت کند. نشانههای معناداری مبنی بر اینکه انصار بیتالمقدس در پی توسعه نفوذ داعش در مصر باشد نیز دیده نمیشود. به نظر میرسد توسعه سازمانی داعش مبتنی بر الگوی تکثیر ویروسی، شکلی گسترده و غیرمنظم از آن ایجاد کرده است که عملا امکان راهبری گروههای تحت بیعت را نیز در آن، دشوار مینماید. گروههای تحت بیعت، خودمختارانه و مانند سابق در حوزههای محلی خود فعالیت میکنند و اساسا جز هوادار نامیدن آنها، شاید نتوان تعبیر دیگری بهکار برد. اینکه چرا داعش اینگونه طرفدار پیدا کرده تا جایی که الگوی تکثیر ویروسی در میان سازمانهای تروریستی را ایجاد کرده، دلایل مختلفی دارد. ادعای برقراری خلافت اسلامی و پیاده کردن آن در یک جغرافیای مشخص، قطعا جذابیتهایی دارد که میتواند گروههای فکری- تروریستی را به خود جلب کند. اما آیا جز این الگوبرداری، میتوان نشانههای دیگری مبنی بر ارتباط بیعتکنندگان با بیعتشونده یافت؟ حداقل چنین پیوندی جز در حوزه نیروگیری داعش، تاکنون رسانهای نشده است. این جذب نیرو نیز اساسا به معنای توسعه سازمانی نیست، بلکه توسعه مرکز سازمان را نشان میدهد.
گروههای بیعتکننده با داعش
برخی از گروههایی که تاکنون خبر بیعت آنها با داعش در رسانهها منتشر شده عبارتاند از؛
گروههای تروریستی عراقی به نامهای نقشبندیه، جیش المجاهدین، ثورة العشرین، الجیش الاسلامی، قاعدة الجهاد، الطائفة المنصورة، انصار التوحید، انصار السنة، الغرباء، الاهوال، انصار الاسلام، المختار، گردان شهداء معان در اردن، طالبان پاکستان، انصار بیتالمقدس در مصر، جندالخلافة در الجزایر، بخشی از افراد جدا شده از گروه امارت اسلامی در قفقاز، گروه خراسان و .... در ادامه، به معرفی مختصری از سه گروه از میان جنبشهای فوقالذکر میپردازیم؛
جند الخلافه
گروهی از عناصر متعلق به سازمان القاعده در کشور الجزایر با اعلام تاسیس جنبش مسلحانة جدیدی به نام جندالخلافه، این جنبش را شاخهای متصل به داعش خواندند و از بیعت خود با خلیفه داعشی خبر دادند. براساس بیانیه رسمی این جنبش، تاسیس جند الخلافه در الجزایر پس از نشست مجلس شورای گروههای مسلح حامی القاعده در الجزایر صورت یافت و این جنبش به رهبری خالد ابوسلیمان رسماً اعلام کرد که از سازمان القاعده و همچنین القاعده در کشورهای مغرب، که شاخهای از سازمان اصلی القاعده است، جدا شده است و با اعلام برائت از سازمان القاعده، تفکرات و مسیر این سازمان، از بیعت خود با ابوبکر البغدادی، سرکردة داعش خبر داد. براساس برخی از گزارشهای امنیتی که از جانب وزارت دفاع الجزایر صادر شده است، جنبشهای مسلحانة موجود در الجزایر، همچنان مشغول جذب نیرو از میان جوانان این کشور هستند. هرچند که طی سالهای گذشته تعداد آنان رو به کاهش بوده است و از 27هزار نفر در سال 1996میلادی، اکنون به 700 نفر کاهش یافتهاند.
گروه انصار بیتالمقدس
انصار بیتالمقدس جریانی سلفی است که منطقه «سینا» مصر را به عنوان امارت تحت سیطره خود اعلام کرده و با مرکزیت سینا در کشور مصر به جهاد و مبارزه با رژیم صهیونیستی میپردازد. فعالیتهای این جنبش علیه رژیم صهیونیستی پس از انقلاب ۲۵ ژانویه و در دوران حکومت اخوان، رونق گرفت. اما با برکناری محمد مرسی و به حاشیه راندن اخوان توسط جبهه سکولار و نظامیان مصر، افراطیونی که پیش از این نیز اعتقادی به مبارزات سیاسی نداشتند، این اتفاق را تأییدی بر مدعای خویش دانسته و به مبارزه با حکومت کودتا پرداختند تا از راه جهاد، حکومت اسلامی را در مصر برقرار سازند. با گسترش دامنه فعالیتهای گروه داعش و اعلام دولت اسلامی از جانب این گروه به خلافت ابوبکر البغدادی، یکی از جنبشهای جهادی که با این خلیفه خودخوانده اعلام بیعت کرده و تحت پرچم این دولت قرار گرفت، جنبش انصار بیتالمقدس در مصر بود که با استقبال داعش و سرکردهاش مواجه شد. انصار بیتالمقدس که پس از بیعت با داعش، نام ولایت سینا را برای خود انتخاب کرده، فعالیتهای خود را در مسیر توسعه نفوذ داعش در مصر پی گرفته است.
بوکوحرام
گروه تروریستی بوکوحرام در کشور نیجریه تأسیس شده و در این کشور فعالیت میکند. این گروه، طی دهه اخیر، به سبب عملیات متعدد در شهرهای مختلف نیجریه، هراس و بحران را برای ساکنین این کشور به وجود آورده و صدها نفر از مردم این کشور را، به بهانه اسلامگرایی و مبارزه با فرهنگ غربی، قربانی اقدامات تروریستی خویش کرده است. بوکوحرام در زبان «هاوسا» ـکه زبان رایج در شمال نیجریه استـ به معنای «حرام بودن تحصیلات غربی» است. نام رسمی این گروه به عربی «جماعة أهل السنة للدعوة والجهاد» است. بوکوحرام گروهی مسلح و تندرو در کشور نیجریه است که خواستار تعطیلی تمامی مدارس نوین و تحمیل قانون خودساخته شریعت بر تمامی ۳۶ ایالت نیجریه است. شیکاو، رهبر این گروه، در پیامی ویدئویی از همه مسلمانان جهان دعوت کرد تا به این گروه تروریستی بپیوندند و در جهاد علیه ارتش نیجریه او را یاری کنند. او در اوت 2013 مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اما از آن جان سالم به در برد. رهبران گروه بوکوحرام همواره به پیوند و همراهی خود با سازمان القاعده اذعان داشتهاند. طی ماههای اخیر، رهبر این جریان طی سخنانی، گروه داعش را تأیید و حمایت خود را از این گروه اعلام کرده است.
نتیجهگیری
مقایسه القاعده و داعش میتواند متناسب با درنظر گرفتن گستردگی آنها متفاوت باشد. اگر داعش صرفا آنچه که در عراق و سوریه وجود دارد، تلقی شود، قطعا انسجام سازمانی آن نسبت به گروه القاعده که در هیچ منطقه جغرافیایی در قدرت مستقر نشده، بیشتر خواهد بود. فارغ از شیوه رسیدن به قدرت و قوت و ضعف حکومت داری، داعش اکنون بر مناطقی از عراق و سوریه تسلط دارد و همین امر موجب میشود تا از لحاظ سازمانی منسجم، تا حدی منظم و البته جامعتر باشد، چراکه ناچار است به مسائل اقتصادی، فرهنگی، سیاست داخلی و حتی سیاست خارجی بیاندیشید و عمل کند. اگر داعش اینگونه حداقلی و محدود تلقی شود، برخورد با آن به دلیل استقرار در یک منطقه مشخص، کار آسانتری است تا برخورد با القاعدهای که اساسا ساختارش را برای امنیت بیشتر، به صورت شبکهای و منظومهای تنظیم کرده است. اما اگر گروههای بیعتکننده با داعش نیز جزئی از ساختار کلان این گروه تلقی شوند و همه این گروهها تحت عنوان داعش شناخته شوند، سازمان داعش متفاوت خواهد بود. به نظر میرسد در این تلقی، انسجام رفتاری القاعده با همه روابط غیرمتمرکزی که در آن وجود دارد، بیشتر از داعش خواهد بود. نکته تمایز دیگر در این تلقی، الگوی فرماندهی و فرمانپذیری است. در داعش چنین امری تاکنون دیده نشده یا به عبارت دیگر، نشانهای از صدور فرمان از سوی ابولکر البغدادی به گروههای بیعتکننده با او همچون انصار بیتالمقدس در دسترس نیست. به صورت کلی به نظر میرسد که رفتارهای گروهها در سازمان کلان داعش، بسیار مستقلتر از سازمان القاعده است و سیستمهای کنترلی البغدادی بر گروههای بیعتکننده با او اساسا وجود ندارد یا نشانهای از آن در دسترس نیست تا بشود آن را محک زد. به نظر میرسد با وجود همه ضعفها و فرمانگریزیهایی که در گروههای فعال در سازمان القاعده وجود دارد، القاعده در این حوزه منسجمتر از داعش است.
منبع: تبیین