جشنواره های غربی چگونه سینمای ما را مدیریت میکنند ؟ (بخش دوم)
جشنوارههای زیرپلهای (گزارش روز)
بارها واژه «فیلمهای جشنوارهای» را شنیدهاید. پدیدهای که سینمای ایران سالهاست که با آن دست به گریبان است.
برخی از فیلمسازان وطنی با الهام گرفتن از الگوهای غربی برای کسب جوایز جشنواره های سینمایی دست چندم؛ فیلمهایی سیاه، تلخ و ضد فرهنگ جامعه ایرانی ساخته و روانه آن طرف مرزها میکنند؛ غافل از آنکه در غرب، سینما به عنوان یک ابزار برای بازتولید مفاهیم مورد نظر سیاست مداران عمل میکند.
به واقع غربیان با برنامهریزیهای بلند مدت و سرمایهگذاریهای مستقیم در سینمای ایران شاهرگ حیات فرهنگی انقلاب اسلامیرا نشانه رفته اند .
سینمای سفارتی با چاشنی مرض هلندی
محمدرضا رضاپور، دبیر تحریریه نشریه نقد سینما در گفت و گو با گزارشگر کیهان در مقدمهای تطبیقی در اقتصاد کلان و پدیده اقتصادی در ساحت فرهنگ و هنر تحت عنوان «سینمای سفارتی با چاشنی مرض هلندی» میگوید : «در اقتصاد کلان عارضهاي وجود دارد که به «بيماري هلندي» مشهور است. به زبان ساده، اين عارضه زماني رخ ميدهد که درآمد يک کشور بر اثر نوسان شدید در قیمت منابع طبیعی، کمک اقتصادی خارجی، سرمایهگذاری مستقیم خارجی و بهطور کلی هر فعالیت توسعهای که نتیجهاش ورود بیرویه ارز خارجی باشد، بهصورت ناگهاني افزايش ميیابد و متوليان اقتصاد کلان هم با تصور دائميبودن اين درآمد آن را در جامعه تزريق ميکنند. با افزايش درآمد، تقاضا هم افزايش پيدا ميکند و اگر اين افزايش تقاضا بهصورت ناگهاني انجام شود، عَرضه، جوابگوي آن نخواهد بود و تعادل عرضه و تقاضا بر هم ميخورد، در نتيجه قيمتها افزايش ميیابد. «بيماري هلندي» دقيقا از جایی آغاز میشود که دولت به عنوان متولي اقتصاد کلان وارد کارزار ميشود و سعي ميکند بهطور مصنوعي و از طريقي غير از افزايش توليد همچون واردات، قيمتها را پايين نگه دارد و...»
این منتقد سینما یاد آور میشود که شبیه همین موضوع در ساحت فرهنگ و هنر در حال رخ دادن است وادامه میدهد: «مدتی است که مهمترین بخش هنری-رسانهای کشور، یعنی سینمای ایران با آن دست به گریبان است؛ ورود منابع مالی بیرویه از منابع مشکوک غیروطنی است که با هدایت فیلمساز به مسیر تولید آثار سفارشی خارج از عرف ملی و مذهبی کشورش، زمینه تولید فیلمهای سیاه، تلخ، افسرده و توهینآمیز را فراهم میآورد و در خوشبینانهترین حالت ممکن، ظرفیت نیروی جوان و خلاق داخلی را از نزدیکشدن به موضوعات راهبردی و آرمانهای حداکثری کشور دور میسازد.»
سرازیر شدن بودجه های غربی
به سینمای ایران
محمد حسین نیرومند ، مدرس و منتقد سینما به موضوع سرمایهگذاری مستقیم غربیان در سینمای ایران اشاره میکند و میگوید: «خطری که در این چند سال اخیروجود داشته بودجهای است که تهیهکنندگان و سرمایهگذاران غرب به سینمای ایران تزریق کردهاند. به یاد میآورم حتی یکی از دوستان در فرانسه شاهد این بود که وزارت خارجه فرانسه لیستی از فیلم هایی که این وزارت خانه بودجه آن را داده بود؛ منتشر کرده بودند.»
محمد رضا رضا پور؛ دبیر تحریریه نشریه نقد سینما، وجود پول های مشکوک بخشهای فرهنگی سفارتخانههای اروپایی را یکی از عوامل تهدیدکننده روند حیات طبیعی سینمای ایران میداند و میگوید: «فیلمهایی که با حمایت و سرمایهگذاری مستقیم تورهای فرهنگی سفارتی، بدون توجه به هنجارها و نظام ارزشی و مناسبات حاکم بر فرهنگ ملی، و بدون در نظر گرفتن مخاطب وطنی ساخته میشوند و آسودهخاطر از عدم بازگشت سرمایه و در یک رقابت نابرابر با تولیدات شریف داخلی علیالخصوص در دوران سخت تحریم، قبل از تولید به مخاطب جشنوارهای آنطرف آبها فروخته میشود. اما این پولهای مشکوک چگونه به چرخه سینمای کشور وارد شده و چگونه فیلمسازان هدف شناسایی میشوند؟»
سرک سفارتخانههای غربی
به جشنواره های داخلی
این منتقد سینما اظهار میکند که: «سفارتخانههای غربی و نمایندههای به ظاهر فرهنگیشان به بهانه انتخاب فیلم برای جشنوارههای خود، هرازگاهی به فضای داخلی جشنواره سینمای ایران سرک میکشیدند (مثل «آنکه لویکه»، نماینده جشنواره فیلم برلین و «بابک کریمی» - فرزند «نصرت کریمی» هتاک و مبتذلساز- نماینده پرکار جشنواره ونیز)، گذشته از دخالتهای سیاسی که با بروز انتخابات88 به حضور عملی در کف خیابانها مبدل شد، یدطولایی در شناسایی و ساماندهی هنرمندان، روزنامهنگاران و برنامهسازان وطنی داشتند؛ از تلاش سفارت انگلستان برای جذب و ساماندهی عناصر رسانهای شاغل در صداوسیما و روزنامههای زنجیرهای برای تکمیل کادر بخش فارسی شبکه دولتی «بی.بی.سی» تا تلاش بیسابقه سفارت ایتالیا در فراهم کردن زمینهی خروج بازیگر اصلی مستند «روزهای سبز» (ساختهی حنا مخملباف، دختر کوچک محسن مخملباف) برای شرکت در شصتوششمین جشنواره بينالمللي فيلم ونیز که ناموفق ماند؛ و همکاری مشترک دو سفارتخانه فرانسه و آلمان و یک فیلمساز معروف جشنوارهای برای خروج نرگس کلهر (فرزند مهدیکلهر، مشاور رسانهای پیشین رئیسجمهور)، سازنده فیلم تجربی «دارخیش» برای شرکت در جشنواره فیلم حقوق بشر نورنبرگ که به پناهندگی سیاسی وی منجر شد و...»
محمدرضا رضاپور در بخش دیگر سخنانش به استعمار جدید فرهنگی در جشنوارههای غربی اشاره میکند و میگوید: «داستان تلخی است که هر ماه و هر سال در حاشیه همین جشنهای معروف اروپایی اتفاق میافتد. مثلا در جشنوارهای مثل کن، همچنان مدلی از استعمار جدید فرهنگی در جریان است و قرار است که فیلمسازان کشورهای کمتر توسعه یافته به میزان توهینی که به وطن خود میکنند از مسئولین این جشنوارهها جایزه و حمایت دریافت کنند.به عنوان مثال سه سال بعد و در حاشیه شصتوپنجمین دوره جشنواره کن، کمیسیون فرهنگی اتحادیه اروپا به فیلم ساخته نشده اصغر فرهادی که -این روزها با نام «گذشته» از آن یاد میکنیم- به دلیل آنچه «تلاش برای ترویج فرهنگ اروپایی» بیان میشود کمکهای مالی اهدا میکنند.»
بر کسی پوشیده نیست که جشنوارههای غربی از اختصاص سرمایههای کلان به سینمای کشور به دنبال ارتقای سینمای ایران نیستند بلکه از این روند به دنبال الگوسازی در جهت رسیدن به مقاصد خاص سیاسی خود در کشوری اسلامیبا فرهنگ غنی همچون ایران هستند؛ حال باید دید چگونه این الگوسازی صورت میگیرد.
الگوسازی ایدئولوژیکی غرب
حسین نیرومند درخصوص بحث الگو سازی این جشنوارهها میگوید: «جشنوارههای غربی با اهداف خاص شکل میگیرند و سیاست گذاری در عرصه سینما بر اساس اهدافشان است . آنها الگوهایی را مطرح میکنند که به لحاظ ایدئولوژیک - من مفهوم ایدئولوژیک را عام گرفتم - به اندیشه و تفکر آنها مزین باشد و آنها را به جاهای دیگر تسری داده و به نفع خودشان جریان سازی میکنند.»
این کارشناس فرهنگی با طرح این سوال که چگونه این الگوها درجوامع مختلف به خصوص کشور ما تکثیر میشود؟ میگوید: «بسیاری از این جشنوارههای خارجی که جوانان فیلمساز در آن شرکت میکنند ؛ محدود و محلی است اما رسانه به دلیل عدم شناخت این گونه جشنوارهها ضریب بالایی به اینها میدهد و طبیعی است وقتی کارگردان جوانی در این جشنوارهها مطرح میشود دیگران هم از آن الگوبرداری میکنند و آن الگو تکثیر شده و جشنواره به هدف خود میرسد. چگونه این هدف عملی شد؟ با ناآگاهی و عدم فهم رسانههای ما نسبت به تفکر و قد و قواره این جشنوارهها.»
جشنواره های زیرپلهای
نیرومند در ادامه میگوید: «بسیاری از این جشنوارههای غربی معروف به جشنوارهها و سینماهای «زیر پلهای» هستند و رسانههای ما به دلیل عدم شناخت این دسته از جشنواره ها شروع به بزرگنمایی جایزههای دریافتی از این جشنوارهها میکنند و به این موضوعات توجه نمیشود که این جشنواره چه ابعاد و اندازه ای دارد؟ چه کسانی مسئولیت این جشنوارهها را دارند؟ بنابراین رسانه ها ناخودآگاه در مسیری حرکت میکنند که آنها برای ما طراحی کردهاند یعنی اتفاقی که متاسفانه سال هاست شاهد آن هستیم.»
در طرف دیگر ماجرا در غرب این رسانهها هستند که با قدرت عمل بالایی که دارند توانستهاند نقش بزرگی در روند تاثیرپذیری الگوها و مطامع غربی ایفا کنند.
هر آنچه من میگویم تو بشنو...
سید محمد حسینی، منتقد سینما در گفت و گو با گزارشگر کیهان از رسانه به عنوان یک پدیده عام در فضای هنر یاد میکند و میافزاید: «رسانه اثر هنری را از هنرمند میگیرد و به مخاطب میرساند. برای این مهم نیاز به یک سری شرایط چون نور و فاصله و مکان و... است . یک پدیده نوظهور دیگر، فضای دیجیتال است که کارش واسطه گری در عالم هنر است یعنی در واقع پیام را از پیام دهنده میگیرد و به مخاطب انتقال میدهد. آنچه که مسلم است این پدیده دررسانش خودش میتواند مبنای مدیریت خلق اثر هنری و کانالیزه کردن تفکر مخاطب اثر هنری باشد. یعنی به مخاطب میگوید هر آنچه من میگویم تو بشنو و به هنرمند هم میگوید هر آنچه من میگویم تو بساز. یعنی هر دو طرف طیف را آنها تعیین میکنند.»
سردبیر سینما رسانه در ادامه میگوید: «اگر بخواهیم برای سینمای آمریکا نسبتی با سینماهای دیگر دنیا در نظر بگیریم قطعا نمیتواند فقط در تولید اثر و یا هزینههای بالا و تولیدات عظیم باشد چون بسیاری از آثار سینمایی جهان و یا حتی سینمای ایران به مراتب به لحاظ مضمونی جلوتر از آنها هست و حتی به لحاظ ساختار فنی هم ما گاهی شانه به شانه آنها هستیم. چیزی که باعث تفاوت ما و همه دنیا با آمریکاییها در حوزه سینما است؛ رسانه قدرتمند آنها است که احاطه جدی بر مخاطبان خود دارد.»
اسکار، برای تمام دنیا نسخه میپیچد
این منتقد سینما یادآور میشود که: «رسانه آمریکایی میگوید تمام گوش های مخاطب در اختیار من است پس تو همان چیزی را بساز که من به تو میگویم. در صورتی که چیزی را که من میگویم بسازی همه خواهند دید حتی اگر فیلم ضعیف و به درد نخوری چون فیلم آرگو باشد. با این ترفند برای هنرمند تکلیف مشخص میکنند که در همان مقولهای که آنها میگویند کار کند تا اثرش دیده شود. در همین فضا چیزی تحت عنوان جشنوارهها وجود دارد که آنها خودشان بخشی از رسانهها هستند- به خصوص نظام جشنواره ای آمریکا - که مدیریت پسینی میکنند . از همه مهم تر اینکه اسکار جشنواره ای پسینی است نه پیشینی یعنی نظام تشویق و تنبیه است. اما جشنواره فجر جشنوارهای پیشینی است و قبل از اینکه مخاطب ببیند به جشنواره میرود.»
کارشناس و مجری سینما 4 ؛ همچنین درباب نقاط تمایز جشنواره اسکار با جشنواره های دیگر دنیا میگوید: «اسکار، برای همه در دنیا نسخه میپیچد. چون فیلم شما را بهعنوان فیلمساز مستقل قبول نمیکند و میگوید وزارت فرهنگ باید فیلم را بدهد و وقتی وزارت فرهنگ یک فیلم را میدهد یعنی اعلام موضع فرهنگی آن کشور و تفکرات آن کشور را تعیین میکند و بعد میداند که چطوری این تفکر را مدیریت کند آنچه در جشنوارهها اتفاق میافتد همین نظام تشویق و تنبیه است.»
سید محمد حسینی ، نظام تشویق و تنبیه در جشنوارههایی چون کن را کاملا سیاسی میداند و میافزاید: «نگرشها وانگارهها کاملا سیاسی است و به قول شهید آوینی؛ آنها فیلمساز را در یک فضای لایبرتینی و پازل معما گونه میاندازند تا فیلمساز کاری را بکند که آنها میخواهند و آن موضوعی است که در ایران اتفاق میافتد که هیچ ربطی به ذائقه مخاطب شرقی ندارد.»
عدم شناخت قد و قواره جشنواره های غربی
محمد حسین نیرومند به ظرفیت بالای رسانه در کشور اشاره میکند و میگوید: «ما کشوری هستیم که تعداد نشریات و خبرگزاریهای بالایی داریم و در نتیجه ظرفیت خوبی داریم که این الگوها توسط رسانه های داخلی بزرگ نمایی و فاش شوند؛ اما اشکال اصلی عدم شناخت ماهیت این جشنوارهها و قد و قواره آنها است که شناسایی نشدهاند و وقتی به صورت طبیعی این جشنوارهها در رسانه ها مطرح میشوند درواقع داریم به آنها ضریب میدهیم و آنها را مطرح میکنیم؛ البته این بحث بیشتر ناظر به سینمای جوان کشور است به طوری که این الگو دربین جوانهایی که دوست دارند دیده شوند، تکثیر و ترویج میشود و آنان با این الگوها فیلمسازی میکنند و در نتیجه غربیها به اهداف خود میرسند .»
حال باید به این سوال پاسخ داد هنرمندی که چشم و گوش بسته به دنبال نسخه و الگوهای جشنواره های غربی میرود، در روند حیات کاریاش چه اتفاقی رخ میدهد؟ آیا هنرمندی که در داخل بر روی انگیزش های درونی آن کار نشده است و فقط بله قربانگوی غرب بوده است میتواند دارای هویت مستقل باشد؟
فیلمساز و بحران هویت
نعمت الله سعیدی ، نویسنده و منتقد، در گفت و گو با گزارشگر کیهان به این بحران هویت فیلمساز در سینمای ایران اشاره میکند و میگوید: «هنرمندی که در کارنامهاش 10تا سیمرغ آورده است اگر یک جایزه درجه سه از کن یا برلین بگیرد ؛ باعث افتخارش میشود و این موضوع برای هنرمندان ما بحران هویت میآورد ، حتی رسانهها درحق هنرمند اجحاف میکنند چون موفقیتهای او را در جشنوارههای داخلی رسانه ای نمیکنند و همین که در یک جشنواره دست چندم اروپایی جایزه میگیرد موج رسانهای برایش راه میاندازند ! در نتیجه این هنرمند نه تنها دچار بحران هویت میشود بلکه تحقیر ملی هم برایش در پی دارد.»
این کارشناس سینما میافزاید: «در ایران مگر چند استعداد درخشان - فیلمساز - در طول این 30 سال به وجود آمد؟ با سیاستگذاری درست در حوزه فرهنگی به خصوص سینما بیایند، استعدادهای یک نسل را جذب کنند تا این استعدادها از بین نروند .»
مشکل را در ضعف خودمان جستوجو کنیم نه در قوت دیگران
جواد اردکانی بدنه سینمای ایران را به بدن ضعیفی تشبیه میکند که یک ویروس کوچک یا یک هوای سرد میتواند سلامتیاش را تهدید کند و ادامه میدهد: «اگر خانه اي بسازيد كه ساختار متزلزلي داشته باشد زلزله دو ريشتري هم برايش تهديد محسوب مي شود. اما اگر خانهاي بسازيد با ساخت و ساختاری محكم، زلزله هشت ريشتري هم برايش تهديد مهمي نيست. سينماي ايران همان بدن ضعيف است و همان خانه سست. به همين دليل از ارزان شدن قيمت نفت تا وارد كردن فيلم خارجي تا خيلي چيزهاي ديگر برايش تهديد به حساب مي آيد . مشكل را بايد در ضعف خودمان جستوجو كنيم نه درقوت ديگران.»
کارگردان فیلم «شور شیرین» تهدید جشنوارههاي غربي براي سينماي ايران را انکار نمیکند و میافزاید: «آيا مي شود توقع داشت غربيها جشنواره فيلم برگزار نكنند و يا ميشود انتظار داشت جشنوارهها فيلمشان را مطابق ميل و سليقه ما برگزار كنند؟ غربیها جشنواره برگزار مي كنند و اهداف خودشان را دارند. ما هم جشنواره برگزار ميكنيم و اهداف خودمان را داريم. چرا جشنواره فجر براي هاليوود تهديد تلقي نميشود اما اسكار براي سينماي ايران تهديد تلقي ميشود؟ و اگر اسكار براي ما يك تهديد است چرا به اين جشنواره فيلم ميدهيم و براي جايزه گرفتن فيلمهايمان لابي ميكنيم و اگر جايزه بگيريم تا سالها با آن عكس يادگاري ميگيريم و به آن افتخار ميكنيم؟ تكليف اسكار و كن و برلين كه معلوم است، اين ماييم كه بلاتكليفيم. به گمان من، تا مشكل را از درون و به شكل ساختاري حل نكنيم، جشنوارههاي غربي كه هيچ، هر فيلم غربي ميتواند براي سينماي ما تهديد تلقي شود. يادمان باشد يك درخت ريشه دار و پابرجا را هيچ طوفاني تهديد نميكند.»