میآیی و انتظار سرمیآید...(چشم به راه سپیده)
Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir
این همه تاوان؟!
خورشید چشمهای تو کتمان نمیشود
این قدر آفتاب که پنهان نمیشود
«در ماورای مشکل» حالا نیامدن
انگار حکمتیست که آسان نمیشود
مویت و انتظار به تکرار خوردهاند
صدها گره که چاره به دندان نمیشود
دردی که در کشاکش دوری کشیدهام
قطعا نصیب گرگ بیابان نمیشود
چندیست گریه میکنم و خیس و خسته از
اوضاع این سری که به سامان نمیشود!
فریاد کشوری شدهام در گلو، بیا
نه، با دعای گربه که باران نمیشود
برگرد مهربان که ستونهای سینهام
یارای حجم این همه تاوان نمیشود
میرحسین نونچی
از پرستوهای خونینبال
حتی تو را با استکانها فال میگیرم
حتی سراغ از خوشههای کال میگیرم
نام تو را با هر زبان و لهجه میپرسم
حتی جواب از مردمان لال میگیرم
تو نیستی اما نشان سرزمینت را
یاد از پرستوهای خونینبال میگیرم
زنجیر عشقت بسته پایم را ولی عمریست
جان از صدای رقص این خلخال میگیرم
در هر کجای دور این دنیای پر سرسام
آرامش از این عشق بیجنجال میگیرم
از نذرهای بی تو ماندن... نه ملالی نیست
... من حاجتم را با همین منوال میگیرم
سودابه مهیجی
تکبیر تو
شوق تو به باغ لاله جان خواهد داد
عطر تو به گلها هیجان خواهد داد
فردا که به آفاق بپیچد نورت
تکبیر تو کعبه را تکان خواهد داد
در میان جمعهها
هر شب از التهاب غمت غرق زاریام
در مجمر فراق تو اسپند کاریام
آتش گرفتهام، نفسی زن، خموش کن
این شعلههای سرکشی و بیقراریام
تاکه رود به چشم همه دشمنانتان
تا دود گردد این شب چشمانتظاریام
تا بشکفد تجسم دیدار رویتان
تا بگذرد خزان ز نگاه بهاریام
آتش نشاندی و جگرم سوخت، شد چنان
سرچشمهای که تا ابد از اشک جاریام
بس نیست این همه گذر از کوچه خیال
بنبست شد زمینه خوش اعتباریام
یک شب طلوع کن به خیالم که سر شود
این هایهای گریه شبزندهداریام
شیرینترین شکوه غزلها بیا مگر
با تو عوض شود غم تلخ قناریام
ای ثروت خزانه هستی کمی بپاش
بر روزگار رو به غروب نداریام
دیگر ز عهد جمعه دیگر کلافهام
دیگر ز شنبههای پیاپی فراریام
هر صبح جمعه تا به فراز نگاهها
تا کی میان این همه جمعه گذاریام؟
عمری نشستهام به کمینگاه ندبهها
تا کی شوی شکار دو چشم شکاریام
یک شب بیا و تکه نانی به من بده
تا خلق و خو عوض کنی از نفس هاریام
ای صبح صادق، از شب من خون چکد بیا
پایان بده به گریه بیاختیاریام
صادق عمو سلطانی