kayhan.ir

کد خبر: ۳۴۳۶۶
تاریخ انتشار : ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۲۰:۲۳

تکلیف‌شناسی و زوایای گوناگون آن


* عبدالمجید دشتی برازجانی
در سلوک دینی یک انسان خداشناس و عارف، عمل به تکلیف یکی از ارکان اصلی سیره او را تشکیل می‌دهد. بنابراین تکلیف‌شناسی قبل از عمل به آن، جایگاه ویژه‌ای برای مکلفین و بندگان خدا دارد. اینکه تکلیف‌شناسی از چه ابعاد و زوایایی برخوردار است و مکلف باید برای شناخت تکلیف خود، چه موضوعاتی را مورد توجه قرار دهد، سؤالی است که در نوشتار حاضر نویسنده در مقام تبیین و تشریح آن برآمده  است.
***
رابطه تکلیف با اختیار
انسان چون مخلوق است، مکلف بوده وتحت امر مولای خویش است وچون تحت اختیار خود نیست به همین خاطر در حیطه اذن مولای خود است ولاغیر؛ هر چند که تکلیف از انسان سلب اختیار نمی‌کند و انسان می‌‌تواند بر خلاف نظر مولا عمل کند ولی چیزی که هست چنین عبدی در آخرت عذاب می‌‌شود و چه‌بسا در همین دنیا نیز به عذاب مبتلا گردد. بنا براین وقتی انسان، اسیر و عبد مولاست دیگر آزادی او نیز باید بنا بر نظر مولایش باشد و این یک امر معقول است.
رابطه تکلیف با جبر
تکالیف الهی همگی تشریف بر انسان است نه تحمیل؛ زیرا همگی مطابق با سیستم انسان هستند و موجب رشد وتکامل او می‌‌گردند. تمام تکالیف الهی مانند این است که خداوند به انسان تشنه امر کند که آب بنوشد. آیا امر به نوشیدن آب توسط مولا، تشریف بر عبد است یا تحمیل؟ روشن است که تشریفی است نه تحمیلی.
رابطه تکلیف با فعل
بین حقیقت تکلیف و فعلی که مورد تکلیف است فرق وجود دارد. آنچه خداوند از انسان می‌‌خواهد این است که به حقیقت تکلیف و بندگی برسد و حقیقت تکلیف در جان او نهادینه و متجلی شود. در این صورت اگر یک انسان فعلی و عملی را بنا بر اینکه تکلیف اوست انجام دهد و بعد متوجه شد که آن فعل تکلیف او نبوده است، در این صورت چون فعل او مطابق با روح و حقیقت تکلیف صورت گرفته است، از او پذیرفته شده و مشمول پاداش کامل خواهد بود. مولا از انسان بندگی می‌‌خواهد و بندگی با به وجود آمدن حقیقت تکلیف بوجود می‌‌آید. باید توجه داشت که روح تکلیف، انسان را برای به‌دست آوردن فعل درست به تلاش و مجاهدت و مشورت با اهل خبره  سوق می‌‌دهد.
رابطه تکلیف با حق
بین حق وتکلیف رابطه وجود دارد. هر جا که حقی هست تکلیف هم وجود دارد و هر جا تکلیفی باشد حقی نیز وجود خواهد داشت. خداوند بر انسان حق دارد چرا که همه چیز از آنِ خداست و به همین دلیل است که انسان بر خدا حقی ندارد. بنابراین اینکه گفتیم بین حق و تکلیف رابطه وجود دارد در مورد خداوند صدق نمی‌کند زیرا انسان هر کاری که انجام دهد از ملکیت خدا خارج نمی‌شود و انسان هیچ کاری را به قدرت و اراده بالاستقلال انجام نمی‌دهد و هر چه دارد از خدا دارد و به همین خاطر انسان در برابر خدا تکلیف دارد اما حقی ندارد هر چند که خداوند عطا نمودن پاداش به اعمال درست بندگان را نوعی حق بندگان محسوب کرده است ولی حقیقت این است که کسی بر خدا حق پیدا نمی‌کند.
حال آیا کسی غیراز خداوند می‌‌تواند بر انسان حق داشته باشد؟ خیر، زیرا اگر خدا را در نظر نگیریم دیگر هیچ حقی معنا پیدا نمی‌کند و اگر معنا پیدا کند تکلیف‌­آور نیست و ضمانت اجرائی ندارد. پس این خداوند است که سرمنشاء تمام حق­‌هاست. و چون خداوند برای بندگان خود نسبت به یکدیگر نیز حق قائل شده است، پس در نتیجه هر انسانی در برابر کسانی که بر او حقی دارند، مکلف است. اینکه اهل دنیا حقوق دیگران را نادیده می‌‌گیرند به همین خاطر است که حق بدون نظر به وجود خدا، معنا پیدا نمی‌کند.
رابطه تکلیف با امور تکامل‌­بخش
هر  چیزی که موجب رشد و تکامل حقیقی انسان می‌‌شود همان تکلیف انسان است. هر چند که ترک برخی از امور رشد ‌دهنده موجب عقاب نباشد ولی موجب محرومیت از برخی کمالات هست. بنابراین ترک تکلیف، خواه آن تکلیف مستحب باشد یا واجب، موجب نوعی محرومیت از کمال است هر چند که تنها تکالیف واجبند که ترک آنها باعث عقاب است. بنابراین هر چیزی که از جانب خدا بر انسان تکلیف شده است موجب  رشد و کمال آدمی است.
رابطه تکلیف با نتیجه
اگر تکلیف بطور درست انجام شود انسان به قرب الهی می‌‌رسد هر‌چند که به نتیجه مورد نظر خود در‌دار دنیا نرسد. بنابراین اگر انسان تکلیف خود را انجام داد و به نتیجه نرسید، این عدم وصول به نتیجه دلیل بر عدم انجام تکلیف الهی خود نیست. اگر انسان تصمیم بگیرد که به‌طور صددرصد تکلیف الهی خود را انجام دهد، همین‌که تصمیم گرفت و شروع کرد به مقام عبد می‌رسد هر چند که چشم برزخی او گشوده نشده باشد و به اصطلاح عارف نشده باشد. مهم، عبد بودن است.  
رابطه تکلیف با رضایت الهی
برای اینکه بدانیم تکلیف ما چیست، باید ببینیم رضایت خداوند در چه چیز است. هر چیزی که مورد رضای الهی است تکلیف انسان است هر‌چند که آن تکلیف یک امر مستحبی باشد و ترک آن موجب عقاب نباشد. البته اصل تکلیف در اموری گفته می‌‌شود که ترک آن موجب عقاب باشد ولی با این نظر که هر تکلیفی موجب نوعی محرومیت می‌‌شود، می‌‌توان امور مستحبی را نیز جزء تکلیف به حساب آورد. حال اگر انسان بعد از تلاش، رضایت خدا را در چیزی دید و سپس آن را انجام داد، آن عمل موجب کمال او خواهد شد. گاهی نمی‌توان گفت که نظر خدا همین است که من می‌‌دانم ولا غیر، ولی می‌‌توان گفت که من به این رسیده‌­ام که رضایت خدا در فلان کار است هرچند که نتواند بگوید که واقعا نظر خدا همین است. ما مکلف به این هستیم که اعمالی را انجام دهیم که فکر می‌‌کنیم رضایت خدا در آن است هر چند که نتوانسته باشیم واقعاً نظر خدا را بیابیم و بگوییم کاری که انجام می‌‌دهیم نعل به نعل نظر خداست. ما در توان و حیطه علمی خود می‌‌توانیم حرکت کنیم. البته با وجود امام معصوم می‌‌توان نظر خدا را دریافت نمود. در زمان غیبت نیز چنین نیست که هیچ چیز معلوم نباشد بلکه دین اسلام دارای محکمات است و باید از اهل نظر و کسانی که دین‌شناس هستند سؤال کرد و تکلیف را به دست آورد  و تنها به این نوع تلاش‌ها هست که می‌‌توان تلاش گفت نه اینکه انسان از روی هوا و هوس و یا تنبلی اقدام کند و بدون هیچ زحمت متعهدانه­‌ای بگوید نظر من این است که باید اینگونه عمل کنم. خیر، روشن است که این نوع حرکت­ها هوس‌آلود و نامعقول است وعمل به تکلیف مورد رضای خدا نیست.
رابطه تکلیف با نیاز
انسان در امور عبادی مکلف است ولی در مسائل اجتماعی باید نیازها را بسنجد. هر چیزی که مورد نیاز جامعه اسلامی باشد تکلیف انسان است مگر اینکه انسان در رفع آن نیاز ناتوان باشد و یا افراد دیگری باشند که آن نیاز را مرتفع سازند. بنابراین برخی از تکالیف را می‌‌توان با نظر به نیازهایی که جامعه اسلامی دارد به دست آورد.
رابطه تکلیف با دنیا و آخرت
هر چیزی که خارج از دایره تکلیف باشد، دنیاست. منظور از تکلیف در اینجا چیزی است که ترک آن موجب محرومیت از نوعی کمال باشد. آخرت و معنویت همان چیزی است که از مسیر تکلیف می‌‌گذرد و دنیا در مقابل آن است. بنابراین گاهی روزه گرفتن، آخرت محسوب می‌‌شود و گاهی نیز دنیا به حساب می‌‌آید و یا گاهی کسب ثروت دنیاست و گاهی آخرت محسوب می‌‌شود. نباید ملاک دنیا را امور مادی و ملاک آخرت را امور غیرمادی دانست بلکه دنیا همان خروج از دایره تکلیف است.
رابطه تکلیف با توان انسان
تکلیف بر مبنای توان آدمی است. آنجا که انسان ناتوان است تکلیفی هم ندارد. چیزی که هست ناتوانی گاهی جسمی است و گاهی روحی. ناتوانی روحی گاهی به خاطر بیماری است و گاهی به خاطر کثرت گناه. اگر ناتوانی روحی به خاطر کثرت گناه باشد موجب اسقاط تکلیف نمی‌شود. پس کسی که نابیناست مکلف به میدان جنگ و جهاد نیست ولی کسی که به خاطر کثرت گناه و دنیاپرستی، برای رفتن به میدان جنگ و جهاد احساس ضعف و ترس و ناتوانی می‌‌کند، مکلف به رفتن به جهاد است و تکلیف جهاد از او برداشته نمی‌شود.
رابطه تکلیف با استعداد انسان
انسان اگر مکلف به چیزی بود باید استعداد انجام آن کار را پیدا کند و تحصیل مقدمه واجب، خود یک تکلیف واجب است مگر اینکه بطور ذاتی نتواند آن استعداد را بدست آورد.
رابطه تکلیف با حق‌­دوستی
انسان هر اندازه حق را بیشتر دوست بدارد و حق­‌محورتر باشد، تکلیف‌­گراتر خواهد بود. کسانی از محور تکلیف خارج می‌‌شوند که از محور حق خارج شده باشند. حق­‌دوستی موجب تکلیف‌گرایی و تکلیف­‌گرایی دلیل بر حق­‌خواهی انسان و موجب آن است. آن چه حق را در کام انسان تلخ می‌‌کند همان چیز عمل بر محور تکلیف را نیز در کام انسان تلخ می‌‌نماید و بر عکس.
رابطه تکلیف با دانایی
انسان زمانی مکلف است که دانا باشد ولی کسب دانایی نیز تکلیف انسان است. نمی‌توان به این بهانه که ما نادان هستیم از انجام تکلیف دست کشید بلکه قبل از هر چیز، انسان به کسب دانایی مکلف است. ممکن است کسی که کسب دانایی را تکلیف نمی‌داند شروع به بهانه کند ولی اینها همه بهانه است نه حقیقت. جاهل، معذور نیست بلکه این عالم است که اگر ناخواسته اشتباه کند معذور است. عذر برای کسی است که زحمت کشیده باشد نه برای کسی که تلاش نکرده است.
رابطه تکلیف با ایمان
تکالیف واجب بر همه انسانها واجب است و تفاوتی بین انسان قوی‌‌الایمان و ضعیف‌­الایمان نیست. چیزی که هست وقتی ایمان انسان قوی­تر می‌‌شود تمایل انسان به رشد و کمال نیز بیشتر می‌‌شود. همین تمایل به رشد بیشتر، تکالیف او را بیشتر می‌‌کند. بنابراین کسانی که ضعیف‌الایمان هستند و خود را مکلف به تکالیف بالاتر نمی‌بینند، در واقع خود را لایق کمالات بیشتر نمی‌بینند.
رابطه تکلیف با سعادت و لذت
هر چیزی که باعث سعادت است باعث تکلیف نیز هست. تکلیف دائر بر لذت نیست بلکه دائر بر سعادت است و همیشه سعادت برای شخص لذت­بخش نیست هرچند که برای انسان سلیم‌­القلب همیشه آنچه موجب سعادت است موجب لذت نیز هست. پس می‌‌توان کاری را به عنوان تکلیف انجام داد که آن کار موجب سعادت انسان باشد. باید انسان سعادت­گرا شود نه لذت­‌گرا هر چند که سعادت­‌گرایی موجب لذت نیز می‌‌شود.
رابطه تکلیف با عقل متعهد
تکالیف انسان از راه شرع به دست می‌‌آیند. البته شریعت تشخیص برخی از تکالیف را بر عهده عقل انسان­های متعهد گذاشته است. بنابراین انسان به حکم شرع می‌‌تواند برخی از تکالیف خود را از عقل آزاد به دست آورد. منظور از عقل آزاد، عقلی است که اسیر دل و هوس‌­ها نباشد. عقل آزاد هرگز به معلومات خود اکتفا نمی‌کند بلکه اهل تحقیق و مشورت است زیرا عقل آزاد متوجه است که حق را نمی‌توان همیشه با معلومات ساده به دست آورد.
رابطه تکلیف با تقوا و تهذیب نفس
انسان باید تکلیف خود را از راه علم و دانایی ناب به دست آورد. چیزی که هست تقوا و عمل بر مبنای رضایت خداوند نیز موجب تشخیص مسیر برخی از تکالیف می‌‌شود. و اینکه در قرآن می‌‌فرماید که اگر تقوا پیشه کنید به فرقان می‌‌رسید، یکی از مصادیق فرقان همین تشخیص مسیر تکلیف و بندگی است.