اصلاحات و اصلاح طلبی انقلابی و آمریکایی « از دیدگاه امام خمینی (ره) و امام خامنهای (مدظله)»
هدف دین اصلاح جامعه است (پاورقی)
اصلاح رابطه خود با خدا، راه اصلاح رابطه ما با مردم
شما ملاحظه كنيد، خداوند متعال حبيب خود، پيغمبر مكرّم و معظّم را در امتحان دشوارى قرار داد كه در آن واقعه بيشترين چيزى كه در تهديد لطمه بود، آبرو و اعتبار خود پيغمبر بود؛ قضيهاى كه در سورة احزاب بيان شده است: «و اذ تقول للّذى انعم اللَّه عليه و انعمت عليه، أمسك عليك زوجك واتّق اللَّه و تخفى فى نفسك ما اللَّه مبديه(31)». در اين حادثه، افكار و عواطف عمومى ممكن بود عليه پيغمبر تحريك شود؛ موضع، موضع تهمت بود؛ «و تخشى النّاس واللَّه احقّ ان تخشاه(32)». خدا به پيغمبرش مىگويد ملاحظة حرف اين و آن را مىكنى، در حالىكه بايد ملاحظة خدا را بكنى. و پيغمبر ملاحظة خدا را كرد و اين امتحان بزرگ و بسيار دشوار را از سر گذراند. در اينجاست كه اين آیة تكاندهنده ذكر مىشود: «الّذين يبلّغون رسالات اللَّه و يخشونه و لا يخشون احداً الّا اللَّه(33)». لازمة تبليغ رسالات الهى اين است. عدّهاى را بر اثر اشتباه يا سوءفهم يا تبليغات خصمانه و موذيانه در مقابل انسان قرار مىدهند؛ راه مقابله فقط اين است كه انسان محاسبة خدايى را ملاك قرار دهد. لذا در پايان همين آيه مىفرمايد: «و كفى باللَه حسيبا»؛ خدا محاسبه كننده است؛ اوست كه قضاوت خواهد كرد كه من و شما در اين راه، درست حركت كردهايم يا نه. اگر خدا اينطور قضاوت كرد، آن وقت خاصيت با خدا بودن اين است كه خودِ خداى متعال متكفّل اصلاح نظر مردم هم خواهد بود: «من أصلح ما بينه و بيناللَّه اصلح اللَّه ما بينه و بين النّاس(34)». خداى متعال خودش اين بخش قضيه را هم به عهده مىگيرد؛ كمااینکه در قضیة پيغمبر به عهده گرفت و حقيقت را روشن كرد.(35)
اصلاح رابطة خود با خدا، راه توفیق قلب
كسى خيال نكند در زندگى ملتى كه در حال سازندگى است، دعا و تضرّع نقش زيادى ندارد. بهعكس، ملتى كه راه دشوارى را در پيش روى خود دارد و مىخواهد كار بزرگى را انجام دهد، در كنار كار و تلاش و مجاهدت، لازم است كه باب گشادهاى براى دعا و توجّه به پروردگار و استمداد از خداوند قرار دهد. شما در تاريخ اسلام مشاهده مىكنيد كه معصومين عليهمالسّلام، از جمله خودِ نبىّ اكرم و اميرالمؤمنين عليهماالصّلاة والسّلام، در ميدانهاى جنگ، در صحنههاى پرخطر و در هنگام كارهاى بزرگ، دست توسّل و دعا باز مىكردند. كسى نمىتواند بگويد كه پيغمبر و مسلمانان صدر اسلام، تلاش و كار نمىكردند. بالاتر از تلاش آنها ديگر تلاش وجود ندارد. در آن ده سال كه پيغمبر حاكميت جامعة اسلامىِ آن روز را در اختيار داشت، سالهايى يكسره توأم با كار و تلاش بود. اما در عين حال، با وجود آن كار و تلاش و در كنار آن، دعا و تضرّع و انابه و استغفار و طلب و مسألت از پروردگار عالم هم جاى خود را داشت. يك ملت اگر بخواهد در راه خود توفيق يابد، بايد رابطة خود را با خدا درست و اصلاح كند. اگر بخواهد كارهاى بزرگ انجام دهد بايد از خدا استمداد كند. انسان اگر بخواهد خوف از دشمنان را از دل خود زائل كند، نبايد از قدرتهاى بزرگ بترسد؛ چون بدبختى ملتها وقتى است كه از قدرتها و قلدران و قدّارهبندان بينالمللى بترسند. يك ملت، آن وقت رو سياه مىشود و در جادة سراشيب حضيض و بدبختى مىافتد كه از زور گويان عالم بترسد. اگر ملتها از زورگويان بترسند، بدبخت خواهند شد. همينطور اگر دولتها و رؤسا و مسؤولان كشورهايى كه امروز در دنيا هستند، از قدرتهاى مدّعى و گستاخ بينالمللى بترسند، دست و پايشان بسته خواهد شد. راهِ پيشرفتِ يك ملت؛ راه اینکه يك ملت بتواند از قدرت و امكانات خود درست استفاده كند، اين است كه از قلدران و زور گويان و قدّارهبندان و سرگردنهبگيران بينالمللى نترسد.(36)
دین میخواهد همه را اصلاح کند
بنابراين، قرآن و كتاب الهى يك سفرة گستردهاى است كه همه از آن استفاده مىكنند، منتها هركس به وضعى استفاده مىكند و عمده نظر كتاب الهى و انبياى عظام بر توسعة معرفت است. تمام كارهايى كه آنها مىكردند، براى اين كه معرفتالله را به معناى واقعى توسعه بدهند؛ جنگها براى اين است، صلحها براى اين است و عدالت اجتماعى، غايتش براى اين است. اينطور نيست كه دنيا تحت نظر آنها بوده است كه مىخواستند فقط دنيا اصلاح بشود. همه را مىخواهند اصلاح بكنند. آن مذهبى كه جنگ درش نيست، ناقص است اگر باشد. و من گمانم اين است كه حضرت عيسى- سلام اللَّه عليه- اگر به او مهلت مىدادند، آن هم همين ترتيبى كه حضرت موسى- سلام اللَّه عليه- عمل مىكرد، همان طورى كه حضرت نوح- سلام الله عليه- عمل مىكرد، آن هم با كفار آنطور عمل مىكرد. اين اشخاصى كه گمان مىكنند حضرت عيسى اصلاً سر اين كارها را نداشته است و فقط يك ناصح بوده، اينها به نبوت حضرت عيسى لطمه وارد مىكنند. اگر اينطور باشد، معلوم مىشود كه يك واعظى بوده، نه يك نبىاى بوده است. واعظ غيرنبى است. نبى، همه چيز دارد؛ شمشير دارد، نبى جنگ دارد، نبى صلح دارد؛ يعنى، جنگ اساسش نيست، براى اين كه اصلاح را در دنيا توسعه بدهد، براى اين كه مردم را نجات بدهد جنگ مىكند. براى اين كه مردم را از شرخودشان نجات بدهد، حدود را، تعزيرات را وضع كرده است. براى اين كه هم تربيت بشود اين آدم و هم راحت بشود امّت.(37)
اسلام و ایمان اسلامی، عامل اصلاح دنیا و آخرت
ما افتخار مىكنيم كه به اصول و بنيانهاى اسلامى برگشتهايم؛ اين راز قوّت و قدرت ماست. در اين چند سال، تمام تبليغات استكبار جهانى بر روى اهانت به ايمان اسلامى مردم ما متمركز بوده است. مردم ما از كسانى كه نسبت به اسلام و ايمان اسلامى آنها به هر شكلى اهانت كنند، نخواهند گذشت. اسلام و ايمان اسلامى، مایة عزّت و نصرت ماست و دنيا و آخرت ما را اصلاح خواهد كرد.(38)
حرکت امام حسین(عليهالسّلام)، اصلاح جامعة مسلمین
يك خصوصيت اين است كه حركت حسينبنعلى، حركتى خالصاً، مخلصاً و بدون هيچ شائبه، براى خدا و دين و اصلاح جامعة مسلمين بود. اين، خصوصيت اوّل كه خيلى مهم است. اینکه حسينبنعلى عليهالصّلاةوالسّلام فرمود: «انّى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا ظالماً و لا مفسداً(39)» خودنمايى نيست؛ خود نشان دادن نيست؛ براى خود، چيزى طلبيدن نيست؛ نمايش نيست. ذرّهاى ستم و ذرّهاى فساد، در اين حركت نيست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح فى امّة جدّى.» اين، نكتة بسيار مهمّى است. انّما: فقط! يعنى هيچ قصد و غرض ديگرى، آن نيّت پاك و آن ذهن خورشيدگون را مكدّر نمىكند. قرآن كريم، وقتى كه در صدر اسلام با مسلمانان سخن مىگويد، مىفرمايد: «و لا تكونوا كالّذين خرجوا من ديارهم بطراً و رئاء النّاس(40)» و اينجا امام حسين عليهالسّلام مىگويد: «انّى لم اخرج اشراً و لا بطراً.»(41)
دعوت به معنویت، راه اصلاح تمام مسائل مسلمانان
مىشود گفت كه بىاستثنا دعوتهاى خدا حتى در آن چيزهايى كه وظايف شخصى افراد است، روابط شخصى افراد است بين خود و خدا، از معناى اجتماعى و سياسى برخوردار است. بعد از رسول خدا- صلى اللَّه عليه وآله و سلم- ما ملاحظه مىكنيم كه در زمانهايى كه ائمة مسلمين- عليهمالسلام- در فشار سخت بنىاميه و بنىالعباس بودند مطالب خودشان را آنطور كه ممكن بود به مردم مىرساندند؛ حتى در ادعية آنها. شما اگر ادعية امام سجاد و ساير ائمه را ملاحظه بفرماييد، مشحون است از اینکه مردم را بسازند براى يك امر بالاتر از آن چيزى كه مردم عادى تصور مىكنند. دعوت به توحيد، دعوت به تهذيب نفس، دعوت به اِعراض از دنيا، دعوت به خلوت با خداى تبارك و تعالى، معنایش اين نبوده است كه مردم توى خانههايشان بنشينند و از مصالح مسلمين غفلت كنند و مشغول ذكر و دعا باشند. چنانچه خود آنها كه ملاحظه مىكنيد، اينطور نبودند. پيغمبر اكرم در عين حالى كه وظايف شخصى خودش را بجا مىآورد و خلوتها با خداى تبارك و تعالى داشت، تشكيل حكومت داد و به انحاءِ عالم براى دعوت آدم فرستاد و مردم را دعوت كرد به ديانت، و دعوت كردند بعد به اجتماع. اينطور نبود كه بناى او اين باشد كه بنشيند توى خانه و ذكر بگويد. ذكر مىگفت، لكن همان ذكر هم خودسازى بود. دعا مىكرد، ولى همان دعا هم، هم خودسازى و هم مردمسازى بود و مردم را تجهيز مىكرد براى مقاومت. تمام ادعيهاى كه در لسان او و ائمة مسلمين واقع شده است، تمام اين ادعيه، در عين حالى كه دعوت به معنويات است، از راه دعوت معنويات، تمام مسائل مسلمين اصلاح مىشود. معالأسف اِعوجاج واقع شد، يا واقع كردند- و شايد در صدر اسلام هم بنىالعباس بيشتر اين كار را كردند- اِعوجاج واقع شد در مصالح اسلامى و در مطالب اسلامى.(42)
معنویت، عامل اصلاح و صلاح بشر
از همان ابتدا كه اين حادثه به وقوع پيوست، دو چيز بهصورت هدفى روشن، در آن وجود داشت: يكى ايجاد آن تحرّك درونى، روحانى و نفسانى در توجّه دادن باطن انسان به خداى متعال. اين، آن نکتة اوّل است. يعنى مسألة ايمان، توجّه به پروردگار عالم، يا به تعبير بسيارى از آيات قرآن، «ذكر». آنچه خداى متعال به وسيلة بعثت، در درجة اوّل به انسانها مىدهد، ذكر و تذكّر و به خود آمدن انسان است. اين، قدم اوّل است. تا اين نشود، هيچيك از اهدافِ بعثتها و نبوّتها، تحقّق نمىيابد. «انّما تنذر مَن اتّبع الذّكر(43)» كسى كه اين تذكّر را در خود بهوجود آورد و از آن پيروى كند، بعد از آن زمان، قابل انذار، اصلاح، ارشاد، تكامل و مبارزه در راه هدفهاى اجتماعى است. اين، قدم اوّل است. بشر، وقتى از معنويّت غافل شد، همة درهاى اصلاح و صلاح به روى او بسته مىشود. امروز به دنياى مادّى نگاه كنيد! امروز آنچه كه در دنياى مادّى مىتواند كليد همة اصلاحات و سعادتها محسوب شود، همين است كه انسانها به خود آيند، متذكّر شوند، هدف خلقت را از وراى اين ظواهر مادّى جست وجو كنند و در وراى اين ظواهر مادّى زندگى، كه همين خور و خواب، شهوات، قدرت، مالپرستى و اين چيزهاست، دنبال حقيقتى بگردند. ريشة فساد، عدمِ توجه به اين باطنِ حقيقىِ عالم است. سرّ، معنا و باطن زندگى و حيات انسان، اين است: متوجه يك مبدأ و تكليف بودن. منتظر يك الهام بودن. گوش به فرمان يك مبدأ حاكم و قادر و صاحب اختيارِ از غيب بودن. اين، اصل قضيه است؛ كه باز تعبير ديگر قرآنى، همان «ايمان به غيب» است: «الّذين يؤمنون بالغيب(44)». در اين ظواهرِ مادّىِ زندگى غرق نمىشوند. زندگى را در همين خور و خواب، شهوات، تمايلات انسانى، قدرت، رياست و امثال اينها، خلاصه نمىكنند. اين، اوّلين هدية بعثتها به انسانها و اوّلين هدف پيغمبر است؛ كه آنها را متذكّر كند و به آنها ايمان بدهد؛ آن هم ايمان به غيب.(45)
پانوشتها:
31 - سورة احزاب، آیة 37.
32 - همان.
33 - همان، آیة 39.
34 - نهجالبلاغه، حکمت 89.
35 - دیدار مقام معظّم رهبری با مسؤولان و کارکنان قوّة قضائیه، 07/04/1382.
36 - بیانات مقام معظّم رهبری در دیدار با قشرهای گوناگون مردم از شهرهای مختلف، 28/02/1373.
37 - صحیفة امام، ج 19، صص 115- 116.
38 - سخنرانی مقام معظّم رهبری در مراسم بیعت با اقشار مختلف مردم استان کرمانشاه و شهرهای رشت، اراک، سربند، فردوس، طبس، خوانسار، بیدخت، گناباد و جویبار، 14/04/1368.
39 - فتوح ابن اثم، ج 5، ص 34، مقتل مقرم، ص 139.
40 - سورة انفال، آیة 47.
41 - بیانات مقام معظّم رهبری به مناسبت «روز پاسدار»، در جمع هزاران تن از اعضای سپاه پاسداران و «یگان ویژة نیروی انتظامی»، 26/10/1372.
42 - صحیفة امام، ج 18، ص 422.
43 - سورة یس، آیة 11.
44 - سورة بقره، آیة 3.
45 - بیانات مقام معظّم رهبری در دیدار با کارگزاران، در روز «عید مبعث»، 29/09/1374.