کد خبر: ۳۲۵۲۳۴
تاریخ انتشار : ۰۷ دی ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۵
بازخوانی گفت‌وگوی تفصیلی حجت‌الاسلام والمسلمین مجتبی مصباح یزدی با شهید سید حسن نصرالله - ۵

ولایــت حـقیقـی

شاید سال گذشته همین ایام بود که حال ایشان به قدری بد بود که گاهی در شبانه‌روز فقط ساعتی حال صحبت داشتند. این اواخر که دیگر در بستر افتاده بودند، گاهی در شبانه‌روز چند جمله می‌توانستند بیان 
کنند. 
به‌محض اینکه ایشان شروع می‌کردند به صحبت، ما می‌دویدیم ببینیم به چیزی احتیاج دارند، کاری دارند خدمتشان باشیم. خاطرم هست یک بار دیدم دارند صحبت می‌کنند، دویدم نزدیک. 
نفسشان می‌گرفت و به زحمت صحبت می‌کردند؛ این جمله را ‌فرمودند: هرچه بگردید مثل آقای خامنه‌ای پیدا نمی‌کنید، بعد چشمشان را ‌بستند و ساعت‌ها دیگر نمی‌توانستند صحبت کنند. خیلی درباره حضرت آقا تأکید داشتند.
او به من می‌گفت. بارها به من گفت که من شما و مجموعة حزب‌الله را به خاطر ولایتمداری و اطاعتتان از حضرت آقا، حفظه‌الله، دوست می‌دارم؛ به خاطر این ولایت‌مداری صادقانه. همین دلیل است که شما را دوست دارم.
در طول بیست سال گذشته، پس از پیروزی مقاومت در لبنان که در نهایت در سال 2000 میلادی به‌دست آمد و پیروزی بزرگی در جهان عرب به شمار می‌رفت، بسیاری از افراد به‌ویژه برادران عراقی و دیگر کشورها به ما مراجعه می‌کردند و از من سؤال می‌کردند که رمز این پیروزی و موفقیتی که شما به دست می‌آوردید چه بود؟ درست است که ما شهید دادیم و مصیبت‌هایی بر ما وارد شد، اما مسیر کلی مسیر پیروزی بوده است و بحمدالله عزوجل شکست نخورده‌ایم. 
دلیل چیست؟ آنها با ما درباره ساختار تشکیلاتی گفت‌وگو می‌کردند که مثلاً فرماندهی جمعی و دبیرکل وجود دارد، اینکه چگونه مسئولیت‌‌ها تقسیم شده است، ترکیب مؤسسات و تشکیلاتمان چگونه است و چه نظام‌های داخلی‌ای داریم. من به آنها گفتم پیروزی ما به این موارد ارتباطی ندارد. اینها امور صوری است که فقط به محتوا و مضمون نظم می‌دهد، نه آنکه خودش محتوا و مضمون باشد. 
آنها از برنامه‌ها می‌پرسیدند؛ بر اساس چه برنامه‌هایی عمل می‌کنید؟ سیاست‌‌های شما چیست و پرسش‌هایی از این قبیل. به آنها گفتم آیا می‌خواهید بدون تعارف حقیقتش را به شما بگویم؟ گفتند: بله. به آنها گفتم: ایمان ما به ولایت، ولایی بودن و اطاعتمان از ولایت. 
این همان اصل و راز حقیقی است و همان چیزی است که رضایت، نصرت و یاری خداوند متعال را برای ما به دنبال دارد.
یک بار برای حضرت آیت‌الله مصباح (رضوان الله علیه) توضیح دادم و به ایشان عرض کردم که ما ولایت را این‌گونه می‌فهمیم و این هم باعث خرسندی بیشتر شد. من به ایشان گفتم ما از طرق مختلف حتی از طریق بسیاری از دوستانمان در ایران به ولایت ایمان داریم. 
فرمود چگونه؟ به ایشان گفتم ما این‌گونه اعتقاد داریم که اگر ولی امر دستوری داد باید آن را اطاعت کنیم و از او پیروی می‌کنیم. اگر از کاری نهی کرد، نباید آن کار را انجام دهیم و آن کار را انجام نمی‌دهیم.
 تا اینجا قدر متیقن و مسلّم است. اما 
بر اساس شناختی که از مبانی، اصول و مزاج ایشان داریم، یعنی اینکه چگونه می‌اندیشند و چه چیزی باعث خوشحالی یا ناراحتی ایشان می‌شود، در این مواقع هنگامی که مسئله‌ای را بررسی می‌کنیم و احتمال می‌دهیم و کافی است احتمال بدهیم که این کار مورد رضایت ایشان است، آن کار را انجام می‌دهیم و به صرف آنکه احتمال بدهیم که کاری باعث رنجش خاطر، غضب یا ناراحتی ایشان می‌شود، از انجام آن 
پرهیز می‌کنیم.
 ایشان فرمودند این همان ولایت حقیقی است.
مثلاً افراد بسیاری در زمان حیات امام بودند و نیز در زمان حیات مقام معظم رهبری وجود دارند که در چنین موقعیت‌هایی می‌گویند: «خب، امر نفرمودند!» (با خنده). امر نفرمودند، بلکه فرمودند این نظر من است. 
از دیدگاه بنده، این سخن ولی امر که: «این نظر من است» کار را تمام می‌کند. اصلاً این معنای حقیقی ولایت است. 
انسان نباید منتظر بماند تا امامش به او امر و نهی کند. گاهی اوقات امام از روی مهربانی‌اش ایده‌ای را در قالبی ساده به تو ارائه می‌دهد و امر نمی‌کند تا تو به زحمت نیفتی و به سختی نیفتی و به تو الزام نکرده باشد و این از رحمت و عطوفت پدرانة اوست. به آیت‌الله مصباح عرض کردم ما این‌گونه ولایتمداری می‌کنیم. نظر شما چیست؟ فرمودند: این همان ولایت حقیقی است. 
ولی امر در نظر ما فقط فرمانده کلّ قوا نیست که امر و نهی صادر کند، بلکه به او عشق می‌ورزیم زیرا «ولایت یعنی عشق». آیا امامت بر اساس دیدگاه ما به معنای اعتقاد به امام است، بدون اینکه او را دوست داشته باشیم؟! «امام بدون عشق؟!» 
این همان امامتی نیست که ما به آن معتقدیم، بلکه فقط یک رهبری سیاسی است؛ مثل اینکه کسی از مرجعی تقلید می‌کند و آن مرجع در نظر او فقط کسی است که فتوا می‌دهد و مانند آنکه به پزشک مراجعه می‌کنم و مشکلم را با او در میان می‌گذارم و او برایم دارو تجویز می‌کند؛ اما بین من و آن پزشک که به طبابت و علمش اعتماد دارم و به توصیه‌های پزشکی او عمل می‌کنم، ارتباط عاطفی 
وجود ندارد. 
ما به ولایت، به این شکل اعتقاد نداریم. ما ولایت را عشق، محبت، فنا، ایثار و آمادگی برای بذلِ خون، جان، فرزند و عزیزان خود می‌دانیم؛ برای ولی و دفاع از او.
پس این معنا تا زمانی که در جان و دل حزب‌الله وجود دارد ضمانت‌ساز و امنیت‌آور است و به همین دلیل الحمدلله چند ماه دیگر حزب‌الله چهل‌ساله می‌شود. 
چهل سال است که ما در جریان بزرگی هستیم که رشد می‌کند، بر عظمتش افزوده می‌شود، استوار، منسجم، همیار و متحد است و درگیری و نزاعی در آن وجود ندارد؛ گرچه اختلاف دیدگاه تا بخواهید وجود دارد؛ اختلاف سلیقه تا بخواهید 
وجود دارد، لکن چون بر محوریت قلب یک نفر منسجم می‌شود، نهایتش جایی هست که مسائل را قطعی می‌کند و امور به آنجا ختم می‌شود و آن ولایت است. 
ما توانسته‌ایم در تمام این مدت چهل سال وحدت، استواری، توانایی و پایبندی دقیق به این خط یعنی اصول، مبانی و اهداف را حفظ کنیم.
 الحمدلله هیچ نشانه‌ای از انحراف در زمان فعلی یا نزدیک به حال وجود ندارد. من معتقدم این همان ضمانت است. در این ضمانت والد گرامی و بزرگ شما نقش بسزایی داشت؛ در تثبیت و تقویت آن در فرهنگ حزب‌الله. 
ایشان هرگاه به لبنان می‌آمدند از امام سخن می‌گفتند، از مقام معظم رهبری، از ولایت، از اطاعت، از تعهد، از پیروی، از محبت و از عشق می‌گفتند. 
این همان معنایی است که بنده عرض کردم. ایشان آن را در همه دیدارهایی که با برادران داشت تعمیق می‌بخشید. این همان ثروت واقعی ماست.