فاطمه(س)، این همه را میدید که آن همه دلواپس بود(به جای گفت و شنود)
این روزها با سالروز شهادت زهرای مرضیه سلامالله علیها
(ایام فاطمیه) همزمان است. بانوی بزرگواری که برترین زنان جهان از آغاز خلقت انسان تا پایان است. از این روی ستون گفت و شنود امروز را به بخشی از یک یادداشت کیهان که به همین مناسبت نوشته شده است،
اختصاص میدهیم.
شب از نیمه گذشته است. دقایقی پیش، علی از دفن شبانه و پنهان فاطمه که توصیه خود ایشان بود فارغ شده است. علی غمگین است و فرشتگان در آسمان نیز. همه پیامبران خدا و آدم و حوا هم. امیرالمؤمنین(ع) بر تربت پاک زهرا(س) که قرار است تا ظهور مراد غایبمان (ارواحنا له الفداء) بینشان بماند نشسته است و با پیامبر خدا(ص) نجوا میکند؛
«ای رسول خدا... سلام من و دخترت را که به دیدار تو آمده و در جوار تو به خاک رفته، پذیرا باش... اکنون امانت به صاحبش رسیده، زهرا از کنار من دامن کشیده و نزد تو آرمیده است... بعد از او، آسمان و زمین زشت مینماید و اندوه دلم، هرگز نمیگشاید... رفتن فاطمه، دلم را خسته و غصهام را پیوسته کرد و چه زود جمع ما به پریشانی کشید... شکایت خود به خدا میبرم و دخترت را به تو میسپارم. زهرا خواهد گفت که پس از تو چه ستمها بر او روا داشتند... آنچه میخواهی از او بجوی و هرچه میخواهی با او بگوی، تا راز دل نزد تو بگشاید و خون دلی که فرو داده است، برون آید... ای پیامبر خدا... دخترت زهرا، پنهانی به خاک میرود و حال آنکه، هنوز چند روزی بیش، از رحلت تو سپری نشده و هنوز نامت از زبانها نیفتاده است... ای فاطمه!... اگر بیم آن نبود که ستمگران چیره شوند، برای همیشه در کنار مزارت میماندم و در این ماتم بزرگ جوی اشک از دیده میراندم و...»...
علی را چه میشود؟! بر دختر رسول خدا چه گذشته است؟! که علی در دل آن شب غم گرفته بر مزار او اینگونه با رسول خدا به نجوا نشسته است؟ و زبان به گلایه گشوده که «شکایت خود به خدا میبرم و دخترت را به تو میسپارم. زهرا خواهد گفت که پس از تو چه ستمها بر او روا داشتند و...»... مگر آن روزها چه اتفاقی افتاده بود؟
«زهرا(س)، آن روزها، بعد از رحلت رسول خدا(ص) و پیش از آنکه، خود نیز چشم از جهان فرو بندد و در جوار قرب الهی به پدر چشمانتظار خویش بپیوندد، بارها کوچههای مدینه را کاویده بود و به دیدن برخی از «خواص» رفته بود، فاطمه(س) با دلواپسی سفارشهای رسول خدا(ص) را به آنان گوشزد کرده بود و عهدی را که با خدا بسته و اکنون بیمحابا شکسته بودند، به یادشان آورده بود. اما، دلشوره فاطمه(س) که اصرار او را در پی داشت، پاسخی جز سکوت برخی از خواص را به دنبال نداشت و چنین بود که صدای فاطمه(س) در سکوت سنگین و سؤالآفرین آن روزها گم شد. زهرای ما(س) میدانست که اگر مردم از ولایت علی(ع) دور شوند بیتردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور میشوند. فاطمه(س) در محرومیت جهان اسلام از امامت علی(ع)، «فتنه جمل» را میدید، نعره مستانه معاویه در فریب صفین را میشنید، در «نهروان»، جهالت خوارج را مینگریست و در سحرگاه خونین نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه بر فرق شکافته علی(ع) میگریست، اشرافیت
بر باد رفته را میدید که بار دیگر به میدان آمده، حسن(ع) را که از محرومیت مردم گرفتار در چنگال معاویه خون دل میخورد و سر مطهر حسین(ع) را میدید که در هنگامه خون و فریب اشراف بر نیزه میرود، یزید را میدید که سر بریده فرزند رسول خدا(ص) را پیش روی نهاده، بر لب و دندان او میزند و اجداد به هلاکت رسیده خود در «بدر» و «حنین» را به تماشای انتقام میخواند! و... مردم مظلوم را که در چنگال خونریز «بنیامیه» و «بنیعباس» گرفتارند و جماعت مسلمانان را که انگشت پشیمانی به دندان میگزند و دست حسرت بر پیشانی میزنند که کاش ولایت علی(ع) آن دوستدار محرومان و حامی مظلومان را پاس میداشتند تا ولایت حجاجبن یوسفها و منصور دوانقیها که خونریز و انسانستیزند را به زور بر گرده خویش نمیداشتند» فاطمه(س)، این همه را میدید که آن همه دلواپس بود.
گردونه زمان چرخید و چرخید تا به دورانی رسید که به قول رهبر معظم انقلاب، «عصر خمینی» شایستهترین تابلو و بایستهترین نام برای معرفی آن است. گردونه زمان که به عصر خمینی رسید، بار دیگر ماجرای صدر اسلام جامه تکرار پوشید. این دفعه اما با آنچه در صدر اسلام اتفاق افتاده بود، تفاوت بنیادین داشت. امت اسلام، تجربهای ۱۴۰۰ ساله را به دوش کشیده بود. چهرهها را از پشت نقابها میدید. سرهها را از ناسره تشخیص میداد. درپی آب به سوی سراب نمیرفت و... مردم این دوران از فاطمه(س) آموخته بودند که اگر از ولایت علی(ع) دور شوند بیتردید به پذیرش ولایت حاکمان جور، مجبور میشوند... با خدای خویش آن عهد که در «وادی ایمن» بسته بودند، «ارَنی گوی» به میقات بردند. با پای جان به دو فرزند فاطمه -خمینی و خامنهای- پیوستند. سقف تاریک نظام سلطه را شکافتند و طرحی نو در انداختند و این قافله نورانی همچنان سنگر به سنگر پیش میرود تا به فرموده امام راحلمان سنگرهای کلیدی جهان را یکی پس از دیگری فتح کند... امروز در آوردگاه غرب آسیا فتح فلسطین اشغالی و سرنگونی رژیم وحشی صهیونیستی را پیشروی دارد. نگاه که میکنی و نقطه کنونی را که با نقطه آغاز به مقایسه مینشینی، به وضوح میبینی که سنگرهای فراوانی را گشوده است و در نزدیکی قله ایستاده است.
راستی، فاطمه عزیز! امروز از فرزند تو به یک اشاره است و از خیل عظیم مردان و زنان، به سر دویدن... آیا از امت آخرالزمانی خود راضی هستید؟