کد خبر: ۳۲۰۷۰۲
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۹
تصمیم بزرگ ایران در عصر چندقطبی

در دوراهـی شـرق و غـرب عقلانیت چـه می‌گوید؟

غیاث‌الدین رحیمی - پژوهشگر و کارشناس اقتصاد سیاسی و امنیت بین‌الملل

اشاره: ایران باید در سیاست و تعاملات خارجی خود شرق را انتخاب کند یا غرب را؟ یا شاید هر دو را؟ این سؤالی است که همیشه مطرح بوده ولی این روزها بیشتر از گذشته به آن اندیشیده می‌شود. این انتخاب تا زمانی که قرار نباشد ایران را به کشوری تابعه تبدیل کند هیچ مغایرتی با شعار «نه شرقی، نه غربی» که از ابتدای انقلاب راهنمای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران بوده است ندارد. اما حالا جواب درست کدام است؟
***
لازم است در ابتدا کمی بحث نظری داشته باشیم. در روابط بین‌الملل دولت‌های مختلفی با سطوح قدرت متفاوتی حضور دارند. برای درک شیوه‌ رفتار دولت‌ها و به طور کل نظام بین‌الملل باید به قدرت دولت‌ها و البته شیوه توزیع قدرت آنها در سطح نظام توجه کرد. همان‌گونه که انسان برای بهره بردن از طبیعت لازم بود تا قوانین آن را به درستی بشناسد تا بهتر بتواند از آن استفاده کند، دولت‌ها نیز تنها پس از فهم درست از آرایش قدرت در سطح نظام بین‌الملل است که امکان نقش‌آفرینی مؤثر و مطابق با منافع ملی را پیدا می‌کنند. همان‌گونه که شناخت نیروهای بنیادین طبیعت و پذیرش تأثیر آنها شرط لازم برای مهار و بهره‌برداری درست از آنهاست، در عرصه روابط بین‌الملل نیز نمی‌توان نسبت به نقش توزیع قدرت در شکل‌دهی به سیاست خارجیِ مبتنی بر تأمین منافع ملی بی‌تفاوت ماند.
هر کشوری در تلاش است تا در عرصه بین‌الملل، آنچه به عنوان منافع ملی تعریف کرده است را پیگیری کرده و تا حداکثر ممکن آن را تحقق بخشد. بر حسب توان بالقوه‌ای که هر دولتی دارد، برخی منافع محدود و برخی دیگر منافع گسترده‌ای برای خود تعریف می‌کنند اما همیشه منفعت اصلی و بالاترین اولویت یک کشور، بقای آن است که به معنای اولویت داشتن روابط امنیتی بر هر نوع رابطه دیگر است. پس از تضمین امنیت است که سایر اهداف و منافع را می‌توان پیگیری کرد.
با این حال پیگیری منافع ملی امری چالش‌برانگیز است زیرا منافع دولت‌های مختلف با یکدیگر در تضاد است خصوصا اگر همان اولویت اصلی هر دولت یعنی امنیت مد نظر باشد. هر دولتی از قدرتمندتر شدن سایر دولت‌ها احساس نگرانی کرده و تلاش می‌کند تا با افزایش قدرت خود به مقابله برخیزد. این توازن قوا در بسیاری از موارد به دشواری حاصل می‌شود؛ پس یکی از راه‌های مناسب برای دستیابی به آن ایجاد ائتلاف و اتحاد با سایر دولت‌ها است. هر دولتی که بتواند شرکای بهتری برای خود فراهم کند می‌تواند امنیت خود را نیز بهتر تامین کند. در اینجا باز هم این نکته را باید مد نظر داشت که ایجاد ائتلاف با سایر دولت‌ها نیز به دلخواه نیست بلکه با پیچیدگی‌های زیادی همراه است.
ائتلاف امنیتی بین کشورهایی ممکن است که در ایجاد آن توازن منافع مشترکی داشته باشند. آنگاه دولت‌ها می‌توانند با شرکای امنیتی خود روابط متنوعی را بر اساس منافع متقابل شکل دهند و در عین حال نیز با دولت‌های رقیب و حتی متخاصم تا حد امکان و بر اساس موازنه قدرتی که در مسائل امنیتی ایجاد کرده‌اند، همکاری‌های سودمندی را از جمله در مسائل اقتصادی ایجاد کنند. بدین‌ترتیب آنچه مهم است منافع ملی و موازنه قدرت است که منجر می‌شود یک دولت بتواند جایگاه مناسب خود را در نظام بین‌الملل تعریف کرده و بتواند ضمن تضمین امنیت خود، همکاری‌های مختلفی را با سایر دولت‌ها ایجاد کند.
با این توضیحات بهتر می‌توان به سؤال ابتدائی پاسخ داد که ایران باید شرق را انتخاب کند یا غرب را؟ و آیا امکان انتخاب هر دو وجود دارد؟ ایران به عنوان دولتی که مانند هر دولت دیگری به دنبال منافع خود است عمل می‌کند. این منافع با منافع کشورهای غربی در تضاد قرار دارد و به همین دلیل عملا امکان رابطه طبیعی و بدون چالش با آنان برای ایران وجود ندارد. حتما این سؤال پیش خواهد آمد که چرا بسیاری کشورهای دیگر به اندازه ایران با غرب چالش ندارند؟ در پاسخ باید گفت آن کشورها یا منافع خود را بسیار محدود تعریف کرده‌اند و از پیش پذیرفته‌اند که برای همیشه یک دولت معمولی بمانند و یا در اکثر مواقع اصلا بنیه‌های تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ در سطح منطقه یا جهان را ندارند.
ایران در دوره‌های زمانی مختلف تمام سعی خود را انجام داده تا ضمن حفظ استقلال خود روابط معقولی را با طرف غربی برقرار کند اما هر بار پس زده شده است زیرا از نظر طرف‌های غربی ایران اولا باید تحت کنترل آنها باشد و ثانیا حد و حدود خود را بداند و به دنبال مقدار بیشتری از قدرت نباشد. این قدرت هم الزاما قدرت نظامی نیست بلکه حتی توسعه‌ی اقتصادی ایران به طوری که یک تولید‌کننده فناوری‌محور باشد را نمی‌پذیرند. از نظر غرب ایران باید کشوری عمدتا وابسته به نفت و یا تولید‌کننده محصولات از رده خارج غربی باشد و اگر پول خوبی خرج کند می‌تواند ادای مدرن شدن را نیز دربیاورد. منطق این نگاه هم آن است که هر چقدر کشوری قوی‌تر شود، رقبا قدرت نسبی خود را از دست داده‌اند مگر با همان شتاب یا بیشتر از آن قوی شوند.
در مورد کشورهای شرقی چه؟ در حال حاضر مهم‌ترین کشورهای شرقی یا همان کشورهایی که خارج از مدار قدرت غرب به رهبری آمریکا قرار دارند چین و روسیه هستند. هر دوی این کشورها نیز همانند ایران با اقدامات خصمانه غرب رو‌به‌رو هستند. روسیه از نظر نظامی در اوکراین در حال جنگ با ناتو است و چین نیز علاوه‌بر مسائل نظامی و امنیتی مربوط به تایوان و دریای چین جنوبی، در عرصه اقتصاد و فناوری نیز با ایالات متحده در حالت تخاصم به سر می‌برد. همین رقابت با آمریکا سبب می‌شود نوعی هم‌راستایی منافع بین ایران و دو کشور یاد شده به‌وجود آید که انگیزه‌ای قوی برای ایجاد ائتلاف و پیوند زدن بین نیروهای سه کشور برای مقابله با این کشور متخاصم است.
گاهی از رابطه بین چین و آمریکا در دوره جنگ سرد مثال زده می‌شود که اگرچه با یکدیگر تخاصم شدیدی داشتند اما در نهایت به نوعی تنش‌زدایی رسیدند. در این روایت، خصوصا به شیوه‌ای که در ایران طرفدار دارد، طرف چینی تصمیم گرفت با آمریکا دوستانه رفتار کند و همه چیز حل شد و آمریکا نیز با آغوش باز چین را پذیرفت. اما در روایت واقعی چین پس از دو دهه مقاومت در برابر فشار آمریکا، که حتی دولت چین را به رسمیت نمی‌شناخت و تایوان را نماینده قانونی سرزمین چین می‌دانست، توانست موجودیت خود را بر این کشور بقبولاند. یعنی افزایش نیروی چین و از جمله دستیابی آن به بمب اتمی بود که آمریکا را به این نتیجه رساند که نابودی دولت چین ممکن نیست. از سوی دیگر همان آمریکا برای مقابله با دشمن اصلی خود یعنی شوروی به دنبال ائتلاف با چین رفت تا ضمن اطمینان از جدایی چین و شوروی با این کشور علیه دشمن اصلی خود همکاری کند. با توجه به این توضیحات تنش‌زدایی چین و آمریکا نه محصول صرفا خواست و اراده و یا نیت‌های خیر و اعتمادسازی بلکه مقاومت و بمب اتم و توازن نیروهای بین‌المللی بود.
در چنین شرایطی و از نگاه واقع‌گرایانه، ایران برای بقا و توسعه باید به ائتلاف‌ها و همکاری‌هایی بپیوندد که محدود به اراده غرب نباشند. این همکاری‌ها نه برگرفته از ایدئولوژی، بلکه بر اساس هماهنگی طبیعی منافع است. چین و روسیه هر دو در برابر فشار و تحریم‌های غرب قرار دارند و مانند ایران به ‌دنبال نظام مالی و تجاری جایگزین برای نظام تحت کنترل غرب هستند. عقلانیت سیاسی حکم می‌کند حال که امکان نزدیکی امنیتی و همکاری‌های مستقل از غرب، که تأمین‌کننده منافع همه طرف‌ها نیز باشد با کشورهای شرقی وجود دارد، ایران با بهره‌گیری هوشمندانه از این فرصت جایگاه خود را در نظم در حال تغییر جهانی تقویت کند. پیوستن ایران به چنین روندی، به‌‌ویژه در قالب‌هایی مانند بریکس، سازمان همکاری شانگهای و پروژه‌های منطقه‌ای زیرساختی، می‌تواند استقلال اقتصادی کشور را تقویت و دسترسی به بازارهای غیرغربی را گسترش دهد.
چیزی که توجیه‌پذیری این همکاری‌ها را نسبت به گذشته افزایش می‌دهد آن است که دنیای غیرغربی به‌ سرعت در حال قدرت‌گیری است. چین با تبدیل‌ شدن به دومین اقتصاد جهان بر اساس روش محاسبه اسمی و برترین اقتصاد جهان بر اساس روش محاسبه برابری قدرت خرید، روسیه با بازگشت نظامی و ژئوپلیتیکی خود و قدرت‌های نوظهور مانند هند، برزیل، اندونزی و آفریقای جنوبی، همگی در حال شکل دادن به نظمی چند قطبی‌اند که در آن دیگر یک قدرت واحد تصمیم‌گیر نهائی نیست. این روابط می‌تواند ایران را از انزوا خارج و توان چانه‌زنی‌ آن را افزایش دهد.
بدین ترتیب انتخاب دوستان در نظام بین‌الملل پدیده‌ای نیست که تابع علایق و آرزوها باشد بلکه محدوده منافع ملی هر کشور و آرایش نیروها است که تعیین می‌کند چه نوع رابطه‌ای با چه دولتی امکان شکل‌گیری دارد. اگر کشوری در تشخیص خود دچار اشتباه شود اولا نمی‌تواند رابطه پایداری تشکیل دهد و ثانیا حتی در کوتاه مدت نیز متضرر خواهد شد زیرا خلاف چینش طبیعی نیروها عمل کرده است. منطق سیاست نزدیکی به شرق نه بر اساس رؤیاها و یا خیرخواهی طرف شرقی بلکه ناشی از درک واقعیات نظام بین‌الملل و فشارهای ساختاری آن است که همزمان می‌تواند منافع ملی ایران را به بهترین شکلی تامین کند.