کد خبر: ۳۲۰۶۹۷
تاریخ انتشار : ۲۹ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۲۰
«امید و شکست» خاطرات سال‌ها فعالیت اطلاعاتی- امنیتی یعقوب نیمرودی برای اسرائیل- 34

پروفســوری از آمــریکا

از خاخام جدا شدیم و با امید کامل به اسرائیل برگشتیم که ما در آستانه کشف مهمی قرار گرفته‌ایم. بسیار خوش‌بین بودم و بارها و بارها به رحویا گفتم که تا آخر این موضوع خواهم رفت و در لحظه‌ای که بفهمیم سربازان اسرائیلی زندانی و زنده هستند، هر کار لازمی را انجام خواهیم داد تا آنها را با سرعت ممکن با کمک دولت یا بدون آن آزاد کنیم؛ و دقیقاً همان‌طور که بدون تأمل یک میلیون دلار را انتقال دادم تا توافقنامه با خاخام امضا شود، حق داشتم میلیون‌ها دلار دیگر بدهم تا اسیران‌مان را به خانه‌های‌شان بازگردانم. کاملاً در امر مقدس آزادسازی اسرا غرق شدم. این موضوع من را آتش زده بود.
در هفته‌های پس از امضای توافقنامه در اروپا در ارتباط مداوم با خاخام بودیم. یونا باومل همراه با خاخام در اروپا ماند، هر لحظه برای خبرهای خوش انتظار می‌کشید. از باومل در مکالمات تلفنی‌اش با ما حرف‌های خوش‌بینانه می‌شنیدیم. «ما به پیش می‌رویم. یکی دو هفته به من اجازه بدهید، لحظه‌ای که چیزی به دست بیاورم، پیش شما برمی‌گردم.»
روزها سپری شدند و اخبار مورد انتظار دیر می‌آمدند. تصمیم گرفتم ارتباط شخصی‌ام را با خاخام متوقف کنم و بررسی این موضوع را به یونا باومل، رحویا واردی و همکارش یهودا آلبوهر واگذار کنم. در این بین به یکی از افسران ارتش اسرائیل مراجعه کردم، برایش به صورت غیر رسمی درباره توافقنامه‌ای که در اروپا امضا شد توضیح دادم و پرسیدم که آیا [یک افسر] اطلاعاتی می‌تواند تأیید کند که واقعاً خاخام متعهدانه به این توافق عمل می‌کند و ارتباطش را در جهان عرب و ایران به کار می‌گیرد. این موضوع در اختفای بسیار بررسی شد و پس از زمان کوتاهی وقتی که به طور تصادفی در اتفاقی خاص یکدیگر را ملاقات کردیم، همان افسر پیش من آمد و گفت: «یعقوب، خاخام شما در اروپا فعالیت می‌کند. این درست است.» او بیش از این به من حرفی نزد اما توانستم بفهمم که بررسی‌ها نشان دادند که خاخام واقعاً رابطه نزدیکی با وزیر عربی و [افرادی] در ایران و کشورهای عربی دارد و از زمانی که توافقنامه را امضا کردیم او در ارتباط مداوم با آنها قرار داشته است.
اما علی‌رغم تلاش‌هایش، خاخام موفق نشد نوار و نشانه‌ای از حیات واقعی یکی از سربازان مفقود بیاورد. رحویا واردی و یهودا آلبوهر که در ارتباط مستمر با او بودند، به من گزارش دادند که به آنها گفته که او به سختی می‌تواند نوار را به دست آورد زیرا میان احزاب مختلف در ایران کشمکش وجود دارد: یک حزبی میلیون‌ها دلار در ازای آزادی سرباز یا سربازان اسرائیلی طلب می‌کند، حزب دیگری در ازای آزادی سلاح می‌خواهد و حزب سوم خواستار توافقی شبیه به معامله جبرئیل برای آزادی اسراست که در زمان خودش فریاد اجتماعی بزرگی را در اسرائیل برانگیخت.[1] در روزنامه‌های آن روزها چند خبر در این‌باره بودند که [گروه‌های مبارز] فهرست تازه‌ای از زندانیان اسرائیلی را به عنوان بخشی از آماده‌سازی برای معامله احتمالی مبادله زندانیان آماده کرده‌اند. من متقاعد شدم که این کار اتفاقی نبوده و این که این موضوع با اقدامات خاخام در ایران و جهان عرب مرتبط است؛ اما در آخر او مورد توافق شده را فراهم نکرد. 
زمانی که در توافقنامه تعیین شده بود گذشت. به او مهلت دیگری دادم اما آن هم بدون نتیجه واقعی به اتمام رسید. از من خواست که بازهم کمی صبر کنم و این بار هم موافقت کردم. سرانجام، درست پایان سال از یک میلیون دلار صرف‌نظر کردم و حساب بانکی در اروپا را بستم. در این تجربه ضرر کردم اما برای پولی که از دست رفت تأسف نخوردم و از نظر خودم مصمم بودم که ادامه دهم. پولی را که از بانک اروپایی انتقال دادم، به صندوق پس‌انداز اسرای مفقود اسرائیلی برگرداندم.
هرچند که خاخام در مأموریتش موفق نشد اما اعتمادم به او را از دست ندادم. توضیح او کاملاً منطقی بود، اینکه جنگ خلیج‌فارس که بعد از تجاوز عراق به کویت درگرفت و شکاف بزرگی که در همان ایام در جهان عرب رخ داد باعث شدند روندها و برنامه‌ها متوقف شوند و در همان مرحله ادامه پیشبرد این موضوع حساس و پیچیده امکان‌پذیر نبود. 
هر چند وقت یک‌بار به من مراجعه می‌کرد، درباره مشکلات مالی‌اش به من توضیح می‌داد و درخواست کمک می‌کرد. 
در همه موارد به او جواب دادم. نمی‌خواستم منبعی را که البته در ساختارهای خاصی برایم مشکل‌ساز بود از بین ببرم، خاخام منبع مهم و مورد اعتمادی بود. 
علاوه ‌بر این او با شجاعت تمام صدها یهودی را از ایران نجات داد و برای به خطر انداختن جان خود درنگ نکرد. او کاملاً نزد من و رحویا واردی این تصور را ایجاد کرد که به خوبی در جهان عرب افراطی پیوند خورده و می‌تواند به اطلاعات جدید و حیاتی دست پیدا کند.
ناتوانی خاخام آسیب سختی را به خانواده باومل وارد کرد. یونا همه امیدش را به این مرد بسته بود. هفته‌ها کنارش می‌نشست و منتظر تحولات مثبت می‌شد اما برای هیچ. ولی در مدت زمان کوتاهی بهبود یافت و ارزیابی کردم که او خیلی قوی‌تر شده است. 
نفهمیدم او این قدرت معنوی پایان ناپذیرش را از کجا کسب می‌کند. از سوی او مورد تشویق و ترغیب مشتاقانه برای ایجاد اقدامات جدید بودم. این مرد واقعاً از اینکه دست بکشد امتناع می‌کرد. او مصمم بود که کل لبنان و سوریه را زیر و رو کند تا زمانی که با قطعیت بفهمد چه بر سر پسرش آمده است.
همان زمان از طریق رسانه‌ها در جهان اخباری منتشر شد و این احتمال را تقویت می‌کرد که سوریه سربازان مفقود اسرائیلی را اسیر کرده 
است. 
بخشی از این مدارک مبتنی بر شاهدان عینی بود که ادعا می‌کردند سربازانِ ما را دیده‌اند. سال 1991 رهبر [گروه‌های مبارز]، احمد جبرئیل همه را غافلگیر کرد، وقتی که در مصاحبه‌ای بی‌سابقه به CNN گفت که برای او مشهود است سه سرباز اسرائیلی زنده در دست سوری‌ها اسیر 
شده‌اند. 
جبرئیل از شرح جزئیات امتناع کرد ولی خبر در کل دنیا پخش شد و واکنش بسیاری ایجاد کرد. تمام این خبرها به ما کمک کردند تا نیروهای جدیدی را به کار بگیریم. رو به جلو ادامه دادیم و همه اطلاعات، هر کورسویی از اخبار را بررسی کردیم.
در این میان، احتمال فعالیت عامل عراقی را بررسی کردیم که زمان زیادی در لندن زندگی می‌کرد. این عامل، عرب مسیحی، دارای روابط عالی در بغداد و دوست صمیمی طارق عزیز از مقامات دولت صدام حسین و بعدها وزیر او بود. همچنین امکان ارتباط‌گیری با یک تبعه عراقی دیگری را بررسی کردیم که با سوری‌ها و لیبی‌های مقیم لندن مرتبط بود. 
او قبلاً برای سازمان‌های اطلاعاتی غربی فیلمی را تهیه کرده بود که حاوی گفت‌وگوی صدام حسین با افسران و نزدیکانش بود. حتی روابط پیچیده و آشنایی‌هایی با همه رهبران تبعیدی حزب بعث در لندن داشت.
ارتباط‌گیری با تبعه کره‌ای را هم بررسی کردیم که در اروپا فعالیت کرده و با فرمانده نیروی هوائی ایران و از طریق او با رئیس‌جمهور رفسنجانی روابط تجاری برقرار کرده بود. 
این شخص کره‌ای یک شریک انگلیسی دارای روابط و تجربه در فروش سلاح داشت و تا جایی که ما می‌دانیم هر دو این اشخاص قابل اعتماد بودند و اطلاعات‌شان بر پایه تجربه شخصی‌شان بود نه بر اساس شایعات. قبلاً تلاش شده بود روابط آنها برای دستیابی به اطلاعاتی درباره رون آراد به کار گرفته شود اما این تلاش موفقیت‌آمیز نبود.
و از آن زمان، درباره پروفسور شنیدیم. مشخص شد که یک پروفسور فیزیک با اصالت سوری علوی در واشنگتن زندگی می‌کند، او با یک آمریکایی ازدواج کرده و تبعه ایالات متحده است. این پروفسور، طبق بررسی‌های گسترده‌ای که انجام دادیم، دارای روابط مستقیم در سوریه بود و به رئیس‌جمهور سوریه، حافظ اسد دسترسی داشت. موثق‌ترین منبع اطلاعاتی برای ما تأیید کرد که پروفسور می‌تواند برای ما اطلاعاتی درباره اسرای مفقود شده اسرائیلی در ازای دستمزد مناسبی فراهم کند. به تدریج درباره این پروفسور جزئیات بیشتری جمع‌آوری کردیم.
 معلوم شد که برادرش از فرماندهان ارتش سوریه در بلندی‌های جولان در اوایل دهه پنجاه بوده است. او خودش سعی کرد نمایندگی شرکت‌های آمریکایی در سوریه را به عهده بگیرد که بدون موفقیت باقی ماند. دختر برادرش با پسر یکی از مقامات ارشد دولت اسد ازدواج کرد. 
همچنین شنیدیم، پروفسور شش- هفت بار در سال به‌طور مرتب به دمشق سفر می‌کرد و یکی از وظایف مهم او، کمک به فرزندان مراتب بالای حکومتی و ارتش سوریه برای موارد تحصیلی و اقامتی در ایالات متحده بود و اینکه اشخاص ارشد و مهم سوری در زمان بازدیدشان از آنجا را همراهی می‌کرد. این احتمال را که او از این طریق یا راه دیگری به CIA متصل است را رد نکردیم.
_______________
1- همان‌گونه که از متن و ادامه خاطرات برمی‌آید این مورد از نمونه‌های اطلاعات غلطی است که به تیم نیمرودی و همکارانش در جریان پیگیری سرنوشت نظامیان صهیونیست داده شده است. علاوه ‌بر اینکه در ایران تحزب به معنای رایج آن در سایر کشورها وجود ندارد؛ روند تصمیم‌گیری درباره موضوعاتی با این درجه از اهمیت در نظام سیاسی ایران کاملاً مشخص است و در حیطه اختیارات احزاب سیاسی نیست.