کد خبر: ۳۲۰۰۹۸
تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۲۵
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر- 170

نقـد مک دونالد بر آمریکای معاصـر

فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند

گناه مک ‌دونالد بسیار بزرگ‌تر از تلفظ اشتباه او از «گروسوِنِور اسکوئر» بود. به عنوان نقدی بر آمریکای معاصر، مقاله قطعاً ضعف‌هایی داشت. از عنوان عتاب‌آمیزش (آمریکا! آمریکا!) پیداست، این مقاله بیشتر یک واکنش غریزی بود تا یک ردیه‌ استدلالی و جدی بر ارزش‌های آمریکایی. این مقاله آمریکا را با انگلستان و ایتالیا مقایسه می‌کرد.
این مقایسه نشان می‌داد که مک‌دونالد چطور با نگاهی رمانتیک [و توهمی] از فرهنگ کشورهای دیگر بت می‌سازد. با این حال، این اثر فوق‌العاده‌ مناسب و درخور بود و از انبوهی از داده‌ها و تحقیقات اخیر بهره می‌برد و تقریباً به هر حوزه‌ای از زندگی آمریکایی که تبلیغاتچیان آمریکایی دوست نداشتند کسی به آن‌ها بپردازد، پرداخته بود.
 مک ‌‌دونالد شروع به زدن هر گاو مقدسی کرد1، شگفت‌آور بود؛ او دقیقا همان چیزهایی را نقد می‌کرد که عاملان مخفی آمریکا سعی در پنهان کردن [یا بهبود تصویر] آن‌ها داشتند، انگار که او درجایی فهرست محرمانه «نقاط ضعف آمریکا» را 
خوانده است.  
او به مادی‌گرایی بی‌رویه‌ که با رشد بی‌همتایی از معنویت پیشی گرفته، جنایت‌های خشونت‌آمیز، رشد بی‌مانع بیلبوردهای تبلیغاتی، فقدان تمایز در میان منتقدان ادبی و شیوع تبعیض نژادی حمله کرد. او از «جان فاستر دالس» به عنوان «شیاد2 مقدّس‌مآب» یاد کرد و او را نمونه کاملِ زشتی و ریاکاری آمریکا دانست. «هنری لوس» را «پسر پیشآهنگی3 که مانند یک گنگستر رفتار می‌کند» خطاب کرد و رفتار ناشیانه و نامناسب «معاون رئیس‌جمهور نیکسون» در ونزوئلا را مورد حمله قرار داد (که به خاطر آن به حق «مورد خشم مکرر مردم» قرار گرفته بود4).  
«رئیس‌جمهور آیزنهاور» را به دلیل جنگ‌افروزی افراطی، و «جورج واکر»، معاون شرکت موتور فورد را به دلیل رفتارش‌(که همچون «یک سلطان شرقی» رفتارمی‌کرد) مورد انتقاد قرار داد.  اتحادیه‌های کارگری آمریکا را به خاطر اینکه بیشتر به روابط عمومی علاقه داشتند تا مبارزه طبقاتی، و رهبرانشان یعنی «دیوید دوبینسکی» و «والتر رویتر» را به دلیل «فضل‌فروشی بیش از حد» آن‌ها به باد حمله گرفت. 
این فهرستِ گناهان معاصر آمریکا همچنان ادامه یافت و خصومت مک دونالد نسبت به امپراتوری فاسد و رو به زوال آمریکا، او را به اعماق جدیدی از انزجار سوق ‌داد: «وقتی می‌شنوی اروپایی‌ها از آمریکایی شدن اروپا شکایت می‌کنند، آرزو می‌کنی کاش می‌توانستی چند هفته‌ای آنها را به این‌جا بیاوری تا از نزدیک شاهد واقعیت عیان [و پلشت] آمریکا باشند 5... حتی روس‌های شوروی، با تمام بی‌رحمی خودشان که به زحمت خود را زیر برگ‌های ایدئولوژی پنهان کرده‌اند، به نظر می‌رسد زبان مشترک بیشتری با سایر ملت‌ها دارند تا ما.»6
«اگرچه کریستول مقاله را «کاملاً مضحک» ‌دانست، اما به انتشار آن رضایت داد و ادعا کرد به دلیل موافقت استیون، چاره‌ای جز این ندارد. به‌محض پذیرش مقاله، دفتر پاریس به نسخه‌ای از آن دست یافت. فوراً به اسپندر و کریستول فشار آوردند که آن را منتشر نکنند و هشدار دادند که «جانکی فلایشمَن» گفته بود انتشارش به کنگره آسیب زده و بودجه‌اش را به خطر می‌اندازد. کریستول بعدها ادعا کرد: «به‌راحتی از انتشارش منصرف شدم، چون از همان اول هم از آن خوشم نیامده بود». استیون کمی کله‌شق‌تر بود. اما در نهایت [به دفتر پاریس] گفتیم اگر واقعاً زندگی را برایتان تا این حد سخت می‌کند، می‌توانیم بی‌نیاز از مقاله باشیم. و بعد دوایت آن را جای دیگری منتشر کرد و از سانسور شکایت نمود. رد کردن یک مقاله سانسور نیست. من تمام عمرم سردبیر مجلات بوده‌ام و مقالات بسیاری را رد کرده‌ام، اما هرگز این را نوعی سانسور ندانسته‌ام.» 7
وظیفه اطلاع‌رسانی به مک ‌دونالد به عهده اسپندر افتاد: مقاله بدون تغییرات اساسی منتشر نخواهد شد. اسپندر، پس از بازخوانی مقاله ادعا کرد آن را یکجانبه و بیش ‌از حد انتقادی می‌داند و افزود که ناباکوف هم مقاله را خوانده و «به شدت آزرده» شده است. 
مک ‌دونالد با شنیدن اینکه «دبیرکل و استادِ بزرگِ ادبِ بین‌الملل، نیکلاس ناباکوف» به سردبیران اینکانتر «مشورت» ‌داده، خشمگین شد و به «استیون ‌ایروینگ، ‌نیکلاس ‌مایک یا هرکسی که آنجا بوده و تصمیم‌گیر است» پیشنهاد داد که از این پس: «مستقیماً با دفتر پاریس مشورت کنند تا نظرشان را درباره هر نسخه‌خطیِ «جنجالی» جویا شوند!» و [در کمال طنز] سردبیران مجله دقیقاً همین کار را می‌کردند.
پانوشت‌ها:
1- شروع به زیر سؤال بردن تمام مقدسات کرد، به خط قرمزها حمله کرد.
2- Artful Dodger یعنی داجر حیله‌گر، داجر نام شخصیتی در رمان الیور توئیست می‌باشد که نماد حقه‌بازی و بدجنسی و بدذاتی می‌باشد. این ترکیب اکنون در انگلیس رایج شده و معنی همان حیله‌گر یا شیاد را دارد.
3- دست به خیر، پیشگام در خیررسانی به دیگران.
4- در سفر ریچارد نیکسون‌(معاون رئیس‌جمهور وقت آمریکا) به کاراکاس، پایتخت ونزوئلا، در سال ۱۹۵۸ اتومبیل او توسط جمعیت خشمگینی مورد حمله قرار گرفت که از سیاست‌های آمریکا به خشم آمده بودند. جمعیت معترض با پرتاب سنگ شیشه‌های خودرو را شکستند، سعی در واژگونی ماشین نیکسون را داشتند که با ورود نیروهای امنیتی آمریکا و نیکسون و همسرش (که در یک ماشین جداگانه بود) از معرکه جان سالم به در بردند.
5- کاش می‌شد به آمریکا بیایند تا ببینند که آمریکای واقعی از آن چیزی که فکر می‌کنند بدتر و مبتذل‌تر است.
6- برگرفته از مقاله «آمریکا‍! آمریکا!»ی مک ‌دونالد
7- مصاحبه با کریستول در سال 1994