جهان زیستی ادراکی در جنگ 12 روزه
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
بعد از توقف جنگ 12 روزه ایران و رژیم صهیونیستی، همواره در این ستون تلاش کردیم تا ابعاد مختلف و متنوع و گسترده رسانهای و روایتسازی از این جنگ را با تکیه بر تحلیلها، اخبار، آمار و نتایج میدانی بازگو کنیم و وجوه مختلف اجتماعی شکلگیری از جنگ و پیامدهای آن را که در قالب جنگ «چند وجهی» و «ترکیبی» بود؛ با رویکرد «شناختی» و «ادراکی» بیان کنیم و همانطور که مطلع هستید؛ وجه غالب این مطالب عمدتا در گستره توجه به «افکار عمومی» و «پدیدههای» اجتماعی در دو سوی تقابل بود که به طوریقین اساس و رهآورد نتیجه جنگ در آنجا تعریف میشود.
تاریخ جنگهای منطقه نشان داده است که رژیم صهیونیستی به طور ذاتی اگر پیشبینی مبتنی بر نتیجه مطلوب از اقدامات خود نداشته باشد؛ اصلا وارد هیچ کارزاری نمیشود؛ پس با این تفصیل و تفسیر میتوان گفت که او با تمام توان و با طراحی جامع و کامل و با شناخت دقیق از نقاط ضعف و قوت ایران و جبهه مقاومت وارد این جنگ شد و تمام ظرفیت اطلاعاتی و تجهیزاتی و پدافندی جهان (غرب، ناتو، آمریکا و بعضی از کشورهای شمالی و جنوبی ایران) نیز به کمک او آمدند.
برای اثبات این موضوع یکی از تحلیلگران داخلی در یک برنامه کارشناسی گفت: اسرائیل ناموس جهان غرب است و تمام عصاره تفکر غرب که قرنها روی هم انباشته شده در اسرائیل جمع شده است و شکست اسرائیل شکست تمامیت جهان غرب [استعمارگر] محسوب میشود و فروپاشی آن، فروپاشی سلسلهوار غرب را فراهم ساخت؛ به همین دلیل جهان غرب با تمام ظرفیت ممکن پشت رژیم صهیونیستی ایستاده است تا او شکست نخورد و برای آن حتی از عقبه فکری و اندیشهای و «جهان زیستی» خود نیز که در قالب نظریههای فرهنگی و اجتماعی تاکنون مطرح شده است بهره جسته که در این فرصت ما بخشی از این نظریههای کلیدی و پیامدهای بهکار گیری این نظریهها در جنگ 12 روزه را برای ایجاد «شناخت» و «ادراک» بیشتر تحولات، اقدامات، پدیدهها و پیامدها مرور میکنیم.
عموم این نظریهها را که بیشترین کاربرد را در تحلیل «درگیریهای کوتاهمدت» دارند میتوان تحت عناوین مجزای متصل به هم بررسی کرد و به صورت عملی زمینهچینی ادراکی و شناختی برای دوران درگیری و پسا جنگ را به دست آورد که مهمترین این عناوین را چنین میتوان شناخت:
1- نظریه هویت اجتماعی، برای تحلیل نقش تعصبات قومی
2- نظریه گفتمان، برای بررسی روایت سازی رسانهای
3- نظریه سازه انگاری، برای فهم تاثیر هویتهای جمعی.
این نظریهها با ایجاد درک بهتر از ریشهها، پویاییها و پیامدهای جنگ، فراتر از تحلیلهای صرفا نظامی و سیاسی هستند که میتوانند به کلیت جنگهای نظامی (مثل جنگ 12 روزه به عنوان مثال «عینی» و «متن») ماهیتی چون پدیده اجتماعی ببخشند و آن را در چارچوب پردازشهای نظری همانند آنچه که در ادامه میآید قرار بدهند.
1. نظریه هویت جمعی و«دیگریسازی»
(Social Identity Theory & Othering)
- تئوری: این نظریه تأکید دارد که افراد هویت خود را از طریق گروههای اجتماعی که به آن تعلق دارند (ملیت، قومیت، مذهب) میسازند و برای افزایش عزت نفس گروه خود، گروههای دیگر را تحقیر کرده یا آنها را به عنوان «دیگری» تعریف میکنند که رفتار صهیونیستها نسبت به فلسطینیها و اعراب و حتی ایرانیها به وضوح گویای این موضوع بود و آنها به هر طریق ممکن سعی در معرفی خود به عنوان قوم برتر نشان میدهند که اگر آن را با کل جنگ از هفتم اکتبر به بعد و یا در بازده زمانی جنگ 12روزه تطبیق بدهیم نتایج قابل تفکیکی در دو سوی نبرد شاهد خواهیم بود.
کلگیری هویت متضاد: بر اساس نظریه هویت جمعی و دیگرسازی در این جنگ هویت «ایرانی»، «فلسطینی» در تقابل با هویت برتری جوی «اسرائیلی» تقویت میشود. این جنگ یک بار دیگر مفهوم مرزهای «ما» در مقابل «آنها» را عمیقتر کرد.
دیگریسازی: در گفتمان دو طرف، طرف مقابل اغلب به عنوان یک موجودیت یکدست، غیرانسانی و شرور تصویر میشود. برای مثال، رسانههای اسرائیلی و حتی جهان سلطه، با فریبهای رسانهای حماس را با «داعش» و «ایران» را با «تروریسم» مقایسه میکردند. رسانههای جهان سلطه در حالی در تکاپو بودند و هستند تا جریان مقاومت در برابر اشغالگری و استعمار را تروریسم جا بزنند که هیچگاه به چرایی شکلگیری جریانهای مقاومت که ریشه در نفی ذلت پذیری و تسلیم دارد، نمیپردازند. در حالی که رسانههای مقاومت و حتی رسانههای مستقل در جهان نیز بر اساس شواهد و قرائن و مستندات و گزارشهای عینی و مسلم، نژادپرستی نظام مند و نسلکشی هدفمند اسرائیلیها را به تصویر میکشند.
بررسی حوادث هفتم اکتبر که در ایام سالروز آن قرار داریم نشان میدهد «به محله شیخ جراح قدس» که یک هویت کلی و جمعی برای فلسطینیان است در شکلگیری «هفتم اکتبر» نقش بسیار تعینکننده داشته و تهدید به تخلیه خانههای فلسطینیان در این محله، به عنوان یک حمله مستقیم به هویت جمعی، تاریخ و حق مالکیت فلسطینیان تفسیر شد و جرقه اولیه درگیری را رقم زد.
2. نظریه کنش ارتباطی یورگن هابرماس و شکست گفتوگو:
تئوری:هابرماس معتقد است جامعه مدرن زمانی به سلامت پیش میرود که کنش ارتباطی (تعامل مبتنی بر درک متقابل و یافتن توافق) بر کنش ابزاری (تعامل برای دستیابی به اهداف شخصی بدون در نظر گرفتن طرف مقابل) غلبه کند.
تطبیق این نظریه با جنگ ۱۲ روزه گویای واقعی و حقیقی از «شکست مطلق گفتوگو» هست که در ابعاد مختلف خود را نشان داد. چه از اقدام یکجانبه و ابتدائی رژیم صهیونیستی در حمله به ایران به هنگام مذاکراتی که با آمریکا در جریان بود، چه مداخله مستقیم آمریکا با انجام عملیات نظامی علیه تاسیسات هستهای و چه نمونههایی از عدول رژیم صهیونیستی نسبت به مردم غزه و سران حماس در جغرافیای غزه و سایر نقاط جغرافیایی کشورهای منطقه که این اقدامات در زمان توافقات و گفتوگوها صورت میگیرد.
این جنگ نمونه بارز جایگزینی کامل «کنش ابزاری» (استفاده از زور برای رسیدن به اهداف) به جای «کنش ارتباطی» است و اثبات کرد هیچ فضای عمومی برای گفتوگوی واقعی بین دو طرف وجود نداشت و ندارد.
نقش رسانهها: رسانههای همسو با نظام سلطه در این ایام جنگ دوازده روزه و همین طور از هفتم اکتبر 2023 به بعد جای آنکه به عنوان بستری برای عقلانیشدن بحث و درک متقابل عمل کنند، اغلب به ابزاری برای تبلیغات جنگی، تشدید کینه و توجیه خشونت تبدیل شدند. و رسانههای جهان غرب و نظام سلطه تحت عنوان رسانههای اصلی در «حباب اطلاعاتی» خود ساخته قرار داشتند. مرور عمده برنامههای خبری و تحلیلی و گزارشی این رسانهها نشان میدهد که جهت و سوگیری آنها همواره بر ادامه جنگ و تشدید تنشها تمایل دارد و اطلاعات و اخبار نیز بر اساس همین تمایل در قالب سناریوها و خطهای خبری قرار میگرفتند.
3.نظریه پسااستعمار (Postcolonial Theory)
تئوری: این نظریه به بررسی میراث فرهنگی، اجتماعی و سیاسی استعمار و روابط قدرت نابرابر بین استعمارگر و مستعمره میپردازد. مفاهیمی مانند «مقاومت»، «سابالترن»(فرودست) و«اشغال» در کانون این نظریه هستند.
تطبیق این نظریه با پیشینه جنگ ۱۲روزه را ذیل سه عنوان که هر سه مرتبط با فلسطین است میتوان جستوجو کرد.
تاریخ استعمار: بسیاری از تحلیلگران، مناقشه اسرائیل- فلسطین را در چارچوب پسااستعماری میبینند، جایی که فلسطینیان خود را به عنوان قربانیان پروژهای استعماری-صهیونیستی میبینند. (البته این لحن تحلیلگران غربی با ایجاد پوشش برای حقانیت فلسطنیان همراه هست که صرفا این مناقشه را از منظر اجتماعی میبینند و اشغالگرای، تجاوز، توحش و زیادهخواهیهای رژیم صهیونیستی را در نظر نمیگیرند)
مقاومت در برابر اشغال: اقدامات گروههایی مانند حماس از منظر آنان و حامیانشان، شکلی از «مقاومت» در برابر یک ساختار قدرت اشغالگرانه تعبیر میشود. از طرف دیگر، اسرائیل این اقدامات را «تروریسم» میخواند و خود را دارای حق دفاع میداند. این تقابل گفتمانی، قلب نظریه پسااستعمار است.
روایت تاریخی: تحلیلگران معتقد هستند که در این نظریه جنگ بر سر «روایت» نیز هست. به عبارتی فلسطینیان بر حق بازگشت آوارگان و از دست دادن سرزمین در سال ۱۹۴۸ (النکبة) تأکید دارند، در حالی که روایت صهیونیستی بر امر موهوم حق تاریخی یهودیان بر سرزمین و نیاز به یک (دولت-ملت) امن تأکید میکند.
4.نظریه گفتمان میشل فوکو:
تئوری: فوکو معتقد است که «گفتمان» (سیستمهای فکری، زبانی و نهادی) واقعیت را میسازد و قدرت را اعمال میکند. کسی که کنترل گفتمان را در دست دارد، میتواند حقیقت را تعریف کند.
تطبیق این نظریه با جنگ ۱۲ روزه گویای آن است که در مرحله اول این جنگ، جنگ برای بیان و تعریف یک «حقیقت» از منظر هر کدام از طرفین بود که هر دو طرف درگیر، یک نبرد گفتمانی شدید برای تعریف شرایط داشتند؛ از منظر، رژیم صهیونیستی «دفاع»[!] در مقابل «تروریسم» و از منظر و طرف ایران«مقاومت» در مقابل «اشغال».
مؤلفه دیگری که بر اساس این نظریه در جنگ 12روزه نمود بیشتر و عینی -تحت عنوان بخشی از جنگ روانی- پیدا کرد؛ تجلی«قدرت نهادها» بود؛ با این توضیح که نهادهای قدرتمند(دولتها، ارتشها، رسانههای بزرگ) توانایی زیادی در شکلدهی به گفتمان جهانی داشتند. برای مثال، بحث بر سر «عدم تناسب» تلفات یا «استفاده انسانی» از نیروی نظامی، نمونهای از نبرد گفتمانی است.
اما شاید بتوان برترین نقطه قوت نظریه گفتمانی در جنگ دوازده روزه را در شکل گیری «قدرت در روایت» جبهه مقاومت جستوجو کرد که به رغم احاطه و قدرت و تجربه و سانسور رسانههای غربی و صهیونیستی توانستند روایت مؤثری از آنچه که در سطح میدانی هست را به جهانیان برسانند
«قدرت در روایت» یعنی این که کدام روایت در رسانههای جهانی غالب شود و این در واقع یک تمرین قدرت است. ظهور شبکههای اجتماعی این پویایی قدرت گفتمانی را تا حد زیادی برای رژیم صهیونیستی به چالش کشید و او را وادار به حجم گسترده از اعمال سانسورها کرد و به ایران و فلسطینیان اجازه داد روایت خود را مستقیماً به جهانیان عرضه کنند.
۵. نظریه جامعه شبکهای مانوئل کاستلز
تئوری: کاستلز استدلال میکند که جامعه مدرن به یک «جامعه شبکهای» تبدیل شده است که در آن جریان اطلاعات، قدرت و ثروت از طریق شبکههای دیجیتال و اجتماعی سازماندهی میشود و تطبیق آن با جنگ 12 روزه و وقایع بعد از هفتم اکتبر نشان میدهد«جنگ در فضای مجازی»، «توانمند سازی از پایین» و «جنگ روایت در واقعیت مجازی» سه عامل مؤید بر این نظریه بودند.
جنگ در فضای مجازی: به جرات میتوان گفت: این جنگ قطعا گستردهترین یا حداقل یکی از«دیجیتالشدهترین» درگیریهای تاریخ بود و هشتگهای بر آمده از دیدگاه گفتمانی دو طرف به سرعت در سراسر جهان گسترش یافت.
نکته جالب در این خصوص این هست که به رغم محدودیتها و سانسورهای رژیم صهیونیستی و جهان سلطه، جنگ در فضای مجازی، افکار عمومی جهان را به نفع ایران و جبهه مقاومت و فلسطین بسیج کرد و اتفاقات بسیار قابل تامل و غیر از پیشبینی را رقم زد که از جمله آنها مواضع صریح بعضی از سران غربی بود که به حمایت از فلسطین برخاستند.
همچنین مثال دیگر نتیجه این جنگ در فضای مجازی، راه افتادن «ناوگان جهانی صمود» است که چرخش بعضی از سیاستمداران و تظاهراتهای چند صد هزار نفری در قلب اروپا و یا حمایت کشوری مثل اسپانیا و یا مردم هلند و... را نیز میتوانیم در همین بستر جستوجو کنیم.
توانمندسازی از پایین: شبکههای اجتماعی به فعالان و شهروندان عادی ایرانی و اسرائیلی(به رغم سانسورهای شدید این رژیم) اجازه دادند تا تصاویر، ویدئوها و روایتهای خود را بدون واسطه رسانههای سنتی به اشتراک بگذارند.
جنگ روایت در واقعیت مجازی: این جنگ همزمان هم بر روی زمین و هم در فضای مجازی رخ داد. نبرد برای جلب حمایت بینالمللی به اندازه نبرد هوائی و موشکی مهم بود و هر دو طرف ظرفیتهای مجازی خود را تا حد امکان به میدان آوردند.
جمعبندی نهائی تطبیق این نظریهها نشان میدهد که جنگ ۱۲روزه تنها یک درگیری نظامی نبود، بلکه یک نبرد هویتی عمیق بین دو گفتمان و دو ملت بود؛ نمایشی از «شکست گفتوگو» و «حاکمیت کامل منطق قدرت» و همچنین بازتابی از روابط قدرت نابرابر و میراث استعمار که هنوز سعی دارد خود را حفظ و طریق مستعمرهسازی را به شیوههای نوین به پیش ببرد.
این نظریهها اثبات میکنند که جنگ 12روزه و وقایع بعد از هفتم اکتبر، یک «نبرد گفتمانی» گسترده برای تعریف مفاهیمی مانند «حقانیت»، «عدالت» و «تروریسم» بود که در قالب یک پدیده شبکهای در عرصه فضای مجازی نیز به عرصهای حیاتی برای اثبات قدرت تبدیل شد.
در واقع میتوان گفت؛ هر یک از این نظریهها پنجرۀ متفاوتی برای نگاه به این پدیده پیچیده(جنگ) میگشایند و در کنار هم، درکی چندبعدی و غنیتر از آنچه در آن ۱۲ روز رخ داد، ارائه میدهند...
(ادامه دارد)