منشأ بیثباتی در خاورمیانه اسرائیل است نه ایران
مؤسسه کوئینسی مینویسد: آمریکا برای شناسایی عامل بیثباتی در خاورمیانه باید ببیند چه کسی بیشترین جنگها را به راه انداخته، به کشورهای بیشتری حمله کرده، و غیرنظامیان بیشتری را میکشد.
یکی از جملات تکراری رؤسایجمهور و سایر مقامات آمریکایی طی دهها سال اخیر این بوده که «ایران منشأ بیثباتی در خاورمیانه است»؛ گزارهای که اکنون دروغ بودن آن برای نهتنها کشورها و مردم خاورمیانه، بلکه برای تمام مردم جهان به اثبات رسیده است. نسلکشی رژیم صهیونیستی در فلسطین و همچنین تجاوز نظامی همزمان این رژیم به چندین کشور منطقه، بهوضوح نشان میدهد که اسرائیل عامل بیثباتی در خاورمیانه است.
پایگاه اینترنتی اندیشکده آمریکایی «مؤسسه کوئینسی برای سیاستمداریِ مسئولانه» طی گزارشی در همینباره تحت عنوان «اسرائیل منشأ اصلی بیثباتی در خاورمیانه است» به دولت آمریکا توصیه میکند روابط خود را با رژیم صهیونیستی مورد تجدیدنظر اساسی قرار دهد. آنچه در ادامه میخوانید ترجمه گزارش مؤسسه کوئینسی است.
آیا جنگ در خاورمیانه به یک نقطه عطف رسیده است؟ با توجه به اینکه خشم بینالمللی نسبت به اقدامات مرگبار اسرائیل در نوار غزه طی هفتههای اخیر به طور فزایندهای شدیدتر و گستردهتر شده، شاید اینطور به نظر برسد. چندین کشور بزرگ غربی، که تا پیش از این از پیوستن به اکثریت اعضای دیگر سازمان ملل و به رسمیت شناختن رسمی کشور فلسطین خودداری کرده بودند، از افتتاحیه نشست اخیر مجمع عمومی به عنوان فرصتی برای انجام این اقدام استفاده کردند. تظاهراتهای مردمی در غرب در حمایت از فلسطینیها از هر زمان دیگری گستردهتر و چشمگیرتر بودهاند، و نظرسنجیهای اخیر، کاهش شدید حمایت افکار عمومی آمریکا از اسرائیل را نشان میدهند
این اقدامات، حداقلیترین واکنشهایی هستند که میتوان انتظار داشت در مواجهه با رکوردهای جدیدی شکل بگیرند که اقدامات وحشیانه اسرائیل علیه ساکنان نوار غزه به ثبت رساندهاند. حملهی نظامی اسرائیل به شهر غزه نیز تلِ آواری را بزرگتر کرده است که بخش عمده این شهر پیشاپیش به آن تبدیل شده. این حمله، ساکنان باقیمانده را بر سر دو راهی گذاشته است: یا سر جای خود بمانند و رنج بکشند و چهبسا بمیرند، و یا دوباره به نقطه دیگری در باریکه غزه فرار کنند، بدون اینکه باز هم تضمینی مبنی بر ایمنیشان وجود داشته باشد. حملات مسلحانه و قحطی تحمیلی موجب شدهاند تا تلفات جانی در غزه به ارقامی برسد که اکنون احتمالاً چندین برابرِآمار رسمی ۶۵,۰۰۰ نفریای است که گزارش شده.
واکنشهای بینالمللی، از جمله به رسمیت شناختن دیپلماتیک فلسطین توسط دولتهای غربی، موجب وادار کردن اسرائیل به انجام واکنشهای سازنده نمیشود. به رسمیت شناختن کشور فلسطین اتفاقاً مورد انتقاد برخی از فلسطینیان قرار گرفته است که بهدرستی اشاره میکنند این اقدام هیچ نتیجه میدانیای در جهت کاهش رنج فوری مردم ندارد (و باید با اقدامات عملی، مانند تجدیدنظر در روابط و حتی تحریم اسرائیل همراه شود. به نظر میآید فقط یک ادبیات وجود دارد که اسرائیل آن را میفهمد: زور و اجبار؛ در حالی که اقدامات دیپلماتیک و تظاهراتهای خیابانی مصداق استفاده از این ادبیات نیستند. واکنش اسرائیل به تحرکات دیپلماتیک اخیر، سرکشی و تهدید به ایجاد ویرانیهای بیشتر علیه فلسطینیها بوده است. ایتامار بنگویر، وزیر امنیت داخلی اسرائیل و افراطگرای جناح راستی، تلاش میکند الحاق کرانه باختری را به واکنش اصلی اسرائیل به اقدام غرب در به رسمیت شناختن فلسطین تبدیل کند.
اکثر اسرائیلیها (نه فقط دولتشان یا افراطگرایان داخل این کشور) فشارهای بینالمللی را صرفاً نشانه دیگری از تعصب ضداسرائیلی و نیاز کشورشان به استفاده از زور برای محافظت از خود، صرفنظر از خشم جهانی، میبینند. نظرسنجیها نشان میدهند اغلب اسرائیلیها معتقدند «هیچ بیگناهی» در غزه وجود ندارد و طرفدار اخراج ساکنان از نوار غزه هستند. توسل به اخلاق در مقابل دولتی که پایگاه حمایت سیاسیاش را چنین مردمی تشکیل میدهند، پاسخ مثبتی به دنبال نخواهد داشت. تنها تحمیل هزینهها و پیامدهای چشمگیر بر اسرائیل میتواند این کشور را به تغییر سیاستهایش وادار کند.
اگرچه ممکن است در تراژدی فلسطین و اسرائیل به یک نقطه عطف نرسیده باشیم، اما طرز فکر رژیمهای عربی منطقه طی هفتههای اخیر به نوعی نقطه عطف رسیده است. حمله اسرائیل در اوایل سپتامبر به خاک قطر، در تلاشی ناموفق برای کشتن رهبران حماس که مشغول مذاکرات مربوط به غزه بودند، موجب وارد شدن شوک به این طرز فکر شد. حمله به قطر در بحبوحه حملات مسلحانه رگباری اسرائیل علیه دیگر کشورهای منطقه، شامل لبنان، سوریه، یمن، و ایران، علاوهبر قتلعام در فلسطین، رخ میداد. این کشورها و سایر کشورهای منطقه (مانند عراق و مصر) سالها هدف حملات اسرائیل (هم حملات نظامی آشکار و هم عملیاتهای مخفیانه) بودهاند، اما همزمانی تقریبی برخی از این حملات بود که بهشدت این شوک افزود. حمله به قطر به دولتهای عربی نشان داد که نهتنها اسرائیل
(و نه ایران،) بیثباتکنندهترین کشور در منطقه است، بلکه هر یک از کشورهای آنان نیز ممکن است به همین ترتیب مورد حمله قرار بگیرد. روابط امنیتی قطر با آمریکا، حامی اصلی اسرائیل (و کشوری که حضور نظامی گستردهای در پایگاه هوائی العدید در قطر دارد) از این کشور در برابر تجاوز اسرائیل محافظت نکرد.
دولتهای عربی بهشدت نگران
احتمال هرگونه حملهای از سوی اسرائیل
به قلمروهای خودشان هستند
دولتهای عربی اگرچه ممکن است نشانههایی از خستگی در حمایت چند دههایشان از آرمان فلسطین نشان دهند، اما بهشدت نگران احتمال هرگونه حملهای به قلمروهای خودشان هستند. نگرانیهای مصر (امضاکننده اولین پیمان صلح عربی با اسرائیل) به حدی است که عبدالفتاح السیسی، رئیسجمهور مصر، در اظهارات خود در اجلاس اضطراری عربی پس از حمله به قطر، اسرائیل را «دشمن» خطاب کرد. مصر نیز، مانند قطر، در گذشته میانجی مذاکرات آتشبس در غزه بوده و ممکن است در نتیجه عزم تلآویو برای کشتن مقامات حماس در هر نقطهای که باشند (حتی مقاماتی که مشغول مذاکرات صلح هستند) هدف حمله بعدی اسرائیل قرار بگیرد. مصر همچنین از عواقبی وحشت دارد که تداوم پاکسازی قومی ساکنان فلسطینی نوار غزه (که با مصر هممرز است) توسط اسرائیل، بر امنیت این کشور خواهد داشت. اردن نیز نگرانیهای مشابهی دارد مبنی بر اینکه اقدامات روزبهروز تهاجمیتر اسرائیل علیه فلسطینیان در کرانه باختری ممکن است آنها را به سمت شرق سوق دهد و وضعیت داخلی اردن را، که پیشاپیش شکننده است، وخیمتر کند.
یکی از نتایج این رویدادها این است که، دستکم در حال حاضر، امکان گسترش توافقات عادیسازی دیپلماتیک میان کشورهای عربی و اسرائیل، و اضافه شدن کشورهای دیگر به معاهداتی که بحرین، مراکش، و امارات در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ با اسرائیل امضا کردند، از میان رفته است. حتی ممکن است دولتهایی که پیشاپیش این توافقات را امضا کردهاند نیز از موضع خود عقبنشینی کنند. امارات بلافاصله به بحثهای داخلی اسرائیل درباره الحاق کرانه باختری واکنش نشان داد و هشدار داد که چنین اقدامی مصداق عبور از یک «خط قرمز» خواهد بود.
یک مزیت این اتفاق، کمک به اثبات نادرستی تصوری است که گاهی اوقات در آمریکا وجود دارد و ارتقای روابط اعراب با اسرائیل (از طریقِ بهاصطلاح «پیمانهای ابراهیم») را نشانه پیشرفت و حتی گامی به سوی صلح میان اسرائیل و فلسطین میداند. اتفاقاً بهعکس، این روابط «جایگزینی» برای صلح اسرائیل با فلسطینیان هستند؛ راهی برای اسرائیل هستند تا از روابط کامل با همسایگان منطقهایش، آن هم مقابل چشم جهان، بهرهمند شود، در حالی که همچنان به ظلم به فلسطینیان و اشغال قلمروی آنها ادامه میدهد. به علاوه، با توجه به اینکه اسرائیل چنین توافقاتی را راهی برای تشکیل هسته یک ائتلاف ضدایرانی میداند، این بهاصطلاح «توافقات صلح» خطوط درگیری در خلیجفارس را نیز گستردهتر کردهاند.
یکی از درسهای این تحولات برای آمریکا این است که باید از وسواسِ گسترش توافقات عادیسازی میان اسرائیل و دولتهای عربی، که مشخصه هم دولت ترامپ و دولت بایدن بوده، دست بردارد. با توجه به سایر شرایط در منطقه، از جمله آنچه در غزه در حال وقوع است، چنین توافقاتی به پیشبرد صلح و امنیت در خاورمیانه یا سایر منافع آمریکا کمکی نمیکنند. درس دیگر، نتیجه کاهش اهمیتی است که دولتهای عربی اکنون تقریباً قطعاً برای همکاری امنیتی با آمریکا قائل هستند. جرقه تردیدهای اعراب در اینباره، سال ۲۰۱۹، با عدم واکنش آمریکا به حمله (انصارالله تحت حمایت) ایران به تأسیسات نفتی عربستان (در چارچوب واکنش ایران به سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ، که در دوره دوم ترامپ نیز مورد تأکید قرار گرفته و هدفش قطع صادرات نفت ایران است) زده شد. حمله اسرائیل به قطر، کشور کوچکی که تلویحاً بخش عمده امنیت خود را به دست آمریکا سپرده بود، تردیدهای عربی را تشدید کرده است. آمریکا ممکن است مجبور باشد خود را برای کاهش دسترسی نظامی به قلمروهای عربی آماده کند.
به نفع آمریکاست که احتمال انعقاد یک توافقنامه امنیتی رسمی جدید با یک کشور عربی، مانند آنچه دولت بایدن میخواست با عربستان امضا کند، اکنون از قبل کمتر شده است. این اتفاق، خطر گرفتار شدن آمریکا در درگیریهایی که خودش به وجود نیاورده را کاهش میدهد. با این حال، چنانکه حادثه قطر نشان میدهد، حتی تضمینهای ضمنی (تأمین امنیت) نیز هزینهها و خطراتی را به همراه دارند. با توجه به اینکه احتمال اقدام اسرائیل به تکرار چنین حملاتی در هر نقطهای از منطقه زیاد است، آمریکا، به دلیل ارتباط نزدیکش با اسرائیل، ممکن است دوباره در موقعیت دشواری قرار بگیرد. ایالات متحده باید از شعار تکراریاش درباره اینکه ایران بزرگترین منبع بیثباتی در خاورمیانه است، عبور کند (و آن را کنار بگذارد). باید بررسی کند که، در حقیقت، کدام کشور است که نسبت به هر کشور دیگری در منطقه جنگهای بیشتری را آغاز کرده، به کشورهای بیشتری حمله نموده، و در حال حاضر دارد غیرنظامیان بیشتری را میکشد؛ و اساساً روابطش را با آن کشور مورد تجدیدنظر اساسی قرار دهد.