اهتمام به نماز اوّل وقــت با جماعــت
مرحوم آیتالله محمدی ریشهری
نماز جماعت:
نورانیّت قلب در اثر نماز جماعت
اواخر دهۀ شصت بود که دوستانم اطّلاع دادند نماز جماعت صبح در منزل آیتالله حقشناس اقامه میشود. فردای آن روز، پیش از اذان صبح بود که خودم را با موتور به منزل ایشان رساندم و زنگ زدم. ایشان که آستینهایش را بالا زده بود، در را باز کرد و پرسید: «داداش جون! چی میخواهی؟». گفتم: دوستان اطّلاع دادند که نماز صبح به جماعت برگزار میشود. برای همین مزاحم شدهام! ایشان با دست به بیرونی منزلشان اشاره و من را به آنجا هدایت کرد. کمکم چند نفر دیگر هم تا اذان به جمعمان اضافه شدند و نماز به جماعت برقرار شد. همان روز ایشان به من فرمود: «داداش جون! من در وقت سحر دیدم تمام وجودم، سر تا پا غرق در نور شد. وقتی که شما زنگ زدی و معلوم شد که نماز جماعت برقرار میشود، فهمیدم که این حالت برای نماز جماعت است».1
آداب نماز جماعت
یکی از سفارشهای آیتالله حقشناس این بود که «در نماز جماعت، حتماً از ابتدای آن حضور داشته باشید».2
***
آیتالله حقشناس به مسجد و نماز جماعت عنایت و تأکید فراوان داشت و مکرّر میفرمود: «از همان اوّل نماز، در نماز جماعت شرکت کنید». اگرچه همۀ اهل مسجد میدانند که اگر مثلاً نماز ظهر را به نماز عصر امام جماعت اقتدا کنیم، اشکالی ندارد، امّا از آنجا که نظر بلند ایشان، شاگردانش را به مراحل بالاتر سوق میداد، میفرمود: «داداش جون! این که شما بخواهی [به نماز جماعت دیر برسی و] نماز ظهرت را به نماز عصر اقتدا کنی، فایده ندارد».3
***
یکبار که علّامه عسکری- به دیدار آیتالله حقشناس آمده بود، موقع نماز شد و همگی نماز را به امامت حاج آقا حقشناس خواندیم. بعد از نماز قرار شد علّامه مقداری صحبت کند. ایشان سخنان خود را با اشاره به حاج آقا اینگونه آغاز کرد: «نماز ایشان، در این که أخفّ الصلاة4 بود، شبیه نماز رسولالله(ص) بود». کنایه از سریع خواندن نماز جماعت است؛ یعنی در عین با کیفیّت بودن، زمان آن طولانی نبود.5
سفارش امام زمان به نماز جماعت اوّل وقت
من از اوّل، بنایم این بود که نمازم در اوّل وقت و به جماعت باشد؛ امّا آن اوایل دورۀ جوانی که تازه به مسجد و مدرسه آمده بودم، یکبار که به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) مشرّف شدم، دیدم همۀ جماعتها خوانده شده و تنها جماعتی که باقیمانده، نماز آشیخ محمّدتقی بافقی- است (آن خبیثِ لامذهب [یعنی رضاخان پهلوی]، از بس به صورت ایشان زده بود، صورت او سرخ شده بود). ما که نشسته بودیم، ایشان برگشت و گفت: شما برای چه نشستهاید؟ گفتم: «آقا! ما نشستهایم که نماز را با شما بخوانیم». گفت: نماز من، جریره6 است و نزدیک سهربع طول میکشد! من گفتم: «یک ساعت هم طول بکشد، ما نشستهایم!». در این بین، جوانی7 بود که ایشان از او پرسید: تو اهل کجا هستی؟ جوان نگفت که اهل کجاست و گفت: اهل همین دور و برها! مرحوم بافقی گفت: تو هم میخواهی با ما نماز بخوانی؟ ناهارت را خوردهای؟ او گفت: نه آقا! ما اوّل، نماز میخوانیم، بعد، ناهار میخوریم. آشیخ گفت: خب برای چه آمدهای؟ جوان گفت: ما برای نماز اوّل وقت آمدیم. این از خصوصیّات امام زمان(عج) است.
آشیخ محمّدتقی که از عاشقان امام زمان(عج) بود، گفت: بارکالله! بگو ببینم مولای من چه فرمود؟ جوان گفت: آقا! من مُجاز نیستم همه را عرض کنم. شیخ گفت: هرچه را که فرموده است مُجازی، بگو! جوان گفت: مولای شما و من فرمودند: «نمازت را باید در اوّل وقت بخوانی و جماعت را ترک نکنی». آشیخ محمّدتقی هم که عاشق امام زمان(عج) بود، شروع کرد به گریه کردن. بعد دوباره پرسید: مولای من، دیگر چه فرمود؟ گفت: دومی را هم میگویم؛ امّا از گفتن بقیّه معذورم. ایشان فرمودند: «نوافلی را که میخوانی، درصدد نباش که زود تمام شود؛ بلکه آنها را خوب و با توجّه بخوان. مثلاً این یازده رکعت نماز شب را سریع نخوان که زود تمام شود. در کیفیّت نماز سعی کن، نه در کمّیت آن». من هم دیدم که تمام نماز جماعتها خوانده شده. لذا آمدم خدمت شما.8
اهتمام به نماز اوّل وقت با جماعت
نماز جماعت اوّل وقت، از جمله چیزهایی بود که آیتالله حقشناس دائماً به آن موعظه میکرد و خود ایشان هم سخت به آن پایبند بود. تا وقتی ایشان از پا نیفتاده و زمینگیر نشده بود، در حضر و سفر، سه وعده نماز جماعتِ اوّل وقت ایشان مرتّب بود و تا میتوانست، برای اقامۀ نماز جماعت، به مسجد میآمد و اگر به دلیلی این امکان وجود نداشت یا در مسافرت بود، نماز جماعت ایشان در غیر مسجد ترک نمیشد. به یاد دارم که مدّتی ایشان به خاطر مشکل کمر، در خانه بود و بیرون نمیآمد. برای همین، ما برای نماز جماعت به منزل ایشان میرفتیم. در بیرونی منزل قدیم ایشان، یک اتاق بود که ممکن بود هفت هشت نفر بتوانند در آن نماز جماعت بخوانند. هرشب، نماز مغرب و عشا را در آن اتاق میخواندیم. بعد از نماز هم ایشان بر اساس یکی از آن کتابچههای یادداشت خودشان، کمی صحبت و موعظه داشت.9
***
سال ۱۳۷۶ یک شب، آیتالله حقشناس بیمار بود و توان نداشت که برای اقامۀ نماز به مسجد برود. از طرفی، مردم موقع نماز آمده بودند پشت درِ خانه. وقتی ایشان متوجّه شد، شروع کرد به گریه کردن و فرمود:
یکی را کرم بود و قوّت نبود
[کفافش به قدر مروّت نبود]10
این را میخواند و با گریه میفرمود: «چرا من امشب قدرت نداشتم که برای نماز جماعت در خدمت مردم باشم؟!».11
***
آیتالله حقشناس تا زمانی که در توانش بود که به مسجد برود، با این که خیلی هم سختی میکشید، این کار را ترک نکرد. هم کوچهای که خانۀ ایشان در آن قرار داشت و هم کوچۀ مسجد امینالدوله، بهگونهای بود که ماشین نمیتوانست تا جلوی در برود. با این حال، ما زیر بغل ایشان را میگرفتیم و ایشان خود را کشانکشان از خانه تا ماشین و از ماشین تا مسجد میرساند.12
***
یک روز در منزل آیتالله حقشناس بنّایی میکردم. پس از چیدن ردیف اوّلِ دیوار، استانبولی را برای چیدن ردیف دوم، پُر از ملات کرده بودم که حاج آقا از پنجره صدا زد: «علی آقا! بیا وقت نماز است». گفتم: اجازه بدهید این ملاتی را که درست کردهام، تمام شود، بعد بیایم. اینبار با صدای بلند فرمود: «به درَک! ولش کن، بیا! نماز اوّل وقت از بین رفت». گفتم: چشم! و سریع دستهایم را شستم و برای نماز آماده شدم. بعد از نماز به ایشان گفتم: این ملاتی که از بین رفت، اسراف نبود؟ فرمود: «اوّلاً دقّت میکردی که موقع نماز، آن را آماده نمیکردی. ثانیاً چون تو اینجا بودی، من وظیفهام جماعت بود و آنچه که از بین رفت، در مقابل ثواب جماعت، چیزی نیست».13
برکت حضور در مسجد
از روایتهایی که آیتالله حقشناس نقل میکرد، این بود که خداوند میفرماید: اگر بندۀ من، در خانۀ من زیاد رفتوآمد کند، به او هشت چیز میدهم. حاج آقا میفرمود: «یکی از مصادیق خانه، مسجد است». بعد هم همیشه دو مورد آن را بیان میکرد و میفرمود: «ششتای دیگر یادم نیست». آن دو مورد، یکی «أخٌ مستفاد (برادری که به تو نفع برساند)» بود و دیگری «علمٌ مستطرف (دانشی که تاکنون نشنیدهای)14و 15
زیان ترک نماز جماعت
آیتالله حقشناس میفرمود: «یکی از آقایان، بنده و چند نفر دیگر را به باغش در اطراف تهران دعوت کرد. به دلیل آلوده بودن هوای تهران، دیدم بد نیست که آب و هوائی عوض کنم. برای همین قبول کردم. البتّه رفتن ما به آنجا مستلزم این بود که نماز جماعت ظهر و عصر را در مسجد اقامه نکنم. صبح حرکت کردیم. همین که در آن باغ مستقر شدیم، وضعیّت روحی و معنویام به هم ریخت. فهمیدم که اشتباهی مرتکب شدهام که این حالت به من دست داده است. سریع خودم را بررسی کردم. متوجّه شدم که دلیل آن، همین سفر تفریحی است که موجب تعطیل شدن نماز جماعت ظهر و عصر میشود. برای همین گفتم: من دیگر نمیتوانم اینجا بمانم. هر چه اصرار کردند، بیفایده بود و سریع برگشتم تا بتوانم تا ظهر نشده به تهران باز گردم. در حال مراجعت به تهران بودیم که دیدم دود غلیظی بالای تهران را گرفته است. به بنده گفتند: آمیرز عبدالکریم! اگر ما بخواهیم سلامتی تو را حفظ کنیم، در همین هوای دودی هم میتوانیم تو را حفظ کنیم».16
نماز اوّل وقت
آیتالله حقشناس خیلی به نماز اوّل وقت مقیّد بود. میفرمود: «داداش جون! هیچ وقت نماز اوّل وقت را از دست ندهید. شاگرد اوّل میخواهی بشوی، نماز اوّل وقت! بازاری موفّق میخواهی بشوی، نماز اوّل وقت! دنیا میخواهی، نماز اوّل وقت! آخرت میخواهی، نماز اوّل وقت!».17
رحمت الهی
چند عمل است که وقتی انسان آنها را بهجا میآورد، در معرض رحمت پروردگار واقع میشود. مثلاً «آمدن به مسجد»، یکی از آنهاست. هرکس که به خانۀ خدا رفت و آمد کند، یکی از موقعیّتهایی که نصیب او میشود، آن است که در معرض رحمت پروردگار واقع میشود،18 درست برعکس این که میگویند: فلانکس یک عملی انجام داده که در معرض غضب پروردگار واقع شده است...
یکی دیگر از چیزهایی که انسان را در معرض رحمت پروردگار قرار میدهد، نماز در اوّل وقت خواندن است که امیرالمؤمنین(ع) [در توصیف شخص مؤمن] فرمود: «الصَلاةُ قُرَّةُ عَینِهِ».19 نماز! آن عملی که شما را نجات خواهد داد، همین نماز اوّل وقت است آقا جون!20
دستمزد کمتر برای خواندن نماز اوّل وقت
آیتالله حقشناس که در جوانی، ریاضیات جدید و زبان فرانسه را به خوبی میدانست، قبول میکند کار حساب و کتاب یکی از تجّار را بهعهده بگیرد. این شغل در آن روزگار، میرزایی خوانده میشد و اصطلاح حسابداری هنوز در عرف مردم وجود نداشت. ایشان میفرمود: دفتر حساب، دو نوع بود: حساب عادی و حساب دوبل. ایشان با این که حساب دوبل هم بلد بود و این حساب، پیشرفتهتر و حقوق آن بیشتر بود، آن را رد کرده و همان حساب ساده را بهعهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ایشان از مقدار حقوق میپرسد. آنها بین بیست تا بیست و پنج تومان میگویند و ایشان پیشنهاد سه تومان میدهد. تعجّب میکنند و میپرسند: چرا؟ میفرماید: «من حقوق کمتری میگیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت بهجا آورم».21
سیلی خوردن برای نماز اوّل وقت
در ایّامی که در منزل داییام زندگی میکردم، داییام مرا فرستاد تا برای بچّهها کباب بگیرم. کبابی شلوغ بود. همین که نوبتم شد، صدای اذان از مسجد بلند شد. به کبابی گفتم: «من میروم نماز میخوانم و برمیگردم». گفت: اگر بروی نماز بخوانی و بیایی، باید دوباره توی صف بایستی، نه این که زودتر کار تو را راه بیندازم! گفتم: «عیبی ندارد». رفتم نمازم را با تعقیبات خواندم. وقتی برگشتم، گفت: باید مثل کسی که تازه برای کباب گرفتن آمده، توی صف بایستی! بالأخره ایستادم و نمیدانم ساعت چند بعدازظهر بود که کباب را گرفتم و رفتم منزل. داییام که از دیر آمدنم عصبانی شده بود، گفت: پسر! تو حالا آمدی! کجا بودی تا حالا؟! گفتم: «من نمازم را باید اوّل وقت بخوانم» و هنوز جریان را کامل نگفته بودم که دو تا سیلی محکم به دو طرف صورتم زد. گفتم: «هرچه میخواهی بزنی، بزن. من مَشیَم نماز اوّل وقت خواندن است».22
پینوشتها:
1. به نقل از حجتالاسلام عبدالرضا پورذهبی.
2. به نقل از دکتر جواد محمّدی.
3. به نقل از آقای سعید حدّادیان.
4. در روایتی از امام صادق(ع) چنین آمده است: «كانَت صَلاةُ رَسولِ الله(ص) أخَفَّ الصَّلاةِ فی تَمامٍ؛ نماز پیامبر خدا(ص) در عین حال که تمام و کامل بود، کوتاهترین بود» (دعائم الإسلام: ج۱ ص۱۵۲).
5. به نقل از حجتالاسلام سیّد میرهاشم حسینی.
6. از ریشۀ «ج ر ر» به معنای کشیدن و گستردن است (ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ج۱ ص۴۱۰).
7. به گفتۀ آقای ماشاءالله عابدی، آن جوان، خود آیتالله حقشناس بوده است. ایشان میگوید: آیتالله حقشناس گاهی در صحبتهایش از کسی یاد میکرد که امام زمان(عج) به او دستور داده است که نمازهایش را به جماعت بخواند. یکبار که در خلوت از ایشان پرسیدم: آن شخص خود شما هستید؟ فرمود: «بله» و این مطلب را تأیید کرد.
8. مواعظ: ج۲ ص۶۱. این جریان را حجتالاسلام غلامحسن بخشی نیز بیان کرده است.
9. به نقل از حجتالاسلام محمّدعلی جاودان.
10. کلّیات سعدی: ص۳۶۳ (بوستان: باب دوم، بخش ۱۰).
11. به نقل از حجتالاسلام سیّد میرهاشم حسینی.
12. به نقل از حجتالاسلام غلامحسن بخشی.
13. به نقل از آقای علی قرهگوزلو.
14. متن کامل روایت، چنین است: «قالَ رَسولُ الله(ص): مَن أدمَنَ إلَى المَسجِدِ أصابَ الخِصالَ الثَّمانِيَةَ: آيَةٌ مُحكَمَةٌ، أو فَريضَةٌ مُستَعمَلَةٌ، أو سُنَّةٌ قائِمَةٌ، أو عِلمٌ مُستَطرَفٌ، أو أخٌ مُستَفادٌ، أو كَلِمَةٌ تَدُلُّهُ عَلى هُدىً، أو تَرُدُّهُ عَن رَدىً، وَ تَركُهُ الذَّنبَ خَشيَةً أو حَياءً؛ هرکس پیوسته به مسجد برود، [دستکم به یکى از] هشت چیز دست مىیابد: آیتى استوار، یا فریضهاى عمل شده، یا سنّتى برپا، یا دانشى نو، یا برادرى قابلِ استفاده، یا سخنى که او را به هدایت رهنمون شود یا از هلاکت بازش دارد، و ترک گناه از سرِ ترس یا حیا» (المحاسن: ج۱ ص۱۲۰ ح۱۲۵).
15. به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.
16. به نقل از حجتالاسلام غلامحسن بخشی.
17. به نقل از آقای رضا مطلّبی کاشانی.
18. امیرمؤمنان(ع) میفرماید: «مَنِ اختَلَفَ إلَى المَسجِدِ أصابَ إحدَى الثَّمانی: أخاً مُستَفاداً فِی الله، أو عِلماً مُستَطرَفاً، أو آيَةً مُحكَمَةً، أو رَحمَةً مُنتَظَرَةً، أو كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَن رَدىً، أو يَسمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلى هُدىً، أو يَترُکُ ذَنباً خَشيَةً أو حَياءً؛ هر که به مسجد آمد و شد کند، [دستکم] به یکى از این هشت چیز دست مییابد: برادرى قابل استفاده به خاطر خدا، یا دانشى جدید، یا آیتى محکم، یا رحمتى که آن را چشم به راه بود، یا سخنى که او را از هلاکت برهاند، یا شنیدن جملهاى که او را به هدایت رهنمون شود، یا آن که گناهى را از ترس یا شرم ترک گوید» (الأمالی، صدوق: ص۶۳۷ ح۴۷۴).
19. «نماز، نور دیدۀ اوست» (جامعالاخبار: ص۸۴).
20. مواعظ: ج۲ ص۵۱.
21. به نقل از حجتالاسلام محمّدعلی جاودان. حججالاسلام عبدالرضا پورذهبی و غلامحسن بخشی نیز این جریان را نقل کرده و در ادامۀ آن افزودهاند که آیتالله حقشناس میفرمود: «یک روز که صاحب مغازه نبود، نزدیک اذان ظهر، سایر کسانی که در آنجا شاگردی میکردند، مرا در مغازه تنها گذاشتند و رفتند. آن روز قرار بود برای مغازه جنس برسد. آن زمانها اگر کسی وسط روز در مغازه را میبست، معنای بدی داشت و نشانۀ این بود که مثلاً یکی از نزدیکان صاحب مغازه از دنیا رفته است. با این حال، موقع اذان که شد، کرکره را پایین کشیدم و به مسجد رفتم. بعد از خواندن نماز و تعقیبات، وقتی برگشتم، دیدم جلوی مغازه هنگامهای شده و صاحب مغازه هم فریاد میزند که: آبروی من رفت و...! بعد از این کار، با این که شرط کرده بودم، از آنجا اخراج شدم».
22. برگرفته از قطعه فیلم پخش شده از ایشان در شبکۀ اوّل سیما.