کد خبر: ۳۱۹۷۷۴
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۴۰
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- ۳۵

اهتمام به نماز اوّل وقــت با جماعــت

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

نماز جماعت:
نورانیّت قلب در اثر نماز جماعت
اواخر دهۀ شصت بود که دوستانم اطّلاع دادند نماز جماعت صبح در منزل آیت‌الله حق‏شناس اقامه می‏شود. فردای آن روز، پیش از اذان صبح بود که خودم را با موتور به منزل ایشان رساندم و زنگ زدم. ایشان که آستین‏هایش را بالا زده بود، در را باز کرد و پرسید: «داداش جون! چی می‏خواهی؟». گفتم: دوستان اطّلاع دادند که نماز صبح به جماعت برگزار می‏شود. برای همین مزاحم شده‏ام! ایشان با دست به بیرونی منزلشان اشاره و من را به آنجا هدایت کرد. کم‌کم چند نفر دیگر هم تا اذان به جمع‌مان اضافه شدند و نماز به جماعت برقرار شد. همان روز ایشان به من فرمود: «داداش جون! من در وقت سحر دیدم تمام وجودم، سر تا پا غرق در نور شد. وقتی که شما زنگ زدی و معلوم شد که نماز جماعت برقرار می‏شود، فهمیدم که این حالت برای نماز جماعت است».1
آداب نماز جماعت
یکی از سفارش‏های آیت‌الله حق‏شناس این بود که «در نماز جماعت، حتماً از ابتدای آن حضور داشته باشید».2
***‏
آیت‌الله حق‏شناس به مسجد و نماز جماعت عنایت و تأکید فراوان داشت و مکرّر می‏فرمود: «از همان اوّل نماز، در نماز جماعت شرکت کنید». اگرچه همۀ اهل مسجد می‏دانند که اگر مثلاً نماز ظهر را به نماز عصر امام جماعت اقتدا کنیم، اشکالی ندارد، امّا از آنجا که نظر بلند ایشان، شاگردانش را به مراحل بالاتر سوق می‏داد، می‏فرمود: «داداش جون! این که شما بخواهی [به نماز جماعت دیر برسی و] نماز ظهرت را به نماز عصر اقتدا کنی، فایده ندارد».3
***‏
یک‌بار که علّامه عسکری- به دیدار آیت‌الله حق‏شناس آمده بود، موقع نماز شد و همگی نماز را به امامت حاج آقا حق‏شناس خواندیم. بعد از نماز قرار شد علّامه مقداری صحبت کند. ایشان سخنان خود را با اشاره به حاج آقا این‌گونه آغاز کرد: «نماز ایشان، در این که أخفّ الصلاة4 بود، شبیه نماز رسول‌الله(ص) بود». کنایه از سریع خواندن نماز جماعت است؛ یعنی در عین با کیفیّت بودن، زمان آن طولانی نبود.5
سفارش امام زمان به نماز جماعت اوّل وقت
من از اوّل، بنایم این بود که نمازم در اوّل وقت و به جماعت باشد؛ امّا آن اوایل دورۀ جوانی که تازه به مسجد و مدرسه آمده بودم، یک‌بار که به حرم حضرت عبد‌العظیم(ع) مشرّف شدم، دیدم همۀ جماعت‏ها خوانده شده و تنها جماعتی که باقی‌مانده، نماز آشیخ محمّدتقی بافقی- است (آن خبیثِ لا‏مذهب [یعنی رضاخان پهلوی]، از بس به صورت ایشان زده بود، صورت او سرخ شده بود). ما که نشسته بودیم، ایشان برگشت و گفت: شما برای چه نشسته‏اید؟ گفتم: «آقا! ما نشسته‏ایم که نماز را با شما بخوانیم». گفت: نماز من، جریره6 است و نزدیک سه‌ربع طول می‏کشد! من گفتم: «یک ساعت هم طول بکشد، ما نشسته‏ایم!». در این بین، جوانی7 بود که ایشان از او پرسید: تو اهل کجا هستی؟ جوان نگفت که اهل کجاست و گفت: اهل همین دور و برها! مرحوم بافقی گفت: تو هم می‏خواهی با ما نماز بخوانی؟ ناهارت را خورده‏ای؟ او گفت: نه آقا! ما اوّل، نماز می‏خوانیم، بعد، ناهار می‏خوریم. آشیخ گفت: خب برای چه آمده‏ای؟ جوان گفت: ما برای نماز اوّل وقت آمدیم. این از خصوصیّات امام زمان(عج) است.
آشیخ محمّدتقی که از عاشقان امام زمان(عج) بود، گفت: بارک‌الله! بگو ببینم مولای من چه فرمود؟ جوان گفت: آقا! من مُجاز نیستم همه را عرض کنم. شیخ گفت: هرچه را که فرموده است مُجازی، بگو! جوان گفت: مولای شما و من فرمودند: «نمازت را باید در اوّل وقت بخوانی و جماعت را ترک نکنی». آشیخ محمّدتقی هم که عاشق امام زمان(عج) بود، شروع کرد به‌ گریه کردن. بعد دوباره پرسید: مولای من، دیگر چه فرمود؟ گفت: دومی را هم می‏گویم؛ امّا از گفتن بقیّه معذورم. ایشان فرمودند: «نوافلی را که می‏خوانی، درصدد نباش که زود تمام شود؛ بلکه آنها را خوب و با توجّه بخوان. مثلاً این یازده رکعت نماز شب را سریع نخوان که زود تمام شود. در کیفیّت نماز سعی کن، نه در کمّیت آن». من هم دیدم که تمام نماز جماعت‏ها خوانده شده. لذا آمدم خدمت شما.8
اهتمام به نماز اوّل وقت با جماعت
نماز جماعت اوّل وقت، از جمله چیزهایی بود که آیت‌الله حق‏شناس دائماً به آن موعظه می‏کرد و خود ایشان هم سخت به آن پایبند بود. تا وقتی ایشان از پا نیفتاده و زمینگیر نشده بود، در حضر و سفر، سه وعده نماز جماعتِ اوّل وقت ایشان مرتّب بود و تا می‏توانست، برای اقامۀ نماز جماعت، به مسجد می‏آمد و اگر به دلیلی این امکان وجود نداشت یا در مسافرت بود، نماز جماعت ایشان در غیر مسجد ترک نمی‏شد. به یاد دارم که مدّتی ایشان به خاطر مشکل کمر، در خانه بود و بیرون نمی‏آمد. برای همین، ما برای نماز جماعت به منزل ایشان می‏رفتیم. در بیرونی منزل قدیم ایشان، یک اتاق بود که ممکن بود هفت هشت نفر بتوانند در آن نماز جماعت بخوانند. هرشب، نماز مغرب و عشا را در آن اتاق می‏خواندیم. بعد از نماز هم ایشان بر اساس یکی از آن کتابچه‏های یادداشت خودشان، کمی صحبت و موعظه داشت.9
***‏
سال ۱۳۷۶ یک شب، آیت‌الله حق‏شناس بیمار بود و توان نداشت که برای اقامۀ نماز به مسجد برود. از طرفی، مردم موقع نماز آمده بودند پشت درِ خانه. وقتی ایشان متوجّه شد، شروع کرد به‌ گریه کردن و فرمود:
یکی را کرم بود و قوّت نبود   
[کفافش به قدر مروّت نبود]10
این را می‏خواند و با‌ گریه می‏فرمود: «چرا من امشب قدرت نداشتم که برای نماز جماعت در خدمت مردم باشم؟!».11
***‏
آیت‌الله حق‏شناس تا زمانی که در توانش بود که به مسجد برود، با این که خیلی هم سختی می‏کشید، این کار را ترک نکرد. هم کوچه‏ای که خانۀ ایشان در آن قرار داشت و هم کوچۀ مسجد امین‌الدوله، به‌گونه‏ای بود که ماشین نمی‏توانست تا جلوی در برود. با این حال، ما زیر بغل ایشان را می‏گرفتیم و ایشان خود را کشان‌کشان از خانه تا ماشین و از ماشین تا مسجد می‏رساند.12
***‏
یک روز در منزل آیت‌الله حق‏شناس بنّایی می‏کردم. پس از چیدن ردیف اوّلِ دیوار، استانبولی را برای چیدن ردیف دوم، پُر از ملات کرده بودم که حاج آقا از پنجره صدا زد: «علی آقا! بیا وقت نماز است». گفتم: اجازه بدهید این ملاتی را که درست کرده‏ام، تمام شود، بعد بیایم. این‌بار با صدای بلند فرمود: «به درَک! ولش کن، بیا! نماز اوّل وقت از بین رفت». گفتم: چشم! و سریع دست‏هایم را شستم و برای نماز آماده شدم. بعد از نماز به ایشان گفتم: این ملاتی که از بین رفت، اسراف نبود؟ فرمود: «اوّلاً دقّت می‏کردی که موقع نماز، آن را آماده نمی‏کردی. ثانیاً چون تو اینجا بودی، من وظیفه‏ام جماعت بود و آنچه که از بین رفت، در مقابل ثواب جماعت، چیزی نیست».13
برکت حضور در مسجد
از روایت‏هایی که آیت‌الله حق‏شناس نقل می‏کرد، این بود که خداوند می‏فرماید: اگر بندۀ من، در خانۀ من زیاد رفت‌و‌آمد کند، به او هشت چیز می‏دهم. حاج آقا می‏فرمود: «یکی از مصادیق خانه، مسجد است». بعد هم همیشه دو مورد آن را بیان می‏کرد و می‏فرمود: «شش‌تای دیگر یادم نیست». آن دو مورد، یکی «أخٌ مستفاد (برادری که به تو نفع برساند)» بود و دیگری «علمٌ مستطرف (دانشی که تاکنون نشنیده‏ای)14و 15
زیان ترک نماز جماعت
آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «یکی از آقایان، بنده و چند نفر دیگر را به باغش در اطراف تهران دعوت کرد. به دلیل آلوده بودن هوای تهران، دیدم بد نیست که آب و هوائی عوض کنم. برای همین قبول کردم. البتّه رفتن ما به آنجا مستلزم این بود که نماز جماعت ظهر و عصر را در مسجد اقامه نکنم. ‏صبح حرکت کردیم. همین که در آن باغ مستقر شدیم، وضعیّت روحی و معنوی‏ام به هم ریخت. فهمیدم که اشتباهی مرتکب شده‏ام که این حالت به من دست داده است. سریع خودم را بررسی کردم. متوجّه شدم که دلیل آن، همین سفر تفریحی است که موجب تعطیل شدن نماز جماعت ظهر و عصر می‏شود. برای همین گفتم: من دیگر نمی‏توانم اینجا بمانم. هر چه اصرار کردند، بی‏فایده بود و سریع برگشتم تا بتوانم تا ظهر نشده به تهران باز گردم. در حال مراجعت به تهران بودیم که دیدم دود غلیظی بالای تهران را گرفته است. به بنده گفتند: آمیرز عبد‌الکریم! اگر ما بخواهیم سلامتی تو را حفظ کنیم، در همین هوای دودی هم می‏توانیم تو را حفظ کنیم».16
نماز اوّل وقت
آیت‌الله حق‏شناس خیلی به نماز اوّل وقت مقیّد بود. می‏فرمود: «داداش جون! هیچ وقت نماز اوّل وقت را از دست ندهید. شاگرد اوّل می‏خواهی بشوی، نماز اوّل وقت! بازاری موفّق می‏خواهی بشوی، نماز اوّل وقت! دنیا می‏خواهی، نماز اوّل وقت! آخرت می‏خواهی، نماز اوّل وقت!».17
رحمت الهی
چند عمل است که وقتی انسان آنها را به‌جا می‏آورد، در معرض رحمت پروردگار واقع می‏شود. مثلاً «آمدن به مسجد»، یکی از آنهاست. هرکس که به خانۀ خدا رفت و آمد کند، یکی از موقعیّت‏هایی که نصیب او می‏شود، آن است که در معرض رحمت پروردگار واقع می‏شود،18 درست برعکس این که می‏گویند: فلان‌کس یک عملی انجام داده که در معرض غضب پروردگار واقع شده است...
یکی دیگر از چیزهایی که انسان را در معرض رحمت پروردگار قرار می‏دهد، نماز در اوّل وقت خواندن است که امیرالمؤمنین(ع) [در توصیف شخص مؤمن] فرمود: «الصَلاةُ قُرَّةُ عَینِهِ».19 نماز! آن عملی که شما را نجات خواهد داد، همین نماز اوّل وقت است آقا جون!20
دستمزد کمتر برای خواندن نماز اوّل وقت
آیت‌الله حق‏شناس که در جوانی، ریاضیات جدید و زبان فرانسه را به خوبی می‏دانست، قبول می‏کند کار حساب و کتاب یکی از تجّار را به‌عهده بگیرد. این شغل در آن روزگار، میرزایی خوانده می‏شد و اصطلاح حسابداری هنوز در عرف مردم وجود نداشت. ایشان می‏فرمود: دفتر حساب، دو نوع بود: حساب عادی و حساب دوبل. ایشان با این که حساب دوبل هم بلد بود و این حساب، پیشرفته‏تر و حقوق آن بیشتر بود، آن را رد کرده و همان حساب ساده را به‌عهده گرفت. بر سر حقوق ماهانه هم صحبت شد. ایشان از مقدار حقوق می‏پرسد. آنها بین بیست تا بیست و پنج تومان می‏گویند و ایشان پیشنهاد سه تومان می‏دهد. تعجّب می‏کنند و می‏پرسند: چرا؟ می‏فرماید: «من حقوق کمتری می‏گیرم تا بتوانم نماز و درسم را سر وقت به‌جا آورم».21
سیلی خوردن برای نماز اوّل وقت
در ایّامی که در منزل دایی‏ام زندگی می‏کردم، دایی‏ام مرا فرستاد تا برای بچّه‏ها کباب بگیرم. کبابی شلوغ بود. همین که نوبتم شد، صدای اذان از مسجد بلند شد. به کبابی گفتم: «من می‏روم نماز می‏خوانم و برمی‏گردم». گفت: اگر بروی نماز بخوانی و بیایی، باید دوباره توی صف بایستی، نه این که زودتر کار تو را راه بیندازم! گفتم: «عیبی ندارد». رفتم نمازم را با تعقیبات خواندم. وقتی برگشتم، گفت: باید مثل کسی که تازه برای کباب گرفتن آمده، توی صف بایستی! بالأخره ایستادم و نمی‏دانم ساعت چند بعدازظهر بود که کباب را گرفتم و رفتم منزل. دایی‏ام که از دیر آمدنم عصبانی شده بود، گفت: پسر! تو حالا آمدی! کجا بودی تا حالا؟! گفتم: «من نمازم را باید اوّل وقت بخوانم» و هنوز جریان را کامل نگفته بودم که دو تا سیلی محکم به دو طرف صورتم زد. گفتم: «هرچه می‏خواهی بزنی، بزن. من مَشیَم نماز اوّل وقت خواندن است».22
پی‌نوشت‌ها:
1. به نقل از حجت‌الاسلام عبدالرضا پورذهبی.
2. به نقل از دکتر جواد محمّدی.
3. به نقل از آقای سعید حدّادیان.
4. در روایتی از امام صادق(ع) چنین آمده است: «كانَت صَلاةُ رَسولِ الله(ص) أخَفَّ الصَّلاةِ فی تَمامٍ؛ نماز پیامبر خدا(ص) در عین حال که تمام و کامل بود، کوتاه‏ترین بود‏» (دعائم الإسلام: ج۱ ص۱۵۲).
5. به نقل از حجت‌الاسلام سیّد میرهاشم حسینی.
6. از ریشۀ «ج ر ر» به معنای کشیدن و گستردن است (ر.ک: معجم مقاییس اللغة: ج۱ ص۴۱۰).
7. به گفتۀ آقای ماشاءالله عابدی، آن جوان، خود آیت‌الله حق‏شناس بوده است. ایشان می‏گوید: آیت‌الله حق‏شناس گاهی در صحبت‏هایش از کسی یاد می‏کرد که امام زمان(عج) به او دستور داده است که نمازهایش را به جماعت بخواند. یک‌بار که در خلوت از ایشان پرسیدم: آن شخص خود شما هستید؟ فرمود: «بله» و این مطلب را تأیید کرد.
8. مواعظ: ج۲ ص۶۱. این جریان را حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی نیز بیان کرده است.
9. به نقل از حجت‌الاسلام محمّدعلی جاودان.
10. کلّیات سعدی: ص۳۶۳ (بوستان: باب دوم، بخش ۱۰).
11. به نقل از حجت‌الاسلام سیّد میرهاشم حسینی.
12. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.
13. به نقل از آقای علی قره‏گوزلو.
14. متن کامل روایت، چنین است: «قالَ رَسولُ الله(ص): مَن أدمَنَ إلَى المَسجِدِ أصابَ الخِصالَ الثَّمانِيَةَ: آيَةٌ مُحكَمَةٌ، أو فَريضَةٌ مُستَعمَلَةٌ، أو سُنَّةٌ قائِمَةٌ، أو عِلمٌ‏ مُستَطرَفٌ‏، أو أخٌ مُستَفادٌ، أو كَلِمَةٌ تَدُلُّهُ عَلى هُدىً، أو تَرُدُّهُ عَن رَدىً، وَ تَركُهُ الذَّنبَ خَشيَةً أو حَياءً؛ هرکس پیوسته به مسجد برود، [دست‌‏کم به یکى از] هشت چیز دست مى‏یابد: آیتى استوار، یا فریضه‏اى عمل شده، یا سنّتى برپا، یا دانشى نو، یا برادرى قابلِ استفاده، یا سخنى که او را به هدایت رهنمون شود یا از هلاکت بازش دارد، و ترک گناه از سرِ ترس یا حیا» (المحاسن: ج۱ ص۱۲۰ ح۱۲۵).
15. به نقل از آقای سیّد رضا همایونی.
16. به نقل از حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی.
17. به نقل از آقای رضا مطلّبی کاشانی.
18. امیرمؤمنان(ع) می‏فرماید: «مَنِ اختَلَفَ إلَى المَسجِدِ أصابَ إحدَى الثَّمانی: أخاً مُستَفاداً فِی الله‏، أو عِلماً مُستَطرَفاً، أو آيَةً مُحكَمَةً‏، أو رَحمَةً مُنتَظَرَةً‏، أو كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَن رَدىً‏، أو يَسمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلى هُدىً‏، أو يَترُکُ ذَنباً خَشيَةً أو حَياءً؛ هر که به مسجد آمد و شد کند، [دست‏‌کم] به یکى از این هشت چیز دست می‏یابد: برادرى قابل استفاده به خاطر خدا، یا دانشى جدید، یا آیتى محکم، یا رحمتى که آن را چشم به راه بود، یا سخنى که او را از هلاکت برهاند، یا شنیدن جمله‏اى که او را به هدایت رهنمون شود، یا آن که گناهى را از ترس یا شرم ترک گوید» (الأمالی، صدوق: ص۶۳۷ ح۴۷۴).
19. «نماز، نور دیدۀ اوست» (جامع‌الاخبار: ص۸۴).
20. مواعظ: ج۲ ص۵۱.
21. به نقل از حجت‌الاسلام محمّدعلی جاودان. حجج‌الاسلام عبد‌الرضا پورذهبی و غلامحسن بخشی نیز این جریان را نقل کرده و در ادامۀ آن افزوده‏اند که آیت‌الله حق‏شناس می‏فرمود: «یک روز که صاحب مغازه نبود، نزدیک اذان ظهر، سایر کسانی که در آنجا شاگردی می‏کردند، مرا در مغازه تنها گذاشتند و رفتند. آن روز قرار بود برای مغازه جنس برسد. آن زمان‏ها اگر کسی وسط روز در مغازه را می‏بست، معنای بدی داشت و نشانۀ این بود که مثلاً یکی از نزدیکان صاحب مغازه از دنیا رفته است. با این حال، موقع اذان که شد، کرکره را پایین کشیدم و به مسجد رفتم. بعد از خواندن نماز و تعقیبات، وقتی برگشتم، دیدم جلوی مغازه هنگامه‏ای شده و صاحب مغازه هم فریاد می‏زند که: آبروی من رفت و...! بعد از این کار، با این که شرط کرده بودم، از آنجا اخراج شدم».
22. برگرفته از قطعه فیلم پخش شده از ایشان در شبکۀ اوّل سیما.