کد خبر: ۳۱۹۷۷۳
تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۴ - ۱۹:۴۰
«امید و شکست» خاطرات سال‌ها فعالیت اطلاعاتی- امنیتی یعقوب نیمرودی برای اسرائیل- ۲۸

پزشکی یهودی برای ثروتمندان عــرب

پایان دهه پنجاه و آغاز دهه شصت، جاری شدن دلارهای زیاد در ازای نفت به عربستان سعودی آغاز شد. خاشقجی از جمله شخصیت‌های منحصر به فرد در جهان عرب بود که می‌توانست شرکت‌های نفتی را راهنمایی کند چگونه به چیزی که از خاندان سلطنتی می‌خواهند، برسند. خاشقجی در ازای خدماتش کمیسیون‌های مناسبی از شرکت‌های نفتی و دیگر شرکت‌های غربی که می‌خواستند با اعراب معامله کنند، به دست آورد.
او سرمایه خود را در سراسر جهان در شاخه‌های مختلف و متنوع اقتصادی سرمایه‌گذاری کرد: چهارصد و پنجاه میلیون دلار برای تأسیس منطقه صنعتی تجاری بین‌المللی در شهر سالت‌لیک ایالت یوتای آمریکا؛ دامداری در آریزونا؛ کارخانه فرآوری گوشت در برزیل؛ هتل‌های زنجیره‌ای در خاور دور؛ شرکت کشتیرانی در اندونزی؛ کارخانه تولید مبلمان در لبنان؛ کشاورزی تحت نظارت اسرائیل در سودان؛ مزرعه کشاورزی و فرودگاه با مدیریت اسرائیل در نایروبی. خاشقجی برای جابه‌جایی از مکانی به مکان دیگر هواپیمای شخصی خرید. 
پس از آن، ناوگان هوایی او شامل چند بالگرد و جت شد، اما افتخار اصلی او به هواپیمای دی‌سی 8 لوکس و مجهزش بود.
خاشقجی دوست داشت شیک بپوشد و همیشه زمانی برای این موضوع اختصاص می‌داد. او می‌دانست چگونه یک میزبان شگفت‌انگیز باشد و دوست داشت اطرافش ثروتمندترین و البته مجلل‌ترین افراد باشند. 
او مبالغ هنگفتی برای سرگرمی میهمانانش در یکی از خانه‌هایش یا در کشتی «نبیله» می‌پرداخت و در میهمانی‌هایی که برگزار می‌کرد معمولاً بطری‌های شامپاین باز و مقادیر زیادی خاویار درجه یک سِرو می‌شدند؛ اما بااینکه رفتاری سخاوتمندانه داشت و در هیچ چیز کمبودی نمی‌گذاشت، مهمانی‌های او مصداق هدر دادن پول‌هایش نبودند، این‌ها سرمایه‌گذاری به حساب می‌آمدند. 
اینجا برای من چهره دیگر عدنان خاشقجی آشکار شد: تاجری خبره که منطقی و حساب شده بر روی لیست میهمانانش کار می‌کرد. بسیاری از معاملات مهم زندگی او در زمان نوشیدن شامپاین و مزه کردن خاویار انجام می‌شد. او یک‌بار خودش تأکید کرد: «شیوه زندگی‌ام تنها راهی است که برای ایجاد روابط مهم تجاری می‌شناسم. من حاضرم پول زیادی را برای تصدیق موقعیتم در جامعه و بین تجار خرج کنم.»
زن‌ها هم در زندگی او بخشی از نمایش 
پر زرق و برق و خودنمایی‌اش بودند. یک‌بار خودش با لبخند بیان کرد: «آنها مشتریان من را مثل زنبور به سمت عسل جذب می‌کنند».
همسر اول او، ساندرا جارویس دالی بود که به اسلام گروید و نام خود را به ثریا تغییر داد. آن ازدواج که سیزده سال دوام داشت، با رسوایی ناخوشایند طلاق پایان یافت، طلاقی که برای او دو میلیون دلار به علاوه حق معاش مادام‌العمری به مبلغ شش‌هزار دلار در هفته آب خورد. با توجه به ثروت بی‌کران او، این مبلغ مهمی نبود، اما در ابتدا همسر سابق او نیمی از سرمایه او را خواسته بود. من به وسیله وکلایی که برای کمک به او استخدام کردم و در اصل به وسیله هوش خوب و توانایی متقاعدسازی دوستم، عضو سابق موساد، زویکا ملاخین، سهم کوچکی در موفقیت خاشقجی در کاهش این مبلغ داشتم. 
زویکا در عملیات‌های بزرگی برای دولت اسرائیل شرکت داشت، بسیاری از آنها هنوز منتشر نشده‌اند (عملیات همسایه آشکار، داستان ربایش آدولف آیشمان1 است که ملاخین به دست خود در بوینس‌آیرس سال 1960 او را اسیر کرد). زویکا بعد از بازنشسته شدن از خدمت به استعداد بزرگ دیگرش، نقاشی پرداخت.
 او به تقاضای من پاسخ داد و با وکیلی که نماینده ثریا علیه عدنان بود، ارتباط مستقیم برقرار کرد. زویکا موفق شد که او را برای رسیدن به توافق مالی قابل قبولی طبق قانون عربستان سعودی، متقاعد کند. خاشقجی از مداخله ما حتی بیشتر از نتیجه نهایی که به نظرش خوشایند بود، قدردانی کرد.
اما خاشقجی طرف خوبی هم برای ازدواج با ثریا بود. از این زوج پنج فرزند متولد شدند: محمد، خالد، حسین، عمر و نبیله که بیشتر از همه دوستش داشت. کشتی مجلل خود را هم به نام او نام‌گذاری کرده بود.
همسر دومش، لئورا بیانکولی، ایتالیایی بود. او هم به اسلام گروید و نام خود را به لامیا تغییر داد. از این ازدواج برای آن‌ها یک پسر به نام علی متولد شد. رابطه ویژه دوستانه‌ای بین لامیا و نبیله ایجاد شد و این دو در مهمانی‌های خاشقجی در حالی که بازوهای یکدیگر را می‌گرفتند، مانند دو خواهر، ظاهر می‌شدند.مارس 1991 خاشقجی برای سومین بار ازدواج کرد، این بار با یک دختر جوان بیست و سه ساله ایرانی، شاه‌پری زنگنه2 که با دخترش نبیله در دانشگاه درس می‌خواند. از این دو بعد از ازدواج یک پسر به نام کمال متولد شد. همسر خاشقجی علی‌رغم جوانی‌اش به عنوان زنی فعال ظاهر شد. او زمانی کوتاه بعد از اینکه ارتش اسرائیل از غزه خارج شد، از آنجا بازدید کرد و رابطه دوستانه‌ای با زهوه عرفات[دختر یاسر عرفات] برقرار کرد، آن دو تأسیس بیمارستانی برای کودکان در غزه را طرح‌ریزی کردند.
وقت‌هایی که خاشقجی فرصت کافی داشت و مجبور نبود پرواز کند، از سواری با کشتی مجللش لذت می‌برد. این کشتی شامل یازده سوئیت جداگانه، عرشه چوبی و مبلمان با قالیچه‌های ابریشمی گران‌بها، سالن اجلاس و اتاق عمل پیشرفته، محل فرود بالگرد شخصی، دستگاه رادار و سیستم ارتباطی پیچیده بود. دفعات بسیاری روی عرشه این کشتی مجلل پذیرایی شدم و تنها اسرائیلی آنجا نبودم. 
میهمان تقریباً ثابت کشتی که من برای کار به عنوان پزشک خاشقجی برده بودم، پروفسور موشه مانی، مدیر سابق بخش اورولوژی در بیمارستان «شیبا» و رئیس دانشگاه تل‌آویو به مدت هشت سال بود. خاشقجی معمولاً به پزشک نیاز نداشت، اما پروفسور مانی روی عرشه این کشتی و مکان‌های دیگر در سراسر جهان، شاهزادگان و پادشاهان عرب را برای معاینه می‌پذیرفت.3
بسیاری پروفسورمانی را از سال‌های زیاد فعالیتش به عنوان پزشک ممتاز، از فعالیت‌هایش به عنوان رئیس دانشگاه و فعالیت‌های دیگری که انجام داد که هنوز افشای آنها غیرممکن است، می‌شناسند. 
موشه مانی فردی درست در مکانی درست بود، یا طبق آنچه دوستم رحویا واردی گفت: «همیشه خوب است که پزشکی در محیط باشد و نه فقط پزشک بلکه موشه.» در عملیات‌هایی که در کشورهای خارجی با اعراب برگزار می‌شدند، هنگامی که اسرائیلی‌ها با هویت جعلی ظاهر می‌شدند، خوب بود بدانیم که پزشکی با ما هست چون نمی‌دانستیم چه قضایایی اتفاق خواهد افتاد. 
پروفسور مانی آرام و مصمم بود و همیشه آماده ورود به قفس شیرها و ارائه خدمات خوب پزشکی تحت هویت غیرواقعی خود بود. عملکرد او در میان شاهزادگان عرب، روزها و شب‌هایی که با آن‌ها گذراند و اعتمادی که به او به عنوان پزشک داشتند، درها را رو به قلمروهایی که اسرائیل قبل از آن به آنها دسترسی نداشت، باز کرد و گسترش داد. اگر بیماران عربِ او می‌دانستند که بدن آنها برای درمان به دست چه کسی سپرده شده است، ممکن بود که متوسل به درمان پزشک دیگری برای بهبودی از بیماری که داشتند، می‌شدند. اگرچه در این مورد من به آنها توصیه می‌کردم از خدمات خوب پروفسور مانی استفاده کنند.
مانی برای شراکت هم شایسته بود و به جز خدمات پزشکی، با جذابیت شخصی خود، دوستی با صاحبان قدرت و سرمایه‌داران عرب را به دست آورد. او از مهارت‌های گوناگون خود در سیاست و اقتصاد بین‌المللی، هنر، آشپزی و آداب معاشرت در روابط متقابل با این شخصیت‌ها استفاده کرد و این شکل آشنایی برای اسرائیل بسیار مفید بود. در تاریخ یهودی بارها بیان شده که پزشکان یهودی نقش‌های مهمی در دربار پادشاهان عرب داشته‌اند.4 
شکی نیست که پروفسور موشه مانی جایگاه ویژه قابل احترامی در این قسمت داشت.
و این‌چنین مانی در مصاحبه با یک روزنامه از دوران کودکی، تحصیلی، تخصصی و فعالیت‌های استثنائی خود در دربار عرب تعریف کرد:
«در سن سیزده‌سالگی پدرم من را از دبیرستان هرتزلیا خارج کرد و به مدرسه شبانه‌روزی انگلیسی «سنت جورج» در اورشلیم فرستاد. آنجا پنج سال بسیار سخت را گذراندم، چون عملاً خانه را ترک کردم و فوراً بعد از آن برای تحصیل پزشکی به سوئیس سفر کردم؛ بنابراین، سال‌های زیادی به عنوان پسر و مردی جوان عمیقاً در معرض فرهنگ غربی بودم. 
این ترکیب شرقی-غربی شخصیت من را ساخت و اندیشه رهبران عرب را به من آموخت. 
آنها با شخصی که تحصیلات اروپایی داشت راحت بودند، اما فهمیدم که کوتاه‌ترین خط بین دو نقطه دقیقاً زیگزاگ است. این ارتباط با شاهزادگان عرب ابتکاری از سوی دولت نبود. موساد یا وزارت امور خارجه یا وزارت دفاع پشت‌سر من نبودند. این طرح یک گروه از افراد شخصی و در رأس آنها یعقوب نیمرودی و آل‌شویمر، بنیان‌گذار صنایع هوایی بود که می‌خواستند روابطی با هدف تجاری با اشخاص برجسته عرب ایجاد کنند. 
در چهارچوب طرح آنها در مرحله‌ای خاص به همراه [همیشگی] میلیاردر سعودی، عدنان خاشقجی تبدیل شدم. به عنوان پزشک شخصی او معرفی شدم، در حالی که در عمل او نیاز به هیچ پزشکی نداشت و بر روی کشتی او در سراسر جهان شاهزادگان و پادشاهانی که بین آنها هم قدرتمندان و هم غیرقدرتمندان بودند را برای معاینه می‌پذیرفتم. 
با این تعریف، هنگامی که اعتماد ایجاد شد، به کاخ‌های آنها فراخوانده شدم و برای من روشن شد که به راحتی می‌توانم از کاخی به کاخ دیگر منتقل شوم. تنها کشورهای عربی که در آنها بیمارانی نداشتم یا همراه نبودم، سوریه و عراق بودند.
یکی از بیماران من حاکم سودان جعفر نمیری بود. او کمتر به اورولوژیست نیاز داشت و بیشتر به یک همراه اروپایی، مخصوصاً در زمان سفرهایش به اروپا نیازمند بود. او بستنی دوست داشت، بنابراین یک‌بار ترتیب دادم برای او محموله بستنی با هواپیمای ویژه فرستاده شود. تحت پوشش پزشک در واقع تمام کمبودهای او را کامل کردم. برای مثال، به او بخشی از قواعد رفتار در رستوران‌ها، آداب و رسوم را آموختم. نمیری شخصی بود که به زبان ساده، با زور بر سودان حاکم بود. برخلاف ملک حسین که برای مثال، خارج از سرزمین خود در مدرسه شبانه‌روزی انگلیسی رشد کرده بود، نمیری حتی نمی‌توانست دست راست و چپ خود را تشخیص دهد و گاهی اوقات مانند کسی به نظر می‌رسید که همان لحظه از کره ماه آمده باشد؛ اما حواس‌جمع بود و جذابیت زیادی داشت و من برای او احترام قائل بودم. او آشنایی با حوزه ساحلی نداشت. روابط من با او هم تا اندازه‌ای به «عملیات موشه» کمک کرد که در چهارچوب آن یهودیان اتیوپی از طریق سودان مهاجرت کردند.»
پروفسور مانی هم از طریق خاشقجی پزشک فهد پادشاه عربستان سعودی بود. در آن دوره فهد هنوز شاهزاده بود، اما واضح بود که او پادشاه آینده این مملکت خواهد بود. 
بیشتر از این، مانی از شرح دادن امتناع می‌کند. «در عربی مفهومی وجود دارد به نام «شرف» که این چیزی فراتر از حرمت و چیزی در ارتباط با تعهد عمیق است.»
با این وجود مانی درباره عدنان خاشقجی حاضر است سخن بگوید: «من بیشتر روزهای تولد خاشقجی را به یاد دارم. هر سال 
24 جولای، صدها میهمان از سراسر جهان با هزینه او با هواپیما می‌آمدند. در گام اول آن‌ها در هتل مجللی مثل «پلازا آتن» در پاریس اسکان داده می‌شدند. 
در یکی از مراسم‌ها به «پالما د مایورکا» پرواز کردیم و خاشقجی قرار بود با کشتی مجلل جدید خود به نام نبیله که قرار بود بر روی آن جشن بگیریم، نمایان شود. 
همه از جمله پادشاه اسپانیا «خوان کارلوس» و ستاره سینما «شان کانری»، ایستاده و منتظر بودند تا اینکه معلوم شد نبیله به علت خرابی موتور متوقف شده است.
میهمانان در پالما د مایورکا پذیرایی شدند، این جشن به بندر آنتیب جابه‌جا شد. همه به جز خوان کارلوس که این انتظار برای او بیش از حد به نظر می‌رسید، چند ساعتی مثل بچه‌های خوب برای جشن در آنتیب منتظر ماندند.»
سال 1984 شیمون پرز یک دولت جدید در اسرائیل تشکیل داد. خاشقجی پرز را شخصی عمل‌گرا و آینده‌نگر و علاقه‌مند به پیشرفت روند [سازش] بین اسرائیل و همسایگانش یافت. می‌توان حدس زد پرز شیفته شخصیت خاشقجی، انرژی لبریز او و دانش برقراری ارتباط این میلیاردر سعودی با خاندان سلطنتی کشور خودش شد. 
من هم همراه با آل شویمر از دوستان نزدیک پرز، در جلسات پرز با خاشقجی حضور داشتم. یکی از این جلسات بعد از غروب در هتل «ریجنسی» در نیویورک برگزار شد. خاشقجی وارد سوئیت پرز در طبقه هشتم هتل شد، این دو به گرمی دست دادند و فوراً مکالمه فعالی را شروع کردند. به یاد دارم که در جریان این جلسه خاشقجی «طرح مارشال»5 خود برای خاورمیانه را پیشنهاد داد. این مکالمه در یک سند چهل‌وهفت صفحه‌ای ثبت و به نام «سند زرد» نامیده شد. 
یک کپی از آن برای رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا رونالد ریگان فرستاده شد. ایده اصلی در این سند دعوت به ایجاد صندوقی به مبلغ سیصد میلیارد دلار از بودجه ایالات متحده آمریکا، عربستان سعودی و شاهزادگان خلیج [فارس] است که برای توسعه اقتصادی خاورمیانه اختصاص داده خواهد شد. 
در طول سال‌ها خاشقجی برای علاقه‌مند کردن رهبران خاورمیانه به عنوان مثال ملک حسین و رئیس‌جمهور مبارک به این طرح تلاش کرد، اما این طرح به‌طور غالب نتوانست پیشرفتی کند.
در هر صورت، هرگز ساعاتی را که با شیمون پرز و عدنان خاشقجی گذراندم، فراموش نخواهم کرد. این تجربه جذابی بود. هر دو آن‌ها وقتی از روند [سازش] در منطقه صحبت می‌شد، آینده‌نگر، پر از ایمان، بااراده‌ای قوی و بدون بدبینی بودند. آنها با اشتیاق ایده‌های یکدیگر را گوش می‌کردند، تمام وقت مسیرهای جدیدی را گشودند و از یکدیگر حمایت کردند. 
این جلسات بیش از تمام چیزی که در مدرسه یاد گرفتم، به من درباره [سازش] و روابط بین انسان‌ها آموختند. این دانشگاه زندگی و امتیاز بزرگی برای من بود که با آنها آنجا بنشینم، گوش کنم، توجه کنم و منقلب بشوم.
پانوشت‌ها:
1- م: «آدولف آیشمان» یکی از افسران برجسته ارتش نازی بود که پس از شکست هیتلر به بوینس‌آیرس پایتخت آرژانتین گریخت و در آنجا هویتی جدید با نام «ریکاردو» کسب کرد. به ادعای صهیونیست‌ها او شخصا بر شکنجه و کشتار یهودیان در بازداشتگاه‌ها نظارت داشته است. بر همین اساس سازمان اطلاعاتی رژیم صهیونیستی پس از شناسایی هویت جدید آیشمان در آرژانتین گروهی را برای ربودن او به آرژانتین اعزام کرد. آیشمان 10/5/1960 ربوده وپس از انتقال به اراضی اشغالی در 11/4/1961 محاکمه شد. دادستان کل اسرائیل او را به شرکت در کشتار یهودیان آلمان متهم کرد. آیشمان در 15/12/1961 به مرگ محکوم و حکم به دار آویختن وی در 31/5/1962 در زندان رمله اجرا شد، سپس جسدش را سوزاندند و خاکسترش را بیرون از آب‌های منطقه‌ای به دریا ریختند. درپی اعدام آیشمان، آرژانتین عملیات ربودن او را اقدامی غیرقانونی و غیراخلاقی از جانب اسرائیل برای خدشه‌دار کردن حاکمیت ملی آرژانتین به‌شمار آورد.
2- م: «شاه‌پری زنگنه» فرزند «پری‌رخ شاه‌یلانی» و «امیرحسین اعظم‌زنگنه» است. قبل از انقلاب اسلامی ایران مادرش مشهور به «پری زنگنه» یکی از خوانندگان زن ایران بود و پدرش مدیریت‌عامل شرکت «ایر تاکسی» را برعهده داشت. «امیرحسین اعظم‌زنگنه» را در کنار «ابوالفتح محوی»(دلال اسلحه) از جمله کسانی می‌دانند که انحصار صنایع و خدمات هوایی ایران را پیش از انقلاب در اختیار داشتند. پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان، ارتباطات گسترده «امیرحسین اعظم‌زنگنه» با مأموران آمریکایی فاش شد. در این اسناد از او به عنوان یکی از «رابطین خوب آمریکا» یاد شده است.
3- م: اگرچه نیمرودی سعی می‌کند تا حد امکان نقش اصلی «موشه مانی» در همراهی با خاشقچی را برجسته نکند اما همان‌طور که در ادامه خاطراتش مشخص می‌شود «موشه مانی» از عوامل اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل است و قرارگیری‌اش در کنار حکام عرب به واسطه خاشقجی اقدامی برنامه‌ریزی شده به نظر می‌رسد.
4- م: نزدیکی به حکام و صاحبان قدرت در پوشش ارائه خدمات پزشکی یکی از الگوهای نفوذ توسط صهیونیست‌ها بوده است. در ایران نیز «عبدالکریم ایادی» از بهائیان وابسته به رژیم صهیونیستی، پزشک ویژه محمدرضا پهلوی و محرم اسرار او بود. ایادی به واسطه این ارتباط نزدیک توانست گام‌های مهمی در جهت تأمین منافع بهائیان و رژیم اسرائیل بردارد. مئیر عزری سفیر وقت اسرائیل در تهران از او به عنوان «دوست خوب» و کسی که «مهری ناگسستنی به یهودیان داشت.» یاد می‌کند.
5- م: «طرح مارشال» مهم‌ترین پروژه‌ سیاست خارجی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم و در آغازین روزهای شکل‌گیری جهان دوقطبی بود. آمریکا در قالب این طرح توانست با کمک به بازسازی اقتصاد کشورهای جنگ‌زده اروپای غربی دامنه نفوذ خود را در این کشورها گسترش داده و بسیاری از آنها را به خود وابسته و یا دست‌کم به متحد جدایی‌ناپذیر خود تبدیل کند. این طرح یک برنامه‌ریزی بلند مدت به منظور خلق بازاری توانمند برای خرید محصولات آمریکایی بود که علاوه بر این قصد داشت از غلتیدن کشورهای اروپایی در دامان شوروی نیز جلوگیری کند. این پروژه به واسطه طراحش یعنی وزیر خارجه وقت آمریکا «جرج مارشال»؛ «طرح مارشال» نامیده شد.