برچسب «یهود ستیزی» ابزار اسرائیل برای مشروعی تسازی جنایت و سرکوب منتقدان
اشاره: از ابتدای تأسیس رژیم آپارتاید اسرائیل در سال ۱۹۴۸، این رژیم با خشونت سیستماتیک و خونریزیهای گسترده پیش رفته است. تشکیل اسرائیل که در پی جنگ عرب-اسرائیلی ۱۹۴۸-۱۹۴۹ رخ داد، همراه با اخراج گسترده فلسطینیان(معروف به روز نکبت) و کشتارهای جمعی بود که منجر به آوارگی بیش از ۷۵۰ هزار فلسطینی شد. این الگوی خشونت در جنگهای بعدی مانند جنگ ۱۹۵۶ (بحران سوئز)، جنگ شش روزه ۱۹۶۷ که منجر به اشغال کرانه باختری، غزه و سینا شد، و جنگ ۱۹۷۳ ادامه یافت. گزارشهای سازمانهایی مانند عفو بینالملل و دیدهبان حقوق بشر نشان میدهد که رژیم اسرائیل در طول این سالها مرتکب جنایات جنگی متعددی شده است، از جمله کشتار غیرنظامیان، تخریب سیستماتیک روستاها و شهرها، و سیاستهای تبعیضآمیز علیه فلسطینیان که به عنوان آپارتاید توصیف شدهاند. حتی پیش از تأسیس رسمی، در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰، خشونتهای سازمانیافته علیه جوامع عرب در فلسطین، مانند کشتارهای گروههای صهیونیستی، زمینهساز این رژیم شد. این تاریخ خونین نه تنها ریشه در ایدئولوژی صهیونیسم دارد که بر پایه پاکسازی قومی بنا شده، بلکه با حمایت قدرتهای غربی مانند بریتانیا و آمریکا تقویت شده است. در طول دهههای پس از آن، انتفاضههای فلسطینی(مانند انتفاضه اول در ۱۹۸۷ و دوم در ۲۰۰۰) با سرکوبهای وحشیانه پاسخ داده شد، که شامل کشتار هزاران غیرنظامی، استفاده از سلاحهای ممنوعه و تخریب زیرساختها بود، و این رژیم را به عنوان نمادی از خشونت نهادینه شده در منطقه تثبیت کرد.
با این حال، مسئله غزه در دو سال و چند ماه اخیر، یعنی از اکتبر ۲۰۲۳ تا سپتامبر ۲۰۲۵ (مهر 1402 تا کنون)، در تاریخ جنایات رژیم اسرائیل بینظیر بوده و ابعاد جدیدی از وحشت را به نمایش گذاشته است. حمله گسترده اسرائیل به غزه پس از عملیات حماس در اکتبر ۲۰۲۳، منجر به کشته شدن بیش از ۶۸هزار فلسطینی شده که تقریباً نیمی از آنها زنان و کودکان بودهاند، و بیش از ۱۵۰ هزار نفر زخمی شدهاند؛ البته این تنها بر اساس یکسری از آمارهاست و برخی دیگر از آمارها حتی تا 600 هزار کشته را نیز تخمین زدهاند. این عملیات نظامی شامل بمباران گسترده بیمارستانها، مدارس، اردوگاههای پناهندگان و مناطق مسکونی بوده که سازمان ملل و سازمانهای حقوق بشری مانند عفو بینالملل آن را به عنوان جنایات جنگی و حتی نسلکُشی توصیف کردهاند. گزارشها نشان میدهد که رژیم اسرائیل با استفاده از گرسنگی به عنوان سلاح، بیش از ۱.۹ میلیون فلسطینی را آواره کرده و منجر به مرگهای ناشی از سوءتغذیه شده است. این سطح از خشونت، که شامل کشتار هدفمند کودکان، زنان و غیرنظامیان گرسنه است، نه تنها با استانداردهای حقوق بینالملل در تضاد است، بلکه نشاندهنده یک سیاست سیستماتیک برای نابودی جمعیت غزه است، که حتی برخی از رهبران اسرائیلی سابق مانند اهود اولمرت آن را نزدیک به جنایات جنگی دانستهاند. این بحران انسانی، با حمایت مالی و نظامی آمریکا، ابعاد جهانی یافته و منجر به اعتراضات گسترده و تحریمهایی مانند تحریم سخنرانی نتانیاهو توسط ۷۷ کشور در سازمان ملل شده است. از این رو، مطالعه عمیق رژیم اسرائیل و شناخت بیشتر آن ضروری است تا درک بهتری از این «ساختار جنایی» به دست آید، ساختاری که بر پایه خشونت، اشغال و تبعیض بنا شده و همچنان ادامه دارد. این شناخت نه تنها به افشای جنایات کمک میکند، بلکه زمینهساز فشارهای بینالمللی برای عدالت و پایان اشغال میشود، همانطور که گزارشهای سازمانهایی مانند دیدهبان حقوق بشر و سازمان ملل بر لزوم بررسی جنایات جنگی تأکید دارند. دو یادداشت پیش رو،
که در مورد رژیم اسرائیل نگاشته شدهاند، دقیقاً برای همین هدف تدوین گردیدهاند: ارائه تحلیلهای مستند از این رژیم برای درک و مقابله با این ساختار جنایی. این یادداشتها با تکیه بر شواهد و گزارشهای متعدد، خوانندگان را به تأمل در این بحرانها دعوت میکنند تا شاید بتوان به سمت عدالت و صلح پایدار حرکت کرد، در حالی که جهان شاهد افزایش انتقادات به رژیم اسرائیل از سوی چهرههای برجسته هنری و حتی برخی سیاستمداران غربی است که این اقدامات را نسلکُشی میدانند.
سرویس خارجی
دین یهود، از ادیان مقدس الهی و حضرت موسی(ع) پیامبر آن است. با این حال رفتار گروههای صهیونیستی و رژیم اسرائیل که با اشغالگری و کشتار همراه است هیچ ارتباطی با دین یهود ندارد. صهیونیسم به عنوان یک فرقه سیاسی- نظامی و جنایتکار صرفاً به دنبال تحقق اهداف خود است و از هیچ ارزش اخلاقی و دینی پیروی نمیکند. این نوشته با تأکید بر تمایز میان دین یهود و صهیونیسم، یادآوری میکند که نقد صهیونیسم و رفتار خشونتبار صهیونیستها ارتباطی با احترام به دین مقدس یهود و پیامبر بزرگ آن ندارد.
یکی از تاکتیکهای دائمی اسرائیل متهم کردن مخالفان خود به «یهودستیزی» است. این برچسب نهتنها کارکرد تبلیغاتی دارد بلکه مانند یک سپر دفاعی، این رژیم را از پاسخگویی درباره جنایتهایش محافظت میکند.
اسرائیل با این ترفند هر نوع اعتراض به اشغالگری، شهرکسازی، کشتار غیرنظامیان یا نقض حقوق بشر را بهعنوان خصومت با یک قوم یا دین معرفی کرده و از این رهگذر مشروعیتی مصنوعی برای خود میسازد.
یکی از ستونهای اصلی روایت صهیونیسم، ارائه تصویر «قوم همواره مظلوم» است، تاکید بر این مورد که یهودیان در طول تاریخ همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفتهاند. آنها تاریخ را به گونهای روایت میکنند که گویی یهودیان همیشه قربانی تبعیض و ظلم بودهاند و هیچ عاملی جز تعصب کور ملتها در شکلگیری این وضعیت دخالت نداشته است! این روایت گزینشی از تاریخ، به اسرائیل امکان میدهد که جنایتهای امروز خود را در سایه «رنجهای دیروز» توجیه کند.
این ادعا بیش از آنکه یک واقعیت تاریخی باشد، ابزاری برای بازتولید گفتمان مظلومیت است. اگر به عقب بازگردیم، مشاهده میکنیم که در مناطق و دورههای مختلف، صهیونیستها بارها در تعارض با اکثریت جامعه قرار گرفتهاند. نکته مهم این است که این تقابلها نه محدود به یک ملت و جغرافیای خاص و نه به یک عصر خاص بوده، بلکه هم در اروپا و هم در آسیا تکرار شده است. چنین گسترهای نشان میدهد که ریشه این نفرت مداوم مردم را باید در الگوی رفتاری و مناسبات اجتماعی- اقتصادی گروههای صهیونیستی جستوجو کرد و نه صرفاً در خصومت بیدلیل دیگران.
بنیامین نتانیاهو در سخنرانی سال ۲۰۱۳ در مجمع عمومی سازمان ملل خاطرهای از پدربزرگ خود نقل کرد که در اروپا مورد ضربوشتم قرار گرفته بود. نتانیاهو در این سخنرانی گفت: «در یک روز سرد در اواخر قرن نوزدهم، پدربزرگم ناتان و برادر کوچکترش یهودا در ایستگاه راهآهنی در قلب اروپا ایستاده بودند. گروهی از اوباش یهودستیز آنها را دیدند و چماق به دست، به سمتشان دویدند و فریاد میزدند: مرگ بر یهودیان. پدربزرگم با فریاد به برادر کوچکترش گفت که فرار کند و جان خود را نجات دهد، و سپس خودش تنها در برابر آن جمعیت خشمگین ایستاد تا سرعتشان را کم کند. آنها او را بیرحمانه کتک زدند، نیمهجان رهایش کردند، و او پیش از آنکه از هوش برود، در حالی که غرق در خون خود بود، با خود گفت: «چه ننگی، چه ننگی. فرزندان مکابیان در گلولای افتادهاند و در دفاع از خود ناتوانند». او همانجا با خود عهد بست که اگر زنده بماند، خانوادهاش را به سرزمین یهودیان ببرد و در ساختن آیندهای برای قوم یهود مشارکت کند. من امروز بهعنوان نخستوزیر اسرائیل اینجا ایستادهام، زیرا پدربزرگم به آن عهد وفا کرد».
نتانیاهو این روایت را بهعنوان سند تاریخی «ستم بر یهودیان» ارائه داد تا سیاستهای کنونی رژیم صهیونیستی را توجیه کند. اما باید پرسید که در آن زمان نه جمهوری اسلامی وجود داشت و نه کشورهای مسلمان نقشی در این ماجرا داشتند؛ پس چه عاملی سبب شده بود که حتی در اروپا نیز چنین نفرتی نسبت به صهیونیستها بروز کند؟ اگر واقعاً این خشونتها ریشه در «تعصب کور» داشت، چرا در سرزمینهای مختلف و در شرایط تاریخی متفاوت، بارها و بارها از طرف مردم تکرار شده است؟ چرا در دورههای گوناگون، از دوره خشایارشاه در ایران تا اروپای مسیحی قرون وسطا و حتی در جهان امروز نیز همواره واکنشهای مشابهی نسبت به گروههای صهیونیستی وجود دارد؟ پاسخ روشن است، همانگونه که در طول تاریخ مشاهده میشود، رفتارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خاص صهیونیستها زمینهساز این تعارضات بوده است. به عبارت دیگر این دشمنیها تصادفی یا بدون علت نبوده، بلکه نتیجه مستقیم رفتارهای انحصارگرایانه، نفوذ نامشروع در ساختارهای قدرت و شیوههای سلطهجویانه در روابط اجتماعی و اقتصادی بوده که گروههای صهیونیستی بر آن اصرار داشتهاند. اینکه در گسترههای مختلف جغرافیایی و در دورههای متفاوت تاریخی، صهیونیستها بارها و بارها با واکنش منفی و نفرت جامعه مواجه شدهاند نشان میدهد که نمیتوان همه چیز را صرفاً به «تعصب کور» یا «نفرت قومی- دینی» تقلیل داد. نمیشود که همیشه، همه جا و در کل تاریخ فقط دیگران مقصر بوده و مردم بدون هیچ دلیلی از این گروه متنفر باشند. اگر نفرت از یک گروه در همه زمانها و مکانها تکرار شود، منطقیترین استدلال این است که علت را باید در رفتار و کنش آن گروه جستوجو کرد. از این جهت باید گفت که ادعای همواره تحت ظلم و ستم بودن در طول تاریخ، اساسا باید یک نکته منفی برای صهیونیستها محسوب شود. زیرا پیش از آنکه دلیلی بر مظلومیت باشد، این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که مگر صهیونیستها چه کاری انجام میدادند که همواره مورد تنفر جامعه زمان خود قرار میگرفتند؟
رژیم صهیونیستی به خوبی دریافته است که غرب، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم و داستان هولوکاست، سرشار از عذاب وجدان نسبت به یهودیان است. از این رو هرگاه اسرائیل به دلیل اشغال سرزمین فلسطین، کشتار غیرنظامیان یا نقض آشکار حقوق بشر مورد انتقاد قرار میگیرد، بلافاصله این زخم تاریخی را میفشارد تا واکنشی عاطفی از دولتها و افکار عمومی غرب بگیرد. برچسب «یهودستیزی» در این میان همان ماشهای است که احساس گناه تاریخی را دوباره فعال میسازد. گویی تمام ملتها موظف هستند که تا ابد در برابر صهیونیسم سکوت کنند، فقط به این دلیل که اروپا روزی در حق یهودیان ظلم کرده است. این شیوه، راه را برای اسرائیل هموار میسازد؛ از یک طرف مرتکب اشغال و نسلکشی میشود و از طرف دیگر از همان گفتمان مظلومیت بهره میبرد و خود را قربانی معرفی کرده و هر صدای اعتراضی را با برچسب «یهودستیزی» ساکت میکند.
برچسب «یهودستیزی» ابزاری است که اسرائیل برای خاموش کردن حقیقت و پنهانکردن ماهیت تجاوزکارانه خود به کار میبرد. اگر در طول تاریخ، صهیونیستها همیشه با نفرت عمومی مواجه شدهاند، این امر بیش از آنکه سندی بر مظلومیت همیشگی آنان باشد، نشانهای از وجود یک الگوی رفتاری مشکلزا از طرف گروههای صهیونیسم است که در هر زمان و مکان و جامعهای، واکنشی مشابه از طرف مردم داشته است. بنابراین صهیونیستها نمیتوانند از این روایت مظلومیت تاریخی، به عنوان توجیهی برای جنایات معاصرشان استفاده کنند.
علیرضا معشوری