تفکر و منش ارتجاعی از نگاه قرآن
حسین علیپور چیمه
ارتجاع، به معنای بازگشت و حرکت رو به عقب، چیزی جز هبوط و سقوط نیست. ارتجاع یک جریان فکری و رفتاری است که میکوشد تا جلوی پیشرفت و رشد جامعه را بگیرد و با احیای گذشتههای باطل و سنتهای نادرست و ناروا مسیر طبیعی حرکتهای کمالی انسان را با مانع جدی مواجه کند و اجازه ندهد تا جامعه به کمال برسد. از اینرو آموزههای قرآنی با تعابیری چون جاهلیت، اعقابکم و مانند، هرگونه عقبگرد از مسیر کمالی را محکوم میکند و اجازه نمیدهد تا سنتهای باطل و رسوم نادرست به عنوان تاریخ پیشینیان و سنتهای پدران و آیینهای ملی در جامعه نهادینه شود و سدی بزرگ در سر راه جامعه و رویکردهای کمالی و ابتکاری
آنها بگشاید.
نویسنده در این مطلب دیدگاه قرآن درباره ارتجاع بهطور کلی و نقش حاکمان و مستکبران در گرایشات ارتجاعی ملتها را تشریح کرده است.
***
مخالفت اسلام و قرآن با ارتجاع غیرعقلانی
اسلام بهشدت مخالف هرگونه بازگشت به عقاید، افکار، رفتار و آیینهایی است که فاقد عقلانیت و برهان علمی و منطقی یا وحیانی است. البته برخی از عقاید و رفتارها به عقل و یا وحی نسبت داده میشود که اینگونه نیست و تنها توهم عقلانیت یا وحیانیت در آن شده است؛ چنانکه برخی از مخالفتها با برخی از عقاید و رفتارها نیز مبتنی بر عقل و وحی دانسته شده که این نیز گاهی اوقات نادرست و افترا و اتهامی نارواست. بلکه مراد، آن دسته از عقاید و رفتارهایی است که واقعاً موافقت یا مخالفت با آن دارای ریشهها و خاستگاههای عقلانی و وحیانی باشد.
ارتجاع از واژه رجع به معنای بازگشت به مکان و یا کار یا فکر پیشین است(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ذیل واژه رجع؛ التحقیق، حسن مصطفوی، ج3-4، ص56)، و مرتجع کسی است که مخالف با جهش، انقلاب و پیشرفت در اجتماع و خواستار برجاماندن نظام كهنه است.(فرهنگ فارسى معین)
کسانی که گرفتار ارتجاع هستند، با هرگونه نوآوری و پیشرفت و اختراع و ابتکار جدید مخالفت میورزند و از هرگونه تغییرگریزان بوده و با آن مخالف هستند.
از آثار ارتجاع و تفکر ارتجاعی میتوان به افترا و اتهامزنی اشاره کرد؛ زیرا مرتجع برای حفاظت بر آیین و افکار و عقاید و رفتارهای پیشین و مخالفت و مبارزه با هرگونه تغییر و نوآوری، به هرچیزی تمسک میجوید تا بتواند سنتهای پیشین را حفظ کند.
از اینرو به دو شکل میکوشد تا وضعیت موجود را محافظت کند. یا افکار و عقاید نو و تازه را امری خلاف عقلانیت و یا وحیانیت میشمارد؛ چنانکه قوم ابراهیم در برابر عقیده توحید که یک نوآوری و تغییر نسبت به عقاید بتپرستی آنان بود، اینگونه عمل کرده و به افترا و اتهامزنی تمسک جستند(انبیاء، آیات 51 تا 55) یا اینکه عقاید و افکار خود را عقلانی و وحیانی میشمارند و عقاید و افکار دیگران را ضد عقل و وحی دانسته و نسبت کهنگی و اتهام ارتجاع به آن میدهند.
خداوند در آیاتی گزارش میکند که فرعون و اشراف قوم قبطی در برابر دعوت توحیدی حضرت موسی(ع) آن حضرت را متهم به اختلافانگیزی کرده و راه خود را راه برتر و رشدی میدانستند که مردم و جامعه را به کمال میرساند.
اینان عقاید و افکار خود را کمال بخش دانسته و با ادعای اینکه این افکار تاکنون توانسته جامعه را مدیریت کند، پس قابلیت آن را دارد که در آینده نیز جامعه را مدیریت نماید، در حالی که این عقاید و افکار و رفتارها گاه چیزی جز ظلم و ستم به مستضعفان و تسلط مستکبران و ظالمان از طریق تضییع حقوق مردم و خروج از دایره قسط و عدالت نبوده است.(قصص، آیات 32 تا 36؛ غافر(مؤمن)، آیه 29)
از نظر اسلام، ارتجاع به یک معنا خوب و به یک معنا بد است. اگر ارتجاع به معنای بازگشت به فطرت و اصول عقلانی و وحیانی باشد، این رجعت و بازگشت امری پسندیده است؛ چرا که اصولاً توبه نیز به معنای بازگشت به افکار و عقاید و رفتارهای پسندیده عقلانی و وحیانی است که انسان یا جامعهای یک دوره برخلاف آن رفته و اکنون خواهان بازگشت و رجعت به جریان سالم عقلانی و وحیانی است؛ اما اگر رجعت و ارتجاع به معنای بازگشت به سنتهای باطل و عقاید و افکار و رفتار ضد عقلانی و ضد وحیانی باشد، یک امر ضد ارزشی است که باید با آن بهشدت مبارزه و مخالفت کرد. پیامبران در طول تاریخ گرفتار مرتجعانی بودند که با هرگونه تغییر در افکار و عقاید و رفتارها مخالفت میکردند و اجازه نمیدادند تا مردم براساس عقلانیت به عقاید و افکار و رفتاری برسند که وحیانیت آن را تثبیت کرده است. منطق ارتجاعی همه آنان این بود که سنتها و آیین پدران و نیاکان خویش را حفظ کرده و هیچگونه تغییری در آن داده نشود. محافظهکاری که مرتجعان در پیش گرفته بودند، با خاستگاه تقلید کورکورانه از افکار و آرای نیاکان بوده است.(انبیاء، ایات 51 تا 53؛ شعراء، آیات 69 تا 74)
مشکل این محافظهکاران مرتجع آن بود که نسبت به هر تغییر بدگمان بودند(هود، آیات 61 و 62؛ ابراهیم، آیات 9 و 10) و بدتر از آن، رفتارهای زشت و نابهنجار و ضد عقلانی خود را که مبتنی بر خرافات موهوم و باطل بود به سبب محافظت بر سنت نیاکان توجیه میکردند.
به این معنا که هر رفتار زشت و باطلی را چون نیاکان مرتکب شدهاند، امری ارزشی و هنجاری میدانستند؛ چرا که نیاکان بر آن بوده و عمل کردهاند. این توجیهگری رفتارهای زشت و باطل و ناروا و ضدارزش است که جامعه را از پیشرفت و رشد و حرکت به سمت اخلاق و ارزشهای متعالی عقلانی و وحیانی بازمیدارد و نابهنجاریها و ضدارزشها و زشتکاریها را توجیه میکند.(اعراف، آیه 28)
بهانهجویی مرتجعان در برابر دعوتهای حقطلبانه و خواستههای عادلانه مبتنی بر عقل و اخلاق و وحی و عدم پذیرش آن و حتی مخالفت با این دعوتها، از دیگر آثار تفکر ارتجاعی و تقلید کورکورانه از سنتها و آیینها و عقاید و افکار نیاکان است که خداوند در آیاتی از جمله آیه 10 سوره ابراهیم به آن اشاره میکند.
رویگردانی از تغییر و محافظت از افکار و رفتار نیاکان و بازگشت به سوی سنتهای باطل و نادرست آنان، مهمترین مانع در راه بشریت بوده و خواهد بود؛ زیرا چنین رفتاری اجازه نمیدهد تا هیچ فکر نو منطقی و عقلانی ارائه شود و یا تغییراتی از طریق اختراعات و ابتکارات در جامعه و رفتارهای جمعی ایجاد شود. اینگونه است که با هر اختراع تازهای مبارزه میکنند و اگر نتوانند آن را حذف کنند با مبارزه منفی از رشد سریع و پیشرفت شتابان آن جلوگیری به عمل میآورند و زمینه و بستر عقبافتادگی ملت و مردم خود را فراهم میکنند.(بقره، آیه 107؛ مائده، آیه 104؛ مؤمنون، آیات 66 و 67؛ لقمان، آیه 21؛ سبا، آیه 43)
نقش حاکمان و مستکبران
در گرایشهای مرتجعانه ملتها
خداوند بارها ریشه تفکرات و رفتارهای ارتجاعی ناروا را عدم تعقل بشر میداند و در آیات 64 تا 68 سوره مؤمنون با اشاره به رفتار اشراف اقوام در برابر دعوتهای پیامبران میفرماید که عدم خردورزى اشراف، زمينهساز بينش ارتجاعى آنان بوده است. البته نمیتوان نقش حاکمان و رهبران را در رویگردانی مردم از کمال و بازگشت به سنتها و عقاید و رفتارهای باطل نادیده گرفت؛ زیرا جوامع بشری تحت تاثیر رفتار رهبران خود قرار دارند و بهشدت متاثر از آن، زندگی و سبک زیست خود را تعیین و مشخص میکنند. از اینرو خداوند به نقش کمالی یا ضد کمالی رهبران اجتماعی توجه خاص مبذول میدارد و در آیه 144 سوره آلعمران بیان میکند که چگونه فقدان رهبرى دينى آگاه و وخردمند، زمينهساز عقبگرد مؤمنان به سوی جاهلیت و سنتهای باطل آن شده و میشود. همچنین باید به نقش مستکبران و سلطهگران در گرایشها و رویکردهای ارتجاعی جوامع بشری اشاره کرد؛ زیرا مستکبران و ستمگران تنها در سایه جهالت و خرافات میتوانند تودههای مردم را به بردگی و استثمار بکشانند و بر گرده آنان سوار شوند. رسانههای استکباری در هر زمان و دوره بر آن است تا مردمان را خواب کرده و از عقلانیت و منطق و وحی واقعی دور کنند و اجازه ندهند تا بیدار و هوشیار شده و حقوق خود را مطالبه نمایند و خواهان عدالت شوند. سلطهجویان هم خود زیر بار حق نمیروند؛ چرا که خود را برتر از دیگران دانسته و گوش به سخن و فکر و رای دیگری نمیدهند(مؤمنون، آیات 64 تا 67) و همچنین اجازه نمیدهند تا جامعه و تودههای مستضعف مردم، مسیر عقلانیت و منطق را بپمایند و زمینه عدالتخواهی و حقطلبی در آنان فراهم آید. آنان تنها تا جایی به هر نوآوری و تغییر تن میدهند که حماقت تودهها و خواب آنها را تضمین کند و شرایط تسلط را فراهمتر کند. از اینرو هالیود و رسانههای استکباری تنها در اندیشه خوابکردن تودههای مردم هستند و از هرگونه عامل بیداری جلوگیری به عمل میآورند و اگر در جایی کوتاه میآیند به سبب فشارهای بیرونی است تا بتوانند آینده را مدیریت و مهار کنند و تسلط خویش را در شکل دیگری ادامه دهند. به هر حال، ارتجاع و عقبگرد به سنتهای ناروا و عقاید باطل و رفتارهای برخلاف هنجارهای عقلانی و وحیانی از مهمترین موانع در برابر افکار و عقاید عقلانی و نوآوریها و پیشرفتهای فکری و رشدی و کمالی بشر است که باید با آن مبارزه کرد و اجازه نداد تا ارتجاع در شکل و قالبهای جدید در جامعه رشد کند و بر سبک زندگی مردم مسلط شود.