کد خبر: ۳۱۸۵۸۹
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۷
سیر فرهنگ و هنر اسلامی در اروپا

پادشاه تئودمیر در برابر سپاه اسلام

بخش هفتم-فائزه ریاحی

بعد از جنگ طارق با رودریک، طارق بدون از دست دادن وقت، سپاهیان خود را به چهار قسمت تقسیم کرد. هر بخشی از سپاه را با فرمانده‌ای به يك سوي شبه‌جزیره فرستاد. دسته‌ای را به طرف قرطبه، دسته‌ای را به سمت مالاگا و دسته سوم را به طرف غرناطة از شهر‌های ناحیه البيرة مامور کرد و خودش به طرف طلیطله پیش رفت.
شهرها یکی پس از دیگری با مقاومت‌های کمی به تصرف عرب درمی‌آمدند.
اولین شهر که طارق یکی از فرماندهان به نام مغیث بن حارث رومی مولای عبدالملک را با سپاهی سواره برای تصرف آن فرستاد، قرطبه بود که مغیث سواران خود را تا شب هنگام دور از شهر پنهان کرد. و بارش باران هم حرکت اسب‌ها را بدون ایجاد سروصدا راحت کرد. 
کمک و راهنمایی یهودیان قرطبه به عرب‌ها برای در پنهانی حصار شهر و سایر درهای ورودی، کار فتح این شهر بزرگ را آسان کرد و قرطبه بدون تلفات قابل‌توجهی به دست عرب‌ها افتاد. حاکم قرطبه با نیروهای حفاظتی آن به یکی از صومعه‌های مسیحیان پناه برد و تا سه ماه در آنجا ماند ولی بعد تسلیم شد.
با حسن‌نیت و همکاری صمیمانه‌ای که یهودیان از خود نشان دادند مغیث یهودیان را با فرمانده‌ای عرب مأمور دفاع و حکومت این شهر کرد و بعد از آن نیز در هر شهر تعدادی سپاهی عرب با همکاری یهود حفظ و امنیت شهرها را به عهده می‌گرفتند.
از این تاریخ به بعد مشاهده می‌کنیم که یهودیان شبه‌جزیره بیشتر از هر طبقه دیگری از پیروزی عرب و روی کار آمدن حکومت آنها راضی و خوشحال بوده‌اند و چون سایه به دنبال لشکر عرب در حرکت بودند هر کجا فتح می‌شد آنها با آزادی به کار تجارت و داد و ستد مشغول می‌شدند.
شهرهای دیگر غرناطه‌، البيره و مالاگا هم یکی پس از دیگری به تصرف عرب درآمدند.
گوت‌ها از حملات و حرکات سریع طارق سخت ترسان و ناامید می‌شدند. امرا و خوانین یا قبول اطاعت کرده بودند و یا متواری می‌شدند. رؤسا و پیشوایان مذهب به روم پناهنده شدند ولی گروه زیادی از مردم یهود و طبقه کشاورز و کم‌درآمد و غلامان و سایر مردم درمانده، مسلمانان را منجی خود می‌دانستند و آمدن آنها را به همدیگر تبریک می‌گفتند.
و حالا طارق تصمیم گرفت شهر بعدی که تصرف کند، مورسیه باشد که امروز آن را مورسیا می‌گویند که در کشور اسپانیا است. 
در حمله به مورسیه و مرکز آن تدمیر (ناحیه‌ای کوره‌ای در جنوب‌شرقی آندلس در زمان امویان) که به نام شاهزاده تئودمیر آخرین پادشاه ویزیگوت حاکم آن آستان نام گرفته بود. مردم این شهر به شدت از خود در برابر عرب دفاع و مقاومت کردند.
تئودمیر که خود سربازی شجاع بود، سرانجام در این جنگ با عرب به سختی شکست خورد و قسمت عمده لشکریانش را از دست داد و خود با خدمتگزارش به شهر اریوله پناهنده شدند.
پس از ورود به این شهر متوجه شدند که در این شهر کسی که قدرت حمل اسلحه و جنگیدن را داشته باشد یعنی مردان این شهر دیگر باقی نمانده‌اند و تمام جوانان این شهر در جنگ مورسیه کشته شده‌اند، پس به فکر فرو رفت و برای نجات جانش دست به حیله و نیرنگی زد. او از زنان شهر خواست تا لباس مردان را بپوشند و کلاه خود بر سر بگذارند و موهای خود را در اطراف صورت‌شان مانند ریش مردان بچسبانند و بر روی دیوارهای برج و باروی شهر با نیزه‌های چوبی در حرکت باشند.
صبح هنگام که سپاه مسلمانان به فرماندهی عبدالعزیز پورموسی بن نصیر به نزديك اريوله رسید، از برج و باروی شهر و نیروی دفاعی آن تعجب کرد در این هنگام تدمير برای اجرای نقشه‌اش بدون ترس لباس سفیران را بر تن خادم خود پوشاند و خودش هم تغییر لباس داد و پرچم صلح به دست گرفت و به عنوان فرستاده تدمیر به سوی لشکر عرب حرکت کرد. وقتی به آنجا رسید، خواستار ملاقات با فرمانده عرب شدند. از آنها به عنوان فرستاده و سفیر تدمیر پذیرایی کردند.
بعد از پذیرایی تدمیر به فرمانده عرب گفت من از طرف حاکم شهر به این‌جا آمده‌ام برای مذاکره. ما از شجاعت و جنگاوری شما و لطف و کرم شما زیاد شنیده‌ایم، برای همین برای مذاکره و تنظیم شروطی که متناسب با بزرگی و سخاوت شما و مقام حاکم است و برای تسلیم شهر به این‌جا آمده‌ام. با وجود اینکه شهر ما می‌تواند ماه‌ها مقاومت کند اما حاکم شهر نمی‌خواهد آسیبی به جان سربازانش و اهالی شهر برسد، اگر شما با من پیمان صلح امضا کنید و وعده دهید که به پیمان خود عمل خواهید کرد، من هم فردا شهر را تسلیم شما خواهم کرد در غیر این صورت ما تا آخرین نفس و آخرین نفر خواهیم جنگید. پیشنهاد او پذیرفته شد و صلحنامه‌ای در رجب ۹۴ یا‌ آوریل ۷۱۳ در حضور شاهدان با توافق دوطرف تنظیم شد و طرفین امضا کردند.
متن صلحنامه به قرار زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم 
من عبدالعزیز الی تدمیر عبدوش، انه نزل علی الصلح، و انه له عهد الله و ذمته، أن لا تنزع عنه ملكه و لا احد من النصارى عن أملاكه، وأنهم لا يقتلون ولايسبون اولادهم ولانسانهم‌، ولا يكرهون علي دينهم ولا تحترق كنالهم ما تعيد و نصح. و انّ الذي اشترط عليه انه صالح على سبع مدائن: اوريوالة‌، و بلنتلة، ولقنت و‌،مولة و بقرة و أنّة، و لورقة و أنّه لايأوى لنا عدواً و لا يخون لنا أمناً و لا يكتم خبراً علمه، و أنه عليه و على اصحابه ديناراً كل سنتة‌، و اربعة امداد قمح و اربعة امداد شعير و اربعة اقساط خلا و اربعة اقساط خل و قسطي عسل، و قسطي زيت و على العبد نصف ذلك كتب في اربع من رجب سنة اربع و تسعين من الهجرة.
بسم الله الرحمن الرحيم 
از عبدالعزیز به تدمیر که تن به صلح داده است. برای اوست پیمان و عهد پروردگار که املاك او و املاك هيچ‌يك از نصارا از آنان گرفته نخواهد شد، آنان و فرزندان‌شان به قتل نخواهند رسید و به اسارت گرفته نخواهند شد و آنان را از آیین خود بیزار نخواهند کرد، و کلیساهایشان تا هنگامی که محل عبادت و نیایش آنان است، آتش زده نخواهد شد و این پیمان و عهد بر هفت شهر زیر اجرا خواهد شد‌، اوریواله‌، بلنته‌، لقنت‌، موله، بقره‌، انه و لورقه و بر اوست (اینجا خطاب به تدمیر است) که دشمنان ما را پناه ندهد و به امانت خیانت نکند و از هر رویدادی آگاه می‌شود، ما را مطلع کند و بر او و یاران آزاده اوست که جزیه زیر را سالانه بپردازند و بر بردگان است نصف این مقدار: يك دینار و چهار مد (۱۸ لیتر) گندم و چهار مد جو و چهار قسط سرکه و دو قسط عسل و دو قسط روغن در تاریخ چهارم ماه رجب سال نود و چهار نوشته شد.
بعد از این که تئودمیر این پیمان صلح را با مسلمانان بست و توانست با آن استقلال شهرهای هفت‌گانه قلمرو خود و در رأس آنها اریوله را حفظ نماید و به آن چیزهایی که هدفش بود برسد، با خوشحالی و پیروزی به شهر برگشت.
فردای آن روز درهای شهر به روی لشکر عرب باز شد و آنها وارد شهر شدند. همه تعجب کردند که از سربازان و نیزه‌داران و آن مردان آهنین با نیزه‌هایشان که بر روی دیوارهای شهر راه می‌رفتند، خبری نبود. با تعجب از تدمیر پرسیدند پس سربازان و مدافعان شهر کجا هستند؟
تدمیر پاسخ داد مدافعان این شهر همین زنان و پیران هستند که می‌بینید که خود را به صورت مردان درآورده بودند، چون مرد جنگنده‌ای به جز من و خادمم دیگر در این شهر باقی نمانده است. 
عبدالعزیز از شجاعت و نیرنگ تدمیر شگفت‌زده شد و از هوش و درایت او خوشش آمد و او را حاکم آستان مورسیه کرد.