کد خبر: ۳۱۷۷۹۸
تاریخ انتشار : ۱۶ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۹:۳۳
یادنامه آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس- 23

معیار جایگاه انسان نزد خدای سبحان

مرحوم آیت‌الله محمدی ری‌شهری

معیار سنجش خود
آقایی اظهار می‏کرد: آن احادیث منتخبی را که برای خودت ذخیره کردی، برای ما هم بخوان. من هم گفتم: «یک دور احادیث را می‏خوانم»؛ امّا واقعاً آن حدیثی که همیشه مانند ترازو همراه من است و من همیشه خود را با آن می‏کشم، این است که فرمود: «يَابنَ آدمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأْ قَلبَکَ‏ غِنىً وَ لا أكِلکَ إلی طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أن أسُدَّ فاقَتَکَ...»؛1 [یعنی] ای پسر آدم! اگر به من توجّه کامل داشته باشی، اگر همۀ کارهایت بندگی باشد، من قلب تو را پر از بی‏نیازی می‏کنم؛ یعنی کاری می‏کنم که تنها کسی را که به وجود آورندۀ کائنات است، مؤثّر در وجود بدانی و به هیچ کس دیگر توجّه نکنی، و من خودم بیچارگی‏های تو را برطرف می‏کنم.
صدر و ذیل این حدیث، با هم مرتبط است؛ یعنی هر چه قدر که احتیاجات شما مانده است، معلوم می‏شود که از عبودیّت کم گذاشته‏اید و هر چه که عبودیّت و توجّه بیشتری نسبت به پروردگار، برای شما حاصل شود، احتیاجات شما نیز مرتفع می‏شود. 
در خواب، همین قدر از روایت را برای بنده خواندند؛ چون من اظهار احتیاج کرده بودم، البتّه نه در مقام مادّی، بلکه در مقام علمی که: آیا یک طوری می‏شود که این احتیاجات علمی ما به کلّی برطرف شود؟ این روایت را برای بنده خواندند؛2 یعنی قلبت را از غیر من 
خالی کن.3
هشدار در عالَم رؤیا
مرحوم حاج محمّد‏حسن اخوان، پای وعظ یک نفر صوفی‏مشرب از اهل گناباد که تفسیر می‏گفت و تازه پیدا شده بود، می‏رفت. 
حاج مقدّس4  که مرد فوق‌العاده شریفی بود، به ایشان گفت: حاج محمّدحسن! پای تفسیر و وعظ این شخص نرو! این کج است. جواب داده بود که ایشان یک چیزهای تازه‏ای می‏گوید. باز هم حاج مقدّس ایشان را نهی کردند؛ امّا نتیجه نداد. حاج محمّدحسن، مرد خوبی بود. خودش برای من نقل کرد: یک شب در عالم رؤیا دیدم جمعیّتی جمع شده است و رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله هم تشریف دارند. گفت: رفتم جلو و پیش خودم گفتم که بروم به پیغمبر سلامی عرض کنم و اظهار محبّت بکنم. وقتی جلو رفتم ، عرض کردم: سلام علیکم یا رسول الله! فرمود: «سلام علیکم حاج محمّدحسن گنابادی!».  گفتم: آقا گنابادی نیستم! من محمّدی هستم! پیغمبر فرمود: «خیر! تو گنابادی هستی». حاج محمّدحسن بعد از آن، دیگر سراغ آن فرد نرفت. حالا ببین - داداش جون - چه طور نسبت به عمل انسان هشدار می‏دهند.5
مفهوم اخلاص
«اخلاص برای خدا» یعنی رفاقت شخص، برای خدا باشد. اگر حرف می‏زند، برای اظهار علمیّت نباشد، اجتهاد و ملّایی و این حرف‏ها را کنار بگذارد، درست خودش را در حضور امام زمان بداند، للّه و فی الله صحبت کند. بدانید که پروردگار در این اخلاص، حکمت و علوم حقیقیّه را بر قلب انسان سرازیر می‏کند. پروردگار، اوّل تمام دردها و علّت عدم پرش‏ها و بعد، دوای شما را برایتان معرّفی می‏کند. فقط باید مواظب باشید که یک وقت خدای نکرده از سفر إلى‌الله متوقّف نشوید.6
***‏‏
روزی از آیت‌الله حق‏شناس پرسیدم: مقصود از «صراطُ مَن أخلَص (راه کسی که اخلاص دارد)» چیست؟ فرمود: «آن مسیری است که بندۀ خدا در آن مسیر، برای خدا می‏بیند، برای خدا می‏شنود، برای خدا سخن می‏گوید، برای خدا قدم برمی‏دارد و تمام اذکار وجودی او در سیر إلی‌الله قرار می‏گیرد و برای رضای خداست».7
سیر تکاملی در ماه رمضان
خداوند، آقای شاه‏آبادی‌(استاد فلسفه و عرفان) را رحمت کند! می‏فرمود: «همان‌طوری که مؤمن باید سیر استکمالی خودش را در ماه رمضان بکند، شقی هم در شقاوت به انتها می‏رسد». هرکس باید سیر خودش را بکند. آنها کار خودشان را می‏کنند، شما هم کار خودتان را بکنید.8
رَجای کاذب
بعضی خیال می‏کنند که چون خدا کریم است، دیگر نباید کاری برای نجات خود بکنند، حال آن که این از فریب‏های شیطان است. خدا رحمت کند آن استاد اخلاق را که می‏گفت: مثل کسانی که می‏گویند: «خدا، خیلی کریم است، رحیم و غفور است» نباش و کار کن. خدا کریم است، یعنی چه؟! اگر صاحب‏خانۀ کریمی شما را دعوت کند که بیایی و خانه‏اش را رنگ‏آمیزی کنی، آیا شما می‏توانی به این خیال که او کریم است، کار نکنی یا خرابکاری کنی و بعد هم دمِ در بنشینی و انتظار مزد داشته باشی؟! خوب گوش بدهید! حالا تو که زغال را برداشتی و تمام در و دیوارهای خانۀ دلت را سیاه کرده‏ای، نشسته‏ای و منتظر عطا هستی؟! مدام می‏گویی که صاحب‏خانه کریم است! بینی و بین الله، آیا عُقلا نمی‏گویند: این آدم، احمق و دیوانه است؟! «وَ الحمَقُ الحَمقى‏ مَن أتبَعَ نَفسَهُ هَواها وَ تَمَنّی عَلَی الله الأَمانیَّ».9 احمق‏ترین مردم، آن شخصی است که متابعت هوای نفس را بکند. دل بستن به کرم الهی هم حساب و کتاب دارد!10
بدانید که هر قدر به دستورات پروردگار اهمّیت بدهید، از عالم غیب به شما اهمّیت می‏دهند. 
باید به شرع اهتمام داشته باشی تا ارزشت در نظر پروردگار زیاد شود. یک بار در قهوه‏خانه دیدم که کسی یک نعلبکی را شکست. به او گفتم: «آقا جان! آن تکّه نعلبکی را ببر و یکی لنگۀ آن را بخر و سر جایش بگذار که اگر امشب مُردی، بدهکار نباشی!». 
او گفت: حالا اگر ما بمیریم و یک نعلبکی هم بدهکار باشیم، چه ضرری دارد؟! خب، این آدم نمی‏داند و شرع برایش ارزشی ندارد. جایگاهش هم نزد خدا، همین طور 
است.11
معنای حدیث «بیشتر بهشتیان، بُلَه‌اند»
ممکن است کسی بگوید: مگر نه این است که در روایات فرموده‏اند: «أکثَرُ أهلِ الجَنَّةِ البُلَه»؟12 پس چرا دنبال علم باشیم؟! یا علم فراوان به چه دردی می‏خورد؟! حالا من روشن می‏کنم که مطلب چیست.
مرحوم نراقی «بُلَه» را معنی کرده و فرموده است: آن قسم از آدم‏های متدیّن که به مسجد می‏آیند و اهل نماز و روزه هستند امّا در اعتقادات، صرفاً یک دلیل اجمالی دارند و از سطح بالای هوش و استعداد نیز برخوردار نیستند، «بُلَه» هستند.13 
اعتقادات اینان، نظیر آن چیزی است که در روایت «عَلَیکُم بِدینِ العَجائِز»14 آمده است. پیامبر اکرم از پیرزنی پرسیدند: «خدا را از کجا شناختی؟». او گفت: «یا رسول‌الله! اگر من از چرخی که دارم می‏چرخانم، دست بردارم، دیگر نمی‏گردد. 
پس چرخ آسمان‏ها و زمین هم که دائماً در گردش است، یک گرداننده می‏خواهد». این جا بود که پیامبر فرمود: «بر شما باد به دین پیرزن‏ها!».
 این پیرزن، یک دلیل ساده و محکم دارد که برای خودش خوب است و کسانی هم که مثل او هستند، اگر به همین مقدار اکتفا کنند، برایشان خوب است. 
البتّه این طیف از مردم، فقط از بی‏سوادها نیستند؛ بلکه بعضی محصّلان نیز ممکن است داخل در این دسته باشند... .
مرحوم نراقی «بُلَه» را فقط قسم اوّل معرّفی کرد؛ ولی بُلَهاء، قسم دیگری هم دارند که روایت دربارۀ آنها می‏فرماید: آن اشخاصی که «أقبَلوا عَلى آخِرَتِهِم فَشَغَلوا أنفُسَهُم لَها». اینها به آخرت روی آورده و از غیر آن روگردان شده‏اند. مرحوم نراقی دیگر به این قسم اشاره نکرده است. این گروه از بلهاء، اشخاصی هستند که خانۀ دل را به صاحب‌خانه تحویل دادند:
تو را به خلوت دل بود مسکن و من غافل       به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم 15
پس غیر از اشخاص ساده و بسیط الفکر، عدّۀ دیگری هستند که با سرعت در عالم معنویّت حرکت می‏کنند و از راه حکمت عملی، نه نظری، وارد درک حقایق می‏شوند و تند و سریع بالا می‏روند و در نتیجۀ این سیر معنوی، معارف و یقین، به قلبشان اشراب می‏شود. (وَ أنَّ لَوِ اسْتَقاموا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسقَينَاهُم مّاءً غَدَقًا)16 یعنی: «لَأَشرَبنا قُلُوبَهُمُ الإیمانَ».17 اینها هم جزو «بُلَه» هستند و تمام همّ و غمشان، آخرت است.18
معنای حدیث رفع قلم در نُه ربیع‌الأوّل
آیت‌الله حق‏شناس در بارۀ حدیث رفع قلم که درباره نُهم ربیع ‏الأوّل باب شده است،19 می‏فرمود: «رفع قلم به این معنا که تکلیف برداشته شود، با اصل تشریع دین منافات 
دارد. این چه دینی است که خداوند متعال، سه روز به متدیّنین آن، مرخّصی بدهد؟!». 
سپس توضیح داد که رفع قلم مربوط به ایّام غدیر است و مقصود، رفع قلم ثبت است نه قلم تکلیف، یعنی در روزهای عادی اگر بنده‏ای گناه کند، تا هفت ساعت گناه او ثبت نمی‏شود و اگر توبه نکرد، آن گاه ثبت می‏شود.20 
این هفت ساعت در ایّام غدیر به برکت این روز، به سه روز گسترش می‏یابد.21
سلام به خود، یعنی سلام به دیگران
قرآن در جایی که می‏خواهد بفرماید: به دیگران سلام کنید، می‏فرماید: به خودتان سلام کنید. (فَإذا دَخَلتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلى أنفُسِكُم تَحِيَّةً مِن عِندِ الله مُبَـارَكَةً طَيِّبَةً).22 آیا معقول است که وقتی من داخل خانه رفتم، به خودم سلام کنم؟! 
پس منظور آیه، این است که به دیگران سلام کنید؛ ولی با این بیان، می‏خواهد به ما بفهماند که تمام شما به منزلۀ اعضای یک پیکر و یک شخص هستید.  اگر به دیگران سلام کنی، انگار که به خودت سلام کرده‏ای. باید این طور رفتار کنید.23
پانوشت‌ها:
1- متن کامل این حدیث که از امام صادق روایت شده است، چنین است: «فِی التَّوراةِ مَكتوبٌ: يَابنَ آدمَ! تَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قَلبَکَ غِنىً وَ لا أكِلکَ إلى طَلَبِکَ وَ عَلَیَّ أن أسُدَّ فاقَتَکَ وَ أملَأَ قَلبَکَ‏ خَوفاً مِنّی‏، وَ إن لاتَفَرَّغ لِعِبادَتی أملَأ قَلبَکَ شُغلاً بِالدُّنيا ثُمَّ لا أسُدُّ فاقَتَکَ، وَ أكِلُکَ إلى طَلَبِکَ؛ در تورات نوشته شده است: اى پسر آدم! خود را وقف عبادت من گردان تا دلت را از بى‏نيازى آکنده سازم و تو را به خواسته‏ات وا نگذارم، و بر من است که درِ نیازمندى را به روى تو ببندم و دلت را از ترس خود لبریز سازم. اگر خود را وقف عبادت من نسازى، دلت را از گرفتارى به دنیا پُر می‏کنم. سپس درِ نیاز را به رویت نمی‏بندم و تو را به خواسته‏ات
وا می‏گذارم» (الکافی: ج۲ ص۸۳ ح۱).  2- ر. ک: ص۱۹۴ (حلّ مشکل علمی).   3- مواعظ: ج۳ ص۷۴.   4- ظاهراً مقصود، مرحوم حاج هادی مقدّس تهرانی‌(متولّد ۱۲۸۰ ش) فرزند میرزا حسن فشندی‌(فشمی) و برادر حاج شیخ علی حسامی است. او از وعّاظ تهران و از شاگردان حاج شیخ مرتضی زاهد بوده و به گفتۀ مرحوم آیت‌الله حق‏شناس در زمان حیات ایشان از دنیا رفته و قبر وی در قبرستان بیات قم است‌(مواعظ: ج۲ ص۱۵۱). گاهی ایشان با مرحوم آیت‌الله شیخ محمّد‏هادی تهرانی معروف به مقدّس تهرانی (م ۱۳۲۱ ق) که در نجف مدفون است، اشتباه گرفته می‏شود.   5- مواعظ: ج۱ ص۱۳۷. در مصاحبۀ حجت‌الاسلام غلامحسن بخشی، این جریان، بدون آوردن نام آقای حاج مقدّس آمده است.   6- مواعظ: ج۲ ص۱۳۷.   7- به نقل از آقای حسین واحدی.   8- مواعظ: ج۱ ص۸۵.   9- «احمق‏ترینِ احمق‏ها، کسى است که نفْس خویش را دنباله‏روِ هوس سازد و از خداوند متعال، [تحقّقِ‏] آرزوهاى ناشدنى را بخواهد» (التفسیر المنسوب إلی الامام العسکری: ص۳۸ ح۱۴).   10- مواعظ: ج۴ ص۱۵۰. نیز، ر. ک: ج 4 ص۱۸۸.   11- مواعظ: ج۳ ص۱۲۶.   12- الأمالی، مرتضی: ص۳۸.   13- ر. ک: جامع السعادات: ج۱ ص۲۷۲. گفتنی است که ملّا احمد نراقی- نیز این روایت را به صورت شعر معنا کرده است (ر. ک: مثنوی طاقدیس: بخش ۱۴۵ حدیث «اکثر اهل الجنّة البلهاء).   14- المحجّة البیضاء: ج۶ ص۱۳۴.   15- هفت شهر عشق: ش ۸.   16- {و اگر [مردم‏] در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان مى‏نوشانیم} (جن: آیۀ ۱۶).   17- اشاره است به این روایت از امام باقر علیه‌السلام که در تفسیر آیۀ یاد شده فرمود: «يَقولُ: لَأَشرَبنا قُلوبَهُمُ الإيمانَ، وَ الطَّريقَةُ هِیَ ولايَةُ عَلیُِّ بنِ أبی طالِبٍ وَ الأَوصياءِ: [خداوند] می‏فرماید: ایمان را در دلشان جایگزین می‏کنیم و طریقه، همان ولایت على بن ابى طالب و اوصیای او: است» (الکافی: ج۱ ص۴۱۹ ح۳۹).   18- مواعظ: ج۲ ص۳۱ - ۳۲.   19- مقصود، روایتی ضعیف‌السند است که علّامه مجلسی آن را از کتاب زوائد الفوائد سیّد ابن طاووس و کتاب المحتضر شیخ حسن بن سلیمان، در فضیلت روز نهم ربیع‌الأوّل نقل کرده است. در این روایت طولانی، این روز، روز از دنیا رفتن خلیفۀ دوم و روزی دانسته شده که به همین مناسبت از شیعیان، رفع قلم شده است. در بخشی از این روایت‌(طبق نقل سیّد ابن طاووس) آمده است که امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمود: «لَقَد حَدَّثَنی أبی أنَّ حُذَيفَةَ بنَ اليَمانِ دَخَلَ فی مِثلِ هَذَا اليَومِ عَلى جَدّی رَسولِ‌الله ... وَ يَقولُ ... أوحَى الله إلَیَّ: ... أمَرتُ الكِرامَ الكاتِبينَ أن يَرفَعُوا القَلَمَ عَنِ الخَلقِ فی ذَلِکَ اليَومِ وَ لا يَكتُبونَ شَيئاً مِن خَطاياهُم كَرامَةً لَکَ وَ لِوَصِيِّک‏؛ پدرم برایم حکایت کرد که در چنین روزی (نهم ربیع‌الأوّل) حُذیفه بر جدّم رسول خدا صلی‌الله علیه و آله وارد شد... و فرمود:... خداوند به من وحی نمود که به جهت بزرگداشت تو و وصیّ تو، به فرشتگان بزرگواری که کارشان نوشتن اعمال بندگان است،‏ دستور داده‏ام که در این روز، چیزی را برای مردم ثبت نکنند و چیزی از اشتباهات آنان را ننویسند» (بحار الأنوار: ج۹۵ ص۳۵۳ ح۱). عبارت «فی ذلِکَ اليَومِ»، طبق نقل حسن بن سلیمان «ثَلاثَةَ أيّامٍ مِن ذلِکَ اليَوم‏» است (بحارالأنوار: ج۳۱ ص۱۲۵). 
همچنین در ادامۀ روایت، از امیر مؤمنان علیه‌السلام نقل شده که یکی از نام‏های این روز، «يَومُ رَفعِ القَلَم» است.  20- در روایتی با سند معتبر از امام صادق  علیه‌السلام آمده است: «العَبدُ المُؤمِنُ إذا أذنَبَ ذَنباً أجَّلَهُ‌الله سَبعَ ساعاتٍ فإنِ استَغفَرَ الله لَم يُكتَب عَلَيهِ شَی‏ءٌ وَ إن مَضَتِ السّاعاتُ وَ لَم يَستَغفِر كُتِبَت عَلَيهِ سَيِّئَةٌ؛ هر گاه بندۀ مؤمن گناهى کند، خداوند هفت ساعت به او مهلت مى‏دهد. اگر از خدا آمرزش خواست، بر او نوشته نمى‏شود و اگر این ساعت‏ها بگذرد و آمرزش نخواهد، یک گناه برایش نوشته می‏شود» (الکافی: ج۲ ص۴۳۷ ح۳).   21- به نقل از حجّت‌الإسلام صدر‌الدین نخچی.   22- «هنگامی که داخل خانه‏ای شدید، بر خویشتن سلام کنید؛ سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه» 
(نور: آیۀ ۶۱).   23- مواعظ: ج۲ ص۱۹۶.