اخبار ویژه
ته توهم را درآوردند
دو قورت و نیمشان هم باقی است
محکوم فروش اطلاعات به بیگانگان، در یک فرافکنی آشکار مدعی شد تصورات برخی نمایندگان مجلس و حامیان آنها در حاکمیت، توهمی و خیالپردازانه است.
عباس عبدی نوشت: «ذهنیت هُورَقلیایی در امر فلسفه سیاسی بسیار تجریدی است و به جای پرداختن به مسایل مردم مثل اقتصاد و اجتماعیات و حقوق و... به مفاهیمی انتزاعی و کلان مثل حقیقت مطلق، معنای زندگی و... میپردازد. ولی این تنها ویژگی آن نیست، بلکه خیالپرداز هم هست و جهانی که در ذهن دارد هیچ ارتباطی با واقعیت ندارد و به کلی دور از واقعیات ملموس است. این نگرش بیش از اینکه علمی و واقعگرا باشد، ریشههای عرفانی (از نوع منفی آن) دارد و یکی از خطراتی است که جوامع را تهدید میکند و بیش از همه ایران عزیز در خطر تهدیدات این ذهنیت خیالبافانه است. برای اثبات این امر به دو نقل قول مستقیم و غیرمستقیم اشاره میکنم. اخیراً فرزند یکی از مقامات نظامی در گفتوگویی اظهار داشت که: «در دولت رئیسی، رئیس گروه مشاوران وزیر خارجه، در حضور وزیر بحثی را مطرح کرده بود که ما در نظام بینالملل پنج قدرت داریم: آمریکا، روسیه، چین، اتحادیه اروپا و ایران! بنده تعجب کردم و تابهحال ندیده بودم کسی بگوید ما قدرت بینالمللی هستیم. اما در اینجا شگفتی ما به پایان نرسید و ایشان در ادامه گفت، اتحادیه اروپا که پیر شده و در حال نابودی است، آمریکا در حال فروپاشی است، روسیه با حمله به اوکراین نابود شد، چین هم با مشکلات جدی مواجه است، بنابراین ابرقدرتی در جهان جز جمهوری اسلامی باقی نمانده است. هیچکس هم در آن جلسه خندهاش نگرفت، جز من و شخص کناردستیام.»
وی به خوبی رویکرد خیالبافانه گوینده را نقل کرده، ولی مهمتر از آن، جا و واکنشی است که دیگران در برابر آن ابراز داشتهاند. بیان این اظهارات خیالبافانه و مضحک در جلسهای در بالاترین سطح وزارت امورخارجه و مهمتر از آن عدم واکنش مناسب از سوی حاضرین نسبت به آن، نشان میدهد که ذهنیت هُورَقلیایی و خیالبافی منحصر به یک فرد نیست، بلکه یک مجموعهای در این قالب رفتار میکردند. این جماعت هم اکنون هم در برخی نهادها مثل مجلس دست بالا را دارند، و هر روز با همین ذهنیت که برای اداره کشور بیش از یک بیماری تلقی میشود؛ در حال سیاستگذاری و انتقاد هستند. درباره این نوشته باید گفت که، اولاً «البینه علی المدعی». اینکه ادعای یک گوینده (صرفاً به اعتبار معروف بودن پدرش) مورد استناد قرار بگیرد، دلیلی برای مبنا قرار دادن و تحلیل کردن نمیشود. سند ادعای گوینده (ایران تنها ابرقدرت است) کجاست؟ هرکس مدعی است در جمع مشاوران وزارت خارجه دولت رئیسی گفته شده ایران تنها ابرقدرت جهان است، باید سند رو کند.
ثانیاً روزنامه انگلیسی گاردین که مواضع ضدایرانیاش کاملاً روشن است، دیماه دو سال قبل (همزمان با ریاست جمهوری شهید رئیسی) یادداشتی به قلم سایمون تیسدال سردبیر خارجی خود منتشر کرد با عنوان «آمریکا دیگر بزرگترین قدرت خاورمیانه نیست، ایران است».
ثالثاً، اتفاقاً طیف متبوع نویسنده زنجیرهای، متهم بزرگ توهماندیشی و خیالبافی است؛ به عنوان نمونه:
- آمریکا کدخداست و بستن و توافق با کدخدا راحتتر است.
«- همه تحریمها با توافق، یکجا لغو (و نه تعلیق) میشود. تحریمها به تاریخ پیوست و دیگر برنخواهد گشت.
- امکان ندارد؛ آمریکا نمیتواند از برجام خارج شود.
- مذاکره با آمریکا و اروپا، سایه تحریم و تهدید را از سر کشور دور میکند.
- امضای کری و ترامپ تضمین است.
- امضای ترامپ، واقعاً تضمین است(!)
دونالد ترامپ، حُرّ بن یزید ریاحی است(!)
- ۲۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی با توافق برجام جذب کشور میشود. ۱۵۰ میلیارد دلار اموال بلوکه شده به کشور برمیگردد.
توافق با ترامپ، نزدیک است؛ ۲۰۰۰ میلیارد دلار سرمایه خارجی جذب خواهد شد و شراکت با آمریکا برقرار میشود(!)
- مذاکره با ترامپ، سایه تهدید و جنگ را از سر کشور بر میدارد(!)
- میان اسرائیل و آمریکا، شکاف وجود دارد. موفق شدیم میان آنها شکاف بیندازیم.
- رئیسجمهور فرانسه به من (روحانی) گفت که نگران اشتغال جوانان ایران است.
- و...
اسرائیل هم مثل عربستان و آمریکا
از عهده یمن بر نمیآید
اندیشکده آمریکایی با تأیید اظهارات مقامات یمن میگوید اسرائیل در یمن، با آتش بازی میکند و جنگ برایش فرسایشی شده است.
نشریه «ریسپانسیبل استیت کرفت» وابسته به اندیشکده کوینسی در تحلیل خود نوشت: بعد از حمله اسرائیل به یمن، محمد البخیتی، از مقامات ارشد انصارالله گفت: «جنگ وارد مرحلهای تازه شده است.» این مقام، اشتباه نمیگوید. این حمله، نشانه تغییری بنیادین در چینش این جنگ فرسایشی دوساله بود، بین پیشرفتهترین ارتش منطقه از لحاظ فناوری و مقاومترین نیروی چریکی منطقه.
کاتالیزور این درگیری، جنگ در غزه بود که به یمنیها، سوخت ایدئولوژیک و فرصت سیاسی لازم را داد تا خودشان را متحول کنند. آنها نقش همبستگی با فلسطین را به عهده گرفتند و با این کار، از یک بازیگر تهدیدآمیز منطقهای، به نیرویی که در سطح جهانی بازی را به هم میزند، تبدیل شدند، به سمت اسرائیل موشک شلیک کردند و یکی از حیاتیترین مسیرهای کشتیرانی جهان را تحت اختیار گرفتند.
بازی در ماه مه، تغییر خطرناکی کرد، وقتی دولت ترامپ، مشتاق به راه خروجی از یک کارزاری پرهزینه و بیاثر هوایی، آتشبسی غافلگیرانه با حوثیها برقرار کرد. این توافق که با وساطت عمان حاصل شد، ساده بود: ایالات متحده دست از بمباران اهداف حوثی برمیدارد و حوثیها حمله به کشتیهای آمریکایی را متوقف میکنند. این توافق در واقع، موفقیتی تبلیغاتی برای حوثیها بود و به آنها اجازه داد، بگویند با یک ابرقدرت چهرهبهچهره شدهاند و تکانی نخوردهاند.
برای آمریکا، این خروجی محاسبهگرانه بود که توقف هزینهها را بر هدف پیشتر اعلامشده، یعنی «نابودی» گروه، اولویت داد. نکته مهم اینکه این توافق بدون مشورت با اسرائیل حاصل شد. برای اسرائیل، اقدام یکجانبه آمریکا به این معنا بود که برای مواجهه با حوثیها تنها گذاشته شده است.
حمله به کابینه حوثیها، نمایش دسترسی اطلاعاتی بود اما درباره اهمیت اهداف بحث هست. اسرائیل نهتنها زیرساختهای یمن را هدف میگیرد، بلکه مجبور میشود با دشمنی دوردست و مقاوم طرف شود که تابآوری بالایی برای تلفات دارد و توانایی ثابتشدهای برای انطباق. برخلاف میدان محدود نبرد در غزه یا جنوب لبنان، یمن کشوری وسیع و کوهستانی است و حوثیها هنر اختفاء و جنگ نامتقارن را به کمال رساندهاند.
بعید است جنگ هوایی، آنها را شکست دهد. این درسی است که در ماجرای مداخله هفتساله سعودیها حک شده. واشنگتن هم در جنگ هوائی کوتاهمدت و در نهایت بیحاصل، دوباره این درس را گرفت. قدرت هوائی بیفایده است و حمله زمینی هم غیرقابلتصور. در چنین شرایطی، اسرائیل مانده، بدون هیچ مسیر نظامی ممکن به پیروزی.
بهعلاوه، درگیری مستقیم با حوثیها، منابع و تمرکز اسرائیل را از مشغولیتهای اصلیاش دور میکند: حماس در غزه و نیز ایران و برنامه هستهایاش. حوثیها این را میفهمند. آنها مشغول جنگ فرسایشی اقتصادی و روانی هستند و میدانند که حتی حملات نمادین که تأثیرات نظامی جزئی دارند، فواید سیاسی عظیمی دارند. به آنها اجازه میدهد یمنیها را تحت آرمانی محبوب متحد کنند و تصویری از مقاومت قهرمانانه در مقابل جمعیت گستردهتر عرب به نمایش بگذارند.
این شرایط مانع از هرگونه راهبرد سیاسی یا نظامی علیه حوثیها میشود و آنها را بدون چالش، در جایگاه قدرت دو فاکتوی حاکم در شمال یمن بر جای میگذارد. نتیجه این وضعیت برای مخالفان حوثیها، بنبستی راهبردی است که مسیر خروج از آن روشن نیست. مسیر سیاسی عملاً از موضوعیت خارج شده است.
منطق درونی درگیری یمن، کاملاً در زیر سایه خصومتهای منطقهای رفته است. در چنین خلأئی، اسرائیل خود را گرفتار درگیریای مییابد که نمیتواند پیروز آن باشد. ایالات متحده صلح محدوده برای خود جدا کرده، به قیمت بیثباتی گستردهتر. تشدید این تقابل با اسرائیل، تنها به کار تعمیق سلطه انصارالله در یمن آمده است، یعنی تنها طرفی که از این نظم آشوبزده جدید، سود میبرد.
وقتی غربگرایان شکست عاطفی خود را
وارونه روایت میکنند!
روزنامه سازندگی ادعا کرد شعار نه شرقی نه غربی رنگ باخته است.
یاسر هاشمی در ارگان مطبوعاتی حزب کارگزاران نوشت: «برنامه سالگرد پیروزی مردم چین در جنگ جهانی دوم با رونمایی از دستاوردهای نظامی در حضور سران ۲۶ کشور جهان؛ تصویری از شکلگیری دوباره یک بلوک قدرت جدید در جهان را به نمایش گذاشت. حضور ایران، آن هم در غیاب کشورهای عربی منطقه و ترکیه، دیکته نانوشته سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در نگاه جهانیان قرار داد، رویدادی که یادآور یکی از بنیادیترین شعارهای انقلاب ۱۳۵۷ است: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی». شعاری که قرار بود، استقلال ایران را از هر دو بلوک شرق و غرب تضمین کند اما اکنون پس از ۴۷ سال، پرسشی جدی را پیش روی ما میگذارد؛ آیا ایران واقعاً راهی مستقل پیموده است؟
در بهمن ۱۳۵۷ انقلابی در ایران رخ داد که مهمترین وعدهاش، استقلال بود. آیتالله خمینی با صراحت اعلام کرد: «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» به این معنا که ایران نه دنبالهروی آمریکا باشد و نه زیر پرچم شوروی.
با فروپاشی شوروی در اوایل دهه ۱۹۹۰ جهان وارد دورهای تکقطبی شد که آمریکا در رأس آن بود. برای ایران این یک چالش بزرگ بود. دیگر بلوک شرقی وجود نداشت که با آن فاصله بگیرد و تنها رقیب باقیمانده، غرب و در رأسش آمریکا بود. در این دوران، سیاست «نه شرقی، نه غربی» عملاً به سیاست «ضدیت با غرب» تبدیل شد. چراکه شرق دیگر وجود خارجی نداشت و شعار استقلال به تدریج رنگ و بوی تقابل صرف با آمریکا گرفت.
از دهه ۱۳۸۰ به بعد با افزایش فشارهای هستهای و تحریمهای گسترده، ایران بیش از گذشته احساس نیاز به متحدان خارجی کرد. در شرایطی که هیچ کشور غربی حاضر به همکاری گسترده با ایران نبود، نگاهها به سمت شرق چرخید. روسیه تبدیل به تأمینکننده اصلی تسلیحات شد.
چین شریک اقتصادی اول ایران در خرید نفت و پروژههای زیربنایی شد. این همکاریها به دلیل ضرورت اقتصادی و سیاسی بود که نه تنها هیچ اشتراک ایدئولوژیک نداشت؛ بلکه از دینمداری و خدامحوری ایران تا بیخدایی و لائیک و بیمذهبی؛ فاصله از غرب تا شرق زمین است؛ اما به تدریج، چرخش به شرق به یک راهبرد رسمی تبدیل شد؛ آن هم در حالی که شعار اصلی انقلاب دقیقاً خلاف این وابستگی بود.
اکنون در دهه ۲۰۲۰ جهان بار دیگر نشانههای بازگشت به نوعی نظم دوقطبی یا چندقطبی را نشان میدهد. در این شرایط ایران عملاً جایگاه خود را در بلوک شرق جدید تعریف کرده است: عضویت در سازمان همکاری شانگهای، قرارداد ۲۵ ساله همکاری با چین و شراکت استراتژیک با روسیه در مسائل منطقهای و نظامی. این نشانهها حکایت از آن دارد که ایران پس از ۴۷ سال عملاً به یک اردوگاه جدید پیوسته است؛ اردوگاهی که در تناقض آشکار با شعار «نه شرقی، نه غربی» قرار دارد.
سؤال اصلی امروز این است: آیا ایران واقعاً استقلال خود را حفظ کرده است؟ یا تنها جابهجایی بلوکها رخ داده است؟ در حوزه اقتصاد، چین به بزرگترین مشتری نفت ایران و یکی از معدود روزنههای تجاری کشور بدل شده است. در حوزه نظامی همکاریهای امنیتی و دفاعی با مسکو و پکن بیش از هر زمان دیگری برجسته است.»
درباره این نوشته غیر کارشناسی عضو حزب کارگزاران گفتنی است که شعار نه شرقی به معنای عدم وابستگی سیاسی و ایدئولوژیک به یکی از دو ابرقدرت (آمریکا و شوروی) بود و نه به معنای عدم تعامل با کشورهای غربی و شرقی. به همین علت هم به جز آمریکا که اقدام به توطئهگری و براندازی (و سپس قطع روابط سیاسی) کرد، روابط کشورمان با همه کشورها برقرار بوده است.
منطق شرعی و عقلانی جمهوری اسلامی ایران، نفی سلطهگری و سلطهپذیری است و هر کشوری که این اصل را محترم بشمارد، میتواند طرف تعامل قرار بگیرد. در مقابل، آمریکا و غرب به ویژه پس از فروپاشی شوروی، ادعای کدخدایی جهان را مطرح کردند و بر شدت یاغیگریها در قالب جنگ افروزی و اشغالگری و تحریمهای گسترده و ترور و خرابکاری و حمایت از براندازی افزودند و طبیعی بود که مورد انزجار ملت و نظام اسلامی قرار بگیرند.
در مقابل، شوروی به معنای ابرقدرت سلطه وجود خارجی نداشت و تجزیه شده بود. ضمن این که منافع مشترک با کشورهایی مانند چین و روسیه قابل تعریف است و هر قدر هم جلوتر آمدهایم، یاغیگری آمریکا و امکان تعاملات سودمند با چین و روسیه بیشتر شده است. از روابط اقتصادی ضد تحریمی تا استفاده از ظرفیت آنها برای مقابله با فشارهای سیاسی غرب در مجامع جهانی و شورای امنیت. اکنون در حالی که آمریکا در کنار رژیم صهیونیستی، در طرف اقدام نظامی علیه ایران قرار گرفته و میز مذاکره را هم بمباران کرده، چین و روسیه این اقدام نظامی را محکوم کرده و با توسل اروپا به مکانیسم ماشه مخالفت کردهاند. آیا فهم این تفاوت بزرگ برای حزب کارگزاران این قدر دشوار است یا اینکه بنا دارند شکست عشقی و عاطفی در دلسپردگی یکطرفه به غرب را وارونه روایت و فرافکنی کنند؟!