انگشترِ پدر دختری
مریم عرفانیان
دیشب از بس پیگیر وضعیت جنگ در نرمافزار ایتا بودم تا صبح خوابم نبرد. چشم که باز کردم، خبر شهادت داماد یکی از دوستانم را توی بمباران شب قبل در اصفهان دیدم. صبح، شهر امن و امان بود. در حال رفتن به حرم، برای دیدار خصوصی تولیت محترم آستانقدس دعوت شدم. همسر شهید مقاومت (که در حال نوشتن کتابش هستم) و دخترانش نازنین زهرا، نازنین فاطمه و ریحانه که از کالیفرنیا آمده بودند هم، در این دیدار حضور داشتند.
بعد از دیدار رفتیم رواق امامخمینی (ره). پیکر شهدا را آورده بودند آنجا . جالب اینکه پیکر داماد دوستم در میان شهدا بود.
جمعیت یکصدا شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر دادند.
به نازنین فاطمه (دختر وسطی شهید) نگاه کردم. سال ۲۰۱۳م (۱۳۹۲) در آمریکا دنیا آمده بود و میدانستم شهروند آنجاست. قرار بود برگردد آمریکا، آن هم با این اوضاع! سرم را به گوشش نزدیک کردم و گفتم: «خشم این جمعیت به خاطر کارهای دولت آمریکاست نه مردمش... مردم آمریکا چه گناهی کردن گیر ترامپ دیووونه افتادن.»
تا به رئیس جمهور کشورش گفتم «دیوانه»؛ خندید. آهسته سر تکان داد و گفت: «خودم میدونم خاله ...»
بعد هم به انگشتری که حاج آقای مروی، تولیت آستانقدس هدیه داده بود، چشم دوخت. انگشتری که مرا به یاد پدر شهیدش میانداخت که ۲ آذر ۱۴۰۳ در لبنان بر اثر اصابت موشک اسرائیل به شهادت رسید.