کد خبر: ۳۱۷۷۱۸
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۱۹:۱۸

احتجاجات امام صادق(ع) با کمونیست زمان

طاهره عظيم‌زاده تهراني

عبدالكريم بن ابي العوجا، يكي از افرادي است كه در سده دوم هجري/ هشتم ميلادي به زنديق یا ماتریالیست معروف بودند.
 وي بدون ترس، در مراكز مقدس مسلمانان حاضر شده، به اظهار عقايد خود مي‌پرداخت. گفت‌وگوهاي او با امام صادق(ع) و شاگردان ايشان، شيوه استدلال جعفر بن محمد(ع) را با كساني كه به آفريدگار اعتقاد نداشتند، نشان مي‌دهد. آنچه در پی می‌آید بیان مناظرات امام صادق(ع) با این فرد است. وی با اینکه با امام مباحثات کلامی و عقیدتی متعددی انجام داده بود اما هیچ‌گاه به راه راست در نیامد و از پذیرش دین حق سر باز زد. 
آنچه در این مناظرات حائز اهمیت است نحوه برخورد امام صادق با صاحبان عقاید باطل با سعه‌صدر بالا و هدایت آنها با شیوه استدلالی و برهانی است که الگویی برای پیروان حق و حقیقت به شمار می‌رود.
اين مقاله از فصلنامه تاریخ اسلام شماره 28 (با تلخیص) انتخاب شده است.
****
عبدالكريم بن ابي العوجا،(1) از زنديق‌هاي مشهور سده دوم هجري بود و در زمره تميم بصره و از قبيله بكربن وائل شمرده مي‌شد.(2) پدرش قريظ بن حجاج، پس از آنكه در بين قوم خود به قتل متهم شد، به خراسان رفت و در آنجا به ابي العوجا مشهور گرديد.(3) وي در زمان فعاليت‌هاي ابومسلم، جاسوس دوجانبه بود و با هر دو گروه مروانيان و عباسيان ارتباط برقرار كرد، به همين علت متهم شد و به قتل رسيد.(4) 
عبدالكريم، شاگرد حسن بصري (د: 11ه/728م) بود، ولي از آنجا كه در سخنان حسن بصري در باب «جبر و اختيار» تناقض‌هايي مشاهده كرد، از او جدا گرديد.(5) وي به شهرهاي مكه، مدينه و سرانجام كوفه سفر كرد. علت رفتن او به كوفه دقيقاً روشن نيست، اما گفته شده است كه چون جوانان و خردسالان را فريب مي‌داد، مورد تهديد عمرو بن عبيد، متكلم مشهور، (د: 14ه/761م) قرار گرفت و ناگزير به كوفه گريخت.(6) والي كوفه، ابوجعفر محمد بن‌ سليمان او را دستگير كرد و در سال 155ه/177م به قتل رساند.(7) بلاذري، علت قتل او را بي‌احترامي به قرآن، مسخره كردن نماز و به كار بردن كلمات زنديق‌ها ذكر كرده است.(8) 
سخناني بين امام صادق(ع) و ابن‌ابي‌العوجا رد و بدل شد كه در منابع متقدم شيعه، چون اصول كافي از كليني (د: حدود 328ه/939م)، توحيد از شيخ صدوق (د:381ه/991م)، امالي از سيد مرتضي (د: 436ه/1044م)، احتجاج از طبرسي (د:560ه/1164م) و نيز در آثار شيخ مفيد (د:413ه/1022) و شيخ طوسي (د:460ه/1067م) آمده است. 
عقايد ابن‌ابي‌العوجا 
ابن‌ابي‌العوجا در تاريخ، به فردي دهري،(9) ملحد(10) و بيش از همه زنديق،(11) مشهور است. زنديق در گستره زماني، معاني گوناگوني داشته است.(12) اين كلمه، پيش از اسلام در ايران و عربستان رواج داشت و غالباً به پيروان ماني گفته مي‌­شد. به نظر مي­‌رسد كه اعراب حيره، سبب آشنايي عرب‌­ها با زنديق‌­ها شده بودند. جالب توجه اين­كه اغلب مخالفان پيامبر(ص) در مكه به زندقه منسوب بوده­‌اند.(13) در سده‌­هاي نخست اسلامي هم «زنديق» غالباً به پيروان ماني گفته مي‌­شد. مهدي عباسي (خلافت 169- 158ه/784- 774م)، مهم‌ترين وظيفه خود را مبارزه با زنديق­‌ها مي‌­دانست. وي آنان را كساني خوانده است كه مردم را به اموري فريبنده با ظاهري بس آراسته و نيكو دعوت مي‌كنند.(14) 
عبدالكريم ابن‌ابي‌العوجا در گفت‌وگوها و سخنان متعدد، به رد خداوند و مخلوق بودن انسان معتقد بود. او پيامبر(ص) را قبول نداشت، ولي سؤالاتي درباره آن حضرت مطرح نساخت؛ با آنكه امام صادق(ع) از او خواست كه اگر درباره پيامبر و كار او شك دارد، سؤال كند، جوابي نداد(15) و در واقع عقل او در شخصيت پيامبر(ص) متحير و درمانده بود. وي به خصلت‌هاي نيكوي پيامبر اشاره مي­‌كرد، ولي ترجيح مي­‌داد كه اين بحث را رها كند و به مطالب ديگر بپردازد.(16) ابن‌ابي‌العوجا درصدد بود، كه با جست‌وجو در موارد متناقض قرآن، آن را رد كند. وي همچنين منتقد حج و قوانين ديگر اسلام بود. علي­‌رغم اين عقايد، گاه به اسلام تظاهر مي‌کرد؛ از اين‌رو سيد‌مرتضي امثال او را كه با تظاهر به اسلام، در نهان مقاصد باطني خود را اجرا مي­‌كردند، براي اسلام و مسلمانان خطري بزرگ دانسته است.(17) 
ابن‌ابي‌العوجا براي محكوم كردن امام صادق(ع) بارها نزد ايشان مي‌­آمد و با امام بحث­‌هايي انجام مي‌­داد. امام صادق(ع) پس از مباحثات متعدد با او، اعلام كرد كه [وي] نسبت به اسلام، كوردل است و مسلمان نمي­‌شود.(18) 
گفت‌وگوهاي امام صادق(ع) و ابن‌ابي‌العوجا 
زمان و چگونگي آشنايي امام صادق(ع) با ابن‌ابي‌العوجا مشخص نيست. اغلب گفت‌وگوهاي امام صادق(ع) با او در مكه بوده؛ بنابراين به نظر مي‌­رسد كه ابن‌ابي‌العوجا در موسم حج به مكه رفته و با امام(ع) سخن گفته است. مواردي نيز وجود دارد كه شاگردان امام صادق(ع) سؤال ابن‌ابي‌العوجا را نزد امام مطرح كرده و جواب آن حضرت را به او رسانده‌­اند. 
نخستين و مهم‌ترين بحث‌­هاي او با امام ششم(ع) درباره پروردگار بوده است. در ايام حج، هنگامي كه ابن‌ابي‌العوجا، امام صادق(ع)، ابن‌مقفع و فرد ديگري در مسجدالحرام نشسته بودند و ابن‌مقفع از دانش امام صادق(ع) سخن گفت، ابن‌ابي‌العوجا براي اينكه اثبات كند ابن‌مقفع نادرست مي‌­گويد و جعفر بن محمد(ع) داراي آن عظمت علمي كه ابن‌مقفع مي‌­پندارد، نيست، تصميم گرفت با امام بحث كند و ايشان را بيازمايد، براي همين به نزد امام آمد و اين صحبت­‌ها در روزهاي بعد نيز ادامه يافت. سؤال ابن‌ابي‌العوجا از امام اين بود كه اگر خدايي هست چرا بي­‌واسطه، خود را به مردم نشان نمي­‌دهد و آنها را به‌پرستش خود نمي­‌خواند تا حتي دو نفر از مردم با هم اختلاف نكنند؟ امام(ع) با ايراد به اين ديدگاه، فرمودند: قدرت خداوند در طبيعت نمايان است و ابن‌ابي‌العوجا با مراجعه به خويش قدرت او را خواهد يافت و در به وجود آمدن، مرگ، پيري، شادي، خشم و حالت­‌هاي ديگر، وجود او ديده مي­‌شود.(19) 
روز ديگر ابن‌ابي‌العوجا به مجلس امام آمد، اين‌بار امام با تشويق او به سؤال فرمودند: من درِ پرسش را به روي تو باز مي­‌كنم و از او خواستند كه بيان كند اگر ساخته شده بود، چگونه بود؟ وي با ذكر ويژگي­‌هاي مصنوعات (ساخته‌شده‌ها)، به ابعاد دراز، پهن، گرد و... اشاره مي‌كند. امام مي‌فرمايد: اگر براي مصنوع، صفتي جز اينها نداني، بايد خودت را هم مصنوع بداني، زيرا همين ويژگي‌­ها در وجود تو نيز ديده مي­‌شود. 
نكته جالب توجه، روش امام(ع) در بحث است؛ آنجا كه ابن‌ابي‌العوجا مي­‌گويد كه اين سؤال را هيچ‌كس پيش از تو نپرسيده و كسي بعد از تو هم نخواهد پرسيد. امام مي‌­فرمايد: فرضاً بداني در گذشته از تو نپرسيده، از كجا مي­‌داني كه در آينده هم نمي­‌پرسند. ايشان با اين سخن، كوته‌فكري­‌ها و پيش‌­داوري­‌هاي نادرست را كه بسياري از مردم به آن گرفتارند، محكوم مي­‌كند. در اينجا امام(ع) با استفاده از تمثيل در استدلال خود، مطالب را به صورت تجربي تبيين مي‌­فرمايد: بگو بدانم اگر تو كيسه جواهري داشته باشي؛ در حالي كه جواهر را نديده و نمي­‌شناسي و كسي بگويد در كيسه تو اشرفي است و تو بگويي نيست و او بگويد اشرفي را براي من تعريف كن و تو اوصاف آن را نداني، آيا تو مي‌­تواني ندانسته بگويي اشرفي در كيسه نيست؟ گفت: نه. امام فرمود كه وسعت جهان هستي از كيسه جواهر بزرگ‌تر است شايد در اين جهان مصنوعي باشد، تو كه صفت مصنوع و غيرمصنوع را نمي­‌داني، چگونه مي­‌تواني وجود آن را انكار كني؟ 
ادامه بحث در روز سوم مطرح شد. اين‌بار ابن‌ابي‌العوجا از امام پرسيد: دليل بر حدوث اجسام چيست؟ ظاهراً مقصود او بحث مشهور «حدوث و قِدَم» ماده بود كه بحث­‌هاي دامنه‌داري بين دانشمندان طبيعي و علماي مسلمان به وجود آورده بود. امام(ع) دليل حدوث اجسام را تغيير شكل، بزرگ و كوچك‌شدن، و انتقال آنها به حالت ديگر ذكر كردند، زيرا اگر جسمي قديم باشد، نابود و متغير نمي‌­شود و دو صفت ازلي و عدم با حدوث قِدَم با هم در يك چيز جمع نمي‌گردد. عبدالكريم فرض را بر اين مي­‌گذارد كه اگر اجسام همه به كوچكي خود باقي بمانند، چگونه به حدوث آنها استدلال مي­‌كني؟ امام در اينجا بر توجه به واقعيت تأكيد مي­‌كنند و اينكه فرض خيالي درست نيست، زيرا بحث ما درباره همين جهان موجود است نه جهان ديگر. اگر اين جهان را برداريم و جهان ديگري جاي آن بگذاريم، اين جهان نابود شده و همين نابود‌شدن و به وجود آمدن جهان ديگر، دلالت بر حدوث دارد. البته در آن حالت هم امام پاسخ او را مي‌دهد.(20) 
سال بعد دوباره ابن‌ابي‌العوجا به مكه آمد و امام(ع) از او پرسيد: آيا به عقايد قبلي خود باقي است و چون جواب شنيد كه بله، در برابر ابن‌ابي‌العوجا كه مي‌­خواست بحث را شروع كند، فرمود: در حج جدال نيست. امام با اين سخن نشان داد كه او درصدد يافتن حقيقت نيست، بلكه به مجادله مي­‌پردازد و سخني فرمود كه سال قبل نيز در جلسه اول، بحث با ابن‌ابي‌العوجا را با آن سخن شروع كرده بود: «اگر حقيقت و فرجام كار چنان باشد كه تو گويي- در صورتي كه چنين نيست- ما هر دو در آخرت پيروزيم. اما اگر وضع چنان باشد كه ما مي­‌گوييم- و اين چنين نيز هست- آنگاه ما در سراي ديگر نجات يابيم و تو هلاك شوي.»(21) 
دكتر زرين­‌كوب اين سخن حكمت‌­آميز را صورتي از بيان معروف پاسكال،[Pascal] دانشمند فرانسوي، دانسته است كه حكماي اروپا «شرطيه پاسكال»
[Paride Pascal] خوانده‌اند؛ در حالي كه قرن‌­ها پيش از پاسكال، امام صادق(ع) آن را مطرح كرده و مسلمانان با آن آشنا بوده‌­اند.(22) 
در روايت ديگر آمده است كه در هنگام مراسم حج، ابن‌ابي‌العوجا، ابن طالوت، ابن اعمي، ابن‌مقفع و چند تن از زنديقان در مسجدالحرام گرد آمده بودند، امام صادق(ع) نيز حضور داشتند. آن گروه از ابن‌ابي‌العوجا خواستند نزد امام رفته و با بحث‌هاي خود او را محكوم و رسوا كند. زمان اين بحث دقيقاً مشخص نيست؛ ممكن است پس از بحث قبلي بوده باشد، زيرا در آن هنگام ابن‌ابي‌العوجا چهره امام را نمي‌شناخت. آنچه مشخص است اينكه اين بحث‌­ها پيش از سال 142ه (تاريخ مرگ ابن‌مقفع) بوده است. ابن‌ابي‌العوجا ابتدا از امام پرسيد: آيا اجازه پرسش به من مي‌­دهي؟ هر كه عقده­‌اي در دل دارد بايد بيرون اندازد. امام به او اجازه مي­‌دهد كه از هرچه مي­‌خواهد سؤال كند. وي از مسخره و غيرحكيمانه بودن حج و دور خانه خدا گشتن، سخن مي­‌گويد. امام پس از بيان حكمت حج به خداوند كعبه اشاره مي­‌كند. ابن‌ابي‌العوجا مي‌پرسد: چرا خدا غايب است؟ امام جواب مي‌دهد: چگونه غايب است كسي كه همراه خلق خود شاهد و گواه است و از رگ گردن به آنها نزدیک‌تر است.(23) 
ابن‌ابي‌العوجا كه خداوند را جسم تصور مي‌­كرد، پرسيد كه چگونه خدا مي­‌تواند هم در آسمان باشد و هم در زمين. امام در پاسخ فرمود: تو او را مخلوق در نظر گرفتي كه چنين سؤالي مي‌كني؛ در حالي كه هيچ‌جا از خدا خالي نيست و هيچ‌جا او را فرا نگيرد و هيچ مكاني نزدیک‌تر از مكان ديگر نيست.(24) بار ديگر درباره بي­‌نيازي خداوند از امام(ع) سؤال كرد و امام پاسخ او را داد.(25) امام حتي او را به نامش توجه داد و پرسيد كريم كيست كه تو بنده او مي‌­باشي؟(26) اما اين بحث­‌ها سبب نشد كه ابن‌ابي‌العوجا از عقايد خود دست بردارد.
شیوه استدلالی امام صادق(ع)
 وي همچنان به تكرار سخنان گذشته خود مي‌­پرداخت. روزي در حالي كه بين محراب و منبر پيامبر در مسجدالنبي نشسته بود و با دوستانش بحث مي­‌كرد به انكار خداوند پرداخت. در اين هنگام مطالب او به گوش مفضل بن عمرو رسيد و وي نتوانست تحمل كند و به او خطاب كرد كه ملحد شده­‌اي! در پاسخ او ابن‌ابي‌العوجا از شيوه برخورد امام صادق(ع) با خودش ياد مي­‌كند كه چگونه اين سخنان را شنيده و دشنام نداده و «او صاحب حلم و وزانت و خداوند عقل و متانت است. او را طيش و سفاهت و غضب از جا به در نمي­‌آورد. گوش مي‌­دهد سخنان ما را و مي‌شنود دلایل ما را تا آنكه ما آنچه در خاطر داريم، مي­‌گوييم و گمان مي‌­كنيم كه حجت خود را بر او تمام كرده­‌ايم». آنگاه با استدلال مختصر و محكم، كلام ما را پاسخ مي­‌دهد.(27) 
پس از اين صحبت­‌ها، مفضل نزد امام صادق(ع) رفته و امام، شيوه صحيح استدلال كردن را به او آموزش مي‌­دهند. روش استدلالي امام در اين جلسه­‌ها، تمثيلي و با تكيه بر عقل و علوم طبيعي بوده است. امام، كساني را كه مدبر عالم را تكذيب كرده و وجود آفات و شرور عالم را دستاويزي براي انكار خالق و تدبير و حكمت او تلقي مي‌كنند همچون كوراني توصيف كرده كه داخل خانه‌اي می‌شوند كه در نهايت استحكام و نيكويي بنا شده باشد و در آن فاخرترين فرش‌ها گسترده باشد و همه نيازمندي‌­هاي انسان، از انواع خوردني‌ها، نوشيدني‌ها، پوشاك و... در آن مهيا كرده باشند و هر چيزي را در محل خود قرار داده باشند، چون آنها وارد آن خانه شده و كورانه پا زنند در برابر ظرفي يا چيزي كه در جاي خود گذاشته شده و آنها ندانند براي چه در آن موضع گذاشته شده و براي چه مهيا شده، به خشم آمده و خانه و بنا كننده خانه را مذمت كنند.(28) 
ابن‌ابي‌العوجا درباره قرآن نيز با امام صادق(ع) گفت‌وگو كرده است. او درصدد بود كه جايگاه قرآن را در قلب مردم متزلزل کند؛ از اين‌رو با چهار تن از دوستانش درصدد نقض قرآن برآمدند و قرار گذاشتند كه در سال آينده در مكه جمع شوند و ربع قرآن را نقض و باطل سازند و بدين‌وسيله كل قرآن باطل شود؛ اما سال بعد كه دور هم جمع شدند، از ناتواني خود صحبت مي‌كردند، امام صادق(ع) بر آنها گذشت و آيه «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله»(اسرا/88) را تلاوت فرمود.(29) 
ابن‌ابي‌العوجا درخصوص آيه «كلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلوداً غيرها» (نساء/56) از امام صادق(ع) پرسيد: چه مي‌گويي درباره اين آيه كه «هرگاه پوست‌شان بسوزد، پوستي ديگر بر آنها بپوشانيم تا همواره عذاب را بچشند»، گناه پوست ديگر چيست؟ حضرت فرمود: واي بر تو! آن پوست دوم، همان پوست نخستين است در صورتي كه همان پوست اول نيست. آنگاه امام مثالي مي‌زند تا به فهم او نزديك‌تر باشد: اگر كسي خشت خامي را بشكند و خاك آن را در قالب بريزد و خشت ديگري بزند، اين خشت دوم همان خشت اول است، ولي خشت اول هم نمي‌باشد؛ همين‌گونه است بدن انسان.(30) 
تناقض‌یابی در قرآن
ابن‌ابي‌العوجا سعي مي‌كرد كه در قرآن تناقض بيابد. روزي از هشام بن حكم پرسيد آيا خدا حكيم است؟ و چون شنيد بله، گفت: پس از قول: «فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم ان لاتعدلوا فواحده» (نساء/ 3)، خبر بده؛ اگر اين آيه فرض است، با آيه: «لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم...» (نساء/ 129) تناقض دارد. خداوند كه حكيم است اين‌‌گونه سخن نمي‌گويد. هشام براي به دست آوردن پاسخ امام صادق(ع)، به مدينه رفت و امام فرمود: آيه «فانكحوا ما طاب...»، يعني در نفقه وليكن آيه «ولن تستطيعوا»، يعني در مودت و دوستي.(31) 
يكي از سؤالات ابن‌ابي‌العوجا از امام(ع) درباره گونه‌هاي مختلف مرگ مردم بود. امام(ع) جواب دادند: اگر علت مرگ مردم يكي بود، مردم ايمن بودند تا علت بيايد و خداوند دوست ندارد مؤمن چنين حالتي داشته باشد و از مرگ غافل باشد.(32) 
مسئله ديگري كه ابن‌ابي‌العوجا مطرح كرد، درباره ارث زن بود كه هنوز نيز مورد سؤال مي‌باشد؛ وي پرسيد: چرا زن كه ضعيف است يك سهم دارد و مرد قوي، دو سهم؟ امام فرمودند: زيرا اسلام جهاد و جنگاوری را از زن برداشته؛ مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است و در بعضي جنايات اشتباهي كه خويشاوندان خاطي بايد ديه بپردازند، زن از مشاركت با ديگران در پرداخت ديه معاف شده است؛ از اين‌رو، سهم زن در ارث از مرد كمتر است.(33) 
نتيجه 
ابن‌ابي‌العوجا، از زنديق‌هاي معاصر با امام صادق(ع) بود. او به ماوراءالطبيعه و معاد اعتقاد نداشت. همچنين وي به لاابالي‌گري و دهري‌گري گرايش داشت. علي‌رغم آنكه ابن‌ابي‌العوجا سعي كرده است كه استدلال‌هاي فلسفي و كلامي ارائه ‌دهد؛ در واقع بحث‌هاي او عقلاني و براي يافتن حقيقت نبوده، بلكه از تعصب به عقايد گذشته ناشي مي‌شده است. با اين همه، امام صادق(ع) از بحث با او خودداري نكردند؛ به وي آزادي اظهار عقيده، حتي عقايد متعصبانه و غرض‌آلود را دادند؛ او را به سؤال كردن تشويق و از اينكه گره و نكته‌اي در ذهن او مبهم باقي بماند جلوگيري كردند؛ شيوه بحث او (خبر دادن از آينده) و اينكه هيچ‌كس اين سؤال را نمي‌كند، غلط دانستند، زيرا او از آينده خبر ندارد و به جاي بحث‌هاي پيچيده و استفاده از اصطلاحات [مشكل علمي]، با آوردن نمونه‌هاي تجربي و تمثيلي و نيز ارائه استدلال منطقي به پاسخ پرداختند. اين شيوه، ابن‌ابي‌العوجا را به تمجيد از امام واداشت و او به عقل و متانت و سخنان معجزه‌آساي آن حضرت اعتراف كرد. 
________________________
1. به نام­‌هاي محمد بن ابي‌العوجا، ر.ك: اسماعيل بن عمر ابن كثير، البدايه و النهايه، تحقيق علي شيري (بيروت، داراحياء التراث العربي، 1408)، ج 10، ص 121 و همچنين به نعمان بن ابي‌العوجا نيز او را خوانده­‌اند، ر.ك: ابن النديم، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد (تهران، اميركبير، 1366)، ص 601.    2. احمد بن يحيي بلاذري، انساب الاشراف (دمشق، داراليقظه العربيه، 1998(، ج 3، ص105.    3. مؤلف نامعلوم، اخبار الدوله العباسيه (بيروت، دارالطليعه، بي­تا)، ص 389.    4. عبدالحسين زرين­‌كوب، تاريخ مردم ايران (تهران، اميركبير، 1367)، ص 75.    5. صدوق، توحيد (قم، جماعه المدرسين، 1378)، ص 753.   6. ابن حجرعسقلاني، لسان الميزان (بيروت، الاعلمي للمطبوعات، 1390ق/1971م)، ج4، ص 52.    7. محمد بن يعقوب الكليني در اصول‌كافي (تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ق) ج 1، ص 78 و صدوق در التوحيد، (قم، جامعه المدرسين، 1404ق) ص 298 نوشته­‌اند كه پس از صحبت با امام صادق(ع) در هنگام حج دچار دردي در ناحيه شكم گرديد و بعد در گذشت. ابن‌حجر عسقلاني در لسان الميزان، پيشين، ج 4، ص 52 تاريخ مرگ او را در سال 160ه ذكر كرده است.    8. بلاذري، پيشين، ج 3، ص 106.    9. مفضل بن عمرو، توحيد مفضل (تهران، صدر، بي­تا)، صص 9ـ10.   10. محمدبن عمر الرازي، المحصول في علم اصول الفقه (الرياض، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلاميه، بي­تا)، ج 4، ص 36.    11. محمدبن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوك (بيروت، الاعلمي، بي­تا)، ج 6، ص 799.   12. در اصل كلمه‌­اي فارسي است كه در سده‌هاي دوم تا چهارم/ هشتم تا دهم ميلادي، معاني گوناگوني يافت، ر.ك: جواليقي، المعرب (تهران، 1966م)، صص 7ـ166؛ مرتضي عسكري، صد و پنجاه صحابي ساختگي، ترجمه محمد سردارنيا (تهران، كوكب، 1361)، صص29ـ30؛ البته وجود زنادقه دستاويزي براي سياستمداران شد كه مخالفان‌شان را به اين نام بخوانند، براي همين نمي‌­توان همه كساني كه مورد اين اتهام واقع شده‌اند «زنديق» دانست.    13. عباس زرياب، سيره رسول‌الله (تهران، سروش، 1370)، ص 136.    14. طبري، پيشين، ج 6، ص 433. 
15. مفيد، الارشاد في حج علي العباد (بي­جا، دارالمفيد، 1413)، ج2، ص 201.    16. مفضل بن عمرو، پيشين، صص 7ـ 8.    17. شريف مرتضي، امالي المرتضي (قم، مكتبة آيت‌الله المرعشي النجفي، 1325ق/1907م)، ص 88.    18. كليني، پيشين، ج 1، ص 78.   19. همان، ج 1، ص 96،    20. همان، صص 77ـ76.    21. همان، صص 75و78؛ احمدبن علي الطبرسي، الاحتجاج، (النجف، دارالنعمان، 1386ق/1966) ج 2، ص 75.    22. زرين­‌كوب، كارنامه اسلام، پيشين، ص 102.    23. در خبر صدوق سخن از ابن‌مقفع نيست، بلكه فقط نوشته است: «فجلس اليه في جماعه من نظرائه»، صدوق، التوحيد، پيشين، ص 254. همو، من لايحضره الفقيه (قم، جامعه المدرسين، 1404ق)، ج 2، ص 749.    24. كليني، پيشين، ج 1، ص 171؛ صدوق، توحيد، ص 254.    25. ابوالقاسم الموسوي الخويي، معجم الرجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة (تحقيق لجنه التحقيق) (بي­جا، بي­نا، 1413ق) ج 40، ص 180.    26. ابن شهرآشوب، مناقب آل­ابي­طالب (النجف، الحيدريه، 1376ق/1956م)، ص 780.    27. مفضل، پيشين، ص 9ـ10؛ عباس القمي، الانوار البهيه في تواريخ الحجج الالهيه (قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق)، ص 158.   28. مفضل، بن عمرو، پيشين، ص 14.    29. مفضل بن عمرو، پيشين، ص 6؛ احمد بن علي الطبرسي، پيشين، ج 2، ص 42.   30. شيخ طوسي، الامالي، (قم، دارالثقافه، 1414ق) ص 581.   31. همو، تهذيب الاحكام، التحقيق حسن الخرسان (دارالكتب الاسلاميه، 1365)، ج 7، ص 420؛ المحقق البحراني، الحدائق الناضره، (قم، جماعه المدرسين، 1409)، ج 24، ص9ـ58.    32. ابن شهرآشوب، پيشين، ص 280.    33. طوسي، تهذيب الاحكام، پيشين، ج 9، ص 274.