برای ورود به فضای جدید در روایت انقلاب،خطر کردیم!
آرش فهیم
با توجه به اینکه مخاطب ما با یک هنرمند جوان و نوکار مواجه است، قبل از هر چیز خودتان را مختصر معرفی بفرمایید.
«علی صفار هرندی» هستم، متولد 1379 و دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی دانشگاه تهران؛ «هزار و یک روز انقلاب» اولین کار جدی من در حوزه ساخت فیلم مستند است. قبل از این فیلم هم فعالیت داشتم و کارهایی انجام داده بودم، اما نه در حد حرفهای و پخش عمومی.
«هزار و یک روز انقلاب» هم از منظر ساختار پیچیدهاش، هم بار سنگین پژوهشی و هم محتوای پرملاتش، به عنوان کار اول، سنگین به نظر میرسد! چه باعث شد تا نوشتن متن و کارگردانی این مستند بلند را بپذیرید؟
ورودم به این عرصه بیش از هر چیزی دغدغهمحور بوده؛ وقتی این کار پیشنهاد شد و با تهیهکنندگان این اثر صحبت کردیم و ایده مطرح شد، به واسطه درک اولیهای که از موضوع انقلاب اسلامی داشتم خیلی استقبال کردم و وارد فاز تولید شد.
این روزها تبلیغ میشود که جوانان و به خصوص دهه هشتادیها نسبت به انقلاب و تاریخ انقلاب نسبت و دغدغه چندانی ندارند. راستش، مستند «هزار و یک روز انقلاب» را هم که میبینیم، به آن نمیآید که فردی که آن را ساخته 22 سال بعد از پیروزی انقلاب متولد شده و تصور اولیه این است که کارگردان، در زمان انقلاب حضور داشته یا حداقل دهه شصتی باشد!
به نظرم اینگونه نظرات، برساخته است. چون من در حال زندگی در گروه همسالان خودم هستم و براساس تجربه این دریافت را دارم که این مفهوم که بچههای همنسل ما تعلق خاطری به پیگیری موضوعاتی نظیر تاریخ انقلاب ندارند، توسط گروههای مختلف برساخته شده است، مشاهدات من میگوید بخش زیادی از همنسلانم نسبت به تاریخ انقلاب و مسائلی از این قبیل دغدغهمند هستند.
شخص خودم هم به واسطه علائق شخصی سمت این موضوع رفته بودم و از دوره مدرسه، مطالعاتی درباره این ماجرا داشتم. به طور کلی، دوست دارم درباره موضوعی تحت عنوان «خاطره جمعی جامعه ایرانی» صحبت یا تحقیق کنم. بنابراین آمیزهای از مسئله، دغدغه و علاقه نسبت به این ماجرا باعث شد تا سمت این مستند بروم.
نقطه عزیمت فکری مستند «هزار و یک روز انقلاب»، بیانات رهبر انقلاب در تحلیل سرنوشت انقلابهای بزرگ دنیا بوده است. چقدر این بیانات در شکلگیری ایده اولیه و چارچوب نظری مستند «هزار و یک روز انقلاب» نقش داشت و چگونه از آن به یک سناریوی مستند رسیدید؟
بله. رهبر انقلاب در موقعیتهای مختلفی همنسلان من را به مطالعه تاریخ و مشخصاً تاریخ انقلاب دعوت کردهاند. درباره این مستند هم مشخصاً محرک اصلی من فرمایش آقا بود. خیلی برایم جالب بود که در نوع نگاه به تاریخ انقلاب اسلامی و ارزیابی تاریخ انقلاب از ابتدا تا الان، آقا یک پیشنهاد نظری ارائه میدهند که محدود به سالهای اخیر نیست، بلکه از دهه 60 مطرح شده بود که این البته در مستند هم ذیل مصاحبه با محمدجواد مظفر آمده است. این را بارها هم تکرار کردهاند؛ نمونه ویژهاش، روز قبل از پخش این مستند (14 خرداد 1404) بود که ایشان نسبت به انقلاب فرانسه، این موضوع را مطرح کردند. لذا تأکید مکرر آقا به این موضوع در مقاطع مختلف، هم ویژه بود و هم باعث شد احساس رسالت کنم تا محکمتر و با مداقه و تحلیلهای عمیقتری نسبت به این موضوع پیگیر باشم.
درباره فرآیند پژوهش و چگونگی انتخاب و پالایش حجم انبوهی از اسناد و اطلاعات برای رسیدن به این روایت متراکم و در عین حال جامع، توضیح دهید!
باید یادآور شوم، قبل از اینکه من وارد پروژه شوم، کار پژوهش شروع شده بود. بعد از آن بخش پژوهشی را به خصوص بخشی که ناظر بر تاریخ انقلاب اسلامی بود را تا حد زیادی خودم به عهده گرفتم. ما سه فاز پژوهشی داشتیم که بیشترین حجم کار هم مربوط به همین حوزه شد. ما هم نظریات علوم اجتماعی و علوم سیاسی درباره انقلابها را بررسی میکردیم و تطبیق این ساحت نظری با فرمایشات رهبری درباره انقلابها، پروسهای بود که برای پیشتولید اثر در بخش پژوهش طی شد.
کار پژوهش چقدر طول کشید؟
مجموعاً قریب به شش ماه فقط کار پژوهشی انجام دادیم.
در این مسیر آیا به درک تازه یا موضوعات شگفتانگیزی برخوردید؟
ویژهترین چیزی که میتوانم یاد کنم در تطبیق بین نظریاتی که مطرح شده با ساحت نظری آقاست. یعنی ما با یک ایده و ساحت نظری و طرح مستقل، منسجم، قابل اجرا و به معنای واقعی علمی از دهه 60 تا به حال از سوی رهبر انقلاب مواجه شدیم. این ثبات نظری ایشان و اینکه مبتنی بر دادههای واقعی تاریخی و اجتماعی است، برای من نکته ویژهای بود که در دوره تحلیل دادهها و پژوهشهای این مستند تجربه کردم. البته مسئله تحلیل تطبیقی انقلابها منحصر به آقا نیست، بلکه یک حوزه مستقل علمی است که در آثار مختلف میبینیم. نکته دیگری که برای من ویژه بود، نوع تکینگی انقلاب اسلامی در مقایسه با سایر انقلابهاست که در خود اثر هم بازتاب پیدا کرده است. انگیزه اولیه من در مطالعه تطبیقی بیش از اینکه تأکید بر همین خاص بودن انقلاب باشد تأکید بر این بود که انقلاب ما باید در مقایسه با انقلابهای دیگر قرار بگیرد و اینگونه نباشد که گویا آسمان باز شده و انقلاب ما به زمین آمده است. اما بعد به این نتیجه رسیدم که انقلاب ما در ابعادی واقعاً خاص و منحصربهفرد است. این هم استنتاج شخصی من نیست بلکه خیلی از تحلیلگرها دربارهاش صحبت میکنند. مثل «تدا اسکاچپول» نظریهپرداز آمریکایی که مستند «هزار و یک روز انقلاب» هم با حرفهای او درباره انقلاب اسلامی شروع میشود.
مستند «هزار و یک روز انقلاب» از کلیشههای رایج آثار مشابه فاصله گرفته و سر و شکلی متفاوت از آثار سفارشی و صرفاً تبلیغاتی دارد. برای رسیدن به این فرم اجرائی متفاوت، چه تصمیمات آگاهانهای گرفتید و چه مراحلی را طی کردید؟
وقتی کار با من مطرح شد و پروژه را شروع کردیم، به نظرم رسید که دو راهکار داریم؛ اول اینکه از کلام آقا به طور مستقیم نقل قولهایی بیاوریم و تبیین ایشان را با سخنرانیهای خودشان مطرح کنیم و براساس آن پیش برویم، یا اینکه وارد دستگاه نظری آقا بشویم و در حد توانمان درک و استخراج کنیم و آن را طوری تطبیق دهیم روی تصویری که حتی بیننده تا جایی متوجه نشود ما از قول رهبر انقلاب و منظومه نظری آقا چنین نظری را مطرح کردهایم. براساس تجربه و در صحبتهایی که با تهیهکننده کار، آقای سیدعلی صدرینیا شد- یکی از نعمتهایی که روزی من شد این بود که با کسی کار کردم که خودش مدتها خاک صحنه مستند خورده است- من این طور دریافت کردم که آن چیزی که آقا تحت عنوان جهاد تبیین عنوان میکنند، شاید یک بخشش این باشد که ما مقداری ساحت تبیین را پیچیدهتر کنیم و با اخذ فرمهای جدیدتری سراغ چنین موضوع محوری و کلانی برویم. لذا هم با دیدن مستندهای موفق داخلی و خارجی به این نتیجه رسیدیم که خلاقیت به خرج دهیم که مستند در بخش روایتگری، لحن صمیمانهتری داشته باشد، برعکس اغلب مستندهای تاریخی که روایتگریشان حس شق و رقی دارد. از طرف دیگر ما به واسطه اینکه با موضوعی مواجه بودیم که ذاتاً انتزاعی است و شاید روی کاغذ خستهکننده به نظر بیاید، باید ضرباهنگی به فیلم میدادیم که بتواند مخاطب را با خودش تا پایان همراه کند. پس تلاش کردیم ضرباهنگی اخذ کنیم که چه در پیرنگ روایت و چه در هارمونی و هماهنگی بخشهای مختلف از لحاظ ریتمیک، منتج به آن چیزی شد که میبینیم. در زمینه ضرباهنگ، یکی از چالشهای ما این بود که مخاطب ممکن است به واسطه انفجار دادهها دچار آشفتگی شود. اما برداشتم این بود که با فرمی که اخذ کردهایم مخاطب ما عمدتاً قشر جوان و نوجوان خواهد بود. قشری که در آثار هنری و زندگی روزمرهاش با انفجار دادهها و فرهنگ فضای مجازی مأنوس است و لذا انفجار دادهها در این مستند هم برای او نامأنوس نخواهد بود. تأکید میکردم که اصلاً برایم مهم نبود که مخاطب، برخی دادهها مثل اسم فلان شخصیت را متوجه نشود یا فراموش کند، اما مهم این بود که خط روایی مستند را درک کند و بتواند براساس آنچه دیده است استنباط مستقلی کند و حرف مستند را متوجه شود. البته این یک ریسک بود که امیدوارم به نتیجه رسیده باشد.
به نظرم تا حد زیادی به نتیجه رسیده است و به نظرم یکی از عوامل این نتیجه در مستند «هزار و یک روز انقلاب» استفاده خلاقانه از آرشیو و ترکیب آن با تصاویر متنوع است. چگونه به این ایده رسیدید که به جای نمایش خطی تصاویر آرشیوی، به آنها «زندگی ببخشید»؟
تدوین و تدوینگر چه کمکی به شما کرد؟
چون به نظرم سبک مستند تازگی داشت، کار تدوین را خودم انجام دادم و خیلی حساس بودم که این اتفاقی که گفتید بیفتد. به واسطه موضوعی که سراغش رفتیم، قرار نبود یک مستند آرشیوی کار کنیم و قرار بود با همان دادههایی که در دست داشتیم، از آرشیو استفاده هوشمندانه کنیم. هر چند که کمکهایی هم از برخی مراکز شد اما عمده آرشیوهایی که به کار بردیم قبلاً استفاده شده بودند؛ یا از سایتهای خارجی گرفتیم و یا قبلاً در مستندهای تاریخی خودمان استفاده شده بودند. بنابراین، کار تولید مستند را بر همین مبنا پیش بردیم و یک شاخص و رکنی بود که براساس آن کار کردیم.
خیلی مراکز و نهادها در حال کار درباره تاریخ انقلاب هستند، پیشنهادات شما برای اینکه دچار کار کلیشهای نشوند چیست؟
من به معنای واقعی در جایگاه توصیه نیستم، اما حداقل در حوزه کاری خودم یعنی مستند، همین تجربه کوتاه به من ثابت کرد که میتوان با صرف زمان بیشتر و آشناییزدایی نسبت به مسائلی که قبلاً شناخته شده چه در پژوهش و چه تکنیک به مرحلهای رسید که در دام کلیشهها نیفتاد. زیاد مشاهده کردن آثار دیگران و الگو گرفتن از آنها میتواند یک راهکار باشد. نه اینکه از آثار دیگران کپیبرداری کنیم، بلکه منظورم این است که با تماشای آثار دیگران بفهمیم میتوان جور دیگر و بهتر هم کار کرد و در قبال تاریخ، ما میتوانیم به شیوه دیگری روایتگری کنیم. البته این، هزینه دارد. مثلاً ممکن است برخی پس بزنند یا بگویند چرا اصول رعایت نشده است و... اما برای تجربه فضاهای جدید مخصوصاً نزد جوانان به ویژه در مستند که قالبی است که در حالت عادی در زمینه جذب مخاطب دو هیچ عقب است، باید خیلی تلاش کرد تا در دل مخاطب راه باز کرد. بنابراین تماشای زیاد کارهای شاخص و تلاش برای اینکه خلاقیت به خرج دهیم و این واقعیت را قبول کنیم که ما قرار است با مخاطبی سر و کار داشته باشیم و باید همه تلاشمان را برای خلاقیت و بهره از انواع شیوهها به کار بریم.
خیلی از نوجوانان و جوانان علاقهمند به تولید فیلم کوتاه یا مستند، ذوق و استعداد یا ایدهها و سوژههای درخشانی دارند اما بودجه و امکانات یا دسترسی به نهادها و مراکز حامی تولید آثار را ندارند. پیشنهادی که خود من به این افراد میدهم این است که به خاطر نبود امکانات یا عدم حمایت، استعداد خودشان را کور نکنند و با همان ابزارهای اولیه و ساده مثل دوربین تلفن همراه، کار بسازند! نظر شما چیست؟
بله، قطعاً من خیلی موافقم. خود من هم رزومهای که برای ساخت «هزار و یک روز انقلاب» ارائه دادم کاری بود که کاملاً شخصی انجام شده و در سطوح ساده و با امکانات حداقلی ساخته شده بود. اما سعی کرده بودم سبک خاص روایت و خلاقیت داشته باشد تا آن را دارای ویژگیهای خاصی کند. البته همراهی نهادها یک مسئله محوری است. چون گاهی بچهها کاری میسازند اما ممکن است که این نهادها اصلاً درکی از آن کار نداشته باشند. یکی از خوشاقبالیهایی که داشتم این بود که با کسانی کار کردم که شناخت خوبی نسبت به فضای فرهنگ و جامعه و مخاطب داشتند.
به عنوان یک هنرمند جوان که هم مستند در حوزه انقلاب اسلامی ساختهاید و هم دانشجوی کارشناسی ارشد جامعهشناسی هستید، فکر میکنید مهمترین چالش ما اهالی رسانه و هنرمندان در حوزه انقلاب اسلامی چیست؟
تصور میکنم درک صحیح نسبت به چگونگی و چند و چون تبیین- مخصوصاً برای نسل جدید انقلاب- باید با شیوههای جدیدی دنبال شود. من موقعی که این فیلم مستند را میساختم، بیشترین دغدغهام این بود که چقدر همسنوسالان خودم را همراه کند و دیدم که با اخذ شیوههای نو میتوان به آن نزدیک شد. حتی این مستند اگر هم به پخش جدی هم نرسد- همچنان که به نظرم تا الان نرسیده- لااقل میتواند پایهگذار اتفاقات دیگری باشد و مثلاً میتواند به نهادهای فرهنگی و رسانهای اهمیت میدان دادن به نسل جدید را ثابت کند؛ اینکه خود جوانان هستند که میتوانند در صحبت با همنسلانشان چالشهای تبیین را رفع کنند.
به نظرم برای مواجهه با جامعه، این مسیر درستتری است به جای مواجهههای هیجانی که نمونههایش را عموماً در فضای مجازی میبینیم. در این مستند هم اینگونه است که بیش از اینکه شبیه به یک کتاب تاریخی با مخاطب صحبت کند، سرفصلهایی را مطرح میکند و من رسالت اصلی خودم را این میدانستم که این مستند در مرحله بعدی بانی یکسری گفتوگوها و تبیینها شود و اینکه یک مسئله از حالت صُلبی خودش خارج شود و بتوان شبهشکافها را برطرف کرد.
با توجه به حضور در فضای دانشگاهی و دانشجویی، فکر میکنید دانشگاه- خصوصاً در رشتههای علوم انسانی- تأمینکننده نیاز انقلاب است؟
واقعیت این است که من بیش از آنکه امیدم به نهاد دانشگاه باشد به خود دانشجویان است. البته راهنمایی بزرگان در این مسیر خیلی راهگشاست. اما چون میبینم توانایی بالقوه علوم انسانی در نقشآفرینی مثبت در حوزههای سیاسی و اجتماعی مرتبط با انقلاب اسلامی چقدر زیاد است و از آن طرف اما هم دانشگاه و هم حوزه تا به حال کارنامه درخشانی در این زمینه نداشتهاند، تصورم این است که باید جوششی از درون خود دانشجویان شکل بگیرد تا موقعیت آرمانی شکل بگیرد. البته دریچه امیدهایی از بین گروههای دانشجویی و جوان دیده میشود و اعتقادی به گسست نسلی ندارم، بحثم این است که سطح کنشگری باید ارتقا پیدا کند، البته در تعامل با نسلهای قبلی. لذا درک من از فضای دانشگاهی این است که تا الان کار چندانی نشده است. این را در بیانات رهبر انقلاب هم میتوان دریافت که آقا خیلی از شرایط علوم انسانی راضی نیست.
و سؤال آخر؛ کار بعدی شما در حوزه مستند؟
مشغول پروژه جدیدی در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی هستم.