مـوزه هنــر مدرن پوششی برای تأمین منافع سیا
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
فیلیپ دود، منتقد هنری، اظهار داشت: «این که میگویند سازمان سیا هنر را بسیار جدی میگرفت، حرف درستی نمیتواند باشد، زیرا همه ما میدانیم سیاستمداران وقتی وارد هنر میشوند که هنر برای آنها عوایدی داشته باشد، چه فاشیستها، چه شورویها، چه سیای آمریکا، همه هنر را برای منافع خودشان میخواهند. بنابراین، مطلبی که مطرح شده و میگوید سازمان سیا در دهه پنجاه بهترین منتقدان هنری آمریکا را داشت، نمیتواند صحت داشته باشد، زیرا آنها کارهایی را دیدند که در واقع باید برای آنها ضدیت میداشت (ساخته شده توسط چپگراهای قدیمی، بیرون آمده از سوررئالیسم اروپایی) آنها قدرت بالقوه در آن نوع هنر را دیدند و با آن پیش رفتند. شما نمیتوانستید این نکته را درباره بسیاری از منتقدان هنری آن زمان بگویید.»
دونالد جیمسون، مامور اطلاعاتی سازمان سیا، به شوخی این طور گفته بود: «در مورد اکسپرسیونیسم انتزاعی، دوست دارم بتوانم بگویم که سازمان سیا آن را اختراع کرده است، فقط برای این که بفهمد فردا در نیویورک و در مرکز محله سوهو چه اتفاقی خواهد افتاد!»
او در ادامه توضیح جدیتری از مشارکت سازمان سیا در هنر داد:
«ما تشخیص دادیم که این نوع هنری است که هیچ ارتباطی با رئالیسم سوسیالیستی ندارد و رئالیسم سوسیالیستی را حتی بیش از آنچه بود، قراردادی، سخت و محدود نشان میداد و همین مسئله در برخی از نمایشگاهها مورد بهرهبرداری قرار گرفت. مسکو در آن روزها در محکومیت هر گونه عدم انطباق با الگوهای خیلی سخت خود بسیار خشن بود. بنابراین میشد به طور منطقی و دقیق استدلال کرد هر چیزی که آنها آنچنان و با آن خشونت محکوم میکنند، به نوعی ارزش حمایت دارد. البته، کارهایی از این دست فقط میتوانست از طریق سازمانها یا عملیاتهای سازمان سیا در دو یا سه مرحله حذفی انجام شود، به طوری که هیچ سؤالی درباره نیاز به پاکسازی جکسون پولاک، به عنوان مثال، یا انجام هر کاری که این افراد را در سازمان درگیر کند، وجود نداشته باشد. آنها فقط در انتهای خط اضافه میشدند. فکر نمیکنم که هیچ رابطه قابل توجهی بین ما و به عنوان مثال، رابرت مادرول، وجود داشت. رابطه ما با آنها نمیتوانست نزدیکتر از این باشد و قطعاً نباید نزدیکتر هم میبود، زیرا بیشتر آنها افرادی بودند که به طور خاص احترام بسیار کمی به دولت میگذاشتند و قطعاً هیچ احترامی هم برای سازمان سیا قائل نبودند. اگر مجبور بودید از افرادی استفاده کنید که به نوعی خود را نزدیکتر به مسکو میدانستند تا واشنگتن، خوب، شاید خیلی بهتر بود.»
موزه هنر مدرن، در فاصلهای ایمن از سازمان سیا عمل میکرد و بنابراین پوشش قابل قبولی برای تامین منافع سازمان سیا بود. بررسی کمیتهها و شوراهای موما (MOMA) نشاندهنده پیوندهای فراوان بین آژانس اطلاعاتی سیا و هنر به شمار میرفت. اولین و مهمترین نمونه آن، خود نلسون راکفلر بود، که آژانس اطلاعاتی زمان جنگ دولت آمریکا در حوزه آمریکای لاتین را با عنوان هماهنگکننده امور درون قارهای آمریکا (CIAA، رهبری کرد. این آژانس، در میان سایر فعالیتها، از نمایشگاههای گردشی «نقاشی معاصر آمریکایی» حمایت نمود. نوزده مورد از این نمایشگاهها به موما واگذار شد. به عنوان امین صندوق برادران راکفلر، یک اندیشکده نیویورکی برای مطالعه امور خارجه با دولت قرارداد بست. راکفلر بر برخی از تأثیرگذارترین ذهنهای آن دوره نظارت داشت که تعاریف سیاست خارجی آمریکا را بررسی میکردند. در اوایل دهه ۱۹۵۰، او از آلن دالس و تام بریدن درباره فعالیتهای مخفی اطلاعاتی دریافت کرد.
تام بریدن بعدها گفته بود: «فکر میکردم نلسون تقریباً همه چیز را درباره کاری که ما انجام میدادیم میدانست.» البته این موضوع فرضی منطقی بود با توجه به انتصاب نلسون به عنوان مشاور ویژه آیزنهاور در استراتژی جنگ سرد در سال ۱۹۵۴ (به عنوان جایگزین سی.دی. جکسون) و ریاست او بر گروه هماهنگی برنامهریزی، که بر تمام تصمیمات شورای امنیت ملی، از جمله عملیات مخفی سازمان سیا، نظارت داشت. دوست نزدیک راکفلر، جان «یا جاک» هی ویتنی، امین بلندمدت کمیته موما بود که به عنوان مدیر و رئیس هیئتمدیره آن کمیته نیز خدمت میکرد. ویتنی که در گروتون، ییل و آکسفورد تحصیل کرده بود، با سرمایهگذاری در شرکتهای نوپا، نمایشهای برادوی و فیلمهایهالیوودی، میراث قابل توجهی را به ثروتی عظیم تبدیل کرد.
به عنوان مدیر بخش فیلم راکفلر در CIAA در 42-1940 جاک بر تولید فیلمهایی مانند «سلام دوستان» دیزنی نظارت کرد، که پر از حسن نیت بین قارهای آمریکایی بود. او در سال ۱۹۴۳ به اداره خدمات استراتژیک (OSS) پیوست، در اوت ۱۹۴۴ و در جنوب فرانسه توسط سربازان آلمانی دستگیر شد و در حالی که به سمت شرق حرکت میکرد، فرار جسورانهای انجام داد. پس از جنگ، او جی.اچ. ویتنی و شرکا را به عنوان «یک مشارکت اختصاص یافته به انتشار نظام آزاد تجارت با ارائه پشتیبانی مالی برای کسبوکارهای جدید، توسعه نیافته و پرخطر که ممکن است در جذب سرمایه از طریق کانالهای محافظهکارتر مشکل داشته باشند» تأسیس کرد. یکی از شرکای برجسته او، ویلیام اچ. جکسون، دوست پولو باز (polo-playing) جاک بود که اتفاقاً او نیز سمتی به عنوان معاون مدیر سازمان سیا داشت. جاک در شورای برنامهریزی روانی موقعیتی داشت و «راههای زیادی برای مفید بودن سازمان سیا» پیدا کرد. دوست دیگر او، ویلیام بوردن بود، که در سال ۱۹۴۰ به عنوان رئیس کمیته مشورتی موما به آن پیوست. بوردن که از «کمودور» واندربیلت آمده بود، به نمادی از بنیادگرایی جنگ سرد تبدیل شد.
او قبلاً وزیر امور هوائی بود و در طول جنگ برای CIAA راکفلر نیز کار کرد. او همچنین ثروت شخصی و شهرتی به عنوان «یک سرمایهدار خطرپذیر درجه یک» به دست آورده بود. با ریاست بر نهادهای نیمهدولتی متعدد و حتی بنیاد فارفیلد سازمان سیا (که رئیس آن بود)، به نظر میرسید که دوست دارد به عنوان یک مرد جلودار معرکه عمل کند. در سال ۱۹۴۷، او به عنوان رئیس کمیته مجموعههای هنری داخل موزهها منصوب گردید و در ۱۹۵۶ رئیس موما شد.